متن درس
اسماء و صفات الهی: تأملی در اسم مبطل و تقابل حق و باطل
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۱۱)
دیباچه
شناخت اسماء و صفات الهی، بهمنزله کلیدی است که درهای معرفت به ذات اقدس پروردگار و نظام هستی را میگشاید. در این میان، اسم «مبطل»، بهعنوان یکی از اسماء فعلی الهی، دریچهای نو به سوی فهم تقابل بنیادین حق و باطل میگشاید. این اثر، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین این اسم الهی و نسبت آن با مفاهیم حق و باطل در چارچوبی فلسفی، کلامی، و لغوی میپردازد.
بخش نخست: مبانی نظری اسم مبطل
تعریف مبطل بهمنزله صفت فعلی الهی
اسم «مبطل»، که از ریشه «بطل» مشتق شده، به معنای «باطلکننده» است و به فعل الهی اشاره دارد که باطل را زایل یا نابود میسازد. این صفت، از جمله اسماء فعلی پروردگار است که به تعامل خداوند با مخلوقات در نظام هستی دلالت میکند. برخلاف اسماء ذاتی، که به کمالات ذات الهی اشاره دارند، اسماء فعلی مانند «مبطل» به افعال الهی در ظرف خلقت مرتبطاند. عمومیت این اسم، آن را به صفتی فراگیر تبدیل کرده که در همه شئون هستی قابل تسری است، از نابودی اعمال باطل تا زایل ساختن آثار گمراهی.
| درنگ: اسم مبطل، بهعنوان صفتی فعلی، به فعل الهی در باطل کردن امور ناپایدار و ناسازگار با حقیقت اشاره دارد و نشاندهنده قدرت مطلق پروردگار در حاکمیت بر نظام هستی است. |
این تعریف، ریشه در آیات قرآن کریم دارد، چنانکه در سوره محمد (ص) میفرماید:
يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُبَطِلَ أَعْمَالَهُمْ وَيَجْعَلَهُمْ [مطلب حذف شد] : «خداوند میخواهد اعمالشان را باطل کند و آنان را در گمراهی قرار دهد»). این آیه، به صراحت از فعل «یبطل» برای توصیف اراده الهی در ابطال اعمال گمراهان استفاده میکند، که تأکیدی است بر نقش مبطل در نظام خلقت.
تقابل حق و باطل: مفاهیم عام و فطری
حق و باطل، بهمنزله دو مفهوم عام و کلی، در برابر یکدیگر قرار دارند و از قید و محدودیتهای خاص فارغاند. حق، به آنچه از ثبات و پایداری برخوردار است، و باطل، به آنچه فاقد این ویژگیهاست، اشاره دارد. این تقابل، در فطرت انسانی ریشه دارد و از همینرو، مورد پذیرش همگانی است، فارغ از تفاوتهای فرهنگی، دینی، یا قومی. همانگونه که نور در برابر ظلمت، وجود خود را آشکار میسازد، حق نیز در برابر باطل، بهمنزله حقیقت پایدار، خودنمایی میکند.
این پذیرش همگانی، به نظریه فطرت در فلسفه اسلامی بازمیگردد، که بر اساس آن، مفاهیم بنیادینی چون حق و باطل در نهاد آدمی نهفتهاند. این مفاهیم، بهمنزله بذرهایی در خاک وجود انسان کاشته شدهاند که با اندک تأملی، به بار مینشینند و زمینهساز گفتوگوی بینفرهنگی و بینادیانی میگردند.
تمایز مفهوم و مصداق در حق و باطل
اگرچه مفهوم حق و باطل مورد اجماع همگان است، اختلافات انسانی در تعیین مصادیق این مفاهیم پدیدار میشود. آنچه برای گروهی حق تلقی میگردد، ممکن است برای گروهی دیگر باطل باشد. این اختلاف، نه در اصل مفهوم، بلکه در مصادیق آن ریشه دارد. برای نمونه، یک نظام سیاسی ممکن است از منظر گروهی حق و از دیدگاه گروهی دیگر باطل شمرده شود. این تمایز، به تفاوت میان سطح انتزاعی (مفهوم) و سطح عینی (مصداق) در فلسفه اشاره دارد.
تعیین مصداق حق یا باطل، نیازمند استدلال و ارائه دلیل معتبر است. بدون پشتوانه منطقی، ادعای حقانیت یا بطلان یک مصداق، فاقد اعتبار است. این امر، به اصل «حجّیت عقل» در الهیات اسلامی اشاره دارد، که عقل را معیاری برای سنجش حقیقت معرفی میکند. همانگونه که کاوشگری در معدن، با ابزار دقیق به استخراج گوهر میپردازد، عقل نیز با استدلال، مصادیق حق را از باطل جدا میسازد.
| درنگ: اختلاف در مصادیق حق و باطل، نه به انکار مفهوم این دو، بلکه به تفاوت در دیدگاهها و نظامهای ارزشی بازمیگردد. عقل، بهمنزله چراغی روشن، راه تشخیص مصادیق را هموار میسازد. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین مبانی نظری اسم مبطل و تقابل حق و باطل پرداخت. اسم مبطل، بهعنوان صفتی فعلی، به فعل الهی در ابطال امور ناپایدار دلالت دارد. حق و باطل، بهمنزله مفاهیمی عام و فطری، در فطرت انسانی ریشه دارند و مورد پذیرش همگاناند، اما اختلافات در مصادیق آنها بروز میکند. این اختلافات، با استدلال و عقلورزی قابل رفعاند، که نشاندهنده جایگاه محوری عقل در نظام معرفتی اسلام است.
بخش دوم: تحلیل فلسفی و لغوی تقابل حق و باطل
حق و باطل بهمنزله اسماء متقابل
حق و باطل، از جمله اسماء متقابلاند که معنای یکی در نسبت با دیگری تعریف میشود. برخلاف صفات مستقل، مانند «لطیف» یا «کریم»، که بهصورت مطلق معنا مییابند، صفات متقابل، مانند «اول» و «آخر» یا «حق» و «باطل»، در رابطهای دوسویه فهمیده میشوند. این تقابل، به نوع تناقض یا تباین در فلسفه اسلامی اشاره دارد، که وجود یکی، نفی دیگری را به دنبال دارد.
برای نمونه، حق، بهمنزله امری که با حقیقت الهی همسوست، دارای ثبات و بقاست، در حالی که باطل، به دلیل ناسازگاری با حقیقت، فاقد این ویژگیهاست. این رابطه، مشابه رابطه نور و ظلمت است؛ ظلمت، بهعنوان فقدان نور، تنها در نسبت با نور معنا مییابد. این تشبیه، عمق تقابل حق و باطل را بهگونهای روشن میسازد که گویی حق، خورشیدی است که با طلوعش، تاریکی باطل را زایل میکند.
وجودی بودن باطل
برخلاف تصور برخی که باطل را امری عدمی (فقدان) میپندارند، باطل دارای وجود است، اما فاقد ثبات و پایداری است. به بیان دیگر، باطل، بهمنزله شیئی است که در عالم خلقت حضور دارد، اما به دلیل ناپایداری ذاتی، محکوم به زوال است. این تمایز، به یکی از مباحث بنیادین فلسفه اسلامی، یعنی تفاوت میان وجود و ماهیت، اشاره دارد.
برای مثال، یک بنای سستبنیاد، هرچند در ظاهر وجود دارد، اما به دلیل ضعف در پایهها، در برابر طوفان زمان فرو میریزد. باطل نیز، اگرچه در عالم خلقت حضور دارد، اما به دلیل فقدان ثبات، نمیتواند در برابر حق، که چون صخرهای استوار است، پایدار بماند. این دیدگاه، جایگاه باطل را در نظام هستی روشن میسازد و نشان میدهد که باطل، نه امری عدمی، بلکه موجودی ناپایدار است.
| درنگ: باطل، برخلاف تصور عدمی بودن، دارای وجود است، اما به دلیل فقدان ثبات، در برابر حق، که دارای غایتی گسترده و پایدار است، ناپایدار و محدود است. |
تفاوت غایی حق و باطل
تفاوت بنیادین حق و باطل، در غایت آنهاست. حق، به دلیل همسویی با حقیقت الهی، دارای غایتی گسترده و نامحدود است، در حالی که باطل، به دلیل ناپایداری، غایتی محدود دارد. این تفاوت، به تمایز میان کمال و نقص در نظام هستی اشاره دارد. حق، بهمنزله رودی است که به سوی دریای بیکران حقیقت جاری است، اما باطل، چون جویباری است که در بیابان ناپدید میشود.
این دیدگاه، به فهم نظام احسن در الهیات اسلامی کمک میکند، که بر اساس آن، نظام هستی به گونهای آفریده شده که خیر و کمال در آن غالب است. غلبه حق بر باطل، نه تنها در سطح نظری، بلکه در عالم خلقت نیز مشهود است، چنانکه آیات قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره دارند.
رد نظریه تضاد در اسماء
برخی تحلیلهای لغوی سنتی، واژگانی چون «باطل» و «بطل» را متضاد میپندارند، اما این دیدگاه از منظر فلسفی و لغوی دقیق نیست. تضاد، به معنای وجود دو امر در دورترین نقطه نسبت به یکدیگر، در نظام هستی ممکن نیست، زیرا هستی، بهمنزله کلیتی یکپارچه، از چنین شکافی مبراست. باطل و بطل، از ماده واحدی مشتق شدهاند و تفاوت آنها در خصوصیات و استعمال است، نه در تضاد.
ماده «بطل»، به معنای «قطع» و «سستی»، در هر دو کاربرد حفظ میشود. در «باطل»، این قطع به معنای ناپایداری و سستی است، و در «بطل» به معنای «شجاع» یا «قاطع»، به نابودی دشمن یا رفع موانع اشاره دارد. این وحدت معنایی، نشاندهنده عمق و انسجام در ساختار لغوی زبان عربی است، که گویی هر واژه، چون نگینی در تار و پود معنا، جایگاهی ویژه دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تحلیل فلسفی و لغوی تقابل حق و باطل اختصاص یافت. حق و باطل، بهمنزله اسماء متقابل، در رابطهای دوسویه معنا مییابند. باطل، برخلاف تصور عدمی بودن، دارای وجود است، اما به دلیل ناپایداری، در برابر حق، که غایتی گسترده دارد، محدود است. رد نظریه تضاد در اسماء، به وحدت معنایی باطل و بطل اشاره دارد، که نشاندهنده انسجام نظام لغوی و فلسفی در الهیات اسلامی است.
بخش سوم: تحلیل قرآنی و آماری تقابل حق و باطل
تناسب حق و باطل در قرآن کریم
قرآن کریم، بهمنزله شناسنامه عالم هستی، تناسب حق و باطل را با دقتی شگفتانگیز ترسیم میکند. واژه «حق» ۲۸۴ بار و واژه «باطل» ۳۵ بار در این کتاب آسمانی به کار رفته است، که نسبتی تقریبی ۸ به ۱ را نشان میدهد. این تناسب، نه تنها به غلبه حق بر باطل در نظام خلقت اشاره دارد، بلکه پیامی از امید و خوشبینی به انسانها منتقل میکند.
این آمار، بهمنزله نوری است که در تاریکی تردیدها میدرخشد و نشان میدهد که نظام هستی، بر پایه خیر و حقیقت استوار است. همانگونه که در طبیعت، بهار پس از زمستان فرا میرسد، حق نیز در نهایت بر باطل چیره میشود. این تناسب، دعوتی است برای بازنگری در دیدگاههای منفی و یأسآلود، که با حقیقت نظام هستی ناسازگارند.
| درنگ: تناسب ۲۸۴ به ۳۵ میان حق و باطل در قرآن کریم، گواهی است بر غلبه حقیقت در نظام هستی و دعوتی برای دوری از یأس و منفینگری. |
اسماء فعلی و نفسی پروردگار
خداوند در قرآن کریم، دارای اسم فعلی «مبطل» است، اما اسم نفسی «باطل» ندارد، زیرا باطل، به دلیل سستی و نقص، نمیتواند صفت ذاتی پروردگار باشد. در مقابل، «حق» هم بهصورت نفسی و هم فعلی، صفت الهی است. برای نمونه، خداوند بهعنوان «الحق» معرفی میشود، که به کمال ذاتی او اشاره دارد، و همزمان، بهعنوان «محق» یا «مبطل الباطل»، به فعل او در نابودی باطل دلالت میکند.
این تمایز، به تفاوت میان صفات ذاتی و فعلی در الهیات اسلامی اشاره دارد. صفات ذاتی، مانند «حق»، به کمال مطلق ذات الهی تعلق دارند، در حالی که صفات فعلی، مانند «مبطل»، به افعال الهی در تعامل با مخلوقات مرتبطاند. این ساختار، گویی نقشهای است که پیچیدگیهای صفات الهی را در نظام هستی ترسیم میکند.
قرآن کریم بهمنزله کتابی علمی و نظاممند
قرآن کریم، فراتر از کتابی برای قرائت و ثواب، منبعی علمی و نظاممند است که قواعد و اصول دقیقی برای فهم هستی ارائه میدهد. تناسبهای آماری، مانند نسبت حق و باطل، نمونهای از این نظاممندی است. این کتاب آسمانی، بهمنزله آزمایشگاهی است که با کاوش در آن، قوانین حاکم بر عالم خلقت کشف میشود.
این دیدگاه، به رویکردی نوین در تفسیر قرآن کریم اشاره دارد، که آن را منبعی برای استخراج قواعد علمی در حوزههای فلسفه، اخلاق، و جامعهشناسی معرفی میکند. همانگونه که دانشمند در آزمایشگاه، با دقت و روشمندی به کشف حقیقت میپردازد، پژوهشگر قرآنی نیز با تأمل در آیات، به قواعد نظام هستی دست مییابد.
رد منفینگری و یأس
منفینگری، یأس، و بدبینی، بهمنزله بیماریهای روانی معرفی میشوند که با حقیقت نظام هستی، که در آن حق بر باطل غالب است، ناسازگارند. تناسب حق و باطل در قرآن کریم، نشاندهنده غلبه خیر و حقیقت است، که باید به تقویت روحیه مثبت در انسانها منجر شود. این دیدگاه، به روانشناسی اسلامی اشاره دارد، که امید و خوشبینی را بهمنزله کلیدهایی برای سلامت روحی معرفی میکند.
برای نمونه، همانگونه که باغبانی با امید به رویش بذرها، زمین را میکارد، انسان نیز باید باوری به غلبه خیر و حقیقت داشته باشد. یأس، چون خاری است که در پای باغبان در این باغ میخلد و او را از حرکت بازمیدارد.
تبیین «أَکثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ»
آیه شریفه
عبارت «أَکثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» به معنای فقدان عقل در اکثریت نیست، بلکه به عدم بهرهگیری اکثریت از عقل در برابر احساسات، توهمات، و عواطف دلالت میکند. در نظام معرفتی اسلام، عقل بهمنزله ابزاری برای تشخیص حق از باطل معرفی میشود، اما اکثریت، به دلیل غلبه عواطف و تعصبات، از این ابزار بهره نمیبرند. این آیه، گویی هشداری است که انسان را به تأمل در خویش و بهرهگیری از عقل فرا میخواند.
بخش سوم، به تحلیل قرآنی و آماری تقابل حق و باطل اختصاص یافت. تناسب ۲۸۴ به ۳۵ میان حق و باطل، به غلبه حقیقت در نظام هستی اشاره دارد. تمایز میان اسماء فعلی و نفسی، جایگاه مبطل را در افعال الهی روشن میسازد. قرآن کریم، بهمنزله کتابی علمی، قواعدی نظاممند برای فهم هستی ارائه میدهد، و رد منفینگری، دعوتی است برای امید و خوشبینی. تبیین «أَکثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ»، بر اهمیت عقلورزی در تشخیص حق تأکید میکند.
تأمل در اسم مبطل و تقابل حق و باطل، دریچهای به سوی شناخت عمیقتر صفات الهی و نظام هستی میگشاید. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین این موضوع در چارچوبی فلسفی، کلامی، و قرآنی پرداخت. اسم مبطل، بهعنوان صفتی فعلی، به قدرت الهی در ابطال امور ناپایدار اشاره دارد. تقابل حق و باطل، بهمنزله مفاهیمی فطری و عام، در فطرت انسانی ریشه دارد و با عقلورزی، مصادیق آنها روشن میشود. تناسب آماری حق و باطل در قرآن کریم، پیامی از امید و غلبه حقیقت را منتقل میکند.
قرآن کریم، بهمنزله چراغی هدایتگر، نه تنها راه سعادت اخروی را نشان میدهد، بلکه قواعدی نظاممند برای فهم عالم خلقت ارائه میکند. دعوت به عقلورزی، امید، و دوری از یأس، از جمله پیامهای بنیادین این کتاب آسمانی است که در این تأملات، به روشنی آشکار شد.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهَوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ
درنگ: «أَکثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» به عدم استفاده اکثریت از عقل در برابر عواطف و تعصبات اشاره دارد، نه به فقدان عقل، و دعوتی است برای عقلورزی در تشخیص حق از باطل.
جمعبندی بخش سوم
نتیجهگیری کلّی
با نظارت صادق خادمی