متن درس
اسما و صفات الهی: تبیین نعمت «منّان» در پرتو مفاهیم استضعاف و استکبار
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۴۸)
دیباچه
این نوشتار، برآمده از درسگفتارهای عمیق و ژرفنگر آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۴۸، به بررسی یکی از اسمای حسنی الهی، یعنی «منّان»، و پیوند آن با مفاهیم بنیادین استضعاف، استکبار، و نعمت الهی میپردازد. با تکیه بر آیات قرآن کریم و تحلیلهای قرآنی، عرفانی، روانشناختی، و جامعهشناختی، این اثر تلاش دارد تا لایههای معرفتی این اسم الهی را برای مخاطبان متخصص در حوزه الهیات، عرفان اسلامی، و علوم انسانی بشکافد.
بخش نخست: مفهومشناسی «منّان» و نعمت الهی
تعریف «منّان» و جایگاه آن در اسمای الهی
«منّان»، بهعنوان یکی از اسمای حسنی الهی، صفت فعلی خداوند است که دلالت بر عطای نعمت و رحمت با اسباق، وفور، و کثرت بر بندگان دارد، بدون آنکه کسی از خداوند طلبکار باشد. این صفت، در مقابل «حنان» که پیشتر تبیین شده، به معنای امتنان بر غیر (بندگان) در ظرف کثرت است. برخلاف منت قولی انسان که مذموم است، «منّان» الهی به دلیل سرچشمه گرفتن از ذات بینیاز خداوند، ممدوح و ستودنی است. این نعمت، به سان چشمهای جوشان است که بیتوقع و با فیض بیکران بر زمین وجود بندگان جاری میشود.
در قرآن کریم، «منّان» در آیاتی نظیر ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ [مطلب حذف شد] : «بهراستی خدا بر مؤمنان منت نهاد که در میانشان پیامبری برانگیخت») تجلی یافته است. این آیه، نعمت بعثت پیامبر را بهعنوان جلوهای از «منّان» نشان میدهد که با وفور و استمرار، هدایت را به مؤمنان ارزانی داشته است.
| درنگ: «منّان» صفت فعلی خداوند است که نعمت و رحمت را با اسباق، وفور، و کثرت بر بندگان عطا میکند، بدون توقع یا طلبکاری از سوی غیر. این صفت، در مقابل منت قولی انسان که مذموم است، ممدوح و ستودنی است. |
تفاوت منت الهی و منت انسانی
منت الهی، که از ذات بینیاز خداوند سرچشمه میگیرد، فعلی و عملی است و به تقویت شایستگی بندگان منجر میشود. این منت، به سان نسیمی است که شاخسار وجود انسان را به رقص میآورد و حیات معنوی او را بارور میسازد. در مقابل، منت قولی انسان، که از سر خودبرتربینی یا ضعف شخصیت صادر میشود، خیر را نابود میکند و شکر نعمت را میشکند. قرآن کریم در آیه ﴿لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ [مطلب حذف شد] : «صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید») به صراحت منت قولی را نکوهش کرده و آن را عامل تباهی صدقات دانسته است.
حتی اگر انسان خیری انجام دهد، نمیتواند منت بگذارد، مگر آنکه خداوند امر کند، چنانکه در مورد انبیا و اولیا دیده میشود. این امر، به سان پلی است که خیر انسان را به خیر الهی متصل میکند و از خودبینی او میکاهد. در غیر این صورت، منت قولی، به مثابه سمی است که نیکوکاری را فاسد میسازد و رابطه میان انسانها را به زوال میکشاند.
اشتقاق «منّ» و نقد معنای لغوی
برخلاف آنچه در کتب لغت آمده که «منّ» را به معنای «قطع» یا «مقطوع» (سلب و دفع) معنا کردهاند، این واژه در قرآن کریم دلالت بر ایجاب و استمرار دارد. «منّ» به معنای عطای نعمت مستمر و کامل است، چنانکه در آیاتی مانند ﴿مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾ (آلعمران: ۱۶۴) و ﴿يَمُنُّونَ عَلَيْكَ [مطلب حذف شد] : «بر تو منت مینهند که اسلام آوردهاند») دیده میشود. این معنا، به سان جریانی مداوم است که از سرچشمه فیض الهی به سوی بندگان روان است، نه قطع یا سلب نعمت.
نقد کتب لغت در این زمینه نشان میدهد که اشتقاق «منّ» به درستی فهم نشده است. لغت باید با قرآن کریم معنا شود، نه با تعاریف پیشینیان که گاه از دقت کافی برخوردار نبودهاند. این تبیین، به مثابه کلیدی است که قفل معانی قرآنی را میگشاید و درک عمیقتری از اسمای الهی ارائه میدهد.
| درنگ: «منّ» در قرآن کریم به معنای عطای نعمت مستمر و کامل است، نه قطع یا سلب. این معنا، برخلاف تعاریف کتب لغت، با ایجاب و استمرار همراه است و باید با تکیه بر آیات قرآنی فهم شود. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست به تبیین مفهوم «منّان» بهعنوان صفت فعلی الهی پرداخت که نعمت را با وفور و بدون توقع عطا میکند. تفاوت میان منت الهی (فعلی و ممدوح) و منت انسانی (قولی و مذموم) روشن شد و نقد معنای لغوی «منّ» نشان داد که این واژه در قرآن کریم دلالت بر ایجاب و استمرار دارد. این مفاهیم، بنیانی برای تحلیلهای بعدی در پیوند «منّان» با استضعاف و استکبار فراهم میآورند.
بخش دوم: «منّان» و پیوند آن با استضعاف
منت الهی بر مستضعفین و خطرات آن
خداوند در قرآن کریم بر مستضعفین منت مینهد، گرچه شایستگی کامل ندارند. این منت در آیه ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا [مطلب حذف شد] : «و خواستیم بر کسانی که در زمین ناتوان شده بودند منت نهیم») به روشنی بیان شده است. این عطا، به سان بارانی است که بر زمین خشک میبارد، اما این زمین به دلیل سستی و زخمهای پیشین، ممکن است به باتلاقی از فساد تبدیل شود.
مستضعفین، به دلیل ظلمهایی که از استکبار فرعون بر آنها روا شده، زخمهای روانی عمیقی دارند. این زخمها، چنانکه از منظر روانشناختی تبیین شده، آنها را به سوی منکرات سوق میدهد. به تعبیر قرآن کریم، قوم موسی پس از دریافت نعمتهای الهی مانند «منّ» و «سلوا» (﴿وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ [مطلب حذف شد] : «و شما را در سمت راست کوه طور وعده دادیم و بر شما منّ و سلوا نازل کردیم»)، به جای شکر، این نعمتها را لگدکوب کردند. این رفتار، به مثابه انسانی است که از گرسنگی رهایی یافته، اما به جای سپاس، به پرخوری و اسراف روی میآورد.
| درنگ: خداوند بر مستضعفین منت مینهد، گرچه شایستگی کامل ندارند، اما این منت خطرناک است، زیرا زخمهای روانی ناشی از ظلم استکباری، آنها را به فساد و منکرات سوق میدهد. |
روانشناسی مستضعفین و عقدهگشایی
از منظر روانشناختی، مستضعفین که منکرات دیدهاند، خود منکراتی میشوند. این رفتار، ریشه در عقدههای ناشی از ظلمهای گذشته دارد. قوم بنیاسرائیل، که تحت ستم فرعون قرار داشتند، پس از رهایی به آزار دیگران روی آوردند، چنانکه ظلمهای پیشین را با شدت بیشتری تکرار کردند. این پدیده، به سان زمینی خشک است که آب را نه برای رویش، بلکه برای تبدیل شدن به باتلاق میبلعد. مستضعفین، به دلیل فقدان «بته» (ریشه و استحکام شخصیت)، در قدرتگیری به فساد و عقدهگشایی میافتند.
این تحلیل روانشناختی با شواهد تاریخی تأیید میشود. انقلابهای جهانی، که از ظلم استکباری نشأت گرفتهاند، اغلب به تکرار همان ظلمها با ظاهری متفاوت منجر شدهاند. این چرخه، به مثابه آتشی است که از خاکستر ظلم پیشین شعلهور میشود و به جای روشنایی، ویرانی به بار میآورد.
استضعاف موسی و قومش
حضرت موسی علیهالسلام، بهعنوان پیامبری از میان قوم مستضعف، خود نیز تحت تأثیر استضعاف بود. کودکی او در محیط پراسترس فرعون و جدایی از مادر، زخمهای روانی عمیقی بر او وارد کرد. این زخمها، به تعبیر روانشناختی، در رفتارهای عصبی او، مانند کشتن فرد یا گرفتن ریش هارون علیهالسلام، متجلی شد. قرآن کریم این رفتارها را بهعنوان «ترک اولی» توصیف میکند، اما ریشه آنها در استضعاف موسی و قومش نهفته است.
قوم موسی، به دلیل سستی و بیاعتمادی به او، حتی پس از دریافت نعمتهای الهی، از او فرمان نبردند. در آیه ﴿وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ﴾ (طه: ۸۰)، خداوند وعدهای به قوم موسی داد، اما آنها به جای اطاعت، نعمتهای الهی را ناسپاسی کردند. موسی برای بازگرداندن اعتماد قوم، هفتاد نفر را به کوه طور برد تا با خدا سخن گویند، اما این نیز به دلیل سستی قوم به نتیجه کامل نرسید. این وضعیت، به سان درختی است که ریشههایش در خاک سست جای دارد و با هر نسیمی به لرزه میافتد.
| درنگ: استضعاف موسی و قومش، ریشه در زخمهای روانی ناشی از ظلم فرعون داشت که در رفتارهای عصبی موسی و ناسپاسی قوم متجلی شد. این سستی، مانع اطاعت کامل از نعمتهای الهی گردید. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم به بررسی پیوند «منّان» با استضعاف پرداخت. منت الهی بر مستضعفین، گرچه ارفاقی است، اما به دلیل سستی و زخمهای روانی آنها، خطر فساد و عقدهگشایی را در پی دارد. مورد موسی و قومش نشان داد که استضعاف، حتی در پیامبران، آثار خود را در رفتار و واکنشهای قوم نمایان میسازد. این تحلیل، ضرورت توجه به ریشههای روانشناختی و اجتماعی استضعاف را برجسته میکند.
بخش سوم: استکبار و ارتباط آن با استضعاف و «منّان»
استکبار بهعنوان ریشه استضعاف
استکبار، چنانکه در رفتار فرعون دیده میشود، ریشه اصلی استضعاف است. فرعون با ستم بر بنیاسرائیل، ریشههای شخصیت (بته) آنها را خشکانید و آنها را به سستی و زخمهای روانی دچار کرد. این استکبار، به سان طوفانی است که خاک را از ریشه درختان میرباید و زمین را به بیابانی بیحاصل تبدیل میکند. قرآن کریم در آیه ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ﴾ (قصص: ۵) به این استضعاف اشاره کرده و نشان داده که خداوند با منت الهی، قصد ارفاق به این قوم را دارد.
از منظر جامعهشناختی، استکبار زمینهساز انقلابهای ناشی از استضعاف است. این انقلابها، به دلیل سستی مستضعفین، اغلب به تکرار ظلمهای پیشین با ظاهری متفاوت منجر میشوند. این چرخه، به مثابه گردابی است که جامعه را در خود فرو میبرد و از اصلاح دور میکند.
| درنگ: استکبار، ریشه استضعاف است و با ستم بر بندگان، ریشههای شخصیت آنها را خشکانده و به سستی میکشاند. این سستی، زمینهساز فساد و تکرار ظلم در انقلابهای غیرنبوی است. |
نقد منت قولی اشراف قریش
اشراف قریش، پس از اسلام آوردن، بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله منت قولی نهادند و گمان کردند که با پذیرش اسلام، به دین بها دادهاند. قرآن کریم در آیه ﴿يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ [مطلب حذف شد] : «بر تو منت مینهند که اسلام آوردهاند. بگو: بر من از اسلام آوردن خود منت ننهید، بلکه خدا بر شما منت نهاده که شما را به ایمان هدایت کرده است») به صراحت این منت را نکوهش کرده و منت الهی را برجسته میسازد.
این رفتار اشراف، ریشه در خودبرتربینی و کم شخصیتی آنها داشت. آنها گمان میکردند که اسلام آوردنشان، دین را اعتبار بخشیده، اما این تنقیص پیامبر بود و استغفار او را لازم کرد (﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ [مطلب حذف شد] : «پس با ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه»). این منت، به سان سایهای است که نور هدایت را تیره میکند و از حقیقت دور میسازد.
چرخه استکبار و استضعاف در تاریخ
تاریخ ادیان و جوامع نشان میدهد که استکبار همواره استضعاف آفریده و استضعاف مفاسد خود را به همراه داشته است. مستضعفین، به دلیل عقدههای ناشی از ظلمهای گذشته، در قدرتگیری به آزار و فساد روی میآورند. این پدیده، در انقلابهای غیرنبوی به روشنی دیده میشود، جایی که مستضعفین، به جای اصلاح، ظلمهای پیشین را با شدت بیشتری تکرار میکنند. این چرخه، به سان بیماریای است که جامعه را از درون میفرساید و از سلامت دور میکند.
در مقابل، انبیا با روش تعلیم و تربیت طبیعی، از این چرخه پیشگیری کردند. آنها، به سان باغبانی بودند که با دقت و صبر، درخت جامعه را از آفات استکبار و استضعاف حفظ میکردند و به سوی میوههای عدالت و هدایت هدایت مینمودند.
| درنگ: استکبار و استضعاف چرخهای معیوب در تاریخ جوامع ایجاد کردهاند که به فساد و تکرار ظلم منجر میشود. روش انبیا، با تعلیم طبیعی، این چرخه را میشکند و جامعه را به سوی هدایت سوق میدهد. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم به بررسی ارتباط استکبار و استضعاف با «منّان» پرداخت. استکبار، ریشه استضعاف است و مستضعفین به دلیل سستی، مفاسد ایجاد میکنند. منت قولی اشراف قریش، نمونهای از خودبرتربینی بود که با منت الهی نقض شد. روش انبیا، با پیشگیری از این چرخه، راه اصلاح جامعه را هموار میکند.
بخش چهارم: روش انبیا و نقد اجتماعی
روش انبیا در اصلاح جامعه
انبیا، برخلاف انقلابهای ناشی از استضعاف، روش تعلیم و تربیت طبیعی را دنبال کردند. این روش، به سان رشد میوهای است که بهتدریج و با نظم طبیعی به کمال میرسد. قرآن کریم در آیاتی مانند ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا﴾ (آلعمران: ۱۶۴) نشان میدهد که بعثت انبیا، جلوهای از نعمت «منّان» است که با هدایت تدریجی، جامعه را از استکبار و استضعاف رهایی میبخشد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اولیای الهی، نمونههایی از این روش بودند. آنها، برخلاف مستضعفین که تقاص ظلمهای گذشته را میگیرند، هیچ ثروت یا قدرت شخصی انباشت نکردند. این رفتار، به سان درختی است که ریشه در خاک الهی دارد و میوههایش به خلق خدا ارزانی میشود.
| درنگ: انبیا با روش تعلیم و تربیت طبیعی، از استکبار و استضعاف پیشگیری میکنند. این روش، برخلاف انقلابهای غیرنبوی، جامعه را به سوی هدایت و عدالت سوق میدهد. |
نقد روانشناختی و جامعهشناختی انقلابها
انقلابهای ناشی از استضعاف، به دلیل سستی مستضعفین و عقدههای روانی آنها، به فساد و تکرار ظلم منجر میشوند. این پدیده، در تاریخ ادیان و جوامع به کرات دیده شده است. مستضعفین، به سان بیماری که از درد گذشته به خشم روی میآورد، در قدرتگیری به آزار دیگران میپردازند. این رفتار، ریشه در زخمهای روانی ناشی از ظلم استکباری دارد که به جای درمان، به تشدید بیماری منجر میشود.
از منظر جامعهشناختی، ظلم استکباری زمینهساز انقلاب است، اما بدون روش انبیا، این انقلابها به اصلاح نمیانجامند. این تحلیل، به سان آیینهای است که حقیقت جوامع را به تصویر میکشد و ضرورت بازگشت به روش طبیعی انبیا را گوشزد میکند.
نقد حوزههای علمیه
حوزههای علمیه، به دلیل تمرکز بر مشقهای صوری (مانند غسلات و مسحات) و فقدان کار علمی، از درک اقتضائات نعمتهای الهی و روش انبیا دور ماندهاند. این نقد، به سان زنگ بیداری است که حوزهها را به بازنگری در روشهای آموزشی و پژوهشی فرا میخواند. در فلسفه اسلامی، مانند آثار ملاصدرا، خلقت انسان با اقتضائات ناسوتی و لاهوتی توضیح داده شده، اما حوزهها به دلیل عدم توجه به علم، در این مسائل عقب ماندهاند.
این سستی، به مثابه خاکی است که از باران علم بیبهره مانده و به جای رویش، به بیابانی از تکرار و تقلید تبدیل شده است. ضرورت کار علمی، بهویژه در تبیین اسمای الهی مانند «منّان»، برای احیای حوزهها امری حیاتی است.
| درنگ: حوزههای علمیه به دلیل فقدان کار علمی و تمرکز بر مشقهای صوری، از درک اقتضائات نعمتهای الهی و روش انبیا دور ماندهاند. ضرورت بازگشت به علم، برای احیای حوزهها حیاتی است. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم به تبیین روش انبیا در مقابل انقلابهای غیرنبوی پرداخت. انبیا با تعلیم طبیعی، از استکبار و استضعاف پیشگیری کردند، در حالی که انقلابهای ناشی از استضعاف به فساد منجر میشوند. نقد حوزههای علمیه، ضرورت کار علمی را برای درک نعمتهای الهی و اصلاح جامعه برجسته ساخت.
بخش پنجم: اقتضائات خلقت و پیوند آن با «منّان»
اقتضائات ناسوتی و لاهوتی در خلقت انسان
در فلسفه اسلامی، خلقت انسان با اقتضائات ناسوتی (مادی) و لاهوتی (ملکوتی) توضیح داده میشود. قرآن کریم در آیه ﴿ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ [مطلب حذف شد] : «سپس او را آفرینشی دیگر بخشیدیم») به خلق روح اشاره دارد که از ملأ اعلی نازل میشود. این روح، به سان نوری است که از آسمان الهی بر خاک وجود انسان میتابد و او را به سوی کمال هدایت میکند.
این اقتضائات، در زندگی انبیا و انسانها اثر میگذارند. موسی علیهالسلام، به دلیل استضعاف و زخمهای کودکی، رفتارهایی داشت که ریشه در ناسوت او داشت، اما روح لاهوتی او او را به پیامبری رساند. این پیوند، به مثابه رودی است که از سرچشمه الهی به سوی خاک وجود انسان جاری میشود و حیات او را بارور میسازد.
| درنگ: خلقت انسان با اقتضائات ناسوتی و لاهوتی شکل میگیرد. روح، از ملأ اعلی نازل میشود و با ناسوت انسان پیوند میخورد، چنانکه در زندگی انبیا و بندگان متجلی است. |
نقد فرعون و ربوبیت او
فرعون، با ادعای ﴿أَنَا [مطلب حذف شد] : «من پروردگار برتر شما هستم»)، ربوبیت برای خود قائل شد. این ادعا، نه از سر دروغ، بلکه از باور عمیق او به قدرت خویش نشأت میگرفت. فرعون، به سان بیماری بود که خود را پزشک میپنداشت و از حقیقت الهی دور افتاد. این استکبار، ریشه استضعاف قومش شد و آنها را به سستی و فساد کشاند.
در مقابل، نعمت «منّان» به مستضعفین، ارفاقی برای رهایی از این استکبار بود، اما سستی قوم مانع از تحقق کامل این نعمت شد. این تضاد، به سان نبرد نور و ظلمت است که در تاریخ ادیان به کرات دیده شده است.
تفاوت انبیا و اولیا با دیگران
انبیا و اولیا، مانند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، به دلیل ریشهدار بودن در ایمان و معرفت، تقاص ظلمهای گذشته را نگرفتند. آنها، به سان کوههایی استوار بودند که در برابر طوفانهای استکبار و استضعاف سر خم نکردند. در مقابل، مستضعفین به دلیل سستی، به انباشت ثروت و قدرت روی آوردند و مفاسد ایجاد کردند.
این تفاوت، ریشه در اقتضائات خلقت دارد. انبیا، با پیوند به روح لاهوتی، از ناسوت فراتر رفتند، در حالی که مستضعفین در بند ناسوت باقی ماندند. این پیوند، به سان پلی است که انسان را از خاک به آسمان معرفت میرساند.
| درنگ: انبیا و اولیا، به دلیل ریشهدار بودن در ایمان، تقاص ظلمهای گذشته را نمیگیرند و از استکبار و استضعاف فراتر میروند. این تفاوت، ریشه در اقتضائات ناسوتی و لاهوتی دارد. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم به بررسی اقتضائات خلقت و پیوند آن با «منّان» پرداخت. خلقت انسان با ناسوت و لاهوت شکل میگیرد و انبیا با پیوند به روح لاهوتی، از استکبار و استضعاف فراتر میروند. فرعون، با ادعای ربوبیت، نمونهای از استکبار بود که استضعاف آفرید. تفاوت انبیا با مستضعفین، ضرورت توجه به اقتضائات الهی را نشان میدهد.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۶۴۸، به تبیین اسم «منّان» و پیوند آن با استضعاف، استکبار، و نعمت الهی پرداخت. «منّان» صفت فعلی الهی است که نعمت را با وفور و بدون توقع عطا میکند. منت قولی انسان، برخلاف منت الهی، مذموم است و خیر را نابود میکند. مستضعفین، به دلیل سستی و زخمهای روانی، با دریافت نعمت الهی به فساد روی میآورند، چنانکه در مورد قوم موسی دیده شد. استکبار، ریشه استضعاف است و چرخهای معیوب در تاریخ جوامع ایجاد کرده که به تکرار ظلم منجر میشود. روش انبیا، با تعلیم طبیعی، این چرخه را میشکند و جامعه را به سوی هدایت سوق میدهد. نقد حوزههای علمیه، ضرورت کار علمی را برای درک اقتضائات نعمتهای الهی برجسته ساخت. اقتضائات ناسوتی و لاهوتی خلقت، تفاوت انبیا با مستضعفین را نشان داد و بر اهمیت پیوند با روح الهی تأکید کرد. این اثر، با پیوند مفاهیم قرآنی، فلسفی، عرفانی، روانشناختی، و جامعهشناختی، دریچهای به سوی درک عمیقتر از اسمای الهی گشوده است.
| با نظارت صادق خادمی |