در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

اسماء الحسنی 603

متن درس





کتاب اسما و صفات الهی: تبیین فقر و غنا در پرتو اسماء الحسنی

کتاب اسما و صفات الهی: تبیین فقر و غنا در پرتو اسماء الحسنی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۰۳)

بخش نخست: تبیین فلسفی و عرفانی فقر و غنا

مقدمه

در گستره معارف الهی، مفاهیم فقر و غنا از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، چه در بُعد لغوی و چه در ساحت فلسفی و عرفانی. این مفاهیم، که در آیات قرآن کریم و متون حکمی و عرفانی با عمق و دقتی خاص بررسی شده‌اند، نیازمند تأملی ژرف‌اند تا از سوء‌فهم‌های عرفی و تحریفات استعماری رهایی یابند. در این بخش از کتاب اسما و صفات الهی، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین این دو مفهوم در پرتو اسماء الحسنی پرداخته می‌شود. محوریت بحث بر تحلیل رابطه میان فقر و غنا در دو سطح وجودی است: نخست، رابطه میان مخلوقات با یکدیگر، و دوم، رابطه مخلوقات با خالق بی‌همتا. این تبیین، با استناد به آیات قرآن کریم، به‌ویژه آیه شریفه

يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ

این بخش، با کاوش در چالش‌های لغوی و فلسفی، نقد برداشت‌های نادرست عرفی و عرفانی، و تبیین رابطه نسبی و ظهوری فقر و غنا، راه را برای فهمی اصیل از این مفاهیم هموار می‌کند. همانند معدنی گران‌سنگ که گوهرهای نهانش با تلاش و تأمل آشکار می‌گردد، این نوشتار نیز در پی استخراج حقیقت از لایه‌های معرفتی این مفاهیم است.

چالش‌های لغوی و فلسفی در فهم فقر و غنا

فهم دقیق مفاهیم فقر و غنا، به دلیل پیچیدگی‌های لغوی و اشتقاقی و نیز ابهامات موجود در متون فلسفی و لغوی، با دشواری‌هایی همراه است. در لغت، «غنی» به معنای بی‌نیازی و دارایی، و «فقر» به معنای نداری و نیازمندی تعریف می‌شود. اما در ساحت فلسفه اسلامی، غنا به‌عنوان صفت ذاتی خداوند، یعنی بی‌نیازی مطلق، و فقر به‌عنوان حالت نسبی مخلوقات، یعنی وابستگی وجودی به خالق، فهمیده می‌شود. این تمایز، که در آثار حکمایی چون ملاصدرا به روشنی تبیین شده، از سوء‌تفاهمات عرفی که غنا را صرفاً به دارایی مادی و فقر را به نداری مادی فرو می‌کاهد، مبراست.

متون لغوی و فلسفی، گاه به دلیل عدم دقت در تبیین ماده «مغنی» و معانی فلسفی آن، به سردرگمی در فهم این مفاهیم دامن زده‌اند. برای مثال، در برخی متون، غنا به‌عنوان صفتی مطلق و بی‌نیازی ذاتی معرفی شده، اما فقر به‌عنوان امری عدمی و نسبی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن کریم، درصدد است تا با دقتی علمی، این مفاهیم را از منظری حکمی و عرفانی بازخوانی کند.

درنگ: فقر و غنا در عرف به معنای مادی محدود شده‌اند، اما در فلسفه اسلامی، غنا صفت ذاتی الهی و فقر وابستگی وجودی مخلوقات است. این تمایز، کلید فهم دقیق این مفاهیم در متون دینی و حکمی است.

عدم تقابل مطلق میان فقر و غنا

برخلاف تصور عرفی، فقر و غنا اسمایی متضاد به معنای فلسفی نیستند. در منطق و فلسفه اسلامی، تضاد میان دو امر وجودی است که غایت اختلاف میانشان برقرار باشد، مانند سیاهی و سفیدی. اما فقر و غنا چنین تقابلی ندارند. غنا، که وصف «اغنی» (بی‌نیازتر) را می‌پذیرد، در خداوند به‌صورت مطلق و در مخلوقات به‌صورت نسبی ظهور می‌یابد. در مقابل، فقر به‌عنوان ظرف عدمی، یعنی نبود یک صفت خاص در موجود، تعریف می‌شود. این فقر، به دلیل ماهیت نسبی‌اش، نمی‌تواند ضد وجودی غنا باشد، بلکه تنها در قالب سلب و ایجاب یا عدم و ملکه قابل فهم است.

برای مثال، موجودی که علم دارد اما مال ندارد، از منظر مال فقیر است، اما این فقر به معنای سلب مطلق نیست، بلکه نسبی و مرتبتی است. این دیدگاه با نظریه ارسطویی و اسلامی «عدم و ملکه» همخوانی دارد، که فقر را به‌عنوان کاستی در برابر کمال ممکن در یک موجود تعریف می‌کند. از این‌رو، فقر و غنا در میان مخلوقات، نه به‌صورت متضاد، بلکه به‌صورت نسبی و در مراتب وجودی فهمیده می‌شوند.

درنگ: فقر و غنا در میان مخلوقات، تقابلی نسبی دارند و نه مطلق. فقر به‌عنوان عدم یک صفت خاص و غنا به‌عنوان ملکه آن صفت، در مراتب وجودی تعریف می‌شوند.

غنای ذاتی الهی و نسبیت غنا در مخلوقات

غنای ذاتی، صفتی است مختص ذات باری‌تعالی، که در قرآن کریم با عنوان

غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ

به تعبیر حکما، خداوند نه‌تنها غنی است، بلکه ذاتش عین غناست. در مقابل، مخلوقات، که وجودشان از حق تعالی است، در مراتب وجودی خود به‌صورت نسبی غنی یا فقیرند. برای مثال، موجودی که علم دارد اما از مال محروم است، در مرتبه علم غنی و در مرتبه مال فقیر است. این نسبیت، که ریشه در مرتبه‌مند بودن وجود مخلوقات دارد، نشان‌دهنده وابستگی آن‌ها به فیض الهی است، همان‌گونه که در عرفان اسلامی، مخلوقات به‌عنوان مظاهر الهی شناخته می‌شوند.

درنگ: غنای ذاتی مختص خداوند است و مخلوقات تنها غنای ظهوری و نسبی دارند، که در مراتب وجودی و به اقتضای فیض الهی ظهور می‌یابد.

فقر و غنا در ظرف مرتبه

در ظرف مرتبه، که مراد مراتب وجودی مخلوقات است، فقر و غنا به‌صورت نسبی تعریف می‌شوند. این نسبیت، به دلیل تفاوت در کمالات و کاستی‌های موجودات است. برای مثال، موجودی که علم دارد اما مال ندارد، در مرتبه علم غنی و در مرتبه مال فقیر است. این تفاوت، که به‌صورت سلب و ایجاب یا عدم و ملکه تعریف می‌شود، نشان‌دهنده ماهیت مرتبتی وجود مخلوقات است. هیچ موجودی ذاتاً فقیر یا غنی نیست، بلکه این صفات در مقایسه با دیگر موجودات و در مراتب خاص ظهور می‌یابد.

این دیدگاه، که با نظریه مراتب وجود در فلسفه ملاصدرا همخوانی دارد، فقر را به‌عنوان نبود یک صفت خاص و غنا را به‌عنوان وجود آن صفت در یک مرتبه خاص تعریف می‌کند. برای مثال، انسانی که مال دارد اما علم ندارد، در مرتبه مال غنی و در مرتبه علم فقیر است. این نسبیت، که در ظرف مرتبه ظهور می‌یابد، نشان‌دهنده وابستگی همه مخلوقات به فیض الهی است، که در مراتب گوناگون به‌صورت کمالات نسبی متجلی می‌شود.

درنگ: فقر و غنا در میان مخلوقات، به دلیل مرتبه‌مند بودن وجود، نسبی‌اند و به‌صورت عدم و ملکه در مراتب مختلف ظهور می‌یابند.

ظهور الحق و فقر و غنای مظهری

همه مخلوقات، به تعبیر عرفانی، ظهور الحق‌اند، یعنی جلوه‌هایی از فیض و کمالات الهی. فقر و غنای آن‌ها، که در ظرف مظهری ظهور می‌یابد، به حق تعالی بازمی‌گردد. دارایی یک مخلوق، مانند علم، مال، یا قدرت، در واقع ظهوری از فیض الهی در ظرف تعینی اوست. برای مثال، وقتی گفته می‌شود فلان شخص غنی است، این غنا نه به ذات او، بلکه به ظهور فیض الهی در مرتبه وجودی او وابسته است. این دیدگاه، که با نظریه مظهر و مُظهر در عرفان ابن‌عربی همخوانی دارد، همه کمالات مخلوقات را به خداوند منتسب می‌داند.

همان‌گونه که آفتاب نور خود را بر همه موجودات می‌تاباند و هر موجود به اقتضای ظرف خویش آن را بازمی‌تاباند، مخلوقات نیز کمالات الهی را در مراتب وجودی خود متجلی می‌سازند. از این‌رو، فقر و غنا در میان مخلوقات، نه امری ذاتی، بلکه ظهوری و تعینی است که از حق تعالی سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: فقر و غنای مخلوقات، ظهوری از فیض الهی است و به‌عنوان مظاهر حق، همه کمالات آن‌ها به خداوند بازمی‌گردد.

دواسمی بودن مخلوقات

هر مخلوقی دارای دو اسم است: نخست، اسم حقیقی، که همان ظهور للحق است، و دوم، اسم تعینی، که برای تمایز و شفافیت مراتب وجودی وضع شده است. برای مثال، اسامی مانند زید، عمرو، زمین، یا آسمان، اسامی تعینی‌اند که برای جلوگیری از اختلاط مراتب و شفافیت در شناسایی موجودات به کار می‌روند. اما اسم حقیقی همه مخلوقات، ظهور الهی آن‌هاست، که همه موجودات را به‌عنوان جلوه‌های حق تعالی معرفی می‌کند.

این مفهوم با آیه شریفه

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ

درنگ: مخلوقات دارای دو اسم‌اند: اسم حقیقی که ظهور الحق است و اسم تعینی که برای تمایز مراتب وضع شده است.

نقد دیدگاه‌های خیالی در عرفان

برخی از عرفا، مانند ابن‌عربی و حافظ، عالم را وهم و خیال دانسته‌اند و مخلوقات را صرفاً سایه‌هایی از حقیقت الهی پنداشته‌اند. این دیدگاه، هرچند در عرفان نظری جایگاهی دارد، از منظر این درس‌گفتار نادرست است. مخلوقات، هرچند وابسته به فیض الهی‌اند، دارای حقیقت ظهوری و مرتبه‌ای‌اند و نمی‌توان آن‌ها را به وهم و خیال تقلیل داد. حتی ضعیف‌ترین موجودات، مانند میکروب یا اتم، دارای کمالات و آثاری‌اند که حقیقت وجودی آن‌ها را تأیید می‌کند.

این نقد، که با دیدگاه متعادل فلسفه اسلامی، به‌ویژه ملاصدرا، همخوانی دارد، بر واقعیت وجود مخلوقات تأکید می‌کند. همان‌گونه که یک نقاش ماهر، تابلویی را با رنگ‌ها و نقش‌های گوناگون خلق می‌کند، خداوند نیز مخلوقات را با حقیقت ظهوری آفریده است، و این حقیقت، هرچند وابسته به اوست، واقعی و غیرخیالی است.

درنگ: مخلوقات دارای حقیقت ظهوری‌اند و دیدگاه‌هایی که عالم را وهم و خیال می‌دانند، از منظر حکمی و قرآنی نادرست‌اند.

حقیقت ظهوری مخلوقات و مسئولیت‌پذیری

مخلوقات، به‌ویژه انسان، دارای حقیقت ظهوری‌اند و خداوند با آن‌ها به اقتضای این حقیقت برخورد می‌کند. آیه شریفه

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا

همان‌گونه که باغبانی دانه‌ها را در خاک می‌کارد و به اقتضای ظرفیت هر دانه، میوه‌ای متفاوت برداشت می‌کند، خداوند نیز به هر مخلوقی به اقتضای مرتبه وجودی‌اش فیض می‌رساند و از او به همان اقتضا مسئولیت می‌طلبد. این دیدگاه، بر کرامت وجودی انسان و دیگر مخلوقات تأکید دارد.

درنگ: مخلوقات دارای حقیقت ظهوری‌اند و خداوند آن‌ها را به اقتضای این حقیقت مسئول اعمالشان می‌داند.

نقد مفهوم فقر ذاتی

برخلاف تصور برخی، فقر ذاتی نیست، بلکه مرتبتی و نسبی است. هیچ مخلوقی ذاتاً فقیر نیست، زیرا هر موجودی، حتی ضعیف‌ترین آن‌ها مانند میکروب یا اتم، دارای کمالات و صفاتی است که فقر مطلق را نفی می‌کند. برای مثال، میکروبی که به ظاهر ناچیز است، می‌تواند عالمی را تحت تأثیر قرار دهد، و این نشان‌دهنده وجود و کمال نهفته در آن است. فقر، به معنای سلب یک صفت خاص در یک مرتبه خاص، تعریف می‌شود و نه به‌عنوان نفی مطلق وجود یا کمال.

این دیدگاه، که با اصل کرامت وجودی در فلسفه اسلامی سازگار است، فقر را به‌عنوان حالتی نسبی و نه ذاتی معرفی می‌کند. همان‌گونه که هر قطره‌ای در اقیانوس، هرچند کوچک، سهمی از عظمت آن دارد، هر مخلوقی نیز سهمی از کمالات الهی را در مرتبه خویش داراست.

درنگ: فقر ذاتی نیست، بلکه مرتبتی و نسبی است. هر مخلوقی دارای کمالات و صفاتی است که فقر مطلق را نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

در این بخش، با کاوش در مفاهیم فقر و غنا از منظر فلسفی و عرفانی، به تمایز میان غنای ذاتی الهی و غنای ظهوری مخلوقات پرداخته شد. فقر و غنا، که در میان مخلوقات به‌صورت نسبی و مرتبتی ظهور می‌یابند، نه متضاد مطلق‌اند و نه ذاتی. مخلوقات، به‌عنوان مظاهر الهی، دارای حقیقت ظهوری‌اند و کمالاتشان به فیض حق تعالی وابسته است. نقد دیدگاه‌های خیالی و تأکید بر مسئولیت‌پذیری مخلوقات، راه را برای فهمی اصیل از این مفاهیم هموار کرد. این تبیین، که ریشه در آیات قرآن کریم و حکمت اسلامی دارد، نشان‌دهنده عظمت و کرامت وجودی مخلوقات است که در پرتو اسماء الحسنی متجلی می‌گردد.

بخش دوم: نقد فرهنگ بدبختی و تبیین عظمت مخلوقات

مقدمه

در ادامه تبیین مفاهیم فقر و غنا، این بخش به نقد فرهنگ بدبختی و خودکم‌بینی در جوامع اسلامی می‌پردازد که نتیجه تلقینات استعماری است. این فرهنگ، که انسان‌ها را خوار و بی‌ارزش جلوه می‌دهد، با حقیقت قرآنی و حکمی که بر عظمت و کرامت مخلوقات تأکید دارد، در تضاد است. با استناد به آیات قرآن کریم و روایات، این بخش نشان می‌دهد که انسان‌ها، به‌عنوان معادن کمالات، دارای ظرفیت‌های عظیمی‌اند که با تربیت صحیح و خودباوری به فعل می‌رسند. همان‌گونه که گوهری در دل سنگ خشن پنهان است، کمالات انسانی نیز در انتظار شکوفایی‌اند.

نقد فرهنگ بدبختی و استعمار

فرهنگ بدبختی و بیچارگی، که در میان جوامع اسلامی به‌ویژه در کشورهای جهان سوم رواج یافته، نتیجه تلقینات استعماری است که با تحقیر و تضعیف خودباوری، انسان‌ها را از عظمت وجودی‌شان دور کرده است. این فرهنگ، با القای حس ناتوانی و خواری، انسان‌ها را به موجوداتی رام و مطیع تبدیل کرده و از شکوفایی ظرفیت‌هایشان باز داشته است. برای مثال، عباراتی مانند «ما بدبختیم» یا «ما بیچاره‌ایم» که گاه در منابر و خطبه‌ها شنیده می‌شود، نه‌تنها با حقیقت قرآنی سازگار نیست، بلکه به تضعیف روحیه و عزت نفس جوامع اسلامی منجر شده است.

این دیدگاه با آیه شریفه

وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ

درنگ: فرهنگ بدبختی و خودکم‌بینی، نتیجه تلقینات استعماری است که با تحقیر انسان‌ها، عزت و خودباوری آن‌ها را سلب کرده است.

نسبیت و مقطعی بودن فقر و غنا

فقر و غنا در میان مخلوقات، نه‌تنها نسبی، بلکه مقطعی‌اند. یک فرد ممکن است امروز غنی باشد و فردا فقیر، یا بالعکس. این تغییرپذیری، که ریشه در ماهیت متغیر عالم خلقت دارد، نشان‌دهنده عدم وجود فقر یا غنای ذاتی در مخلوقات است. برای مثال، فردی که امروز مال دارد، ممکن است فردا آن را از دست بدهد، و فردی که امروز فقیر است، ممکن است فردا به غنا دست یابد. این نسبیت و مقطعی بودن، با آیه شریفه

وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ

همان‌گونه که فصول سال در گردش‌اند و بهار جای خود را به خزان می‌دهد، فقر و غنا نیز در زندگی انسان‌ها در نوسان‌اند. این تغییرپذیری، نشان‌دهنده آن است که هیچ فرد یا جامعه‌ای ذاتاً فقیر یا غنی نیست، بلکه این حالات به اقتضای عوامل و شرایط متغیرند.

درنگ: فقر و غنا در میان مخلوقات نسبی و مقطعی‌اند و هیچ فرد یا جامعه‌ای ذاتاً فقیر یا غنی نیست.

غنای خیالی در برابر غنای واقعی

غنا، به دو گونه خیالی و واقعی تقسیم می‌شود. غنای خیالی، ثروتی است که انباشت می‌شود اما مصرف نمی‌گردد و سودی به دیگران نمی‌رساند. این غنا، که در قرآن کریم با عنوان

يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ


وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ

همان‌گونه که جویباری که جریان دارد، حیات‌بخش است، اما آبی راکد به مردابی بی‌فایده بدل می‌شود، غنای واقعی نیز در جریان و انفاق معنا می‌یابد. غنی واقعی، کسی است که از دارایی‌اش برای خیر دیگران بهره می‌گیرد، نه آنکه آن را به‌صورت خیالی انباشت کند.

درنگ: غنای واقعی در انفاق و بهره‌مندی دیگران نهفته است، درحالی‌که غنای خیالی، انباشت بی‌فایده ثروت است.

فقرای الی الله و ظهور الهی

عبارت قرآنی

يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ

همان‌گونه که ستارگان در آسمان، نور خود را از خورشید می‌گیرند، مخلوقات نیز وجود و کمالاتشان را از فیض الهی دریافت می‌کنند. این فقرای الی الله، نه نشانه خواری، بلکه جلوه‌ای از عظمت الهی در ظرف مظهری آن‌هاست.

درنگ: فقرای الی الله، به معنای وابستگی وجودی مخلوقات به خداوند است، که ظهور فیض الهی در مراتب وجودی آن‌هاست.

انسان به‌عنوان معدن کمالات

انسان‌ها، به تعبیر روایت «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»، مانند معادن طلا و نقره‌اند که کمالات نهفته‌ای در وجودشان دارند. این کمالات، که با تربیت صحیح و خودباوری آشکار می‌شود، نشان‌دهنده ظرفیت عظیم انسانی است. برای مثال، حتی کودکی خردسال، اگر در محیطی آزاد و تربیتی مناسب پرورش یابد، می‌تواند حکمت و معرفتی را بروز دهد که شگفت‌آور است. این دیدگاه با آیه شریفه

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ

همان‌گونه که معدنی گران‌سنگ با کاوش و صیقل، گوهرهای درخشان خود را نمایان می‌کند، انسان نیز با تربیت و خودباوری، کمالات نهفته‌اش را به فعل می‌رساند. این ظرفیت، که در همه انسان‌ها وجود دارد، نشان‌دهنده عظمت الهی در خلقت است.

درنگ: انسان‌ها مانند معادن طلا و نقره‌اند و با تربیت صحیح و خودباوری، کمالات نهفته‌شان آشکار می‌شود.

نقد استبداد و نفاق ناشی از فقر فرهنگی

فقر فرهنگی و استبداد در خانواده و جامعه، به نفاق، پنهان‌کاری، و فساد منجر می‌شود. در بسیاری از خانواده‌های اسلامی، محدودیت‌های غیرضروری بر فرزندان و زنان، به جای پرورش آزادمنشانه، به نفاق و رفتارهای غیرصادقانه دامن می‌زند. این استبداد، که ریشه در ترس و خودکم‌بینی دارد، با آیه شریفه

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ

همان‌گونه که باغبانی که نهال را در قفسی تنگ نگه دارد، مانع رشد آن می‌شود، استبداد در خانواده و جامعه نیز مانع شکوفایی انسان‌هاست. تربیت آزادمنشانه، که ریشه در تعالیم قرآنی دارد، انسان‌ها را به سوی کمال و صداقت هدایت می‌کند.

درنگ: استبداد و فقر فرهنگی به نفاق و فساد منجر می‌شود، درحالی‌که تربیت آزادمنشانه انسان‌ها را به کمال می‌رساند.

عظمت الهی و آزادی مخلوقات

خداوند مخلوقات را با عظمت و آزادی آفریده است. حتی اهل جهنم، که در قرآن کریم با آیاتی مانند

وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا

همان‌گونه که آسمان بی‌کران، پرندگان را در آغوش خود آزاد می‌گذارد، خداوند نیز مخلوقات را با آزادی و عظمت پرورش داده است. این آزادی، که ریشه در فیض الهی دارد، نشان‌دهنده شأن والای خلقت است.

درنگ: خداوند مخلوقات را با عظمت و آزادی آفریده و حتی اهل جهنم در قرآن کریم با شأن و آزادی توصیف شده‌اند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد فرهنگ بدبختی و استعماری، بر عظمت و کرامت مخلوقات، به‌ویژه انسان، تأکید کرد. فقر و غنا، که در میان مخلوقات نسبی و مقطعی‌اند، نباید به‌عنوان صفات ذاتی تلقی شوند. انسان‌ها، به‌عنوان معادن کمالات، دارای ظرفیت‌های عظیمی‌اند که با تربیت صحیح و خودباوری به فعل می‌رسند. نقد استبداد و نفاق، و تأکید بر آزادی و عظمت الهی مخلوقات، راه را برای ایجاد جامعه‌ای عادل و کریمانه هموار می‌کند. این تبیین، که ریشه در آیات قرآن کریم و حکمت اسلامی دارد، انسان را به سوی خودباوری و عزت نفس هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی کل

تبیین مفاهیم فقر و غنا در پرتو اسماء الحسنی، دریچه‌ای نو به سوی فهم عمیق این مفاهیم در ساحت فلسفی، عرفانی، و اجتماعی گشوده است. فقر و غنا، که در میان مخلوقات به‌صورت نسبی، مرتبتی، و مقطعی ظهور می‌یابند، تنها در ذات باری‌تعالی به‌صورت مطلق و ذاتی معنا می‌یابند. مخلوقات، به‌عنوان مظاهر الهی، دارای حقیقت ظهوری‌اند و کمالاتشان از فیض حق تعالی سرچشمه می‌گیرد. نقد فرهنگ بدبختی و استعماری، و تأکید بر عظمت و کرامت انسان‌ها به‌عنوان معادن کمالات، راه را برای خودباوری و شکوفایی جوامع اسلامی هموار می‌کند.

این نوشتار، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و تعالیم حکمی، نشان داد که فقرای الی الله، نه نشانه خواری، بلکه جلوه‌ای از ظهور الهی‌اند. تربیت آزادمنشانه، که ریشه در تعالیم قرآنی دارد، انسان‌ها را به سوی کمال و صداقت هدایت می‌کند و از نفاق و فساد دور می‌سازد. همان‌گونه که خورشید، نور خود را بر همه موجودات می‌تاباند و هر یک به اقتضای خویش آن را بازمی‌تابانند، انسان‌ها نیز با شکوفایی کمالات نهفته‌شان، جلوه‌ای از اسماء الحسنی را در عالم متجلی می‌سازند.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، چرا فقر و غنا نمی‌توانند متضاد باشند؟

2. غزای ذاتی طبق متن درسگفتار به چه چیزی اشاره دارد؟

3. طبق متن، تعداد دفعاتی که واژه فقر در قرآن ذکر شده است، چند بار است؟

4. مفهوم 'انتم الفقراء الی الله' در متن به چه معناست؟

5. طبق متن، چرا استعمار باعث فقر در جوامع شده است؟

6. طبق متن، فقر و غنا در مخلوقات به صورت نسبی و مرتبوی هستند.

7. متن بیان می‌کند که فقر ذاتی در انسان‌ها وجود دارد.

8. طبق متن، تمام مخلوقات دارای دو اسم هستند: اسم حقیقی (ظهور للحق) و اسم تعینی.

9. متن پیشنهاد می‌دهد که فقر و غنا در انسان‌ها به صورت ثابت و غیرقابل تغییر هستند.

10. طبق متن، تلقین حس بدبختی توسط استعمار باعث کاهش خودباوری در جوامع شده است.

11. طبق متن، چرا فقر و غنا در مخلوقات نمی‌توانند ذاتی باشند؟

12. مفهوم 'ظهور للحق' در متن به چه اشاره دارد؟

13. چرا طبق متن، انسان‌ها نباید خود را بدبخت یا بیچاره بنامند؟

14. متن چگونه غزای خیالی را از غزای واقعی متمایز می‌کند؟

15. طبق متن، چرا استبداد در جامعه باعث نفاق می‌شود؟

پاسخنامه

1. چون فقر ظرف عدمی و غنا بدون نهایت است

2. غزای پروردگار که نفسه الغنی است

3. چهارده بار

4. ظهور مخلوقات به عنوان تعین من الحق

5. با تلقین حس بدبختی و ناتوانی

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا فقر و غنا در مخلوقات نسبی و مرتبوی هستند و تنها پروردگار غزای ذاتی دارد.

12. به این که تمام مخلوقات ظهور پروردگار هستند و هیچ نفسити مستقل ندارند.

13. زیرا این تلقین استعماری باعث کاهش خودباوری و نادیده گرفتن صفات الهی در انسان می‌شود.

14. غزای خیالی وقتی است که فرد دارایی دارد اما نمی‌تواند از آن بهره ببرد، ولی غزای واقعی در استفاده و بخشش است.

15. زیرا اجبار و محدودیت آزادی باعث پنهان‌کاری و ظاهر‌سازی در افراد می‌شود.