در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 11

متن درس





مصباح الانس: تأملاتی در اصل و فرع علوم دینی

مصباح الانس: تأملاتی در اصل و فرع علوم دینی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه یازدهم)

مقدمه: درآمدی بر معرفت‌شناسی علوم دینی

متن پیش‌رو، بازنویسی و تدوینی علمی و آکادمیک از درس‌گفتار شماره یازدهم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با عنوان «مصباح الانس» است که در تاریخ ۲۵ مهر ۱۳۸۷ ایراد شده است. این درس‌گفتار، به تبیین تقسیم‌بندی علوم به اصلی و فرعی، تحلیل مفهوم اصل و فرع در علوم دینی، و نقد دیدگاه‌های عرفانی مبتنی بر ادعای اشرافیت عرفان به دلیل موضوعیت خدا می‌پردازد.

بخش اول: تقسیم‌بندی علوم به اصلی و فرعی

مفهوم امهات و فروع در علوم

علوم، در چارچوب معرفت‌شناسی اسلامی، به دو دسته اصلی (امهات) و فرعی (فروع) تقسیم می‌شوند. علوم اصلی، به مثابه ریشه‌های درختی تنومند، زیرساخت و مبنای علوم فرعی‌اند که شاخه‌های آن محسوب می‌شوند. علوم اصلی شامل الهیات، فلسفه، و منطق است که اساس اندیشه و عمل انسانی را تشکیل می‌دهند، در حالی که علوم فرعی، مانند فقه، ریاضیات، و موسیقی، بر این مبانی استوارند. این تقسیم‌بندی، ریشه در سنت فلسفی و دینی دارد و با دیدگاه حکمای بزرگی چون ملاصدرا در حکمت متعالیه همخوانی دارد که علوم را سلسله‌مراتبی می‌داند. قرآن کریم نیز در آیه شریفه وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ (سوره یوسف: ۷۶، : و بالای هر صاحب علمی، دانایی است) بر این سلسله‌مراتب معرفتی دلالت دارد.

درنگ: تقسیم علوم به اصلی و فرعی، نشان‌دهنده سلسله‌مراتب معرفتی است که علوم اصلی، به مثابه ریشه، و علوم فرعی، به مثابه شاخه، در نظام معرفت اسلامی جای دارند.

علوم شرعی و عقلی: ادیان و ابدان

علوم اصلی، به علوم شرعی و عقلی تقسیم می‌شوند که در حدیث نبوی «العلم علمان: علم الأبدان و علم الأدیان» تجلی یافته‌اند. علم ادیان، به معرفت دینی و علوم انسانی اشاره دارد، در حالی که علم ابدان، فراتر از پزشکی، علوم تجربی، ریاضی، و اجتماعی را در بر می‌گیرد. این تقسیم‌بندی، جامعیت نظام معرفتی اسلامی را نشان می‌دهد که تمامی ابعاد وجود انسانی را پوشش می‌دهد. با این حال، تفسیر محدود علم ابدان به پزشکی مورد نقد قرار گرفته و تأکید شده است که این علم، گستره‌ای وسیع‌تر از علوم تجربی تا اجتماعی را شامل می‌شود.

نقد دیدگاه جامعیت علوم دینی

یکی از نکات برجسته این درس‌گفتار، نقد این دیدگاه است که همه علوم لزوماً دینی‌اند. برخی علوم، مانند موسیقی، می‌توانند مستقل از دین یا در رابطه‌ای عام و خاص من‌وجه با آن باشند. این دیدگاه، با تأکید قرآن کریم بر فطرت انسانی در آیه شریفه فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (سوره روم: ۳۰، : فطرتی که خدا مردم را بر آن آفرید) همخوانی دارد. موسیقی، به مثابه زبانی فطری، می‌تواند در چارچوب شرع یا خارج از آن معنا یابد، گویی نغمه‌ای است که از اعماق وجود انسانی ساطع می‌شود و در فرهنگ‌های گوناگون، رنگ و بویی متفاوت می‌یابد.

درنگ: همه علوم، دینی نیستند؛ برخی، مانند موسیقی، می‌توانند مستقل یا در پیوندی فطری با دین باشند، که این امر جامعیت فطرت انسانی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست، با تبیین تقسیم‌بندی علوم به اصلی و فرعی، چارچوبی نظام‌مند برای فهم علوم دینی و عقلی ارائه می‌دهد. علوم اصلی، به مثابه بنیادهای معرفت، و علوم فرعی، به مثابه شاخه‌های آن، در نظام معرفتی اسلامی جای دارند. نقد دیدگاه جامعیت علوم دینی، بر ضرورت بازتعریف مفاهیم سنتی در چارچوب فطرت انسانی تأکید دارد، گویی دریچه‌ای است که از رحمت الهی به سوی معرفت گشوده می‌شود.

بخش دوم: مفهوم اصل و فرع در علوم دینی

فرعی بودن: وابستگی، نه کم‌اهمیتی

مفهوم فرعی بودن در علوم دینی، به معنای کم‌اهمیت بودن نیست، بلکه نشان‌دهنده وابستگی به یک پیش‌زمینه اصلی است. برای نمونه، نماز، با وجود فرعی بودن در فروع دین، به مثابه عمود دین («الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّينِ»، حدیث نبوی) شناخته می‌شود، زیرا نیازمند ایمان و طهارت است. قرآن کریم در آیه شریفه إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ (سوره عنکبوت: ۴۵، : نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد) بر اهمیت محوری نماز تأکید دارد. این رابطه، به مثابه ریشه و شاخه درختی است که بدون ریشه، شاخه‌ای نخواهد بود، اما شاخه نیز جلوه‌ای از حیات درخت است.

درنگ: فرعی بودن علوم یا اعمال، مانند نماز، به معنای وابستگی به اصل (ایمان) است، نه کاهش ارزش، گویی شاخه‌ای است که از ریشه حیات می‌گیرد.

نماز: عمود دین و فرع ایمان

نماز، به عنوان عمود دین، با وجود فرعی بودن، اهمیتی بنیادین دارد. این اهمیت، از آن روست که نماز، بدون ایمان و طهارت، ممکن نیست. حدیث «إن ردت ردت ما سواها» (اگر نماز کسی رد شود، دیگر اعمالش نیز باطل است) نشان‌دهنده جایگاه محوری نماز است. این مفهوم، به مثابه ستون خیمه‌ای است که بدون آن، خیمه فرومی‌ریزد، اما خود ستون نیز به بنیادی استوار نیاز دارد.

طهارت و توحید: اصول پیشین نماز

طهارت و توحید، به عنوان اصول پیشین نماز، نقش بنیادین دارند. حدیث «لا صلاة إلا بطهور» (نماز بدون طهارت نیست) نشان می‌دهد که طهارت، اصل است و نماز، فرع. با این حال، نماز، به دلیل اهمیتش، افضل از طهارت است. توحید نیز، به عنوان اصل اعظم، بنیان نماز را تشکیل می‌دهد، گویی نوری است که از ذات الهی ساطع شده و در نماز متجلی می‌گردد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تبیین مفهوم اصل و فرع در علوم دینی، نشان می‌دهد که فرعی بودن، به معنای وابستگی ساختاری است، نه کاهش ارزش. نماز، به مثابه عمود دین، و طهارت و توحید، به مثابه اصول آن، چارچوبی نظام‌مند برای فهم علوم دینی ارائه می‌دهند. این دیدگاه، معرفت را به درختی تشبیه می‌کند که ریشه‌هایش در ایمان و شاخه‌هایش در عمل صالح استوار است.

بخش سوم: روابط اصل و فرع در علوم

سه‌گونه رابطه اصل و فرع

رابطه اصل و فرع در علوم، به سه گونه تقسیم می‌شود: نخست، احکام فرعی که نتایج قواعد اصلی‌اند، مانند احکام فقهی مبتنی بر اصول فقه؛ دوم، فرع به عنوان جزء اصل، مانند علم فرائض (ارث) که بخشی از فقه است؛ سوم، اخص بودن موضوع فرع نسبت به اصل، مانند طبیعیات که بخشی از الهیات است. این تقسیم‌بندی، ریشه در منطق ارسطویی و فلسفه اسلامی دارد و با ساختار علوم در فلسفه سینوی و صدرایی همخوانی دارد.

درنگ: روابط اصل و فرع، به سه گونه احکام فرعی، جزء بودن، و اخص بودن تقسیم می‌شوند، که چارچوبی منطقی برای فهم علوم ارائه می‌دهند.

احکام فرعی: نتایج قواعد اصلی

احکام فرعی، نتایجی از قواعد اصلی‌اند، مانند قیاس منطقی که از صغری و کبری نتیجه می‌گیرد. برای نمونه، در اصول فقه، قاعده استصحاب (حجت بودن حالت پیشین) به احکام فقهی مانند پاک بودن شیء منجر می‌شود. این رابطه، به مثابه پلی است که از مبانی نظری به احکام عملی می‌رسد.

جزء بودن فرع: فرائض و چشم‌پزشکی

فرع، گاهی بخشی از اصل است، مانند علم فرائض (ارث) که به دلیل اهمیت، از فقه جدا شده، یا چشم‌پزشکی (کحالة) که از طب مستقل گردیده است. این جداسازی، به مثابه تخصص شاخه‌ای از درخت دانش است که به دلیل اهمیت، هویتی مستقل می‌یابد.

اخص بودن موضوع: طبیعیات و الهیات

فرع، گاهی موضوعی اخص از اصل دارد، مانند طبیعیات که موضوعش جسم متغیر است و از الهیات (موجود بما هو موجود) اخص است. این رابطه، به مثابه شاخه‌ای است که از تنه درخت الهیات جدا شده، اما همچنان از آن تغذیه می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تبیین سه‌گونه رابطه اصل و فرع، چارچوبی منطقی برای فهم علوم ارائه می‌دهد. این روابط، از احکام فرعی تا اخص بودن موضوع، نشان‌دهنده نظام‌مندی علوم در چارچوب فلسفه اسلامی است، گویی نقشه‌ای است که راه‌های معرفت را به سوی حقیقت هموار می‌سازد.

بخش چهارم: علوم ریاضی و وابستگی‌های ساختاری

تقسیم‌بندی علوم ریاضی

علوم ریاضی، در سنت یونانی-اسلامی، به چهار شاخه حساب، هندسه، هیأت، و موسیقی تقسیم می‌شوند. حساب، به کم منفصل (اعداد) و هندسه، به کم متصل (اشکال) می‌پردازد. هیأت و موسیقی، به عنوان علوم فرعی، از هندسه و حساب استمداد می‌گیرند. این تقسیم‌بندی، به مثابه نظامی است که از اعداد و اشکال، به نغمه‌ها و ستارگان می‌رسد.

درنگ: علوم ریاضی، به حساب، هندسه، هیأت، و موسیقی تقسیم می‌شوند، که هیأت و موسیقی، به مثابه شاخه‌ها، از هندسه و حساب تغذیه می‌کنند.

هیأت: استمداد از هندسه

هیأت، که به مطالعه آسمان و ستارگان می‌پردازد، از اشکال هندسی برای تحلیل بهره می‌گیرد. برای نمونه، کره آسمانی با اشکال هندسی تقسیم‌بندی می‌شود، گویی نقشه‌ای است که آسمان را بر زمین ترسیم می‌کند. این وابستگی، نشان‌دهنده پیوند عمیق علوم ریاضی با یکدیگر است.

موسیقی: استمداد از اعداد

موسیقی، به عنوان علمی ریاضی، از اعداد برای چینش نت‌ها و سیلاب‌ها بهره می‌گیرد. این چینش، به مثابه رقصی است که نغمه‌ها در آن بر اساس قواعد ریاضی می‌چرخند. مثال‌هایی از تفاوت‌های موسیقایی در فرهنگ‌ها، نشان‌دهنده تنوع فطری این علم است، گویی نغمه‌ای است که از قلب انسان به سوی آسمان می‌رسد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین علوم ریاضی و وابستگی‌های ساختاری آن‌ها، نشان می‌دهد که این علوم، به مثابه نظامی هماهنگ، از اعداد و اشکال به نغمه‌ها و ستارگان می‌رسند. این دیدگاه، جامعیت علوم ریاضی را در چارچوب معرفت اسلامی برجسته می‌سازد.

بخش پنجم: نقد عرفان و ادعای اشرافیت

موضوع عرفان: معرفت ذهنی، نه ذات الهی

یکی از نقدهای محوری این درس‌گفتار، رد ادعای عرفا مبنی بر اشرافیت عرفان به دلیل موضوعیت خدا است. موضوع عرفان، معرفت ذهنی از خداست، نه ذات الهی. این دیدگاه، با حدیث توحید مفضل (كُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِكُمْ فَهُوَ مَخْلُوقٌ لَكُمْ: هر آنچه با اوهام خود متمایز کنید، مخلوق شماست) همخوانی دارد. عرفان، به مثابه آینه‌ای است که تصویر خدا را در ذهن انسان بازمی‌تاباند، اما این تصویر، خود خدا نیست.

درنگ: موضوع عرفان، معرفت ذهنی از خداست، نه ذات الهی، گویی آینه‌ای است که تصویر خدا را بازمی‌تاباند، اما خود خدا نیست.

نقد وثاقت برهان در عرفان

ادعای وثاقت برهانی عرفان، به دلیل کثرت عرفای گمراه، مورد نقد قرار گرفته است. کشف عرفانی، برخلاف برهان ریاضی، فاقد قطعیت عام است. عرفان شیعی، با تکیه بر معصومان، از کشف‌های غیرمعتبر پرهیز می‌کند، گویی راهی است که تنها با هدایت اهل بیت (ع) به مقصد می‌رسد. حدیث «مَنْ عَمِلَ بِرَأْيِهِ هَلَكَ» (کسی که به رأی خود عمل کند، هلاک می‌شود) این نقد را تأیید می‌کند.

عرفان و بازی با خدا

با طنزی عالمانه، ادعای عرفا مبنی بر «بازی با خدا» رد شده و تأکید شده است که خدا ما را بازی می‌دهد، نه برعکس. قرآن کریم در آیه شریفه وَهُوَ مُحِيطٌ بِكُلِّ شَيْءٍ (سوره فصلت: ۵۴، : و او به همه چیز احاطه دارد) بر احاطه الهی تأکید دارد. عرفان حقیقی، تسلیم در برابر خداست، گویی رقصی است که انسان در آن به اراده الهی می‌چرخد.

درنگ: عرفان، بازی با خدا نیست، بلکه تسلیم در برابر اوست، گویی رقصی است که انسان در آن به اراده الهی می‌چرخد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با نقد ادعای اشرافیت عرفان، نشان می‌دهد که عرفان شیعی، معرفتی عملی و غیرلفاظی است. موضوع عرفان، معرفت ذهنی است، نه ذات الهی، و کشف عرفانی، فاقد قطعیت عام است. این دیدگاه، عرفان را به مثابه راهی معرفی می‌کند که تنها با هدایت معصومان به حقیقت می‌رسد.

بخش ششم: علوم حقیقی و اعتباری

تمایز علوم حقیقی و اعتباری

علوم، به دو دسته حقیقی و اعتباری تقسیم می‌شوند. علوم حقیقی، مانند فلسفه، منطق، و ریاضیات، موضوعی واحد دارند (مانند وجود یا اعداد)، در حالی که علوم اعتباری، مانند فقه و تاریخ، غرض‌محورند و موضوعی متباین دارند. فقه، به دلیل تنوع افعال مکلفین (از طهارت تا ارث)، اعتباری است، گویی بستری است که تکالیف انسانی در آن جریان می‌یابد.

درنگ: علوم حقیقی، موضوعی واحد دارند، در حالی که علوم اعتباری، غرض‌محورند، گویی بستری است که تکالیف انسانی در آن جریان می‌یابد.

فقه: علمی غرض‌محور

فقه، به عنوان علمی اعتباری، موضوعی واحد ندارد، بلکه غرض آن، روشن ساختن تکالیف مکلفین است. این تنوع، از طهارت و نجاست تا ارث و حدود، نشان‌دهنده جامعیت فقه است، گویی دریایی است که تمامی شئون زندگی انسانی را در بر می‌گیرد.

نقد موضوع‌سازی برای علوم اعتباری

تلاش برای موضوع‌سازی برای علوم اعتباری، مانند فقه، نادرست است، زیرا این علوم، بر غرض استوارند، نه موضوع. این نقد، با فلسفه ملاصدرا و تمایز وجود و ماهیت همخوانی دارد، گویی دعوتی است به بازنگری در چارچوب‌های سنتی معرفت‌شناسی.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با تبیین تمایز علوم حقیقی و اعتباری، نشان می‌دهد که فقه، به عنوان علمی غرض‌محور، جامعیت زندگی انسانی را در بر می‌گیرد. این دیدگاه، علوم را به مثابه نظامی معرفی می‌کند که در آن، حقیقت و اعتبار، هر یک جایگاه ویژه‌ای دارند.

بخش هفتم: نقد ادعای جامعیت علمی

جامع المنقول و المعقول: دیوانگی یا تخصص؟

ادعای جامعیت علمی (جامع المنقول و المعقول) مورد نقد قرار گرفته و به نقل از امام صادق (ع)، چنین ادعایی دیوانگی خوانده شده است. تخصص، لازمه علم حقیقی است، گویی نوری است که در تمرکز، درخشش می‌یابد. نهج‌البلاغه نیز در تأکید بر تخصص می‌فرماید: «كُلُّ امْرِئٍ بِمَا يُحْسِنُ» (هر کس به آنچه در آن مهارت دارد).

درنگ: ادعای جامعیت علمی، مانع تخصص است و دیوانگی خوانده شده، گویی نوری است که در تمرکز، درخشش می‌یابد.

مثال‌های تاریخی از جامعیت

مثال‌هایی از علمای جامع المنقول و المعقول، مانند طبیبی که همه‌چیزدان بود، نشان‌دهنده سطحی‌نگری است. این افراد، به مثابه عتیقه‌هایی‌اند که در روزگار تخصص، ارزشی نمادین دارند، اما کارآمدی علمی آن‌ها محل تردید است.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، با نقد ادعای جامعیت علمی، بر ضرورت تخصص تأکید دارد. این دیدگاه، علم را به مثابه گوهری معرفی می‌کند که در پرتو تخصص، درخشش می‌یابد و از سطحی‌نگری دور می‌ماند.

نتیجه‌گیری کلی

درس‌گفتار شماره یازدهم «مصباح الانس»، با تبیین تقسیم‌بندی علوم به اصلی و فرعی، تحلیل مفهوم اصل و فرع، و نقد ادعاهای عرفانی و علمی، چارچوبی جامع برای فهم علوم دینی ارائه می‌دهد. از تقسیم علوم ریاضی تا نقد عرفان به عنوان بازی با خدا، این متن، معرفت را به درختی تشبیه می‌کند که ریشه‌هایش در حقیقت و شاخه‌هایش در عمل صالح استوار است. تأکید بر تخصص، تمایز علوم حقیقی و اعتباری، و نقد لفاظی عرفانی، عرفان شیعی را به عنوان معرفتی عملی و هدایت‌شده معرفی می‌کند. این تأملات، گوهری گران‌بها در دریای معرفت الهی است که برای پژوهشگران و سالکان طریق حقیقت، نوری هدایتگر است.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. علوم اصلی در درسگفتار به چه معنایی به کار رفته‌اند؟

2. نماز در متن به چه عنوانی توصیف شده است؟

3. کدام علم به عنوان مثال برای فرع از هندسه ذکر شده است؟

4. طبق متن، موضوع علم عرفان چیست؟

5. کدام یک از موارد زیر به عنوان فرع فقه در متن ذکر شده است؟

6. علوم فرعی به معنای بی‌ارزش یا کم‌اهمیت بودن در مقایسه با علوم اصلی هستند.

7. نماز به دلیل نیاز به ایمان و طهارت، فرع محسوب می‌شود.

8. طبق متن، همه علوم باید به شرع الهی وابسته باشند.

9. موسیقی به عنوان یک علم فرعی از ریاضیات استمداد می‌گیرد.

10. موضوع عرفان، خدا به عنوان موجود خارجی است، نه معرفت ذهنی.

11. چرا نماز در عین اینکه فرع دین است، عمود دین نیز محسوب می‌شود؟

12. علوم فرعی در متن چگونه تعریف شده‌اند؟

13. چرا هیئت از هندسه استمداد می‌گیرد؟

14. تفاوت علوم حقیقی و علوم اعتباری در چیست؟

15. چرا موضوع عرفان خدا نیست، بلکه معرفت ذهنی است؟

پاسخنامه

1. علوم پایه‌ای که سایر علوم از آن‌ها مشتق می‌شوند

2. عمود دین و از فروعات

3. هیئت

4. معرفت در ذهن انسان

5. فرائض

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. نماز فرع است زیرا به ایمان و طهارت وابسته است، اما عمود دین است چون اساس دیانت را تشکیل می‌دهد.

12. علوم فرعی علومی هستند که به علوم اصلی وابسته‌اند و از آن‌ها مشتق می‌شوند.

13. هیئت از هندسه استمداد می‌گیرد زیرا برای بررسی ستارگان و کرات نیاز به اشکال هندسی دارد.

14. علوم حقیقی موضوع مشخصی مانند اعداد یا جسم دارند، اما علوم اعتباری غرض‌محورند و موضوع متباینی دارند.

15. زیرا عرفان با برداشت‌ها و اوهام ذهنی انسان سروکار دارد، نه با ذات خدا.

فوتر بهینه‌شده