در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 391

متن درس

 

کتاب اسماء و صفات الهی

بخش دوم: تبیین صفت‌های قامع و قامح در چارچوب الهیات اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۳۹۱)

مقدمه: درآمدی بر تبیین صفت‌های قامع و قامح

در منظومه اسماء الحسنی، صفت‌های جلالی چونان قله‌های رفیع، اقتدار و عظمت بی‌کران الهی را به نمایش می‌گذارند. صفت‌های «قامع» و «قامح»، که در این نوشتار مورد بررسی قرار می‌گیرند، از جمله صفات فعلی جلالی‌اند که در قرآن کریم به‌صورت مستقیم به ذات اقدس الهی نسبت داده نشده‌اند، بلکه از طریق واسطه‌هایی چون ملائکه و جعل الهی تجلی یافته‌اند. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه سیصد و نود و یکم، به تحلیل دقیق این دو صفت، جایگاه قرآنی، معانی لغوی و اشتقاقی، و دلالت‌های معنایی و عرفانی آن‌ها می‌پردازد.

بخش یکم: جایگاه صفت‌های قامع و قامح در نظام اسماء الحسنی

تبیین جایگاه صفت‌های قامع و قامح

صفت‌های «قامع» و «قامح»، به‌عنوان دو صفت فعلی جلالی، در زمره اسمائی قرار دارند که اقتدار و شدت الهی را در برابر نافرمانی و کفر بازمی‌نمایانند. این دو صفت، گرچه به‌صورت مستقیم در قرآن کریم به خداوند نسبت داده نشده‌اند، اما از طریق واسطه‌هایی چون ملائکه (در قامع) و جعل الهی (در قامح) تجلی یافته‌اند. «قامع»، به معنای بازدارنده، و «قامح»، به معنای سخت‌گیرنده، هرکدام دلالت‌های معنایی خاص خود را دارند که در چارچوب الهیات اسلامی، به‌ویژه در سنت عرفانی و کلامی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند. این صفت‌ها، چونان دو تیغ بران در دست عدالت الهی، برای بازداری و تنبیه کسانی به کار می‌روند که از پذیرش حقیقت سر باز می‌زنند.

درنگ: صفت‌های «قامع» و «قامح»، به‌عنوان صفات فعلی جلالی، بازتاب‌دهنده اقتدار الهی‌اند که از طریق واسطه‌هایی چون ملائکه و جعل الهی اعمال می‌شوند و به‌طور خاص به کفار و مشرکین اختصاص دارند.

این صفت‌ها، در نظام اسماء الحسنی، در کنار دیگر صفات جلالی چون «عزیز» و «جبار»، جایگاه ویژه‌ای دارند. در سنت عرفانی، اسماء جلالی به صفاتی اطلاق می‌شود که عظمت و اقتدار الهی را نشان می‌دهند و در مقابل اسماء جمالی، که بر رحمت و لطف الهی دلالت دارند، قرار می‌گیرند. «قامع» و «قامح»، به دلیل ارتباط با عذاب و تنبیه، در زمره صفاتی‌اند که عدالت و شدت الهی را در برابر نافرمانی متجلی می‌سازند.

ریشه‌شناسی و اشتقاق صفت‌های قامع و قامح

صفت «قامع» از ریشه «قمع» و صفت «قامح» از ریشه «قمح» مشتق شده‌اند. این دو ریشه، در دو حرف (قاف و میم) مشترک و در یک حرف (عین و حا) متفاوت‌اند، که این تفاوت یک‌حرفی، به ظرافت معنایی عمیقی منجر می‌شود. «قمع» در لغت به معنای بازدارندگی و در معنای التزامی به خردکنندگی دلالت دارد، در حالی که «قمح» به معنای سخت‌گیری و شدت است و در معنای التزامی، بازدارندگی را نیز در بر می‌گیرد. این تفاوت ظریف، چونان دو شاخه از یک درخت تناور، نشان‌دهنده غنای لغوی و معنایی در زبان عربی و ضرورت دقت در علم اشتقاق است.

در علم لغت‌شناسی اسلامی، هیچ دو لفظی مترادف کامل نیستند؛ هر لفظ، معنای دلالی و التزامی خاص خود را دارد. برای نمونه، همان‌گونه که «خضوع» (تذلل ظاهری) و «خشوع» (تذلل باطنی) با وجود اشتراک در سه حرف، معانی متفاوتی دارند، «قامع» و «قامح» نیز به دلیل تفاوت در یک حرف، دلالت‌های متمایزی را منتقل می‌کنند. «قامع» در درجه نخست بازدارنده است و در صورت عدم تمکین، به خردکنندگی منجر می‌شود، در حالی که «قامح» ذاتاً با سخت‌گیری و شدت همراه است و بازدارندگی، اثر ثانویه آن محسوب می‌شود.

درنگ: تفاوت یک‌حرفی میان «قمع» و «قمح» در علم اشتقاق، به تفاوت معنایی عمیقی منجر می‌شود؛ «قامع» ذاتاً بازدارنده و «قامح» ذاتاً سخت‌گیرنده است، گرچه هرکدام آثار التزامی دیگری را نیز در بر می‌گیرند.

بخش دوم: جایگاه قرآنی صفت‌های قامع و قامح

صفت قامع در قرآن کریم

صفت «قامع» در قرآن کریم به‌صورت مستقیم به خداوند نسبت داده نشده، بلکه از طریق واسطه ملائکه و در قالب «مقامع» (گرزهای آهنین) تجلی یافته است. در آیه ۱۹ سوره حج آمده است:

﴿لَهُمْ مَقَامِعُ مِنْ حَدِيدٍ﴾
[مطلب حذف شد] : برای آنان گرزهایی از آهن است). این آیه، به گرزهای آهنینی اشاره دارد که توسط ملائکه غلاظ و شداد بر سر جهنمیان فرود می‌آید تا از خروج آنان از آتش جلوگیری کند. این گرزها، که از جنس آهن‌اند، نه می‌سوزند و نه می‌شکنند، و از این‌رو، نمادی از بازدارندگی قاطع و پایدار الهی‌اند.

ملائکه، چونان سربازان وفادار الهی، با این گرزها نقش قامع را ایفا می‌کنند. این واسطه‌گری، نشانه‌ای از لطف الهی است که خداوند را از نسبت مستقیم با این صفت جلالی دور نگه می‌دارد. «قامع» در این سیاق، چونان نگهبانی استوار، مانع از نافرمانی یا خروج از حدود الهی می‌شود و در صورت لزوم، با شدت و خردکنندگی عمل می‌کند.

صفت قامح در قرآن کریم

صفت «قامح» نیز به‌صورت مستقیم به خداوند نسبت داده نشده، بلکه از طریق جعل الهی و در قالب «مقمحون» در آیه ۸ سوره یس ظهور یافته است:

﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ﴾
[مطلب حذف شد] : ما در گردن‌هایشان غل‌هایی قرار دادیم که تا چانه‌هایشان می‌رسد، پس سرهایشان بالابریده است). این آیه، به غل‌هایی اشاره دارد که به گردن کافران انداخته شده و سرهایشان را با شدت و تنگنا بالا نگه می‌دارد، به‌گونه‌ای که از حرکت بازمی‌مانند و در عذابی سخت گرفتار می‌شوند.

جعل الهی، چونان کلیدی که قفلی محکم را می‌گشاید، این غل‌ها را به‌عنوان ابزاری برای تجلی صفت «قامح» قرار داده است. این صفت، با شدت و سخت‌گیری ذاتی خود، کافران را در تنگنایی عظیم قرار می‌دهد و از هرگونه تحرک یا نافرمانی بازمی‌دارد. واسطه‌گری جعل الهی، بار دیگر لطف پروردگار را نشان می‌دهد که از نسبت مستقیم این صفت به ذات اقدس الهی پرهیز کرده است.

درنگ: صفت‌های «قامع» و «قامح» در قرآن کریم به‌صورت غیرمباشر و از طریق واسطه‌های ملائکه و جعل الهی ظهور یافته‌اند، که این واسطه‌گری نشانه لطف الهی در اعمال صفات جلالی است.

بخش سوم: تفاوت‌های معنایی و اشتقاقی قامع و قامح

تفاوت‌های معنایی قامع و قامح

تفاوت معنایی میان «قامع» و «قامح»، چونان دو نغمه متمایز در سمفونی عظیم اسماء الهی، از ظرافت‌های لغوی و اشتقاقی زبان عربی سرچشمه می‌گیرد. «قامع»، که از ریشه «قمع» مشتق شده، در معنای دلالی به بازدارندگی اشاره دارد. این صفت، چونان سپری استوار، مانع از نافرمانی می‌شود و در صورت عدم تمکین، به خردکنندگی منجر می‌گردد. برای نمونه، گرز آهنین در دست ملائکه، پیش از آنکه خردکننده باشد، بازدارنده است؛ زیرا کافران با دیدن آن از حرکت بازمی‌ایستند و در صورت سرپیچی، با شدت تنبیه می‌شوند.

در مقابل، «قامح»، که از ریشه «قمح» مشتق شده، ذاتاً با سخت‌گیری و شدت همراه است. این صفت، چونان زنجیری محکم که گردن را به تنگنا می‌کشد، کافران را در عذابی شدید گرفتار می‌سازد. معنای دلالی «قامح» سخت‌گیری است، و بازدارندگی، به‌عنوان اثر التزامی آن، از این شدت ناشی می‌شود. برای مثال، غل‌هایی که تا چانه کافران را بالا می‌برند، نه‌تنها آن‌ها را از حرکت بازمی‌دارند، بلکه با فشار و تنگنا، عذابی مضاعف را بر آنان تحمیل می‌کنند.

درنگ: «قامع» در معنای دلالی بازدارنده و در معنای التزامی خردکننده است، در حالی که «قامح» در معنای دلالی سخت‌گیرنده و در معنای التزامی بازدارنده است، که این تفاوت ظریف، شدت بیشتر قامح را نشان می‌دهد.

قرب معنایی و مخرج در قامع و قامح

«قامع» و «قامح» از نظر لغوی، قريب المعنا و قريب المخرج‌اند، زیرا در دو حرف (قاف و میم) مشترک و در یک حرف (عین و حا) متفاوت‌اند. این اشتراک و تفاوت، چونان دو شاخه نزدیک به هم از یک ریشه، نشان‌دهنده پیوند و تمایز معنایی این دو صفت است. در علم اشتقاق، هرچه اشتراک لفظی میان دو واژه بیشتر باشد، قرب معنایی آن‌ها نیز افزایش می‌یابد، اما هیچ‌گاه به ترادف کامل نمی‌رسد. این اصل، که در آثار لغت‌شناسان بزرگی چون راغب اصفهانی نیز مورد تأکید قرار گرفته، نشان می‌دهد که هر لفظ، معنایی خاص و متمایز دارد.

برای نمونه، همان‌گونه که «خضوع» و «خشوع» یا «علیم» و «خبیر» با وجود قرب معنایی، معانی متفاوتی دارند، «قامع» و «قامح» نیز هرکدام بار معنایی خاص خود را حمل می‌کنند. این تفاوت، نه‌تنها در فهم دقیق اسماء الهی، بلکه در اصلاح فرهنگ ادبی و علمی نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است.

بخش چهارم: نقد ترادف و ضرورت ماده‌شناسی

رد ترادف کامل در لغات

یکی از نکات برجسته در این درس‌گفتار، نقد دیدگاه ترادف کامل در لغات است. هیچ دو لفظی در زبان عربی، و به‌ویژه در نظام اسماء الهی، مترادف کامل نیستند. هر لفظ، چونان گوهری یگانه، معنایی خاص و متمایز دارد که واضع لغت برای آن تعیین کرده است. برای مثال، «خضوع» به تذلل ظاهری و «خشوع» به تذلل باطنی دلالت دارد، و «علیم» و «خبیر» نیز هرکدام جنبه‌ای خاص از علم الهی را بازمی‌نمایانند. به همین ترتیب، «قامع» و «قامح» نیز با وجود قرب معنایی، معانی متفاوتی دارند.

این دیدگاه، با اصول لغت‌شناسی اسلامی همخوانی دارد و نشان می‌دهد که ترادف کامل، به معنای بی‌کاری واضع لغت است. هر لفظ، برای بیان مفهومی خاص وضع شده و این تنوع معنایی، غنای زبان عربی و به‌ویژه قرآن کریم را آشکار می‌سازد.

درنگ: هیچ دو لفظی در زبان عربی مترادف کامل نیستند؛ «قامع» و «قامح» با وجود قرب معنایی، معانی دلالی و التزامی متفاوتی دارند که ضرورت دقت در علم اشتقاق را نشان می‌دهد.

ماده‌شناسی و مهندسی ادبی

علم اشتقاق و ماده‌شناسی، چونان مهندسی دقیقی در حوزه ادبیات، پایه فهم دقیق معانی و اصلاح فرهنگ ادبی است. شناخت دقیق الفاظ، از اهمال و عامیانه‌گرایی جلوگیری می‌کند و راه را برای پیشرفت علمی و تمدنی هموار می‌سازد. ماده‌شناسی، که به تحلیل ریشه‌های واژگان و دلالت‌های آن‌ها می‌پردازد، نه‌تنها در فهم اسماء الهی، بلکه در تمامی علوم انسانی، از جمله فلسفه، حقوق و کلام، نقش بنیادین دارد.

برای نمونه، تفاوت یک‌حرفی میان «قمع» و «قمح» نشان‌دهنده ظرافت‌هایی است که در صورت نادیده گرفتن، به مخلوط شدن معانی و کاهش دقت علمی منجر می‌شود. این اصل، در آثار لغت‌شناسان بزرگی چون راغب اصفهانی نیز مورد تأکید قرار گرفته که در «مفردات» خود، به تفاوت میان «قمع» (بازدارندگی و تذلیل) و «قمح» (بالا بردن سر با شدت) اشاره کرده است.

بخش پنجم: نقد ادبیات عامیانه و تأثیر آن بر فرهنگ و تمدن

نقد ادبیات عامیانه و لغت‌نامه‌ها

ادبیات عامیانه، چونان غباری که بر آیینه معرفت نشیند، مانع از فهم دقیق معانی و پیشرفت علمی و تمدنی است. لغت‌نامه‌های موجود، مانند دهخدا، معین و امین، به دلیل ارائه معانی مخلوط و غیرعلمی، از دقت لازم برخوردار نیستند. این لغت‌نامه‌ها، معانی الفاظ را به‌صورت عامیانه و بدون تمایز میان دلالت‌های تطابقی و التزامی ارائه می‌کنند، که این امر به کاهش دقت علمی و نهادینه شدن فرهنگ اهمال‌کاری منجر شده است.

برای نمونه، در بسیاری از لغت‌نامه‌ها، «قمع» و «قمح» به‌صورت مخلوط و با معانی مشابه ارائه شده‌اند، در حالی که هرکدام معنای دلالی و التزامی خاص خود را دارند. این اهمال‌کاری، نه‌تنها در فهم اسماء الهی، بلکه در تمامی علوم انسانی، از جمله فلسفه و حقوق، تأثیر منفی داشته و مانع از رشد علمی و تمدنی شده است.

درنگ: ادبیات عامیانه و لغت‌نامه‌های غیرعلمی، با مخلوط کردن معانی الفاظ، مانع از فهم دقیق و پیشرفت علمی و تمدنی می‌شوند؛ اصلاح فرهنگ ادبی، ضرورتی بنیادین برای رشد تمدن اسلامی است.

تأثیر ادبیات بر اخلاق و رفتار اجتماعی

ادبیات، چونان ریشه‌ای که درخت اخلاق و رفتار اجتماعی را تغذیه می‌کند، نقش بنیادین در شکل‌گیری فرهنگ و تمدن دارد. ادبیات اهمال‌کارانه، اخلاق اهمال‌کارانه را به دنبال دارد و این فرهنگ، از همان کودکی که زبان می‌آموزد، در ذهن و رفتار افراد نهادینه می‌شود. برای نمونه، آموزش نادرست لغات به کودکان، مانند استفاده از الفاظ بدون توجه به معانی دقیق آن‌ها، به نهادینه شدن فرهنگ اهمال و بی‌دقتی منجر می‌شود.

این اهمال‌کاری، نه‌تنها در حوزه ادبیات، بلکه در تمامی جنبه‌های زندگی اجتماعی، از جمله قانون‌مداری و اخلاق، تأثیر منفی دارد. در جوامع پیشرفته، اصلاح ادبیات و توجه به معانی دقیق الفاظ، به تقویت فرهنگ علمی و قانون‌مداری منجر شده، در حالی که در جوامع عقب‌مانده، ادبیات عامیانه به رشد فرهنگ اهمال و بی‌نظمی دامن زده است.

بخش ششم: نقد فرهنگ تک‌محصولی و ضرورت نظام تربیتی

نقد فرهنگ تک‌محصولی

فرهنگ تک‌محصولی، که در آن نوابغی چون ابن‌سینا، ملاصدرا یا رضازاده به‌صورت فردی و بدون پشتوانه نظام تربیتی ظهور می‌کنند، یکی از موانع رشد پایدار تمدنی است. این نوابغ، چونان ستارگانی درخشان در آسمان معرفت، به‌صورت فردی و بدون حمایت نظام‌مند تربیتی رشد کرده‌اند، اما نبود نظام علمی و تربیتی، مانع از تداوم و گسترش این نبوغ شده است.

برای نمونه، ابن‌سینا، با وجود نبوغ ذاتی، بدون استاد و نظام آموزشی، آثاری چون «شفا» و «اشارات» را خلق کرد. به همین ترتیب، افرادی چون علی دایی یا تختی در حوزه ورزش، به‌صورت فردی درخشیده‌اند، اما نبود نظام تربیتی، مانع از پرورش استعدادهای مشابه شده است. این فرهنگ تک‌محصولی، چونان درختی تنها در بیابانی خشک، نمی‌تواند به جنگلی انبوه تبدیل شود.

درنگ: فرهنگ تک‌محصولی، که به ظهور نوابغ فردی بدون پشتوانه نظام تربیتی وابسته است، مانع از رشد پایدار تمدنی می‌شود؛ نظام علمی و تربیتی، لازمه پرورش استعدادهای گسترده است.

ضرورت نظام تربیتی علمی

نظام تربیتی علمی، چونان خاکی حاصلخیز، زمینه‌ساز پرورش استعدادها و رشد تمدنی است. این نظام، با آموزش دقیق لغات، تقویت فرهنگ ادبی و توجه به ماده‌شناسی، می‌تواند از اهمال‌کاری و عامیانه‌گرایی جلوگیری کند. برای نمونه، آموزش درست لغات به کودکان، از همان ابتدا ذهن آن‌ها را برای دقت و قانون‌مداری آماده می‌سازد و مانع از نهادینه شدن فرهنگ اهمال می‌شود.

در جوامع پیشرفته، توجه به ادبیات و معانی دقیق الفاظ، به‌عنوان پایه‌ای برای علوم مختلف، از جمله فلسفه، حقوق و علوم طبیعی، مورد تأکید قرار گرفته است. این توجه، نه‌تنها به رشد علمی، بلکه به تقویت اخلاق و قانون‌مداری نیز منجر شده است.

بخش هفتم: الطاف الهی در صفت‌های قامع و قامح

لطف الهی در واسطه‌گری قامع و قامح

یکی از نکات برجسته در تبیین صفت‌های «قامع» و «قامح»، عدم نسبت مستقیم این صفات به ذات اقدس الهی در قرآن کریم است. خداوند، به لطف و رحمت بی‌کران خود، این صفات را از طریق واسطه‌هایی چون ملائکه (در قامع) و جعل الهی (در قامح) اعمال می‌کند. این واسطه‌گری، چونان پرده‌ای از رحمت که بر تیغ عدالت کشیده شده، نشان‌دهنده سبقت رحمت الهی بر غضب است.

در صفت «قامع»، ملائکه با گرزهای آهنین نقش بازدارندگی را ایفا می‌کنند، و در صفت «قامح»، جعل الهی از طریق غل‌ها عذابی سخت را بر کافران تحمیل می‌کند. این واسطه‌گری، نه‌تنها از نسبت مستقیم صفات جلالی به خداوند جلوگیری می‌کند، بلکه لطف و عطوفت الهی را حتی در عذاب نیز آشکار می‌سازد.

درنگ: عدم نسبت مستقیم صفت‌های «قامع» و «قامح» به خداوند و اعمال آن‌ها از طریق واسطه‌های ملائکه و جعل الهی، نشانه لطف و رحمت الهی است که حتی در عذاب جلالی نیز مشهود است.

اختصاص قامع و قامح به کفار

صفت‌های «قامع» و «قامح» به‌طور خاص به کفار و مشرکین اختصاص دارند و در مورد مؤمنان یا مسلمانان به کار نمی‌روند. این اختصاص، چونان ترازویی دقیق در دست عدالت الهی، نشان‌دهنده تناسب عذاب با عمل است. کافرانی که با آگاهی کفر ورزیده‌اند، در آتش جهنم با گرزهای آهنین (مقامع) بازداشته می‌شوند و با غل‌هایی که تا چانه‌هایشان را بالا می‌برد (مقمحون)، در عذابی سخت گرفتار می‌گردند.

این عذاب، نه‌تنها نشانه عدالت الهی، بلکه بازتاب‌دهنده حکمت پروردگار است که عذاب را به کسانی اختصاص داده که با اختیار و آگاهی از حقیقت روی گردانده‌اند. این اصل، با آیاتی چون

﴿لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾
[مطلب حذف شد] : او به بندگان ستمکار نیست) همخوانی دارد.

جمع‌بندی

این بخش، با تبیین صفت‌های «قامع» و «قامح» در چارچوب الهیات اسلامی، منظری جامع به دو صفت جلالی الهی ارائه داد. «قامع»، به‌عنوان صفتی بازدارنده که در صورت عدم تمکین به خردکنندگی منجر می‌شود، و «قامح»، به‌عنوان صفتی سخت‌گیرنده که ذاتاً با شدت و تنگنا همراه است، هرکدام دلالت‌های معنایی و عرفانی خاص خود را دارند. جایگاه قرآنی این دو صفت، که از طریق واسطه‌های ملائکه و جعل الهی تجلی یافته‌اند، نشانه لطف الهی است که حتی در عذاب نیز رحمت را مقدم می‌دارد.

تحلیل اشتقاقی و لغوی این دو صفت، ضرورت دقت در ماده‌شناسی و علم اشتقاق را آشکار ساخت. نقد ادبیات عامیانه و لغت‌نامه‌های غیرعلمی، همراه با تأکید بر اصلاح فرهنگ ادبی، راه را برای پیشرفت علمی و تمدنی هموار نمود. همچنین، نقد فرهنگ تک‌محصولی و ضرورت نظام تربیتی علمی، به‌عنوان کلیدی برای پرورش استعدادها و رشد پایدار تمدنی، مورد تأکید قرار گرفت. این نوشتار، چونان آیینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، خواننده را به تأمل در اسماء الحسنی و اصلاح فرهنگ ادبی دعوت می‌کند تا در سایه معرفت و دقت لغوی، به سوی تمدنی والا و علمی گام بردارد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، چرا ذبح عظیم در داستان ابراهیم و اسماعیل عظیم نامیده شده است؟

2. طبق متن، رابطه ولد و اب در چیست؟

3. متن درسگفتار چه چیزی را دلیل تفاوت بین ظهورات می‌داند؟

4. بر اساس متن، کدام یک از موارد زیر به عنوان ظهور حق ذکر شده است؟

5. متن درسگفتار چه مشکلی را در عبارت «الولد عین ابیه» مطرح می‌کند؟

6. طبق متن، تمام ظهورات از حیث واحد یک حقیقت‌اند.

7. متن بیان می‌کند که اسماعیل عین ابراهیم است، زیرا هر دو دارای ذات متفاوتی هستند.

8. بر اساس متن، تفاوت در ظهورات به دلیل حیثیات اعدادی است و نباید نادیده گرفته شود.

9. متن درسگفتار تأکید دارد که ذبح عظیم به معنای فداکردن موجودی ادنی به جای موجودی شریف است.

10. طبق متن، عرفان نباید با آیات قرآن مخلوط شود تا از تفسیر نادرست جلوگیری شود.

11. چرا طبق متن، عبارت «الولد عین ابیه» از نظر منطقی مشکل دارد؟

12. منظور از «فديناه بذبح عظيم» در متن چیست؟

13. تفاوت ظهورات از نظر متن درسگفتار در چیست؟

14. چگونه دم گاو سامری و دم عیسی در متن یکسان تلقی می‌شوند؟

15. چرا متن تأکید دارد که عرفان باید از قرآن جدا نگه داشته شود؟

پاسخنامه

1. به دلیل ظهور حق در صورت کبش

2. ولد ظهور حق است، مانند اب

3. حیثیات اعدادی

4. دم گاو سامری

5. مغایرت با منطق و عقل

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا عینیت دو شیء ممتنع است و ولد نمی‌تواند عین اب باشد، بلکه ظهور حقیقت اوست.

12. اشاره به فداکردن حق در صورت کبش است که ظهور واحد و حقیقت عظیم است.

13. تفاوت ظهورات به دلیل حیثیات اعدادی و تعینات خلقی است، نه وحدت ذاتی.

14. هر دو ظهور یک حقیقت واحد هستند، زیرا هر دو مظهر حق‌اند.

15. برای جلوگیری از تفسیر نادرست آیات و حفظ معنای مستقل عرفانی.