متن درس
اسماء و صفات الهی: تبیین فلسفی و عرفانی ماهیت انسان و خیر و شر
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 740)
دیباچه
این اثر، تدوینی علمی و دانشگاهی از درسگفتار ارزشمند آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه 740 با موضوع اسماء الحسنی است که به تبیین عمیق ماهیت انسان، خیر و شر، و ارتباط آنها با صفات الهی میپردازد. با رویکردی فلسفی، کلامی و عرفانی، این نوشتار تلاش دارد مفاهیم پیچیده انسانشناسی اسلامی را، روشن و برای مخاطبان متخصص ارائه نماید.
بخش نخست: دوگانگی وجودی انسان و تجلی اسماء الهی
مقدمه: انسان، آیینه صفات الهی
انسان، به مثابه آیینهای تمامنما، قابلیت تجلی اسماء و صفات الهی را در وجود خویش داراست. درسگفتار آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در این جلسه، با نگاهی عمیق به دو ساحت وجودی انسان – ساحت طینی و نوری – به تبیین این حقیقت میپردازد که انسان چگونه میتواند از مراتب مادی به سوی کمالات الهی صعود کند. این بخش، با استخراج و تحلیل نکات کلیدی، به بررسی این دوگانگی و ارتباط آن با خیر و شر در چارچوب صفات الهی میپردازد.
روندهای وجودی انسان: عمومی و حقیقی
انسان، موجودی است دووجهی که در دو روند وجودی تعریف میشود: روند عمومی و روند حقیقی. روند عمومی، ساحتی است که در همه انسانها، از نیکوکاران تا بدکاران، مشترک است و به ویژگیهای زیستی و ظاهری انسان اشاره دارد. این ساحت، همانند جامهای است که همه آدمیان بر تن دارند، فارغ از مرتبه معنویشان. اما روند حقیقی، ساحتی است که تنها در اولیای الهی و مؤمنان راستین به فعلیت میرسد؛ گویی نوری است که در دلهای پاک تابیده و آنها را به سوی کمالات ربوبی رهنمون میسازد.
درنگ: انسان دارای دو روند وجودی است: روند عمومی که در همه مشترک است و روند حقیقی که مختص اولیای الهی است. این دوگانگی، تمایز میان ظاهر و باطن انسان را نشان میدهد. |
این تمایز، ریشه در حکمت متعالیه ملاصدرا دارد که انسان را ترکیبی از جسم و روح میداند. روند عمومی، به ساحت مادی و حیوانی انسان مربوط است، در حالی که روند حقیقی، به اتصال روحانی او به عالم الوهیت اشاره دارد. این دیدگاه، انسان را موجودی معرفی میکند که میتواند از خاک به افلاک صعود کند، مشروط بر آن که به ساحت نوری خویش دست یابد.
تمایز انسانهای صوری و حقیقی
درسگفتار، انسانها را به دو دسته تقسیم میکند: انسانهای صوری (صوری) که در سطح مادی و ظاهری باقی میمانند و انسانهای حقیقی که به مراتب الهی و ربوبی ارتقا یافتهاند. انسان صوری، گویی در ظلمت ماده گرفتار است و از نور حقیقت محروم؛ اما انسان حقیقی، چون ستارهای در آسمان معرفت، با اتصال به صفات الهی میدرخشد. این تمایز، نه در ظاهر، بلکه در باطن و مرتبه وجودی انسانها آشکار میشود.
درنگ: انسانها به دو دسته صوری و حقیقی تقسیم میشوند. انسان صوری در سطح مادی باقی میماند، اما انسان حقیقی به کمالات الهی دست مییابد. |
این تقسیمبندی، با مفهوم «انسان کامل» در عرفان اسلامی، بهویژه در آثار ابنعربی و ملاصدرا، همخوانی دارد. انسان کامل، مظهر تام اسماء و صفات الهی است و نماینده انسان حقیقی در برابر انسان صوری قرار میگیرد. این دیدگاه، انسان را به سوی کمال دعوت میکند و او را از توقف در مراتب نازل برحذر میدارد.
عدم تمایز ظاهری میان انسانها
یکی از نکات برجسته درسگفتار، تأکید بر این حقیقت است که تفاوت میان انسانهای صوری و حقیقی در ظاهر قابل تشخیص نیست. حتی اولیای الهی، چون انبیا و ائمه، در ظاهر مشابه دیگراناند و تمایز آنها در باطن و ساحت معنویشان است. این نکته، گویی پردهای از راز الهی را کنار میزند که حقیقت انسان، نه در صورت ظاهری، بلکه در سیرت باطنی او نهفته است.
درنگ: تفاوت انسانهای صوری و حقیقی در ظاهر قابل تشخیص نیست. انبیا و ائمه در ظاهر مشابه دیگراناند، اما در باطن متمایزند. |
این دیدگاه، با آیه شریفه از قرآن کریم همراستاست:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ ۚ وَٱللَّهُ بَصِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ (سوره حجرات، آیه 18، : «خداوند نهان آسمانها و زمین را میداند، و خدا به آنچه میکنید بیناست»). این آیه، بر علم الهی به باطن انسانها تأکید دارد و نشان میدهد که حقیقت انسان، در پیشگاه الهی آشکار است.
دو فصل وجودی انسان: طینی و نوری
درسگفتار، با نقدی بر تعریف سنتی فلسفی انسان (حیوان ناطق) که توسط ابنسینا و ملاصدرا ارائه شده، دو فصل وجودی برای انسان معرفی میکند: فصل طینی و فصل نوری. فصل طینی، به عقل نظری و توانایی تفکر اشاره دارد که در همه انسانها مشترک است؛ اما فصل نوری، به عقل قدسی و اتصال به عالم نور الهی مربوط است که تنها در انسانهای برگزیده به فعلیت میرسد. این تمایز، گویی دریچهای به سوی فهم عمیقتر انسانشناسی اسلامی میگشاید.
درنگ: انسان دارای دو فصل است: فصل طینی (حیوان ناطق) و فصل نوری (اتصال به عالم الوهیت). فصل نوری مختص انسانهای برگزیده است. |
این نوآوری در فلسفه اسلامی، فراتر از تعریف ارسطویی و سینوی، به بُعد الهی انسان توجه دارد. فصل نوری، به مفهوم «نور محمدی» در عرفان اسلامی نزدیک است که در انسانهای کامل متجلی میشود. این دیدگاه، انسان را موجودی معرفی میکند که میتواند از مراتب مادی به سوی نور الهی صعود کند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین دوگانگی وجودی انسان (طینی و نوری) و تمایز میان انسانهای صوری و حقیقی، به فهم عمیقتری از ماهیت انسان در چارچوب اسماء الحسنی دعوت میکند. انسان، موجودی است که میتواند از ساحت مادی به سوی کمالات الهی صعود کند، مشروط بر آن که به فصل نوری خویش دست یابد. این دیدگاه، با تأکید بر باطن انسان و اتصال او به صفات الهی، راهی نوین برای فهم انسان و خلقت ارائه میدهد.
بخش دوم: نقص و کمال در انسان و نظام احسن الهی
مقدمه: کمال الهی و نقص انسانی
درسگفتار، در بخش دوم، به بررسی رابطه نقص و کمال در انسان و جایگاه آن در نظام احسن الهی میپردازد. انسان، به مثابه مخلوقی که در معرض نقصهای ظاهری و باطنی قرار دارد، چگونه میتواند به سوی کمال الهی حرکت کند؟ این بخش، با تحلیل نکات کلیدی، به این پرسش پاسخ میدهد.
کمال انبیا و اولیای الهی
درسگفتار تأکید دارد که انبیا و ائمه، بهعنوان مظاهر تام اسماء الحسنی، از هرگونه نقص جسمانی یا معنوی مبرا هستند. این انسانهای برگزیده، گویی چون گوهرهایی بیعیب، درخشش کمال الهی را در وجود خویش متجلی میسازند. نقصهای ظاهری در انسانهای عادی، ناشی از عوامل محیطی، ژنتیکی یا اجتماعی است، اما انسانهای الهی، به دلیل اتصال به کمال الهی، از این نواقص مصوناند.
درنگ: انبیا و ائمه از هرگونه نقص مبرا هستند. نقصهای ظاهری در انسانهای عادی ناشی از عوامل محیطی است. |
این دیدگاه، با حدیث «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ» (اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمیکردم) همراستاست که پیامبر اکرم (ص) را مظهر کمال الهی معرفی میکند. همچنین، با آیه شریفه از قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىٓ ءَادَمَ﴾ (سوره إسراء، آیه 70، : «و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم»). این آیه، بر کرامت ذاتی انسانهای برگزیده تأکید دارد.
نقصهای اکتسابی و عوامل محیطی
درسگفتار، با استناد به حدیث توحید مفضل، نقصهای ظاهری را نتیجه عوامل محیطی و انسانی (بما کسبت ایدیهم) میداند، نه خلقت الهی. این دیدگاه، نقص را پدیدهای اکتسابی و غیرذاتی معرفی میکند که ناشی از شرایط زیستی و اجتماعی است. گویی نقص، سایهای است که بر اثر غفلت انسان بر وجود او افتاده، اما ذات خلقت الهی، پاک و بیعیب است.
درنگ: نقصها نتیجه عوامل انسانی و محیطیاند، نه خلقت الهی. این دیدگاه با آیه ﴿بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ﴾ همراستاست. |
این نکته، با آیه شریفه از قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيهِمْ﴾ (سوره شوری، آیه 30، : «به سبب آنچه دستهایشان فراهم آورده»). این آیه، مسئولیت انسان در قبال اعمال و شرایطش را نشان میدهد.
تمایز میان نقص و گناه
درسگفتار، میان نقص (مانند بیماری یا نقص جسمانی) و گناه تمایز قائل میشود. نقصها، ناشی از عوامل طبیعی یا اجتماعیاند و لزوماً به گناه مرتبط نیستند، در حالی که گناه، به انتخاب آگاهانه انسان بستگی دارد. این تمایز، گویی خط بطلانی بر قضاوتهای نادرست میکشد که نقص را با گناه یکی میانگارند.
درنگ: نقصها لزوماً گناه نیستند. تشخیص این تمایز نیازمند بررسی دقیق است. |
این دیدگاه، با مفهوم «عدل الهی» در کلام اسلامی مرتبط است که خدا را از نسبت دادن ظلم یا نقص به خلقت مبرا میداند. آیه شریفه از قرآن کریم این حقیقت را تأیید میکند:
﴿ٱللَّهُ لَا يَظْلِمُ ٱلنَّاسَ شَيْـًٔا﴾ (سوره یونس، آیه 44، : «خداوند به مردم هیچ ستمی نمیکند»).
نظام احسن و خیر و شر
درسگفتار، خیر و شر را در چارچوب نظام احسن الهی تحلیل میکند. وجود عالم آخرت، برای تحقق عدالت الهی ضروری است، زیرا بدون آن، ظلمها و بیعدالتیهای دنیا بیمعنا میماند. نظام احسن، گویی تابلویی است که در آن، هر رنگ و نقش، جایگاهی حکیمانه دارد و عدالت الهی، در قیامت به کمال میرسد.
درنگ: نظام احسن الهی با وجود عالم آخرت تحقق مییابد که عدالت الهی را تضمین میکند. |
این دیدگاه، با آیه شریفه از قرآن کریم همراستاست:
﴿وَلِلَّهِ مَا فِى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِى ٱلْأَرْضِ لِيَجْزِىَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔوا بِمَا عَمِلُوا﴾ (سوره نجم، آیه 31، : «و آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست، تا بدکارانی را که بد کردهاند کیفر دهد»).
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تبیین رابطه نقص و کمال در انسان و جایگاه آن در نظام احسن الهی، به فهم عمیقتری از خلقت انسان دعوت میکند. انبیا و ائمه، بهعنوان مظاهر کمال الهی، از نقص مبرا هستند، در حالی که نقصهای انسانهای عادی، نتیجه عوامل اکتسابی است. نظام احسن، با تضمین عدالت الهی در قیامت، خیر و شر را در چارچوبی حکیمانه قرار میدهد.
بخش سوم: نقد فرهنگ اجتماعی و ضرورت تحول فلسفی
مقدمه: فرهنگ و فلسفه در مواجهه با انسان الهی
درسگفتار، در بخش سوم، به نقد فرهنگ اجتماعی و ضرورت تحول در فلسفه سنتی میپردازد. جامعه کنونی، به دلیل قضاوتهای نادرست و فقدان فرهنگ متناسب با پیشرفتهای مادی، از فهم عمیق انسان الهی بازمانده است. این بخش، با تحلیل نکات کلیدی، به این مسائل پاسخ میدهد.
عقبماندگی فرهنگی و قضاوت نادرست
درسگفتار، جامعه کنونی را به دلیل قضاوتهای نادرست و عدم تمایز میان نقص و گناه، عقبمانده فرهنگی میداند. این عقبماندگی، گویی غباری است که بر آینه فهم انسانی نشسته و مانع از درک حقیقت میشود. قضاوتهای شتابزده، انسانها را از عدالت و انصاف دور کرده و به سوءتفاهمهای اجتماعی دامن زده است.
درنگ: جامعه به دلیل قضاوتهای نادرست و عدم تمایز میان نقص و گناه، عقبمانده است. |
این نقد اجتماعی، با آیه شریفه از قرآن کریم مرتبط است:
﴿إِنَّمَا ٱلتَّوْبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٍ﴾ (سوره نساء، آیه 17، : «توبۀ نزد خدا تنها برای کسانی است که از روی نادانی کار بد میکنند»).
نقد فرهنگ رفاهی و صنعتی
درسگفتار، به شکاف میان امکانات مادی و فرهنگ معنوی در جامعه اشاره دارد. جامعه، با وجود دسترسی به تکنولوژی و رفاه، فاقد فرهنگ و منش متناسب با این پیشرفتهاست. این شکاف، گویی میان جسم و روح جامعه فاصله انداخته و به بینظمی و عقبماندگی فرهنگی منجر شده است.
درنگ: جامعه با وجود امکانات مادی، فاقد فرهنگ متناسب با آن است. |
این نقد، با مفهوم «تخلق به اخلاق الهی» در عرفان اسلامی مرتبط است که انسان را به هماهنگی میان ظاهر و باطن دعوت میکند. جامعهای که فاقد این هماهنگی است، از تحقق انسان الهی بازمیماند.
ضرورت تحول در فلسفه
درسگفتار، فلسفه سنتی (ارسطویی و سینوی) را ناکافی دانسته و خواستار تحول آن بر اساس علوم مدرن (ریاضیات، فیزیک، شیمی) است. فلسفه جدید، باید ریشهای و مبتنی بر واقعیات علمی باشد تا پاسخگوی نیازهای معاصر باشد. این تحول، گویی بازسازی بنایی کهن است که باید با مصالح نوین، استحکامی دوباره یابد.
درنگ: فلسفه سنتی نیازمند بازنگری و تطبیق با علوم مدرن است. |
این دیدگاه، به ضرورت بازنگری در فلسفه اسلامی در مواجهه با علوم جدید اشاره دارد، مشابه تلاشهای متفکرانی چون علامه طباطبایی در تطبیق فلسفه با علوم مدرن.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد فرهنگ اجتماعی و تأکید بر ضرورت تحول در فلسفه، به فهم عمیقتری از موانع تحقق انسان الهی دعوت میکند. عقبماندگی فرهنگی و فقدان هماهنگی میان ظاهر و باطن جامعه، مانع از درک حقیقت انسان است. تحول در فلسفه، راهی است برای رفع این موانع و تبیین انسانشناسی اسلامی در عصر مدرن.
بخش چهارم: عشق به خدا و معصومان، راهی به سوی انسان نوری
مقدمه: عشق، کلید اتصال به اسماء الحسنی
درسگفتار، در بخش چهارم، به ضرورت ترویج عشق به خدا و معصومان به جای ترس از آنها میپردازد. عشق، گویی کلیدی است که درهای ساحت نوری انسان را میگشاید و او را به سوی کمالات الهی رهنمون میسازد. این بخش، با تحلیل نکات کلیدی، به این حقیقت میپردازد.
انسان نوری و کمال الهی
انسان نوری، بهعنوان مظهر کمال الهی، از نقص مبراست. این کمال، در باطن و اتصال به اسماء الحسنی متجلی است، نه در ظاهر. انبیا و ائمه، به دلیل این اتصال، کاملترین مظاهر انسان نوریاند. گویی آنها، چون خورشیدهایی در آسمان وجود، نور الهی را به عالم میتابانند.
درنگ: انسان نوری مظهر کمال الهی است و از نقص مبراست. |
این نکته، با مفهوم «مظهر اسماء الحسنی» در عرفان اسلامی همراستاست که انسان کامل را تجلیگاه صفات الهی میداند.
عشق به خدا و معصومان
درسگفتار، بر ضرورت ترویج عشق به خدا و معصومان به جای ترس از آنها تأکید دارد. خدا و ائمه، بهعنوان مظاهر زیبایی و کمال، باید الهامبخش عشق و محبت باشند، نه ترس و هراس. عشق به خدا، گویی جویباری است که قلب انسان را به اقیانوس بیکران الهی پیوند میدهد.
درنگ: ترویج عشق به خدا و معصومان به جای ترس، ضروری است. |
این دیدگاه، با آیه شریفه از قرآن کریم همراستاست:
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ﴾ (سوره بقره، آیه 165، : «کسانی که ایمان آوردهاند، سخت به خدا عشق میورزند»).
امام زمان و لطافت الهی
درسگفتار، با رد روایات خرافی درباره امام زمان (عج)، ایشان را مظهر لطافت و زیبایی الهی معرفی میکند. ظهور ایشان، نه با خشونت، بلکه با محبت و صفا همراه خواهد بود. گویی ایشان، چون نسیمی بهاری، قلبهای انسانها را با عطر الهی نوازش خواهند کرد.
درنگ: امام زمان (عج) مظهر لطافت و محبت الهی است، نه خشونت. |
این دیدگاه، با حدیث «إنَّ لِلْمَهْدِيِّ سِيرَةً مِنَ النَّبِيِّ» (مهدی سیرهای از پیامبر دارد) همخوانی دارد که بر رحمت و محبت ایشان تأکید دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر عشق به خدا و معصومان بهعنوان راهی به سوی انسان نوری، به فهم عمیقتری از انسانشناسی اسلامی دعوت میکند. انسان نوری، مظهر کمال الهی است و عشق به خدا و ائمه، کلیدی است برای گشودن درهای این ساحت. امام زمان (عج)، بهعنوان مظهر لطافت الهی، الهامبخش محبت و صفا خواهد بود.
نتیجهگیری کلی
این اثر، با تبیین دوگانگی وجودی انسان (طینی و نوری)، رابطه نقص و کمال، خیر و شر، و ضرورت عشق به خدا و معصومان، به فهم عمیقتری از اسماء و صفات الهی دعوت میکند. انسان، موجودی است که میتواند از ساحت مادی به سوی کمالات الهی صعود کند، مشروط بر آن که به فصل نوری خویش دست یابد. نقد فرهنگ اجتماعی و تأکید بر تحول فلسفی، راهی است برای رفع موانع تحقق انسان الهی. عشق به خدا و ائمه، کلیدی است که درهای ساحت نوری را میگشاید و انسان را به سوی کمال رهنمون میسازد. این نوشتار، با ارائه محتوایی علمی و آکادمیک، گامی است در جهت تبیین انسانشناسی اسلامی در عصر مدرن.
با نظارت صادق خادمی |