متن درس
اسما و صفات الهی: تأملی در وصف حَوَّل
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۳۸)
دیباچه
در پهنه معرفت الهی، اسما و صفات خداوند چونان ستارگانی فروزان، راهنمای سالکان و پژوهشگران به سوی حقیقت بیکران ذات اقدس الهیاند. این اسما و اوصاف، که در آیینه قرآن کریم و معارف عرفانی جلوهگر شدهاند، نهتنها به شناخت خداوند یاری میرسانند، بلکه انسان را به سوی کمال و تعالی رهنمون میسازند. در میان این اوصاف، وصف «حَوَّل» (مشتق از ماده «حَوَلَ» به معنای تحول و تغییر) به سبب گستردگی و عمق معنایی، جایگاهی ویژه دارد. این وصف، که در قرآن کریم بهصورت فعلی و نه اسمی ظهور یافته، کنش پویای الهی در ایجاد تحول در تمامی مراتب هستی را بازتاب میدهد. کتاب حاضر، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۳۸، به تبیین و تحلیل این وصف در چارچوبی قرآنی، فلسفی و عرفانی میپردازد.
بخش نخست: چیستی و جایگاه وصف حَوَّل در نظام صفات الهی
مفهومشناسی وصف حَوَّل
وصف «حَوَّل» از ماده «حَوَلَ» در زبان عربی، به معنای تحول، تغییر، جابهجایی و چرخش است. این وصف، برخلاف بسیاری از اسمای الهی که بهصورت اسم ذات در قرآن کریم آمدهاند، به شکل وصفی و فعلی (مانند يَحُولُ) ظهور یافته و حدود ۲۶ بار در آیات قرآنی با معانی متنوع ذکر شده است. تنها یک مورد در آیه ۲۴ سوره انفال (يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ) بهصورت فعلی به خداوند نسبت داده شده است. سایر کاربردها یا به فاعلی غیر از خداوند، یا بهصورت مجهول، یا در قالب مصدر با خصوصیات گوناگون آمدهاند. این تمایز، دقت قرآنی در کاربرد وصف «حَوَّل» را نشان میدهد و بر اهمیت آن بهعنوان صفتی فعلی و پویا در نظام هستیشناختی تأکید دارد. در فلسفه اسلامی، اوصاف فعلی خداوند، مانند «حَوَّل»، به کنش ذاتی الهی در نظام خلقت اشاره دارند، گویی خداوند چونان باغبانی حکیم، با دستان تحولآفرین خویش، عالم را لحظه به لحظه به سوی کمال یا نقص هدایت میکند.
|
درنگ: وصف «حَوَّل» بهعنوان صفتی فعلی و نه اسمی، کنش پویای الهی در ایجاد تحول در عالم را بازتاب میدهد و با کاربرد محدودش به خداوند در قرآن کریم، بر عمق و اهمیت آن تأکید دارد. |
ریشهشناسی ماده حَوَلَ
ماده «حَوَلَ» در اصل به معنای تحول، جابهجایی و چرخش است، چنانکه مصادر متعددی مانند «حَوْلًا»، «حَوَّلًا»، «مَحَالًا» و «حَیَالًا» از آن مشتق شدهاند. این تنوع مصدری، غنای معنایی وصف «حَوَّل» را نشان میدهد. برخلاف مفهوم «عام» (سال) که به ثبات و سکون اشاره دارد، «حَوَل» حرکت و سیر را در بر میگیرد. این حرکت، نهتنها در ظاهر عالم، بلکه در باطن آن نیز جاری است، گویی عالم چونان رودی خروشان، در هر لحظه با امواج تحول الهی به سوی مقصدی نو روان است. در عرفان اسلامی، این تحول با مفهوم «تجلیات الهی» نزد ابنعربی همراستاست، که عالم را در هر آن، آیینهای برای ظهورات بیپایان الهی میداند.
جمعبندی بخش نخست
وصف «حَوَّل» بهعنوان صفتی فعلی، جایگاه ویژهای در نظام صفات الهی دارد. ریشهشناسی ماده «حَوَلَ» و کاربرد محدود آن به خداوند در قرآن کریم، عمق و اهمیت این وصف را نشان میدهد. این صفت، کنش پویای الهی در ایجاد تحول در تمامی مراتب هستی را بازتاب میدهد و با مفاهیم عرفانی و فلسفی، مانند تجلیات الهی و حرکت جوهری، پیوندی عمیق دارد.
بخش دوم: گستردگی و پیچیدگی ادراک وصف حَوَّل
چالش ادراک مفهوم حَوَّل
ادراک وصف «حَوَّل» به دلیل گستردگی و عمق معنایی، برای ذهن انسانی دشوار است. این وصف، تحول را در تمامی مراتب هستی، از ظاهر تا باطن، و از انسان تا غیرانسان، در بر میگیرد. برخلاف مفاهیمی مانند «عام» که به ثبات اشاره دارند، «حَوَّل» حرکت و سیر را شامل میشود. این پیچیدگی، ذهن را به تأمل در نظام هستی وامیدارد، گویی انسان در برابر اقیانوسی بیکران از تحولات الهی ایستاده و تنها قطرهای از آن را میتواند درک کند. در دیدگاه عرفانی، این دشواری با مفهوم «تجدد امثال» ابنعربی همخوانی دارد، که عالم را در هر لحظه در حال تجدید و تحول میداند.
|
درنگ: گستردگی و عمق معنایی وصف «حَوَّل»، ادراک آن را برای انسان دشوار میسازد، زیرا تحول را در تمامی مراتب هستی، از ظاهر تا باطن، در بر میگیرد. |
شمول وصف حَوَّل بر تمامی ذرات هستی
وصف «حَوَّل» نهتنها انسان، بلکه تمامی ذرات هستی، از حیوانات و نباتات تا جمادات و اتمها، را در بر میگیرد. خداوند میان هر شیء و نفس آن، و میان تمامی اتصالات و انفصالات عالم، تحول ایجاد میکند. هیچچیز از دایره این تحول خارج نیست، چنانکه آیه كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ [مطلب حذف شد] : «هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است») بر تحول دائمی عالم و ثبات ذات الهی تأکید دارد. این شمول، عالم را چونان تابلویی زنده تصویر میکند که هر لحظه با قلم تحول الهی نقشی نو مییابد.
جمعبندی بخش دوم
پیچیدگی ادراک وصف «حَوَّل» و شمول آن بر تمامی ذرات هستی، این صفت را به یکی از عمیقترین اوصاف الهی تبدیل کرده است. این وصف، با تأکید بر تحول دائمی عالم، انسان را به تأمل در نظام پویای خلقت دعوت میکند و با مفاهیم عرفانی مانند تجدد امثال پیوندی عمیق دارد.
بخش سوم: تمایز حال و شان در وصف حَوَّل
تمایز حال و شان در نظام الهی
در نظام الهی، «حال» وصف خلقی است و به تغییرات و تنوعات موجودات، از نقص به کمال یا کمال به نقص، اشاره دارد. در مقابل، «شان» وصف حقی است و به تجلیات بیپایان ذات الهی بدون تغییر یا نقص مربوط میشود. آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است») به شان الهی اشاره دارد، نه حال، زیرا حال به خلق و شان به حق اطلاق میشود. این تمایز، چونان خطی روشن، مرز بین خلق و حق را ترسیم میکند و حکمت الهی در تنظیم نظام خلقت را آشکار میسازد. در فلسفه ملاصدرا، این مفهوم با «وحدت وجود» پیوند دارد، که احوال خلقی را جلوهای از شوون حقی میداند.
|
درنگ: «حال» وصف خلقی است و به تغییرات موجودات اشاره دارد، درحالیکه «شان» وصف حقی است و به تجلیات بیپایان ذات الهی مربوط میشود. |
رابطه احوال خلق و شوون حق
تمامی احوال موجودات، از تحولات و اتصالات تا انفصالات و نقص و کمال، از شوونات الهی ناشی میشود. شوون الهی، علت تحولات عالم است، اما خداوند متصف به حال خلقی نمیشود، زیرا حال وصف خلق و شان وصف حق است. این رابطه، عالم را چونان آینهای تصویر میکند که در آن، هر تحول خلقی، بازتابی از شان بیپایان الهی است. در عرفان اسلامی، این مفهوم با «وحدت وجود» همراستاست، که تمامی ظهورات عالم را جلوههای ذات حق میداند.
جمعبندی بخش سوم
تمایز بین حال و شان، کلید فهم نظام تحول در عالم است. احوال خلقی، از شوون حقی ناشی میشوند، اما خداوند متصف به حال نمیشود. این دیدگاه، با مفاهیم فلسفی و عرفانی، مانند وحدت وجود و تجلیات الهی، پیوندی عمیق دارد و حکمت الهی در نظام خلقت را آشکار میسازد.
بخش چهارم: تحول دائمی عالم و رد سکون الهی
تحول دائمی عالم هستی
تمامی عالم هستی، از ذرات و اتمها تا ملائکه و انسانها، در حال تحول دائمی است. این تحول، نه محدود به سال یا زمان خاص، بلکه در هر لحظه و در تمامی مراتب وجود رخ میدهد. دعای «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ» نیز به این تحول پیوسته اشاره دارد، گویی انسان با این دعا، از خداوند میخواهد که قلم تحولش را به سوی احسنالحال بگرداند. این مفهوم، با دیدگاه عرفانی «تجدد امثال» و فلسفه «حرکت جوهری» ملاصدرا همخوانی دارد، که عالم را در سیر دائمی به سوی کمال یا نقص میداند.
|
درنگ: عالم هستی در هر لحظه در حال تحول است، و این تحول، که در دعای «حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ» متجلی است، تمامی مراتب وجود را در بر میگیرد. |
رد تصور ساکن بودن خداوند
تصور عامه که خداوند را موجودی ثابت و ساکن، مانند تختهسنگی در عرش میپندارد، نادرست است. خداوند در تمامی عالم در حال تحول و ایجاد حرکت است، بدون اینکه خود متحرک یا متغیر باشد. آیه كُلُّ مَنْ [مطلب حذف شد] : «هر که بر آن است، فانی است») بر تحول دائمی عالم و ثبات ذات الهی تأکید دارد. این دیدگاه، خداوند را چونان چشمهای زلال تصویر میکند که بیوقفه، حیات و تحول را به عالم میبخشد، بدون آنکه خود دستخوش تغییر شود.
جمعبندی بخش چهارم
تحول دائمی عالم و رد تصور ساکن بودن خداوند، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی پویا و جامع معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر حرکت جوهری و تجدد امثال، عالم را در سیر دائمی به سوی کمال یا نقص تصویر میکند.
بخش پنجم: نقش خداوند در تحول عالم و اختیار انسانی
حضور خداوند در تمامی مراتب وجود
خداوند نهتنها بین انسان و قلبش، بلکه بین تمامی ذرات هستی، از اتمها و سلولها تا انرژیها، حضور دارد و تحول ایجاد میکند. آیه نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ [مطلب حذف شد] : «ما از رگ گردن به او نزدیکتریم») بر این حضور بیواسطه تأکید دارد. این حضور، چنان دقیق و ظریف است که در کوچکترین اجزای عالم نیز مشهود است، گویی خداوند چونان نسیمی لطیف، در هر ذره از عالم جاری حضور است. در عرفان اسلامی، این مفهوم با «فنا فی الله» همراستاست، که خداوند را در تمامی مراتب وجود حاضر میداند.
|
درنگ: خداوند در ریزترین اجزای عالم، از سلولها و اتمها تا انرژیها، حضور دارد و تحول ایجاد میکند، چنانکه در آیه نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَبِحَلِ الْوَرِيدِ متجلی است. |
اختیار انسانی و تحول الهی
انسان تصور میکند که بهتنهایی عمل میکند، اما تمامی افعال او در چارچوب اراده و قدرت الهی قرار دارد. آیه وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ [مطلب حذف شد] : «و تو نینداختی هنگامی که انداختی، بلکه خدا انداخت») نشاندهنده وابستگی افعال انسانی به اراده الهی است. این مفهوم، انسان را چونان بازیگری بر صحنه خلقت تصویر میکند که نقش خویش را با اختیار نیمبند ایفا میکند، اما کارگردان اصلی، اراده بیکران الهی است. در فلسفه اسلامی، این دیدگاه با نظریه «کسب» اشعری و «فاعلیت بالتجلی» عرفانی همخوانی دارد.
جمعبندی بخش پنجم
حضور خداوند در تمامی مراتب وجود و وابستگی افعال انسانی به اراده الهی، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی جامع و تحولآفرین معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر حضور بیواسطه خداوند و نقش او در هدایت عالم، انسان را به تأمل در جایگاه خویش در نظام خلقت دعوت میکند.
بخش ششم: آیه کلیدی و تبیین الهیاتی وصف حَوَّل
تحلیل آیه ۲۴ سوره انفال
آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ [مطلب حذف شد] : «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر شما را به چیزی که زندهتان میکند فرا خواندند، اجابت کنید و بدانید که خدا میان انسان و قلبش حائل میشود و به سوی او محشور میشوید») مخاطب مؤمنان را به استجابت دعوت میکند و بر حضور خداوند بین انسان و قلبش تأکید دارد. این آیه، نقش خداوند در تحول قلب انسان را نشان میدهد، گویی قلب انسان چونان زمینی حاصلخیز است که بذر هدایت الهی در آن کاشته میشود. در عرفان اسلامی، قلب بهعنوان مرکز ادراک و معرفت، کانون تحولات معنوی انسان است.
|
درنگ: آیه ۲۴ سوره انفال، با تأکید بر حضور خداوند بین انسان و قلبش، نقش وصف «حَوَّل» در تحول قلب و هدایت انسان را آشکار میسازد. |
تفاوت استجابت و اجابت
«استجابت» به معنای میل و تمایل به اجابت است، درحالیکه «اجابت» به انجام فعل اشاره دارد. قرآن کریم از مؤمنان میخواهد که استجابت کنند، یعنی میل به خیر و اطاعت داشته باشند، حتی اگر قادر به انجام کامل آن نباشند. این تمایل، نشانه ایمان است، گویی قلب مؤمن چونان چراغی است که با میل به خیر، نور هدایت الهی را بازتاب میدهد. این تمایز، با روایت «رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ» همخوانی دارد، که بر خودشناسی و تمایل به خیر تأکید میکند.
جمعبندی بخش ششم
آیه ۲۴ سوره انفال و تمایز بین استجابت و اجابت، نقش وصف «حَوَّل» در تحول قلب انسان را برجسته میکند. این صفت، با تأکید بر حضور الهی در قلب و هدایت مؤمنان، انسان را به سوی استجابت خیر و کمال رهنمون میسازد.
بخش هفتم: هوویت انسانی و قابلیت تحول
هوویت انسانی و تحولپذیری
انسان دارای هویتی است که قابل تحول و تغییر است، مانند نطفهای که میتواند مذکر یا مؤنث شود. این قابلیت تحول در تمامی مراتب وجود انسان، از ایمان و کفر تا صفات و رفتار، وجود دارد. این مفهوم، انسان را چونان بذری تصویر میکند که در زمین خلقت، با عوامل الهی و محیطی، به سوی شکوفایی یا انحطاط حرکت میکند. در روانشناسی مدرن، این دیدگاه با نسبیت جنسیت و قابلیت تغییر صفات انسانی همراستاست، اما در چارچوب قرآنی، به نقش اراده الهی در این تحولات تأکید دارد.
|
درنگ: هوویت انسانی، به دلیل قابلیت تحول در تمامی مراتب وجود، انسان را موجودی پویا و تحولپذیر معرفی میکند. |
رد مفهوم ماهیت ثابت
مفهوم «ماهیت» بهعنوان حدی ثابت برای موجودات، نادرست است. تمامی موجودات از تعینات وجودی تشکیل شدهاند که قابل تغییر و تحولاند. این دیدگاه، با نقد ملاصدرا بر مفهوم ماهیت ارسطویی و تأکید بر «وجود» بهعنوان حقیقت بنیادین همخوانی دارد. عالم، چونان بستری سیال، تمامی موجودات را در حال شدن و تحول دائمی تصویر میکند، گویی هیچ موجودی در قالبی ثابت محصور نمیماند.
جمعبندی بخش هفتم
هوویت انسانی و رد مفهوم ماهیت ثابت، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی تحولآفرین در نظام خلقت معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر تحولپذیری انسان و تمامی موجودات، عالم را در سیر دائمی به سوی کمال یا نقص تصویر میکند.
بخش هشتم: عوامل محیطی و نقش علم و عمل در تحول
تأثیر عوامل محیطی بر تحول انسان
خوراک، نگاه، و اعمال انسان بر هویت و حال او اثر میگذارند. نگاه به گناه یا نشستن در مجلس معصیت، حتی بدون ارتکاب عمل، میتواند هویت انسان را تغییر دهد. آیه وَلَا [مطلب حذف شد] : «و به زنا نزدیک نشوید») بر پرهیز از مقدمات گناه تأکید دارد. این مفهوم، انسان را چونان آیینهای تصویر میکند که هر آنچه میبیند و میشنود، در وجودش نقش میبندد.
|
درنگ: عوامل محیطی، مانند خوراک، نگاه و اعمال، بر هویت و حال انسان اثر میگذارند و او را در مسیر تحول قرار میدهند. |
نقش علم و عمل در تحول
علم و عمل هر دو در تحول انسان نقش دارند. عمل ساده پدران، مانند کار و تلاش، میتواند به علم و کمال نسلهای بعدی منجر شود، و علم نیز به عمل خیر هدایت میکند. آیه وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا [مطلب حذف شد] : «و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، بهیقین راههای خود را به آنان نشان میدهیم») بر این پیوند تأکید دارد. این رابطه، علم و عمل را چونان دو بال پرندهای تصویر میکند که انسان را به سوی کمال پرواز میدهد.
جمعبندی بخش هشتم
عوامل محیطی و نقش علم و عمل، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی تحولآفرین در تربیت انسانی معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر تأثیر محیط و پیوند علم و عمل، انسان را به سوی کمال هدایت میکند.
بخش نهم: قابلیت تحول موجودات و رد ناامیدی
قابلیت تحول تمامی موجودات
تمامی موجودات، از انسان تا حیوان، قابلیت تحول دارند. انسان میتواند به مراتب بالاتر یا پایینتر از حیوان برسد، و حیوان نیز میتواند تحت تأثیر انسان، صفات انسانی پیدا کند. آیه بَلْ هُمْ [مطلب حذف شد] : «بلکه آنها گمراهترند») انسان را در صورت انحطاط، پایینتر از حیوان میداند. این مفهوم، عالم را چونان بستری سیال تصویر میکند که در آن، هر موجودی قابلیت تحول به سوی کمال یا نقص را دارد.
|
درنگ: تمامی موجودات، از انسان تا حیوان، قابلیت تحول دارند و در نظام خلقت، هیچ موجودی در قالبی ثابت محصور نمیماند. |
رد ناامیدی از تحول
تصور اینکه فردی «دیگه آدم نمیشود» نادرست است، زیرا هیچ تعینی در عالم ثابت نیست و همهچیز قابل تغییر است. آیه إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا [مطلب حذف شد] : «خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا زمانی که خودشان حالشان را تغییر دهند») بر این قابلیت تأکید دارد. این دیدگاه، انسان را به سوی امید و تلاش برای تحول دعوت میکند، گویی هر قلب گمراه، دریچهای به سوی هدایت دارد.
جمعبندی بخش نهم
قابلیت تحول تمامی موجودات و رد ناامیدی از تغییر، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی امیدبخش و تحولآفرین معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر تحولپذیری عالم، انسان را به سوی تلاش و امید هدایت میکند.
بخش دهم: عشق الهی و تحول بیپایان
عشق الهی و تحول
خداوند به دلیل عشق به ذات، صفات، و مخلوقاتش، دائماً در حال ایجاد تحول است، بدون خستگی یا توقف. آیه لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ [مطلب حذف شد] : «نه چرت او را میگیرد و نه خواب») بر این حقیقت تأکید دارد. خداوند، چونان عاشقی بیقرار، عالم را با تحولات بیپایان خویش نو به نو میآراید، بدون آنکه متصف به حال خلقی یا خستگی شود.
|
درنگ: عشق الهی، خداوند را به ایجاد تحول بیپایان در عالم وامیدارد، بدون خستگی یا توقف، چنانکه در آیه لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ متجلی است. |
تحول به مثابه ظهور شوون الهی
تمامی تحولات عالم، از ظهور شوون بیپایان الهی ناشی میشود. این شوون، چونان زلفهای یار، عالم را در حرکت و تحول دائمی قرار میدهند، گویی هر لحظه، جلوهای نو از ذات الهی در عالم متجلی میشود. این دیدگاه، با شعر منظومه مرحوم حاجی، که «عظمه الامور طرا بیده» و «الکل مستمده من مدده» را سروده، همراستاست، که عالم را در بازوان الهی و در حال استمداد از او تصویر میکند.
جمعبندی بخش دهم
عشق الهی و ظهور شوون بیپایان، وصف «حَوَّل» را بهعنوان صفتی تحولآفرین و بیوقفه معرفی میکند. این صفت، با تأکید بر حرکت دائمی عالم در بازوان الهی، انسان را به تأمل در عشق بیکران خداوند دعوت میکند.
نتیجهگیری نهایی
وصف «حَوَّل» چونان نگینی درخشان در تاج صفات الهی، جلوهای از حکمت و قدرت خداوند در ایجاد تحول در تمامی مراتب هستی است. این صفت، با ریشه در ماده «حَوَلَ»، تحول را بهعنوان کنشی پویا و بیپایان تصویر میکند که از ذرات اتم تا قلب انسان را در بر میگیرد. آیات قرآنی، مانند آیه ۲۴ سوره انفال، با تأکید بر حضور خداوند بین انسان و قلبش، نقش این وصف در هدایت و تحول انسان را آشکار میسازند. تمایز بین حال و شان، رد تصور ساکن بودن خداوند، و تأکید بر تحولپذیری تمامی موجودات، نظام پویای خلقت را ترسیم میکنند. عشق الهی، بهعنوان موتور محرک این تحولات، عالم را در حرکت دائمی به سوی ظهورات نو قرار میدهد. این اثر، با تبیین علمی وصف «حَوَّل»، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات، فلسفه و عرفان فراهم آورده و انسان را به تأمل در رابطه خویش با خالق تحولآفرین دعوت میکند.
|
با نظارت صادق خادمی |