در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

اسماء الحسنی 515

متن درس





کتاب اسماء و صفات الهی: حق و باطل در نظام الهیات قرآنی

حق و باطل در نظام الهیات قرآنی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۱۵)

مقدمه: تبیین جایگاه حق و باطل در الهیات قرآنی

در نظام الهیات قرآنی، مفاهیم حق و باطل چونان دو قطب متضاد، بنیان‌های معرفتی و وجودی نظام خلقت را ترسیم می‌کنند. حق، چون نوری الهی، مسیر سعادت، قرب به خداوند و استحکام وجودی را روشن می‌سازد، در حالی که باطل، چون سایه‌ای ناپایدار، مقطوع از خیر و سعادت ابدی است. درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تکیه بر آیات قرآن کریم و تحلیل‌های عمیق فلسفی و عرفانی، این دو مفهوم را به‌عنوان جلوه‌هایی از اسماء و صفات الهی تبیین می‌کنند.

بخش نخست: مبانی نظری حق و باطل در قرآن کریم

۱.۱. تعریف حق و باطل: تبیین مفهومی

حق در نظام الهیات قرآنی، امری است که به سعادت، قرب الهی و آخرت منتهی می‌شود. این مفهوم، چونان گوهری درخشان، دارای حقیقت، خیر و استحکام ذاتی است و در ذات، صفات و افعال الهی حضوری فراگیر دارد. باطل، در مقابل، به معنای مقطوع بودن از سعادت و خیر ابدی است. باطل، هرچند وجودی در عالم دارد، فاقد کشش معنوی و استمرار است و به امور دنیوی و ناپایدار محدود می‌گردد. این دو مفهوم، چونان دو سوی یک ترازوی الهی، نظام خلقت را در برابر حکمت خداوند متجلی می‌سازند.

نکته کلیدی: حق، چونان نوری پایدار، عالم را به سوی سعادت رهنمون می‌شود، در حالی که باطل، چون سایه‌ای ناپایدار، در برابر آن زوال می‌یابد.

این تعریف با حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد، که باطل را انحراف از غایت حقیقی، یعنی قرب الهی، می‌داند. قرآن کریم این تمایز را در آیه شریفه زیر برجسته می‌کند:

﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا﴾

«و بگو حق آمد و باطل نابود شد. به‌راستی باطل نابودشدنی است» (فولادوند، اسراء: ۸۱)

زهوق باطل، به معنای فقدان استمرار و سعادت است، نه نبود وجود، گویی که باطل، چون کفی بر آب، در برابر موج حق ناپدید می‌گردد.

۱.۲. نقد تعاریف سنتی باطل

تعاریف سنتی باطل در ادبیات عامه و کتب لغت، مانند «نقیض حق» یا «ما لا ثبات له»، با واقعیت وجودی باطل در قرآن کریم سازگار نیست. باطل، هرچند فاقد خیر و سعادت است، وجودی در عالم دارد، چنان‌که اعمال کافران نمونه‌ای از آن است. تعریف باطل به‌عنوان عدم محض، با آیاتی نظیر آیه شریفه زیر مغایرت دارد:

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ﴾

«این به سبب آن است که خدا خود حق است و آنچه جز او می‌خوانند باطل است» (فولادوند، انعام: ۶۲)

این آیه، باطل را به‌عنوان امری وجودی، اما فاقد حقیقت الهی، معرفی می‌کند. از این‌رو، ضرورت بازنگری علمی در لغت‌شناسی دینی برای تبیین دقیق مفاهیم قرآنی احساس می‌شود، گویی که لغت‌شناسی دینی، چونان چراغی است که باید با نور قرآن کریم روشن گردد.

۱.۳. تمایز وجودی حق و باطل

حق، به دلیل اتصال به ذات الهی، پایدار و استوار است، در حالی که باطل، به دلیل انقطاع از خیر و سعادت، ناپایدار و زوال‌پذیر است. این تمایز، چونان خطی روشن میان نور و ظلمت، نظام خلقت را نظم می‌بخشد. حق، با ویژگی‌هایی چون قوت، عزت و استحکام، عالم را در بر گرفته، در حالی که باطل، چونان رشته‌ای پوسیده، در برابر حق گسسته می‌شود.

نکته کلیدی: حق، چونان درختی تنومند، ریشه در ذات الهی دارد، در حالی که باطل، چون علفی خشکیده، در برابر نسیم حق زوال می‌یابد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، مبانی نظری حق و باطل را در قرآن کریم تبیین کرد. حق، امری پایدار، متصل به ذات الهی و منتهی به سعادت است، در حالی که باطل، مقطوع از خیر و ناپایدار است. نقد تعاریف سنتی باطل، ضرورت بازنگری علمی در لغت‌شناسی دینی را آشکار ساخت. این مبانی، زمینه‌ساز فهم عمیق‌تر مصادیق و جلوه‌های حق و باطل در نظام الهیات قرآنی است.

بخش دوم: مصادیق حق و باطل در قرآن کریم

۲.۱. مصادیق باطل و ناپایداری آن

باطل در قرآن کریم، به دلیل فقدان کشش معنوی، در برابر حق ناپایدار است. مصادیق باطل شامل اعمال دنیوی، کفر، شرک و سحر است که به سعادت و خیر ابدی منتهی نمی‌شوند. این امور، چونان سرابی در بیابان، فریبنده اما بی‌دوام‌اند. قرآن کریم این ناپایداری را در آیه شریفه زیر تبیین می‌کند:

﴿فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾

«پس حق پدیدار شد و آنچه انجام می‌دادند باطل گشت» (فولادوند، اعراف: ۹۲)

این آیه، اعمال فاقد سعادت را باطل می‌داند، گویی که تلاش‌های بی‌نتیجه، چونان بنایی بر ماسه، فرو می‌ریزد.

از منظر جامعه‌شناسی، عقاید باطل، مانند کفر و شرک (نمونه‌هایی چون یزیدیه یا شیطان‌پرستی)، به دلیل فقدان کشش معنوی، به انقراض طبیعی دچار شده‌اند. در مقابل، حق، مانند تشیع، با وجود مظلومیت، استمرار یافته است. این انقراض، نه به معنای نفرین یا اقدام مستقیم الهی، بلکه نتیجه مکانیک طبیعی عالم است که باطل را فاقد استمرار می‌سازد. آیه شریفه زیر این اصل را تأیید می‌کند:

﴿وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ﴾

«و ریشه کافران را قطع نماید» (فولادوند، انفال: ۸)

قطع دابر، به معنای انقراض طبیعی کفر به دلیل فقدان کشش معنوی است، گویی که باطل، چون مربایی بی‌دوام، در برابر عسل حق، کشش خود را از دست می‌دهد.

نکته کلیدی: باطل، چونان سرابی فریبنده، در برابر حقیقت حق زوال می‌یابد و استمراری در نظام الهی ندارد.

۲.۲. مصادیق حق و فراگیری آن

حق در قرآن کریم، چونان نوری فراگیر، عالم را در بر گرفته و شامل هدایت، رسالت، ایمان، قرآن کریم و خلقت هدفمند است. این فراگیری، با مفهوم «نظام احسن» در فلسفه اسلامی هم‌خوانی دارد، گویی که حق، چونان اقیانوسی بی‌کران، هر ذره از هستی را در خود جای داده است. قرآن کریم این فراگیری را در آیه شریفه زیر بیان می‌کند:

﴿فَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِ﴾

«پس هر که به خدا ایمان آورد، همانا حق از پروردگار اوست» (فولادوند، بقره: ۱۸۶)

حق، در ۲۲۷ مورد در قرآن کریم ذکر شده و در سه سطح نفسی (حق)، افعل (احق) و مزید (محق) ظاهر گشته، که نشان‌دهنده استحکام و فراگیری آن است.

این فراگیری، در مقابل قلت صفت «مبطل» (دو مورد در قرآن کریم)، غلبه حق بر باطل را آشکار می‌سازد. حق، چونان درختی تنومند، ریشه در ذات الهی دارد و عالم را با نور خود روشن می‌کند، در حالی که باطل، چونان علفی خشکیده، در برابر آن ناپدید می‌شود.

نکته کلیدی: حق، چونان اقیانوسی بی‌کران، عالم را در بر گرفته و هر ذره از هستی را با نور الهی خود متجلی می‌سازد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، مصادیق حق و باطل را در قرآن کریم بررسی کرد. باطل، به دلیل فقدان کشش معنوی، در برابر حق ناپایدار است و مصادیقی چون کفر، شرک و سحر را شامل می‌شود. در مقابل، حق، با مصادیقی چون ایمان، قرآن کریم و رسالت، عالم را در بر گرفته و فراگیری آن، نظام احسن الهی را متجلی می‌سازد. این تمایز، زمینه‌ساز فهم عمیق‌تر اسماء الهی در ارتباط با حق و باطل است.

بخش سوم: اسماء الهی در پرتو حق و باطل

۳.۱. صفت «مبطل» و جایگاه آن در اسماء فعلی

خداوند متعال، به صفت «مبطل» (باطل‌کننده) متصف است، اما «باطل» به‌عنوان صفت ذاتی در او راه ندارد. صفت «مبطل»، صفت فعلی است که به معنای ابطال باطل، نه ایجاد آن، به‌کار می‌رود. این صفت، در دو آیه قرآنی ذکر شده است:

﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾

«تا حق را استوار کند و باطل را باطل نماید، هرچند مجرمان را خوش نیاید» (فولادوند، انفال: ۸)

این آیه، به ابطال باطل به‌صورت کلی اشاره دارد، اما متعلق آن (باطل) خود باطل است، که نوعی تحصیل حاصل است، گویی که خداوند، با نور حق، سایه باطل را محو می‌کند.

﴿فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَىٰ مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ﴾

«پس چون افکندند، موسی گفت: آنچه آورده‌اید سحر است. به‌راستی خدا آن را باطل خواهد کرد» (فولادوند، یونس: ۸۲)

این آیه، به ابطال سحر (تخیل و فساد) اشاره دارد، اما به نقل از حضرت موسی (ع) است، نه مستقیم از خداوند.

خداوند هیچ موجود حقیقی یا طبیعی را باطل نمی‌کند؛ ابطال او محدود به باطل (امر فاقد سعادت) و سحر (تخیل و فساد) است. این صفت، با صفت «قاتل» مقایسه شده است. صفت «قاتل» نیز فعلی است (قاتلهم الله در دو مورد)، اما متعلق آن کافران است، در حالی که «مبطل» متعلق مشخصی جز باطل و سحر ندارد. ابطال باطل، نوعی اصلاح امور (صلاح) است، نه نابودی موجودات، چنان‌که در ادامه آیه یونس آمده:

﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ﴾

«به‌راستی خدا کار مفسدان را اصلاح نمی‌کند» (فولادوند، یونس: ۸۲)

این آیه، ابطال سحر و فساد را به معنای اصلاح امور معرفی می‌کند، گویی که خداوند، چونان طبیبی حکیم، فساد را از پیکره هستی می‌زداید.

نکته کلیدی: صفت «مبطل»، چونان تیغی الهی، تنها باطل و سحر را می‌زداید و هیچ موجود حقیقی را نابود نمی‌سازد.

۳.۲. صفت «حق» و فراگیری آن در اسماء الهی

خداوند متعال، به صفت «حق» در ذات، صفات و افعال خود متصف است و باطل در حریم او راه ندارد. صفت «حق»، در ۲۲۷ مورد در قرآن کریم ذکر شده و در سه سطح نفسی (حق)، افعل (احق) و مزید (محق) ظاهر گشته است. این فراگیری، با آیاتی نظیر آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ﴾

«پس والاست خداوند، پادشاه حق، هیچ معبودی جز او نیست» (فولادوند، نور: ۳۵)

حق الهی، با صفاتی چون قوت، عزت و استحکام همراه است و عالم را در بر گرفته، گویی که حق، چونان روحی الهی، در کالبد هستی جریان دارد.

این فراگیری، در مقابل قلت صفت «مبطل» (دو مورد)، غلبه حق بر باطل را نشان می‌دهد. حق، چونان نوری که ظلمت را محو می‌کند، عالم را با حقیقت خود پر کرده و باطل را در برابر آن بی‌مقدار ساخته است.

نکته کلیدی: صفت «حق»، چونان نوری فراگیر، عالم را در بر گرفته و باطل را در برابر خود محو می‌سازد.

۳.۳. تحلیل فلسفی: خداوند، طبیبی بدون رفوزه

خداوند متعال، چونان طبیبی حکیم، هیچ «مریض مرده» یا «رفوزه» ندارد. ابطال باطل (یبطل الباطل)، نوعی تحصیل حاصل است، زیرا باطل خود فاقد سعادت است. خداوند، با این صفت، نظام احسن را حفظ می‌کند و هیچ موجودی را به هدر نمی‌دهد. این دیدگاه، با آیه شریفه زیر هم‌خوانی دارد:

﴿قُلْ صَدَقَ اللَّهُ﴾

«بگو خدا راست گفت» (فولادوند، آل‌عمران: ۹۵)

صدق الهی، به معنای نبود نقص و ضایعات در افعال اوست. در حرفه‌های انسانی، مانند نجاری یا نانوایی، ضایعات و دورریز وجود دارد، اما خداوند، چونان معمار هستی، هیچ نخاله یا زباله‌ای ندارد. این اصل، با مفهوم «نظام احسن» در حکمت متعالیه سازگار است، گویی که خداوند، با حکمت بی‌نهایت خود، هر ذره از هستی را در جای خویش نهاده است.

این صفت، در مقابل معماران ناشایست انسانی قرار می‌گیرد که ضایعات و دورریز دارند. خداوند، با صفت «مبطل»، تنها باطل را باطل می‌کند و با صفت «حق»، عالم را با حقیقت خود پر می‌سازد، گویی که هستی، چونان باغی الهی، تحت تدبیر حکیمانه او به کمال می‌رسد.

نکته کلیدی: خداوند، چونان طبیبی حکیم، هیچ موجودی را به هدر نمی‌دهد و با ابطال باطل، نظام احسن را حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، اسماء الهی را در پرتو حق و باطل بررسی کرد. صفت «مبطل»، صفت فعلی است که تنها باطل و سحر را هدف قرار می‌دهد و هیچ موجود حقیقی را نابود نمی‌سازد. صفت «حق»، با فراگیری خود، عالم را در بر گرفته و غلبه حق بر باطل را نشان می‌دهد. تحلیل فلسفی خداوند به‌عنوان طبیبی بدون رفوزه، نظام احسن الهی را متجلی ساخت و حکمت بی‌نهایت او را در تدبیر هستی آشکار کرد.

بخش چهارم: نقدهای اجتماعی و فرهنگی در پرتو حق و باطل

۴.۱. نقد خشونت و قضاوت‌های عجولانه

رفتارهای خشن، قضاوت‌های عجولانه و مأیوس شدن از بندگان خدا، برخلاف روح قرآن کریم و صفت «مبطل» الهی است. این رفتارها، چونان ابرهایی تاریک، نور محبت و اصلاح را از جامعه می‌ستانند. نمونه‌ای از این انحراف، امتناع برخی از اقتدا به علما به دلیل سخت‌گیری‌های غیرمنطقی است، مانند شرط اقتدا تنها به عالم خاص، که نشان‌دهنده بیماری روحی و روانی است.

این رفتارها، با سیره ائمه اطهار (ع) مغایرت دارد. امام علی (ع) با مروان بن حکم و امام حسین (ع) با عمر سعد به گفت‌وگو پرداختند و از هیچ‌کس مأیوس نشدند. قرآن کریم و اسلام، بر دیالوگ و محبت تأکید دارند، نه خشونت و طرد، گویی که محبت، چونان کلیدی الهی، درهای قلب‌ها را می‌گشاید. این اصل، با آیه شریفه زیر تأیید می‌شود:

﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾

«پس به سبب رحمتی از خدا با آنان نرم‌خویی کردی، و اگر تندخو و سخت‌دل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند» (فولادوند، آل‌عمران: ۱۵۹)

این آیه، بر ضرورت نرم‌خویی و محبت در تعاملات اجتماعی تأکید می‌کند.

نکته کلیدی: خشونت و قضاوت‌های عجولانه، چونان سدی در برابر محبت الهی، جامعه را از نور حق محروم می‌سازد.

۴.۲. نقد انگ‌زنی و برچسب‌زدن

انگ‌زنی و برچسب‌زدن (مانند بهایی، وهابی، فاسق) برای طرد و تخریب دیگران، برخلاف روح قرآن کریم است. این رفتارها، ریشه در انگیزه‌های سیاسی و عقده‌های روانی دارد و با صفت الهی «مبطل» که تنها باطل را هدف قرار می‌دهد، مغایر است. در گذشته، برخی طلاب با برچسب «فاسق» به غیبت دیگران توجیه می‌دادند، که این عمل، برخلاف اخلاق قرآنی است.

قرآن کریم، از تخریب و طرد بندگان خدا نهی کرده و بر اصلاح و محبت تأکید دارد. این اصل، با آیه شریفه زیر هم‌خوانی دارد:

﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ﴾

«پس به سبب رحمتی از خدا با آنان نرم‌خویی کردی» (فولادوند، آل‌عمران: ۱۵۹)

انگ‌زنی، چونان تیری زهرآگین، قلب جامعه را زخمی می‌کند، در حالی که محبت، چونان مرهمی الهی، آن را شفا می‌بخشد.

نکته کلیدی: انگ‌زنی، چونان تیری زهرآگین، وحدت جامعه را زخمی می‌کند، در حالی که محبت، مرهمی الهی برای شفا است.

۴.۳. تأثیر سلاطین و خلفا بر انحراف فرهنگ دینی

سلاطین و خلفا، با ترویج خشونت و دوری از حق، فرهنگ دینی را به انحراف کشانده‌اند. این انحراف، چونان آفتی، ریشه‌های محبت و دیالوگ را در جامعه خشکانده است. ضرورت بازگشت به منش قرآنی، که بر محبت و اصلاح تأکید دارد، بیش از پیش احساس می‌شود. قرآن کریم، چونان چراغی هدایتگر، راه بازگشت به حقیقت را نشان می‌دهد.

۴.۴. ضرورت محبت و اصلاح در تعاملات اجتماعی

انسان مؤمن، باید با محبت و مهربانی با بندگان خدا رفتار کند، نه با خشونت و طرد. این اصل، ریشه در سیره ائمه اطهار (ع) دارد که با دشمنان خود نیز با محبت و دیالوگ برخورد کردند. محبت، چونان پلی الهی، قلب‌ها را به هم پیوند می‌دهد و اصلاح، چونان باغبانی حکیم، جامعه را به سوی کمال رهنمون می‌سازد.

این دیدگاه، با تأکید قرآن کریم بر محبت و اصلاح هم‌خوانی دارد. انسان باید با دوستان، فداکاری کند و با دشمنان، مدارا و محبت ورزد، گویی که هر انسان، چونان گلی در باغ الهی، شایسته توجه و مراقبت است.

نکته کلیدی: محبت و اصلاح، چونان پلی الهی، قلب‌ها را به هم پیوند می‌دهد و جامعه را به سوی کمال رهنمون می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، نقدهای اجتماعی و فرهنگی را در پرتو حق و باطل بررسی کرد. خشونت، قضاوت‌های عجولانه و انگ‌زنی، برخلاف روح قرآن کریم و صفت «مبطل» الهی‌اند. تأثیر سلاطین و خلفا در انحراف فرهنگ دینی، ضرورت بازگشت به منش قرآنی را آشکار ساخت. محبت و اصلاح، به‌عنوان اصول کلیدی، راه‌حلی برای احیای وحدت و کمال جامعه ارائه می‌دهند.

بخش پنجم: پیشنهاد تحول علمی و فرهنگی

۵.۱. ضرورت ایجاد «شهر قرآن»

برای احیای جایگاه قرآن کریم به‌عنوان کتاب علمی و عملی، ایجاد «شهر قرآن» به‌عنوان مرکزی برای تحقیق علمی در مفاهیم قرآنی ضروری است. این مرکز، چونان آزمایشگاهی الهی، آیات قرآن کریم را در بوته پژوهش قرار می‌دهد و پروژه‌های تحقیقاتی، مانند تحلیل آماری آیات حق و باطل، را استخراج می‌کند. هدف، اثبات برتری قرآن کریم در علوم مختلف، از سیاست و روان‌شناسی تا جامعه‌شناسی، است.

نکته کلیدی: «شهر قرآن»، چونان آزمایشگاهی الهی، مفاهیم قرآنی را به واقعیات علمی و عملی تبدیل می‌کند.

۵.۲. استانداردسازی زبان دینی

استانداردسازی زبان دینی، با استفاده از روش‌های علمی و ریاضیاتی، گامی اساسی برای تبیین دقیق مفاهیم قرآنی است. تحلیل ۲۲۷ مورد «حق» در قرآن کریم، می‌تواند فرمول‌های جامعی برای علوم انسانی ارائه دهد، گویی که قرآن کریم، چونان گنجینه‌ای بی‌کران، نیازمند کاوش‌های علمی است.

۵.۳. بازنگری در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه

نظام آموزشی حوزه‌های علمیه، به دلیل فقدان رویکردهای علمی و تأکید بر محفوظات، نیازمند بازنگری است. این بازنگری، حوزه‌ها را به مراکز تولید علم دینی تبدیل می‌کند، گویی که حوزه‌های علمیه، چونان کارگاه‌هایی الهی، باید نور علم قرآنی را به جهان بتابانند.

۵.۴. برتری قرآن کریم در علوم انسانی

تحقیق علمی در مفاهیم قرآنی، می‌تواند برتری قرآن کریم را در برابر علوم غربی اثبات کند. این تحول، نیازمند عزم جمعی و برنامه‌ریزی دقیق است تا قرآن کریم، چونان کتابی زنده، جایگاه خود را در جهان مدرن باز یابد.

نکته کلیدی: تحقیق علمی در قرآن کریم، چونان نوری هدایتگر، برتری آن را در علوم انسانی آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تأکید بر ضرورت ایجاد «شهر قرآن»، راه‌حلی برای احیای جایگاه قرآن کریم ارائه داد. استانداردسازی زبان دینی، بازنگری در نظام آموزشی حوزه‌ها و تحقیق علمی در مفاهیم قرآنی، گام‌هایی برای تبدیل قرآن کریم به منبعی زنده و عملی در جهان مدرن است.

نتیجه‌گیری: حق و باطل، کلید فهم نظام احسن الهی

حق و باطل، به‌عنوان دو مفهوم بنیادین در نظام الهیات قرآنی، بنیان‌های معرفتی و وجودی خلقت را ترسیم می‌کنند. حق، چونان نوری فراگیر، عالم را به سوی سعادت و قرب الهی رهنمون می‌شود، در حالی که باطل، چونان سایه‌ای ناپایدار، در برابر آن زوال می‌یابد. صفت «مبطل»، تنها باطل و سحر را هدف قرار می‌دهد و هیچ موجود حقیقی را نابود نمی‌سازد، در حالی که صفت «حق»، با فراگیری خود، عالم را در بر گرفته است. خداوند، چونان طبیبی حکیم، با ابطال فساد و سحر، نظام احسن را حفظ می‌کند و هیچ ضایعاتی در افعال او نیست.

نقدهای اجتماعی، از جمله خشونت، انگ‌زنی و قضاوت‌های عجولانه، ضرورت بازگشت به منش قرآنی مبتنی بر محبت و اصلاح را آشکار ساخت. پیشنهاد ایجاد «شهر قرآن» و بازنگری در نظام آموزشی حوزه‌ها، راه‌حلی برای احیای جایگاه قرآن کریم در جهان مدرن ارائه می‌دهد. این اثر، با حفظ تمامی جزئیات درس‌گفتار آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره و تحلیل‌های تفصیلی، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات و فلسفه اسلامی فراهم آورده است.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، مفهوم 'حق' در قرآن کریم به چه معناست؟

2. صفت 'مبطل' در قرآن کریم چند بار به خداوند نسبت داده شده است؟

3. در سوره انفال آیه ۸، خداوند چه چیزی را اراده می‌کند؟

4. صفت 'قاتل' در قرآن کریم به چه کسانی نسبت داده می‌شود؟

5. در سوره یونس آیه ۸۲، چه چیزی به عنوان متعلق صفت 'مبطل' ذکر شده است؟

6. صفت 'باطل' به طور مجرد در میان اسمای فعلی خداوند وجود دارد.

7. خداوند در قرآن کریم صفت 'مبطل' را در دو مورد به خود نسبت داده است.

8. بر اساس درسگفتار، باطل از نظر جامعه‌شناختی کشش و استمرار دارد.

9. صفت 'قاتل' در قرآن کریم به معنای کشتن همه موجودات است.

10. خداوند در آیه ۸ سوره انفال اراده کرده که حق را با کلماتش تثبیت کند.

11. تفاوت اصلی بین صفت 'باطل' و 'مبطل' در قرآن کریم چیست؟

12. چرا باطل در حريم حق راه ندارد؟

13. طبق درسگفتار، چرا کفر از نظر جامعه‌شناختی استمرار ندارد؟

14. منظور از 'یقطع دابر الکافرین' در سوره انفال چیست؟

15. چرا خداوند در سوره یونس سحر را باطل می‌کند؟

پاسخنامه

1. صفتی که تنها به خداوند نسبت داده می‌شود و باطل در آن راه ندارد

2. دو مورد

3. تثبیت حق با کلماتش و قطع ریشه کافران

4. اهل حرمان، باطل و کفر

5. سحر

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. باطل صفت نفسی و مجرد نیست، اما مبطل صفتی از باب افعال است که به معنای باطل‌کننده در دو مورد به خداوند نسبت داده شده است.

12. زیرا حق فی نفسه، ذاته، صفاته و افعاله حق است و باطل نمی‌تواند در این حريم نفوذ کند.

13. کفر کشش و استمرار ندارد، زیرا خداوند دابر (ریشه) کافران را قطع می‌کند.

14. قطع ریشه کافران به معنای جلوگیری از استمرار و گسترش عقاید کفرآمیز آن‌هاست.

15. سحر به دلیل ماهیت غیرطبیعی و تخیل‌آمیز بودنش توسط خداوند باطل می‌شود.

فوتر بهینه‌شده