متن درس
تحلیل و تبیین اسماء جبار و قهار در معرفتشناسی الهی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه سیصد و هفتاد و سوم)
مقدمه: جایگاه اسماء جبار و قهار در الهیات اسلامی
در سپهر بیکران معرفت الهی، اسماء حسنی خداوند چونان گوهرهایی درخشان، راه شناخت حقیقت ذات باریتعالی را برای سالکان و پژوهشگران روشن میسازند. در این میان، اسماء «جبار» و «قهار»، بهعنوان دو صفت جلالی، از جایگاهی ویژه برخوردارند. این دو اسم، که در قرآن کریم با عظمت و اقتدار الهی پیوند خوردهاند، به دلیل پیچیدگیهای معنایی و تفاسیر گوناگون، همواره موضوع تأملات عمیق الهیدانان، فیلسوفان و عارفان بودهاند. با این حال، برداشتهای سنتی از این اسماء، که اغلب به اجبار و زورمداری گرایش دارند، چالشهایی را در فهم صحیح آنها ایجاد کرده است.
این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی علمی، عرفانی و انتقادی، به تحلیل و تبیین اسماء «جبار» و «قهار» میپردازد.
ساختار این نوشتار به گونهای است که تمامی جزئیات درسگفتار اصلی و تحلیلهای مرتبط را با شرح و تفصیل کامل در بر میگیرد. با بهرهگیری از تمثیلات ادبی، پیوندهای معنایی و استناد به آیات قرآن کریم، تلاش شده تا محتوایی جامع، جذاب و متناسب با فضای دانشگاهی ارائه گردد. نقد فرهنگ برونگرایانه، تأکید بر درونگرایی و وحدتمحوری، و پیشنهادهایی برای بازنگری در روشهای تفسیری، از محورهای اصلی این اثر هستند.
بخش اول: جایگاه اسماء جبار و قهار در نظام اسماء الهی
جبار و قهار در سلسلهمراتب اسماء جلالی
اسماء «جبار» و «قهار» در زمره اسماء جلالی قرار دارند، که عظمت، اقتدار و سیطره مطلق الهی را متجلی میسازند. در درسگفتار، این دو اسم در رابطهای سلسلهمراتبی معرفی شدهاند، بهگونهای که «قهار» تحت سیطره و دولت «جبار» قرار دارد. این رابطه، نشاندهنده شدت و قوت بیشتر صفت جباریت در مقایسه با قهاریت است، گویی که «جبار» چونان قلهای رفیع، تمامی جلوههای اقتدار الهی را در خود جمع کرده و «قهار» بهعنوان یکی از شعاعهای آن، در مرتبهای فروتر جای گرفته است.
این تمایز، ریشه در نظم معنایی اسماء حسنی دارد. در قرآن کریم، «جبار» در آیه ۲۳ سوره حشر با نظمی معنادار در کنار سایر اسماء جلالی ذکر شده است:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ [مطلب حذف شد] : اوست خدایی که جز او معبودی نیست؛ [اوست] پادشاه، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متکبر.)
قرار گرفتن «جبار» پس از «عزیز» و پیش از «متکبر»، نشاندهنده جایگاه آن در سلسلهمراتب اسماء جلالی است. این ترتیب، از اسماء آرامشبخش مانند «سلام» و «مؤمن» به سوی اسماء اقتداری و عظمتی چون «جبار» و «متکبر» حرکت میکند، گویی که قرآن کریم با این چینش، از لطافت به سوی عظمت و جلال الهی گذر میکند.
کاربرد محدود جبار در قرآن کریم
یکی از ویژگیهای برجسته اسم «جبار»، کاربرد محدود آن در قرآن کریم است. این اسم تنها یکبار بهعنوان صفت الهی در سوره حشر ذکر شده و در سایر موارد، با بار منفی برای غیرخدا، مانند قوم عاد یا فرعون، به کار رفته است. به عنوان مثال، در آیه ۱۵ سوره ابراهیم آمده است:
إِنَّ [مطلب حذف شد] : همانا در آنجا قومی جبار [و سرکش] هستند.)
این تمایز، نشاندهنده اختصاص صفت «جبار» به ذات الهی است. برخلاف اسم «عزیز» که به پیامبر و مؤمنان نیز نسبت داده شده (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ، منافقون: ۸)، «جبار» صفتی است که سیطره و اقتدار مطلق را بیان میکند و در غیر خداوند با بار منفی ظلم و استکبار همراه است. این ویژگی، بر ثقل و سنگینی این اسم دلالت دارد، گویی که عظمت آن برای عالم وجود بیش از حد است و تنها در ذات حقتعالی بهصورت حقیقی تجلی مییابد.
قرآن کریم حتی به پیامبر اکرم (ص) خطاب میکند که:
وَمَا [مطلب حذف شد] : و تو بر آنان جبار [و زورگو] نیستی، ق: ۴۵.)
این خطاب، نشان میدهد که صفت «جبار» به معنای سیطره مطلق، حتی برای پیامبر خدا نیز قابل اطلاق نیست، چه رسد به سایر مخلوقات. این نکته، بر اختصاص این صفت به ذات الهی تأکید میورزد و ضرورت دقت در کاربرد اسماء را آشکار میسازد.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست این نوشتار، جایگاه اسماء «جبار» و «قهار» را در نظام اسماء الهی بررسی کرد. این دو اسم، بهعنوان صفات جلالی، در سلسلهمراتبی معنادار قرار دارند، بهگونهای که «قهار» تحت سیطره «جبار» است. کاربرد محدود «جبار» در قرآن کریم، اختصاص آن به ذات الهی، و تمایز آن از کاربردهای منفی برای غیرخدا، بر عظمت و اقتدار بیمانند این صفت دلالت دارد. این تحلیل، زمینه را برای بررسی چالشهای تفسیری این اسماء در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش دوم: چالشهای تفسیری اسماء جبار و قهار
برداشتهای سنتی و مشکل معنایی
یکی از چالشهای اصلی در فهم اسماء «جبار» و «قهار»، برداشتهای سنتی است که این صفات را به اجبار و اکراه بندگان از طبیعتشان به سوی مسیری غیرمطلوب تعریف کردهاند. در متون کلامی و تفسیری، این دو اسم اغلب به معنای «صرف الشئ عن طبيعته على سبيل الإلجاء» معرفی شدهاند، یعنی سوق دادن موجودات از طبیعتشان با زور و اجبار. این تعریف، خداوند را بهسان حاکمی مستبد و زورگو ترسیم میکند که بندگان را برخلاف میل و طبیعتشان هدایت میکند.
چنین برداشتی، نهتنها با مفهوم رحمانیت و حکمت الهی ناسازگار است، بلکه به سوءتفاهمهایی در فهم صفات الهی منجر شده است. این تصویر، گویی خداوند را موجودی میداند که با یوغ اجبار، بندگان را به مسیری میکشاند که در صورت رفع این اجبار، از آن فرار میکنند. این دیدگاه، با آیات قرآن کریم که بر هماهنگی خلقت با طبیعت موجودات تأکید دارند، در تعارض است.
ریشههای تاریخی برداشتهای نادرست
ریشه این برداشتهای نادرست به تصورات ناسوتی و مقایسه خداوند با حاکمان زورگو بازمیگردد. در درسگفتار، تأکید شده که برخی مفسران، تحت تأثیر الگوهای قدرتمحور حاکمان زمینی، خداوند را بهصورت موجودی ستمگر و قلدر تصور کردهاند. این مقایسه، ناشی از عدم شناخت حقیقت الهی و گرایش به برداشتهای ناسوتی است. قرآن کریم در آیه ۱۰۳ سوره انعام بر محدودیت ادراک انسانی در فهم حقیقت الهی تأکید دارد:
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ [مطلب حذف شد] : دیدگان او را درنمییابند و اوست که دیدگان را درمییابد، و او لطیف و آگاه است.)
این آیه، بر ناتوانی انسان در درک کامل ذات الهی دلالت دارد و نشان میدهد که برداشتهای ناسوتی نمیتوانند حقیقت خداوند را بهدرستی بازتاب دهند. مقایسه خداوند با شاهان و حاکمان مستبد، گویی ذات بیکران الهی را به قالبهای محدود انسانی فرو میکاهد، مانند آنکه اقیانوسی بیانتها را در کوزهای کوچک جای دهند.
نقد معنای اصطلاحی صرف الشئ عن طبيعته
در متون سنتی، معنای «جبار» و «قهار» بهصورت اصطلاحی به «صرف الشئ عن طبيعته على سبيل الإلجاء» تعریف شده است. این تعریف، که بر اجبار و اکراه تأکید دارد، به دلیل ناسازگاری با حکمت الهی، گنگ و عاميانه تلقی میشود. درسگفتار این تعریف را به چالش میکشد و آن را فاقد پایههای عقلی و معرفتی میداند. اجبار در این معنا، گویی بندگان را به مسیری میکشاند که برخلاف طبیعتشان است، در حالی که قرآن کریم بر هماهنگی خلقت با طبیعت موجودات تأکید دارد.
به عنوان مثال، آیه ۱ سوره تغابن بر تسبیح طبیعی موجودات دلالت میکند:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۖ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ [مطلب حذف شد] : آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح میگویند. فرمانروایی از آن اوست و ستایش از آن اوست، و او بر هر چیز تواناست.)
این آیه نشان میدهد که تسبیح موجودات، عملی ذاتی و طبیعی است، نه نتیجه اجبار یا اکراه. تعریف سنتی، با نادیده گرفتن این هماهنگی، به تصویری نادرست از خداوند منجر شده است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، چالشهای تفسیری اسماء «جبار» و «قهار» را بررسی کرد. برداشتهای سنتی، که این اسماء را به اجبار و اکراه بندگان از طبیعتشان تعریف کردهاند، به دلیل ریشههای ناسوتی و ناسازگاری با حکمت الهی، نادرستاند. نقد تعریف اصطلاحی «صرف الشئ عن طبيعته» و استناد به آیات قرآن کریم، ضرورت بازنگری در فهم این اسماء را آشکار ساخت. این تحلیل، زمینه را برای ارائه تفسیری نوین در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش سوم: هماهنگی خلقت با طبیعت موجودات
طبیعت بهمثابه وصف سلامت موجودات
درسگفتار تأکید میکند که خداوند موجودات را بر اساس طبیعتشان سوق میدهد، زیرا طبیعت عباد، طبیعت حق است. طبیعت، وصف سلامت و کمال موجودات است و حرکت آنها در مسیر طبیعی، نشانهای از هماهنگی خلقت با حکمت الهی است. این دیدگاه، با آیه ۳۰ سوره روم همخوانی دارد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ [مطلب حذف شد] : پس روی خود را بهسوی دین یکتاپرستانه کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است. آفرینش خدا تغییرپذیر نیست. این است دین استوار.)
این آیه بر هماهنگی خلقت با فطرت الهی تأکید دارد و هرگونه اجبار یا انحراف از طبیعت را نفی میکند. طبیعت موجودات، گویی آینهای است که حقیقت الهی را بازتاب میدهد و تسبیح آنها، چونان نغمهای هماهنگ، در راستای این طبیعت جاری است.
تسبیح موجودات: عملی ذاتی و طبیعی
تسبیح موجودات برای خداوند، برخلاف تصور سنتی، ناشی از اجبار یا اکراه نیست، بلکه در راستای طبیعت آنهاست. آیه ۱ سوره تغابن، که پیشتر ذکر شد، بر این حقیقت دلالت دارد. درسگفتار تأکید میکند که تمامی موجودات، اعم از آسمانی و زمینی، در هماهنگی با طبیعت الهی خود به تسبیح خداوند مشغولاند. این تسبیح، گویی جریانی است که از چشمهسار ذات الهی سرچشمه گرفته و در کالبد هستی جاری شده است.
این دیدگاه، با مفهوم حکمت الهی که خلقت را بر اساس نظم و هماهنگی بنیاد نهاده، همخوانی دارد. اجبار در تسبیح، مانند آن است که نغمهای را با زور از سازی برآورند، در حالی که تسبیح موجودات، چونان نوایی است که از ژرفای وجودشان برخاسته است.
اختیار انسانی و امکان تخلف
در موجوداتی مانند انسان و جن، به دلیل برخورداری از اراده ترکیبی، امکان تخلف از مسیر الهی وجود دارد، اما این تخلف نیز در چارچوب طبیعت است. درسگفتار با استناد به آیه ۳ سوره انسان، این حقیقت را روشن میسازد:
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا [مطلب حذف شد] : ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس.)
این آیه نشان میدهد که خداوند انسان را به مسیر طبیعی هدایت کرده است، اما انتخاب شکر یا کفر، در چارچوب اختیار انسانی و بر اساس طبیعت او صورت میگیرد. شکر و کفر، هر دو در راستای «سبيل» الهیاند، گویی دو شاخه از یک رودخانهاند که هر یک به مقصدی متفاوت میرسند. این اختیار، خود بخشی از کمال خلقت انسان است، مانند آنکه باغبانی بذری را بکارد و به آن توان روییدن یا پژمردن بخشد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، هماهنگی خلقت با طبیعت موجودات را بررسی کرد. طبیعت، وصف سلامت و کمال موجودات است و تسبیح آنها، عملی ذاتی و طبیعی است که از اجبار مبراست. اختیار انسانی، که امکان شکر یا کفر را فراهم میسازد، در چارچوب این طبیعت تحلیل میشود. این تحلیل، با استناد به آیات قرآن کریم، بر حکمت و نظم الهی در خلقت تأکید دارد و زمینه را برای بررسی خسران انسانی در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش چهارم: خسران انسانی و کمال عالم
خسران در ظرف ادراک ترکیبی
درسگفتار، خسران انسانی را که در آیه سوره عصر ذکر شده، در ظرف ادراک ترکیبی و اختیار عبادی تحلیل میکند:
وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا [مطلب حذف شد] : سوگند به عصر، که انسان واقعاً در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و یکدیگر را به حق و صبر سفارش کردند.)
خسران، در کمالات بسيط مانند تنفس و حرکت رخ نمیدهد، که برای همه موجودات یکسان است، بلکه در ظرف ادراک ترکیبی و اختیار عبادی ظهور مییابد. این خسران، به معنای نقص در فعليافتن کمال ثانویه است. گویی انسان، با انتخاب نادرست، چونان باغبانی است که به جای پرورش گل، خار میکارد و از میوههای بهشتی محروم میماند.
کمال در توان معصيت
درسگفتار یکی از نکات برجسته خود را به تمایز میان «تبنیت» (کمال) و «تعليت» (نعص) معصیت اختصاص داده است. توان معصیت بودن یا مخالفت کردن، خود بخشی از کمال انسانی است، زیرا بدون این توان، انسان چونان جداری بینظم خواهد بود. اما فعليت معصيت، که انتخاب نادرست را به دنبال دارد، به نقص منجر میشود.
این تمایز، با تمثیل به سرمایهگذاری روشنتر میشود: خداوند، چونان سرمایهگذاری حکیم، به انسان توانمندی (اقتضاء) عطا کرده و او را در گزینش این توان آزاد گذاشته است. انسان میتواند این توان را شاکرآنه به کار برد یا خیرآفرین) عمل کند. توان معصیت، مانند تیغی دوسویه است که میتواند به خلق زیبایی یا زخمی عمیق منجر شود.
نقش کفر و شرك در کمال عالم
درسگفتار با تمثیلی زیبا، وجود کفر، شركة و حتی شخصیتهای منفی مانند ابلیس و شمر را به خال مشکین بر چهره حورة مقارنات فی الخيام تشبیه میکند. این تفاوتها، به کمال عالم کمک میکنند، گویی که سفیدی چهره با خال مشکین زیباتر میشود. اگر کفر و شركر نبود، عالم وجود به سفیدی محض میافت، که فاقد زیبایی است.
این دیدگاه، با مفهوم نظام احسن در الهی تأیید میشود. وجود تفاوتها و نقصهای ظاهری، مانند کفر و شرك، در چارچوب حکمت الهی، به زیبایی و کمال خلقت میافزاید. گویی عالم، چونان تابلویی است که نور و سایه در آن به هم آمیختهاند تا شاهکاری بیافرینند.
جمعبندی بخش چهار
بخش چهارم، خسران انسانی و نقش آن در کمال عالم را بررسی کرد. خسران، در ظرف ادراک ترکیبی رخ میدهد و به نقص در فعلیافتن کمال ثانویه دلالت دارد. توان معصیت، بخشی از کمال انسانی است، اما فعل معصیت، نقص را به دنبال دارد. وجود کفر و شرك، بهعنوان بخشی از تفاوتهای طبیعی، به کمال عالم کمک میکند. این تحلیل، زمینه را برای بررسی وحدت جسم و روح در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش پنجم: وحدت جسم و روح و نقد جبرگرایی
هماهنگی جسم و روح
برخلاف تصور سنتی که جسم و روح را در تنافر میبیند، درسگفتار تأکید میکند که جسم و روح در هماهنگی کامل با یکدیگرند و هر یک ساختار دیگری را میسازد. این دیدگاه، با نقد برداشت تفسیر فخر رازی، که روح را چونان شتری رمکرده در جسم محبوس میداند، به رد این تصور میپردازد. آرا.
قرآن کریم در آیه ۹ سوره سجده بر این هماهنگی تأکید دارد:
ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ ۖ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۚ [مطلب حذف شد] : سپس او را سامان داد، از روح خویش در او دمید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد. چه اندک سپاس میگزارید.)
این آیه، خلقت انسان را بهسانانی هماهنگ نشان میدهد که جسم و روح در آن، چون دو بال پرندهای، در پرواز به سوی کمال یار و یاورند. درسگفتار با مثالهای عینی، مانند نظافت و مراقبت از جسم، نشان میدهد که انسان بهطور ذاتی جسم و روح خود را در وحدت میبیند و این خدمت، بدون دوئیت یا اجبار انجام میشود.
نقد تناسخ و ناسازگاری جسم و روح
درسگفتار، اعتقاد به تناسخ، که روح را در جسمی غیرسازگار جا میدهد، را نادرست میداند. هر روح و جسم برای یکدیگر ساخته شدهاند و این هماهنگی، بخشی از حکمت خلق است. این دیدگاه با آیات معاد جسمانی، مانند آیه ۴ سوره ق، همخوانی دارد که بر بازگشت هر روح به جسم خاص خود تأکید میکند:
قَدْ نَعْلَمُ مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ ۖ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ (ترجمه: ما میدانیم زمین چه چیزی را از آنها میکاهد و نزد ما کتابی نگهبان است.)
این آیه، بر اختصاص هر جسم به روحش دلالت دارد، گویی هر جسم چون لباسی است که تنها بر قامت روح خود برازنده است. تناسخ، مانند آن است که لباسی را بر تن دیگری بپوشانند و از آن توقع تناسب داشته باشند.
خدمت انسان به جسم و روح خود
انسان بهطور طبیعی به جسم و روح خود خدمت میکند، بدون اینکه این خدمت را با منت همراه سازد. درسگفتار با مثالهای روزمره، مانند نظافت، تغذیه و خواب، نشان میدهد که انسان جسم و روح خود را در وحدت میبیند. این خدمت، گویی چون آبیاری درختی است که ریشه در خاک وجود انسان دارد، بدون دوئیت و جدایی.
این دیدگاه، با رفتار طبیعی انسان همخوان است. انسان، مانند باغبانی که به درخت خویش رسیدگی میکند، بدون منت و انتظار، به جسم و روح خود خدمت میدهد. این وحدت، بر حکمت خلقت دلالت دارد که جسم و روح را در تعاونی هماهنگ قرار داده است.
نقد جبرگرایی و تصور اجبار الهی
درسگفتار، تصور خداوند بهعنوان موجودی که به زور موجودات را از طبیعتشان میگرداند، را با حکمت و اراده الهی ناسازگار میداند. جبرگرایی، که گویی بندگان را به معصفا یا طاعت مجبور میکند، بهعنوان خرافهای بشری رد میشود. خداوند، اقتداری به بندگان عطا کرده که در آن گزینش کنند، مانند باغبانی که بذر را میکارد و به آن توان رویش یا بخشکیده شدن میدهد.
این دیدگاه، با الهیات شیعی، که بر اقتضاء و اختیار تأکید دارد، همسو است. خداوند، با عطای توانمندی، بندگان را در برابر انتخابهایشان آزاد گذاشته و جبر را از ساحت کامل خود نفی میکند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، وحدت جسم و روح و نقد جبرگرایی را بررسی کرد. هماهنگی جسم و روح، نفی تناسخ، و خدمت طبیعی انسان به جسم و روح خود، بر حکمت و نظم الهی در خلقت دلالت دارد. نقد جبرگرایی، با تأکید بر اقتضاء و اختیار، تصویر خداوند را از زورمداری به حکیمیتی حکیمانه ارتقا میدهد. این تحلیل، زمینه را برای جمعبندی نهایی فراهم میکند.
جمعبندی و پیشنهادات
اسماء «جبار» و «قهار»، بهعنوان دو صفت جلالی، دریچهای به شناخت عظمت و اقتدار ذاتی خداوند گشودهاند. این مقاله، با تحلیل درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، تفسیری ذاتی، وحدتمحور و ایجابی از این اسماء ارائه کرد و با نقد برداشتهای سنتی، که به اجبار و زورمداری گرایش دارند، بر ضرورت بازنگری در معرفتشناسی اسماء الهی تأکید کرد.
کاربرد محدود «جبار» در قرآن کریم، هماهنگی خلقت با طبیعت، وحدت جسم و روح، و نفی جبرگرایی، از محورهای اصلی این تحلیل بودند. این نوشتار نشان داد که «جبار» و «قهار» نه به معنای اجبار، بلکه به معنای تجلی عظمت و حکمت الهیاند که در نظام خلقت و اختیار انسانی متجلی میشوند. پیشنهادات زیر برای ادامه پژوهشها ارائه میشود:
- بازنگری تفاسیر سنتی: حوزههای علمی باید با تأکید بر تفاسیر ذاتی و وحدتمحور، از برداشتهای ناسوتی و اجباریتی فاصله گیرند.
- ترویج معرفتشناسی علمی: روشهای تفسیری با بهرهگیری از قرآن کریم و اصول عقلی بازآفرینی شوند.
- توسعه تحقیقات بینرشتهای: تحلیل اسماء الهی در حوزههای الهیات، فلسفه، عرفان و علوم قرآنی پیگیری شود.
این مقاله، چونان سوزنی ظریف، کوشیده است تا کوه معرفت را بشکافد و راهی نو به سوی شناخت اسماء الهی هموار سازد. تحقق این پیشنهادات، نیازمند همکاری پژوهشگران و نهادهای آموزشی است تا معرفتشناسی اسماء الهی به جایگاهی شایسته در فضای علمی دست یابد.