متن درس
نقد براهین دور و تسلسل در اثبات واجبالوجود و تبیین معانی بسيطه
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه چهاردهم)
مقدمه: درآمدی بر نقد فلسفی و تبیین معرفتی
در این بخش به بررسی یکی از مباحث بنیادین فلسفه و کلام اسلامی، یعنی براهین دور و تسلسل در اثبات واجبالوجود، و تحلیل معانی بسيطه (ماهيات) میپردازد. این بخش، برگرفته از جلسه چهاردهم (مورخ ۳/۸/۱۳۸۷) شرح مصباح الانس، اثر گرانسنگ صدرالدین قونوی، با رویکردی انتقادی و نوآورانه، استدلالهای سنتی اثبات وجود خدا را به چالش کشیده و با تأکید بر نسبیت و تقید در نظام خلقت، دیدگاههای متداول را مورد بازنگری قرار میدهد.
بخش نخست: تمایز اصطلاحات واجبالوجود در سنتهای معرفتی
مفهوم واجبالوجود در کلام، فلسفه و عرفان
نگارنده، با آغاز درسگفتار با ذکر شریف بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ (: «به نام خداوند بخشنده مهربان»)، به تمایز اصطلاحشناختی واجبالوجود در سنتهای مختلف معرفتی میپردازد. در کلام اسلامی، خدا بهعنوان «صانع» یا خالق معرفی میشود، که بر خالقیت و فاعلیت الهی تأکید دارد. در فلسفه، عنوان «واجبالوجود» به کار میرود، که بر ضرورت وجودی و استقلال ذاتی خدا دلالت میکند. در عرفان، خدا با عنوان «حق» شناخته میشود، که به حقیقت مطلق و ذات بیکران الهی اشاره دارد. این تمایز، چون خطی زرین، مرزهای معرفتی میان این سه سنت را روشن میسازد.
این دیدگاه، با آیه کریمه ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلْحَىُّ ٱلْقَيُّومُ (بقره: ۲۵۵؛ : «الله، هیچ معبودی جز او نیست، زنده و پاینده است») همخوانی دارد، که بر یگانگی و ضرورت وجود الهی تأکید میورزد. نگارنده، با اشاره به این تمایز، بر تفاوت رویکردهای معرفتی تأکید میکند: کلام بر فاعلیت، فلسفه بر ضرورت وجود، و عرفان بر حقیقت مطلق متمرکز است. این تمایز، با دیدگاه ابنسینا در «الشفاء» و ابنعربی در «فصوص الحکم» همراستاست و نشاندهنده عمق معرفتی این اصطلاحات است.
درنگ: واجبالوجود در کلام بهعنوان «صانع»، در فلسفه بهعنوان «واجبالوجود»، و در عرفان بهعنوان «حق» شناخته میشود، که هر یک بر جنبهای از حقیقت الهی تأکید دارند. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تبیین تمایز اصطلاحات واجبالوجود در سنتهای کلامی، فلسفی و عرفانی، بنیانی نظری برای تحلیل براهین اثبات خدا فراهم میآورد. این تمایز، چون نوری هدایتگر، راه را برای بررسی نقادانه استدلالهای فلسفی در بخشهای بعدی هموار میسازد.
بخش دوم: نقد براهین دور و تسلسل در اثبات واجبالوجود
مفهوم براهین دور و تسلسل
نگارنده، با اشاره به براهین دور و تسلسل، بهعنوان دو استدلال کلیدی در اثبات واجبالوجود، به تبیین آنها میپردازد. دور، به معنای خلق متقابل است، بهگونهای که الف ب را خلق کند و ب نیز الف را خلق نماید، که به تقدم شیء بر خودش منجر میشود. تسلسل، به معنای سلسلهای بینهایت از علل است که هر علت، خود معلول علت پیشین باشد. این دو برهان، بهعنوان استدلالهایی عقلی، در فلسفه و کلام اسلامی برای اثبات ضرورت وجود واجبالوجود به کار میروند. این دیدگاه، با آیه شریفه أَمِ ٱتَّخَذُواْ ءَالِهَةً مِّنَ ٱلْأَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ (انبیاء: ۲؛ : «یا خدایانی از زمین برگزیدهاند که زنده میکنند؟») همخوانی دارد، که بر نفی خالقیت غیر خدا تأکید میورزد.
نگارنده، با تمثیلی از پدری که پسر را به وجود میآورد، دور را به تقدم شیء بر خودش تشبیه میکند. اگر فرض شود که پسر نیز پدر را خلق کرده باشد، تناقض عقلی پیش میآید، زیرا شیء نمیتواند پیش از وجود خود موجود باشد. این برهان، با منطق ارسطویی در رد دور همراستاست و در فلسفه ابنسینا نیز مورد تأکید قرار گرفته است.
درنگ: براهین دور و تسلسل، بهعنوان استدلالهای عقلی، برای اثبات واجبالوجود به کار میروند؛ دور به معنای تقدم شیء بر خودش و تسلسل به معنای سلسله بینهایت علل است. |
نقد برهان دور
نگارنده، با لحنی انتقادی، برهان دور را مورد بررسی قرار میدهد و تأکید میورزد که دور، اگرچه بهلحاظ عقلی محال است، در خلقت عالم مصداق ندارد. هیچکس ادعا نمیکند که خدا انسان را خلق کرده و انسان نیز خدا را آفریده است. چنین فرضی، چون ساختن بنایی بدون پی، به تناقض عقلی منجر میشود. نگارنده، با تمثیلی از پدری که پسر را به وجود میآورد، نشان میدهد که دور به معنای تقدم شیء بر خودش محال است، اما این محال بودن، به معنای اثبات واجبالوجود نیست، زیرا خلقت عالم چنین دور باطلی را اقتضا نمیکند.
این نقد، با آیه کریمه وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِى ٱلْخَلْقِ (یس: ۶۸؛ : «و هر که را عمر دراز دهیم، او را در آفرینش واپس میگردانیم») همخوانی دارد، که بر نظم و انسجام خلقت تأکید میورزد. نگارنده، با این نقد، نشان میدهد که برهان دور، اگرچه استدلالی برهانی است، نمیتواند بهتنهایی واجبالوجود را اثبات کند، زیرا خلقت عالم دور باطل را مفروض نمیدارد.
نقد برهان تسلسل
نگارنده، با رویکردی نوآورانه، برهان تسلسل را نیز به چالش میکشد و تأکید میورزد که تسلسل، برخلاف دیدگاه سنتی، اشکالی عقلی ندارد. عالم میتواند غیرمتناهی باشد و سلسلهای بینهایت از علل را در بر گیرد، بدون آنکه به واجبالوجود نیاز باشد. نگارنده، با تمثیلی از کارخانهای که بیوقفه کار میکند، تسلسل را به جریانی پیوسته و خودکار تشبیه میکند که نیازی به مبدأ متوقفکننده ندارد. این دیدگاه، با آیه شریفه يَٰمَعْشَرَ ٱلْجِنِّ وَٱلْإِنسِ إِنِ ٱسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُواْ مِنْ أَقْطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ فَٱنفُذُواْ (رحمن: ۳۳؛ : «ای گروه جن و انس، اگر میتوانید از کرانههای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید») همخوانی دارد، که بر گستردگی و بیکرانگی عالم اشاره میکند.
نگارنده، با نقد فرض متناهی بودن عالم، که در فلسفه سنتی رایج است، تأکید میورزد که اگر عالم غیرمتناهی فرض شود، تسلسل نهتنها محال نیست، بلکه ضرورتی برای اثبات واجبالوجود باقی نمیماند. این دیدگاه، با برخی تفاسیر مدرن کیهانشناسی، که عالم را غیرمتناهی میدانند، همراستاست و نشاندهنده رویکردی نوین به مسئله خلقت است.
درنگ: تسلسل، برخلاف دیدگاه سنتی، اشکالی عقلی ندارد و عالم میتواند غیرمتناهی باشد، بدون آنکه به واجبالوجود نیاز داشته باشد. |
نسبیت و تقید در نظام خلقت
نگارنده، با تأکید بر نسبیت و تقید در نظام خلقت، خلقت را شبکهای از تعینات مقید و نسبی توصیف میکند که موجودات بهصورت متقابل یکدیگر را ایجاد میکنند. این دیدگاه، نیازی به خدای مطلق و ناهمگون با عالم ندارد، زیرا خلقت خود به قید و نسبیت وابسته است. نگارنده، با تمثیلی از باغی پر از درختان و گیاهان متنوع، عالم را به شبکهای از موجودات مرتبط تشبیه میکند که هر یک با زمینههای متفاوت، دیگری را ایجاد مینماید. این دیدگاه، با آیه کریمه وَمِنْ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًا (روم: ۲۱؛ : «و از نشانههای او این است که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید») همخوانی دارد، که بر تعامل متقابل در خلقت تأکید میورزد.
این رویکرد، با فلسفه فرآیند وایتهد، که خلقت را شبکهای از روابط متقابل میداند، همراستاست و نشاندهنده نگاهی نوین به نظام هستی است. نگارنده، با این دیدگاه، ضرورت وجود یک مبدأ مطلق را نفی کرده و عالم را بهعنوان مجموعهای خودکفا و نسبی معرفی میکند.
رد دوقطبی واجب و ممکن
نگارنده، با نقدی صریح، تقسیمبندی سنتی واجب و ممکن را رد میکند و عالم را مجموعهای یکقطبی از تعینات مشابه و مقید میداند. نه همه موجودات واجباند و نه همه ممکن؛ بلکه همه در شبکهای نسبی و همگون قرار دارند. نگارنده، با تمثیلی از حمامی که در آن همه یکدیگر را میشویند، این یکقطبی بودن را توضیح میدهد: هیچ موجودی بهتنهایی خالق یا مخلوق نیست، بلکه همه در تعاملی متقابل یکدیگر را ایجاد میکنند. این دیدگاه، با آیه شریفه فَٱعْلَمْ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ (محمد: ۱۹؛ : «پس بدان که هیچ معبودی جز الله نیست») همخوانی دارد، که بر وحدت وجودی تأکید میورزد.
این نقد، با فلسفه اسپینوزا، که وجود را یکپارچه و بدون دوقطبی میداند، همراستاست و نشاندهنده رویکردی عمیق به مسئله وجود است. نگارنده، با این دیدگاه، براهین سنتی را ناکافی دانسته و به سوی تبیینی نوین از خلقت گام برمیدارد.
درنگ: عالم یکقطبی است و تقسیمبندی واجب و ممکن را نمیپذیرد؛ خلقت شبکهای نسبی و مقید از تعینات مشابه است. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد براهین دور و تسلسل، و تأکید بر نسبیت و تقید در خلقت، دیدگاههای سنتی اثبات واجبالوجود را به چالش میکشد. این بخش، چون دریچهای به سوی حقیقت، راه را برای تحلیل معانی بسيطه در بخش بعدی هموار میسازد.
بخش سوم: تبیین معانی بسيطه و وصول به وحدت
مفهوم معانی بسيطه و ماهيات
نگارنده، با گذار از نقد براهین، به تبیین معانی بسيطه (ماهيات) میپردازد و آنها را بهعنوان بنیانهای فلسفی عالم معرفی میکند. معانی بسيطه، یا ماهيات، یا بسيطاند و به خودی خود واحدند، یا مرکباند و از اجزای بسيط تشکیل شدهاند. در هر دو حالت، به وحدت میرسند، زیرا کثیر همواره از واحد پدید میآید. نگارنده، با تمثیلی از گلی که از اجزای ساده به وجود آمده، این وحدت را توضیح میدهد: هر ماهیت، چه بسيط و چه مرکب، در نهایت به وحدتی بنیادین بازمیگردد.
این دیدگاه، با آیه کریمه قُلْ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱؛ : «بگو او خداست، یگانه») همخوانی دارد، که بر وحدت الهی تأکید میورزد. نگارنده، با استناد به فلسفه ملاصدرا، این وحدت را بنیان هستی میداند و نشان میدهد که معانی بسيطه، در نهایت، به حقیقت واحد الهی متصلاند.
درنگ: معانی بسيطه (ماهيات)، چه بسيط باشند و چه مرکب، به وحدت میرسند، زیرا کثیر از واحد پدید میآید. |
اصالت الماهية و جایگاه وجود
نگارنده، با رویکردی مبتنی بر اصالت الماهية، وجود را مفهومی زائد بر ماهیت میداند و عالم را مجموعهای از ماهيات معرفی میکند. در این دیدگاه، وجود بهعنوان امری مفهومی و غیرذاتی تلقی میشود و ماهیت، اصل و اساس هستی است. نگارنده، با تمثیلی از نقاشی که صورت انسان را ترسیم میکند، ماهیت را به صورت و وجود را به رنگ تشبیه میکند: ماهیت، جوهر اصلی است و وجود، تنها ظهوری مفهومی دارد.
این دیدگاه، با آیه شریفه كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ ٱلْمَوْتِ (بقره: ۱۸۵؛ : «هر جانی چشنده مرگ است») همخوانی دارد، که ماهیت را مقدم بر وجود میداند. این رویکرد، با فلسفه مشاء و نقد ملاصدرا بر اصالت ماهیت همراستاست و نشاندهنده نگاهی سنتی به مسئله وجود است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تبیین معانی بسيطه و تأکید بر اصالت الماهية، عالم را مجموعهای از ماهيات معرفی میکند که به وحدت بنیادین میرسند. این بخش، چون نوری در مسیر معرفت، راه را برای تحلیلهای اجتماعی در بخش بعدی هموار میسازد.
بخش چهارم: نقد اجتماعی و حفظ کرامت انسانی
نقد شغلهای پست و کرامت انسانی
نگارنده، با گذار از مباحث فلسفی، به نقد اجتماعی شغلهای پست، مانند مردهشویی، میپردازد و آنها را ناسازگار با کرامت انسانی میداند. با استناد به حدیث شریف «الإسلام یعلو و لا یعلی علیه»، تأکید میورزد که برخی مشاغل، به دلیل تأثیر منفی بر شأن اجتماعی و دینی، برای مسلمانان مناسب نیستند. نگارنده، با تمثیلی از پرندهای که در قفس اسیر است، این مشاغل را به قفسی تشبیه میکند که کرامت انسانی را محدود میسازد.
این دیدگاه، با آیه کریمه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِىٓ ءَادَمَ (اسراء: ۷۰؛ : «و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم») همخوانی دارد، که بر کرامت ذاتی انسان تأکید میورزد. نگارنده، با این نقد، بر ضرورت بازنگری در ساختارهای اجتماعی تأکید میکند.
درنگ: شغلهای پست، مانند مردهشویی، با کرامت انسانی ناسازگارند و نیازمند بازنگری اجتماعیاند. |
ماشینیسازی برای حفظ کرامت
نگارنده، بهعنوان راهحلی برای حفظ کرامت انسانی، پیشنهاد ماشینیسازی شغلهای پست را مطرح میکند. استفاده از فناوری برای حذف این مشاغل، مانند ساخت دستگاهی برای شستوشوی اموات، نهتنها کرامت انسانی را حفظ میکند، بلکه با پیشرفت اجتماعی همراستاست. نگارنده، با تمثیلی از کمباینی که گندم را درو میکند، این فناوری را به ابزاری تشبیه میکند که کار را آسان و شأن انسانی را حفظ مینماید.
این پیشنهاد، با آیه شریفه ثُمَّ أَوْرَثْنَا ٱلْكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا (فاطر: ۳۲؛ : «سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزیدیم به ارث دادیم») همخوانی دارد، که بر توانمندی بشر در بهرهگیری از نعمات الهی تأکید میورزد. این دیدگاه، با فلسفه تکنولوژی مدرن و فقه پویا همراستاست.
تفاوت شأن شغلها
نگارنده، با تأکید بر تفاوت شأن شغلها، برخی مشاغل، مانند فروش کفن، را به دلیل تأثیر منفی بر روان و شأن اجتماعی، شوم میداند. با استناد به فقه شیعه، که کراهت برخی مشاغل را مطرح میکند، این تفاوت را تبیین مینماید. نگارنده، با تمثیلی از نانی که از مرگ دیگران به دست میآید، این مشاغل را به نانی تلخ تشبیه میکند که شایسته سفره مؤمن نیست.
این دیدگاه، با آیه کریمه وَٱللَّهُ أَحَلَّ ٱلْبَيْعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰا (بقره: ۲۷۵؛ : «و الله خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است») همخوانی دارد، که بر تفاوت احکام اقتصادی و اجتماعی تأکید میورزد. این نقد، با توجه به شؤون اجتماعی در فقه شیعه همراستاست.
درنگ: شغلها از نظر شأن متفاوتاند و برخی، مانند فروش کفن، به دلیل تأثیر منفی، شوم تلقی میشوند. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد اجتماعی شغلهای پست و پیشنهاد ماشینیسازی، بر حفظ کرامت انسانی تأکید میورزد. این بخش، چون آینهای روشن، ضرورت بازنگری در ساختارهای اجتماعی را به نمایش میگذارد.
بخش پنجم: خدا و ادراک شهودی
خدا، فراتر از براهین عقلی
نگارنده، با تأکید بر اینکه خدا اثباتشدنی نیست، ادراک او را تصوری و شهودی میداند، نه تصدیقی و برهانی. خدا، چون خورشیدی در آسمان معرفت، با شهود قلبی درک میشود، نه با استدلالهای عقلی. نگارنده، با تمثیلی از کوهی که با تجلی الهی خرد میشود، این شهود را به تجربهای عمیق و بیواسطه تشبیه میکند.
این دیدگاه، با آیه شریفه فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا (اعراف: ۱۴۳؛ : «و چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را خرد کرد») همخوانی دارد، که بر شهود الهی تأکید میورزد. این رویکرد، با عرفان ابنعربی و حکمت متعالیه همراستاست و نشاندهنده نگاهی عمیق به معرفت الهی است.
درنگ: خدا اثباتشدنی نیست و ادراک او شهودی و تصوری است، نه تصدیقی و برهانی. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تأکید بر ادراک شهودی خدا، راه را برای فهم عمیقتر حقیقت الهی هموار میسازد. این بخش، چون نردبانی به سوی آسمان، سالک را به سوی معرفت الهی هدایت میکند.
نتیجهگیری کلی
در این بخش، با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به نقد براهین دور و تسلسل، تبیین معانی بسيطه، و بررسی مسائل اجتماعی پرداخته است. این اثر، با تأکید بر نسبیت و تقید در خلقت، رد دوقطبی واجب و ممکن، و ادراک شهودی خدا، دریچهای به سوی فهم عمیق معارف فلسفی و عرفانی گشوده است. نقد شغلهای پست و پیشنهاد ماشینیسازی، نشاندهنده توجه به کرامت انسانی است. آیات قرآن کریم، بهویژه قُلْ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ، بر وحدت و حقیقت الهی تأکید دارند. این متن، چون چراغی در تاریکی، مسیر معرفت را برای پژوهشگران حوزه الهیات و فلسفه روشن میسازد.
با نظارت صادق خادمی |