متن درس
کتاب اسما و صفات الهی: تأملاتی در غنی و فقیر
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۰۱)
دیباچه
در گسترهی بیکران معارف الهی، اسمای حسنی چون «غنی» و «فقیر» چونان دو گوهر تابناک، جلوهگر حقیقت وجود و مراتب آناند. این اسما نهتنها اوصاف ذات باریتعالی و خلق را بازمینمایانند، بلکه آیینهایاند که نسبت انسان با هستی و خالق را به نمایش میگذارند. در درسگفتار شماره ۶۰۱ از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی عمیق و تأملبرانگیز، به بررسی این دو صفت پرداخته شده است.
بخش نخست: نقد رویکرد سنتی در لغتشناسی و تفسیر
نقد تعاریف عدمی در لغتشناسی
یکی از مهمترین محورهای درسگفتار، نقد رویکرد سنتی لغتشناسان و مفسران در تعریف واژگان با مفاهیم عدمی است. در سنت لغوی، غالباً واژههایی چون «غنی» بهعنوان «من لیس له الفقر» (کسی که فقر ندارد) و «فقیر» بهعنوان «من لیس له الغنی» (کسی که بینیازی ندارد) تعریف شدهاند. این روش، که به جای تبیین معنای وجودی واژگان، آنها را به مفاهیم عدمی فرومیکاهد، از منظر علمی و لغتشناختی ناکارآمد است. چنین تعاریفی، که ریشه در سادهسازی معانی دارند، مانع از فهم عمیق حقیقت واژگان میشوند و از دقت علمی به دورند.
برای نمونه، هنگامی که از «فقیر» پرسیده میشود، پاسخ «کسی که غنا ندارد» داده میشود، و در مقابل، «غنی» بهعنوان «کسی که فقر ندارد» معرفی میگردد. این دور باطل در تعریف، نهتنها معنای حقیقی واژگان را آشکار نمیسازد، بلکه آنها را در چارچوبی منفی و عدمی محصور میکند. این رویکرد، چونان تلاش برای روشن کردن تاریکی با اشاره به نبود نور است، که خود، فاقد روشنگری است.
| درنگ: تعاریف عدمی در لغتشناسی، مانند فروکاستن «غنی» به «عدم فقر» و «فقیر» به «عدم غنا»، مانع فهم معنای وجودی واژگان است. هر دو صفت «غنی» و «فقیر» دارای حقیقتی وجودیاند و نباید به مفاهیم عدمی ارجاع داده شوند. |
تحلیل لغتشناختی و فلسفی
از منظر لغتشناختی، «غنی» به معنای بینیازی اثباتی است که در مرتبه اعلای خود، در ذات باریتعالی تجلی مییابد و در مراتب نازلتر، در خلق بهصورت نسبی ظاهر میشود. در مقابل، «فقیر» به موجودی اطلاق میشود که دارای نقص یا کمبود در یکی از کمالات (مانند مال، علم، یا ایمان) است. این نقص، که به «عدم ملکه» تعبیر میشود، خود حقیقتی وجودی دارد، نه صرفاً فقدان چیزی. برای مثال، «جاهل» موجودی است که نقص علم دارد، اما این نقص، خود یک تعین وجودی است، نه صرف نبود علم.
از منظر فلسفی، هر صفتی نیازمند موضوعی است که بر آن حمل شود. به تعبیر فلسفی، «معقول اولی» (موضوع) پیشنیاز «معقول ثانی» (صفت) است. برای نمونه، وقتی گفته میشود «زید عالم است»، «زید» معقول اولی و «عالم» معقول ثانی است. بدون وجود زید، صفت علم یا جهل بیمعنا خواهد بود. این اصل در مورد «غنی» و «فقیر» نیز صادق است: هر دو صفت، وجودیاند و بر موضوعی حمل میشوند.
بخش دوم: وجودی بودن اسمای غنی و فقیر
ماهیت وجودی غنی و فقیر
در نگاه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، «غنی» و «فقیر» اوصافی متقابل اما وجودیاند. «غنی» به بینیازی اثباتی اشاره دارد که در مرتبه مطلق، مختص ذات الهی است و در مراتب نسبی، در خلق ظهور مییابد. «فقیر» نیز به موجودی گفته میشود که دارای نقص یا کمبود است، اما این نقص، خود حقیقتی وجودی دارد. برای مثال، «فقیر» ممکن است فاقد مال باشد، اما در علم یا ایمان غنی باشد، و این نشاندهنده وجود مرتبهای از کمال در اوست.
این نگاه، چونان نوری است که سایههای تعاریف عدمی را میزداید و حقیقت وجودی این اسما را آشکار میسازد. «فقیر» نه صرفاً نبود غنا، بلکه موجودی است که در ظرف وجود خود، کاستیای را حمل میکند. به همین سان، «غنی» نه صرفاً نبود فقر، بلکه بینیازیای است که در مراتب مختلف، از ذات الهی تا خلق، جلوهگر میشود.
| درنگ: «غنی» و «فقیر» اوصافی وجودی و متقابلاند. «غنی» بینیازی اثباتی و «فقیر» موجودی با نقص است. این دو صفت، هر یک دارای هویتی وجودیاند و نباید به مفاهیم عدمی فروکاسته شوند. |
مثالهای قرآنی و تحلیل
قرآن کریم، با بیانی بلیغ، این حقیقت را در آیات متعدد بازتاب داده است. برای نمونه، در سوره آلعمران، خداوند میفرماید:
لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ [مطلب حذف شد] : «اموال و فرزندانشان هرگز از [عذاب] خدا چیزی را از آنان دفع نمیکند.»)
این آیه نشان میدهد که غنای غیرمفید، که در آن مال یا اولاد به کار نیاید، ارزشی ندارد. همچنین در سوره یونس آمده است:
مَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ [مطلب حذف شد] : «آیات و هشدارها برای قومی که ایمان نمیآورند سودی ندارد.»)
این آیات، غنای غیرمفید را بیارزش میدانند، زیرا بهرهوری از غنا، شرط ارزشمندی آن است.
بخش سوم: انواع غنا در قرآن کریم
تقسیمبندی غنا
در درسگفتار، غنا به چهار نوع تقسیم شده است:
- غنی مطلق: بینیازی ذاتی و کامل، مختص ذات باریتعالی («هو الغنی المطلق»).
- غنی نسبی: بینیازیای که در خلق بهصورت مرتبهای ظاهر میشود، مانند داشتن مال، علم، یا ایمان.
- غنی حقیقی: بینیازیای که مفید و قابل استفاده است، مانند مالی که مصرف شود یا علمی که به کار آید.
- غنی تخیلی: بینیازیای که غیرمفید و بیفایده است، مانند مالی که ذخیره شود و استفاده نشود.
این تقسیمبندی، چونان شاخساری است که از ریشه حقیقت غنا روییده و مراتب مختلف آن را در هستی نمایان میسازد. غنای مطلق، چون خورشیدی است که نور بینیازیاش بر همه موجودات میتابد، در حالی که غنای نسبی، چون پرتوهایی است که در مراتب خلق تجلی مییابد.
| درنگ: غنا در قرآن کریم به مطلق (مختص خدا)، نسبی (در خلق)، حقیقی (مفید)، و تخیلی (غیرمفید) تقسیم میشود. تنها غنای حقیقی ارزشمند است، زیرا در خدمت خیر و کمال قرار میگیرد. |
تحلیل الهیاتی و قرآنی
از منظر الهیاتی، غنای مطلق خدا غیراضافی و ذاتی است، در حالی که غنای خلق، نسبی و وابسته به استفاده عملی است. قرآن کریم، غنای غیرمفید را بیارزش میشمارد، چنانکه در سوره نور میفرماید:
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ [مطلب حذف شد] : «و کسانی که [امکان] ازدواج نمییابند باید عفت پیشه کنند تا خدا از فضل خود آنان را بینیاز کند.»)
این آیه، وعده غنای الهی به فقرا را مطرح میکند، در حالی که به اغنیا امر به عفت مینماید، که نشاندهنده تفاوت در تکلیف این دو گروه است.
بخش چهارم: نقد اشتقاق و تأثیر استعمار
ضعف اشتقاق در حوزههای علمیه
یکی از انتقادات محوری درسگفتار، تمرکز حوزههای علمیه بر صرف و نحو (شکلشناسی) به جای اشتقاق (مادهشناسی) است. اشتقاق، که به فهم ماده و معنای واژگان میپردازد، در مقایسه با صرف و نحو، که به شکل ظاهری واژگان محدود است، از اهمیتی بنیادین برخوردار است. این ضعف، مانع از درک عمیق معانی واژگان شده و به سطحینگری در علوم دینی انجامیده است.
اشتقاق، چونان کلیدی است که درهای معنا را میگشاید، در حالی که صرف و نحو، تنها به آرایش ظاهری واژگان میپردازند. این غفلت، چون پردهای است که حقیقت واژگان را در پس خود نهان کرده است.
| درنگ: غفلت از اشتقاق در حوزههای علمیه، به جای تمرکز بر مادهشناسی، علوم دینی را به شکلشناسی تقلیل داده و مانع فهم عمیق معانی واژگان شده است. |
نقش استعمار در انحطاط علمی
استعمار، با سوق دادن حوزههای علمیه به سوی شکلشناسی، مانع از پیشرفت علوم دینی در راستای مادهشناسی و حقیقتیابی شد. این رویکرد، که به تعبیری، علوم را به بازی با شکلکها فروکاست، ریشه در تلاش استعمارگران برای تضعیف بنیانهای معرفتی جوامع اسلامی دارد. علما، که در شرایط تقیت و مظلومیت قرار داشتند، نتوانستند بهطور کامل در برابر این انحطاط مقاومت کنند.
این انحطاط، چونان خزانی است که برگهای دانش را فرو ریخت و شاخسار معرفت را به شاخههای خشکیدهای بدل کرد. استعمار، با تحمیل این محدودیتها، حوزهها را از پویایی و عمق محروم ساخت.
بخش پنجم: عفت در غنی و فقیر
تفاوت تکلیف غنی و فقیر
قرآن کریم، به اغنیا امر به عفت میکند، در حالی که به فقرا وعده غنای الهی میدهد. این تفاوت، ریشه در ماهیت وجودی این دو گروه دارد. غنی، که دارای امکانات است، مکلف به استفاده درست و پرهیز از اسراف است، در حالی که فقیر، به دلیل نداشتن، از این تکلیف معاف است، اما وعده بینیازی الهی دریافت میکند.
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّىٰ یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ [مطلب حذف شد] : «و کسانی که [امکان] ازدواج نمییابند باید عفت پیشه کنند تا خدا از فضل خود آنان را بینیاز کند.»)
این آیه، چونان نسیمی است که نوید رهایی فقرا از نیاز را میدهد، در حالی که اغنیا را به حفظ عفت و بهرهمندی درست از امکانات فرا میخواند.
| درنگ: قرآن کریم به اغنیا امر به عفت میکند («فلیستعف»)، اما به فقرا وعده غنای الهی میدهد («یغنیهم الله من فضله»). این تفاوت، نشاندهنده تکلیف متفاوت این دو گروه است. |
تحلیل فقهی و اخلاقی
از منظر فقهی و اخلاقی، عفت در غنی به معنای استفاده معقول و پرهیز از اسراف است. غنی باید امکانات خود را در مسیر خیر و کمال به کار گیرد، نه آنکه آنها را انباشته یا هدر دهد. فقیر، که فاقد امکانات است، مکلف به عفت نیست، اما خداوند وعده داده که از فضل خود او را بینیاز سازد. این وعده، چونان چشمهای است که از دل سنگهای نیاز میجوشد و فقیر را سیراب میکند.
بخش ششم: نقش فقرا در نجات اغنیا
لولا الفقراء لهلک الاغنیاء
یکی از بدیعترین نکات درسگفتار، اشاره به این حقیقت قرآنی است که «اگر فقرا نبودند، اغنیا هلاک میشدند» (لولا الفقراء لهلک الاغنیاء). فقرا، با کار و خدمت، غنای اغنیا را از حالت تخیلی به حقیقی تبدیل میکنند. بدون حضور فقرا، امکانات اغنیا، مانند خانههای بزرگ یا اموال انباشته، بیاستفاده میماند و به هلاکت آنها میانجامد.
برای نمونه، خانهای بزرگ بدون کارگر یا خدمتکار، چونان کاخی متروک است که در غبار بیاستفادگی فرو میرود. فقرا، با جاروکشی، باغبانی، یا دیگر خدمات، این امکانات را به کار میاندازند و حیات میبخشند.
| درنگ: فقرا، با تبدیل غنای تخیلی اغنیا به غنای حقیقی، مانع هلاکت آنها میشوند. بدون فقرا، امکانات اغنیا بیاستفاده و بیارزش باقی میماند. |
تحلیل جامعهشناختی
از منظر جامعهشناختی، فقرا نقش بنیادینی در حفظ تعادل اجتماعی دارند. آنها، با کار و تلاش، امکانات اغنیا را به جریان میاندازند و از انباشت بیفایده آن جلوگیری میکنند. این رابطه، چونان رودخانهای است که از کوههای غنا سرچشمه میگیرد و با عبور از دشتهای فقر، حیات را به جامعه ارزانی میدارد.
بخش هفتم: خودخواهی و غنای غیرمفید
خودخواهی، مانع بهرهمندی از غنا
خودخواهی و ترس از ضرر، مانع اصلی بهرهمندی از غناست. انسانها، به دلیل خودخواهی یا ترس از «کلاه سرشان رفتن»، از امکانات، علم، یا ثروت خود استفاده نمیکنند. این رفتار، چونان انباشت گنجی است که در زیر خاک مدفون میماند و هیچ سودی به صاحبش نمیرساند.
برای نمونه، فردی که مال دارد اما از ترس هدر رفتن آن را خرج نمیکند، یا عالمی که علم خود را به کار نمیگیرد، در دام غنای تخیلی گرفتار شده است. این غنا، چونان سرابی است که تشنه را سیراب نمیکند.
| درنگ: خودخواهی و ترس از ضرر، غنای انسان را به غنای تخیلی تبدیل میکند. امکانات، علم، یا ثروتی که استفاده نشود، ارزشی ندارد و معادل فقر است. |
تحلیل روانشناختی
از منظر روانشناختی، خودخواهی ریشه در ضعف عقل و ترس از فقدان دارد. این ترس، انسان را از خیررسانی به خود و دیگران بازمیدارد و جامعه را از برکت محروم میکند. انسان خودخواه، چونان درختی است که میوههایش را در شاخسار خود نگه میدارد و اجازه نمیدهد دیگران از آن بهرهمند شوند.
بخش هشتم: ضعف شناخت در فلسفه و کلام
چالشهای شناخت در سنت فلسفی و کلامی
فیلسوفان و متکلمان سنتی، به دلیل ضعف در تحلیل شناخت، واژگان را به مفاهیم عدمی مانند «عدم ازلی» یا «عالم حال» ارجاع دادهاند. این ضعف، ریشه در ناتوانی در تحلیل ذهنیت و معرفت داشته و به سردرگمی در فهم حقیقت منجر شده است.
برای نمونه، مفاهیمی چون «عدم ازلی» یا «ثابتات ازلی» در کلام و اصول، نشاندهنده ناتوانی در تحلیل وجودی مفاهیم است. این رویکرد، چونان تلاش برای یافتن گوهری در تاریکی است، بدون آنکه چراغی برای روشنایی در دست باشد.
| درنگ: ضعف تحلیل شناخت در فلسفه و کلام، به ارجاع واژگان به مفاهیم عدمی مانند «عدم ازلی» منجر شده است. این ضعف، مانع از فهم حقیقت وجودی مفاهیم شده است. |
تحلیل فلسفی
از منظر فلسفی، شناخت نیازمند تحلیل تعینات وجودی است. مفاهیم عدمی، مانند «عدم» یا «حال»، نمیتوانند حقیقت وجودی را تبیین کنند. برای نمونه، «جهل» نه صرفاً نبود علم، بلکه نقصی وجودی است که در ظرف یک موجود تحقق مییابد. این تحلیل، نیازمند نگاهی عمیقتر به ماهیت وجود و مراتب آن است.
بخش نهم: تمثیلات و حکایات درسگفتار
تمثیلات و حکایات
درسگفتار، با بهرهگیری از تمثیلات و حکایات، مفاهیم را به زبانی ملموس بیان میکند. برای نمونه، حکایت طلبهای که نیمی از اتاق خود را با دیگری تقسیم میکرد، نشاندهنده استفاده بهینه از امکانات و پرهیز از خودخواهی است. این حکایت، چونان آینهای است که سادگی و خیرخواهی را در برابر خودخواهی و انباشت بیفایده قرار میدهد.
حکایت دیگری، از فردی است که خانهای بزرگ و مجهز داشت، اما به دلیل پیچیدگی و ترس از سرقت، از آن بهره نمیبرد. این حکایت، غنای تخیلی را به تصویر میکشد که چونان قفسی زرین، صاحبش را در بند نگه میدارد.
| درنگ: حکایات درسگفتار، مانند تقسیم اتاق یا خانه بزرگ بیاستفاده، غنای حقیقی را در برابر غنای تخیلی قرار میدهند و اهمیت بهرهمندی از امکانات را نشان میدهند. |
تحلیل ادبی و عرفانی
این تمثیلات، از منظر ادبی و عرفانی، مفاهیم را به زبانی دلنشین و اثرگذار منتقل میکنند. تقسیم اتاق، چونان نمادی از بهشت زمینی است که در آن، خیرخواهی و همدلی جایگزین خودخواهی میشود. خانه بزرگ بیاستفاده، چونان مثالی از جهنم خودساخته است که انسان را از بهرهمندی از نعمتهای الهی محروم میکند.
جمعبندی
درسگفتار شماره ۶۰۱ از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نگاهی عمیق و تأملبرانگیز، به بررسی اسمای «غنی» و «فقیر» پرداخته و حقیقت وجودی این اوصاف را آشکار ساخته است. «غنی» و «فقیر»، اوصافی متقابل و وجودیاند که به ترتیب، بینیازی اثباتی و نقص در کمالات را نشان میدهند. قرآن کریم، غنا را به مفید و غیرمفید تقسیم کرده و غنای غیرمفید را بیارزش میشمارد. غنای مطلق مختص ذات الهی است، در حالی که خلق دارای غنای نسبیاند. نقد تعاریف عدمی، ضعف اشتقاق در حوزهها، و نقش استعمار در انحطاط علمی، از دیگر محورهای کلیدی این درسگفتار است. فقرا، با تبدیل غنای تخیلی اغنیا به غنای حقیقی، نقشی بنیادین در حفظ تعادل اجتماعی دارند. خودخواهی و ضعف شناخت، موانع اصلی بهرهمندی از غنا هستند.
| با نظارت صادق خادمی |