متن درس
مصباح الانس: کاوشی در عرفان نظری و فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷)
مقدمه: درآمدی بر شناخت عالم و معرفت الهی
شناخت عالم هستی و جایگاه انسان در آن، از دیرباز یکی از دغدغههای بنیادین عارفان، فیلسوفان و متکلمان اسلامی بوده است. در این میان، عرفان نظری، بهویژه در آثار برجستهای چون مصباح الانس اثر صادقالدین قونوی، شاگرد ابنعربی، راهی ژرف برای پیوند میان شناخت عالم خلقت و معرفت الهی گشوده است. درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، بهعنوان شرحی عمیق بر این اثر، نهتنها به تبیین مفاهیم عرفانی و فلسفی میپردازد، بلکه با نگاهی نقادانه، دیدگاههای سنتی درباره ناتوانی عقل را به چالش میکشد و بر ضرورت شناخت عالم بهعنوان مقدمهای برای وصول به حق تأکید میورزد.
بخش نخست: توانمندی عقل در شناخت عالم هستی
آغاز با نام حق: بسم الله الرحمن الرحیم
درسگفتار با ذکر شریف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» آغاز میشود، که نشانهای از پیوند عمیق بحث با مبدأ الهی و رحمانیت حقتعالی است. این ذکر، نهتنها فضایی معنوی برای گفتار فراهم میآورد، بلکه بر اهمیت رحمت الهی بهعنوان سرچشمه معرفت تأکید دارد.
متن، بهعنوان بخشی از شرح مصباح الانس، به بررسی اموری میپردازد که بهزعم برخی، عقل از ادراک آنها ناتوان است، مانند ترتیب طبقات عالم، خواص موجودات، و اختصاص انواع به اوقات و مکانهای خاص.
نقد دیدگاه ناتوانی عقل
یکی از محورهای اصلی درسگفتار، نقد ادعای سنتی مبنی بر ناتوانی عقل در ادراک امور عالم است. در متون عرفانی و فلسفی پیشین، گاه گفته شده که عقل در برابر برخی مسائل، مانند سرّ ترتیب طبقات عالم یا اختصاص اوقات و بقاع به امور خاص، استقلال ندارد. اما این دیدگاه با نقدی صریح مواجه میشود:
بسیاری از اموری که ادعا شده عقل از درک آنها عاجز است، با ابزار عقل، بهویژه عقل تجربی و علوم نوین، قابل ادراکاند. علوم تجربی، بهعنوان جلوهای از عقل، توانایی شگرفی در شناخت نظام خلقت دارند. این نقد، به ضرورت بازنگری در متون سنتی و تطبیق آنها با دستاوردهای علمی معاصر اشاره دارد.
درنگ: عقل، بهویژه با بهرهگیری از علوم تجربی، توانایی شناخت بسیاری از امور عالم، از جمله ترتیب طبقات و خواص موجودات، را داراست. ادعای ناتوانی عقل، برخاسته از محدودیتهای تاریخی و فقدان ابزارهای علمی در گذشته است. |
تمایز میان عقل و علوم الهی
درسگفتار، با تمایز میان امور عالم خلقت و امور الهی، چارچوبی روشن برای نقش عقل ارائه میدهد. امور الهی، مانند اسما و صفات حقتعالی، به ظرف الهی تعلق دارند و از دسترس عقل جزئی خارجاند. اما امور عالم خلقت، مانند نظام طبقات موجودات یا اختصاص اوقات و مکانها، در قلمرو ادراک عقل قرار دارند.
این تمایز، بهسان کلیدی است که قفل معرفت را میگشاید: عقل، برای شناخت عالم آفریده شده، اما برای وصول به ذات الهی، ابزارهای فراتری چون دل، روح و عشق نیاز است.
سلسلهمراتب ادراک انسانی
درسگفتار، ادراک انسانی را در سه سطح تبیین میکند:
۱. نفس: سطح ابتدایی ادراک، که به محاسبات جزئی و روزمره محدود است.
۲. فکر: سطح میانی، که توانایی شناخت ساختار عالم و نظام خلقت را دارد.
۳. دل: سطح نهایی، که به معرفت الهی و شهود حقتعالی میرسد.
این سلسلهمراتب، بهسان نردبانی است که انسان را از خاک به افلاک میرساند. نفس، پایه این نردبان است، فکر، میانه آن، و دل، قلهای که به سوی حق گشوده میشود.
درنگ: ادراک انسانی، در سه سطح نفس، فکر و دل سامان یافته است. شناخت عالم خلقت با فکر ممکن است، اما وصول به معرفت الهی، نیازمند دل و شهود عرفانی است. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تأکید بر توانمندی عقل در شناخت عالم، دیدگاه سنتی ناتوانی عقل را به چالش میکشد. عقل، بهویژه با بهرهگیری از علوم تجربی، قادر به درک نظام خلقت است، اما در برابر اسما و صفات الهی، به ابزارهای فراتری چون دل نیاز دارد. این بخش، با تبیین سلسلهمراتب ادراک، راه را برای بحثهای بعدی هموار میسازد.
بخش دوم: نقش قرآن کریم در هدایت عقل و تفکر
تأکید قرآن کریم بر تفکر
قرآن کریم، بهعنوان چراغ هدایت، بارها بر ضرورت تفکر در خلقت تأکید کرده است. آیاتی چون:
«وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آلعمران: ۱۹۱)
: «و در آفرینش آسمانها و زمین تأمل میکنند»،
انسان را به تأمل در نظام هستی فرا میخواند. این آیات، بهسان مشعلی هستند که تاریکی جهل را میزدایند و راه معرفت را روشن میسازند.
درسگفتار، با استناد به آیات متعدد، نشان میدهد که قرآن کریم، تفکر را نهتنها مجاز، بلکه واجب میداند. عقل، در این نگاه، ابزاری الهی برای شناخت آیات حقتعالی است.
نهی از تفکر در ذات الهی
در مقابل، درسگفتار به حدیث شریف «لا تَفَکَّرُوا فِی ذَاتِ اللَّهِ» اشاره دارد، که تفکر در ذات حقتعالی را نهی میکند. این نهی، نه از سر ناتوانی عقل، بلکه از آنروست که ذات الهی، فراتر از ظرفیت ادراک عقل جزئی است. برای وصول به این ساحت، دل و عشق، بهسان بالهایی هستند که روح را به سوی حق پرواز میدهند.
درنگ: قرآن کریم، تفکر در خلقت را ترغیب میکند، اما تفکر در ذات الهی را نهی مینماید. این نهی، به محدودیت عقل در برابر ذات حق اشاره دارد، نه ناتوانی آن در شناخت عالم. |
ابزارهای فراتر از عقل
درسگفتار، ابزارهایی چون دل، عقل کل، روح و عشق را برای شناخت الهی معرفی میکند. این ابزارها، بهسان کشتیهایی هستند که انسان را از دریای عالم خلقت به ساحل معرفت الهی میرسانند. عقل، در این مسیر، راهنمایی است که تا مرزهای خلقت همراه انسان است، اما برای عبور از این مرزها، دل و عشق نیاز است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تأکید بر نقش هدایتگر قرآن کریم، عقل را ابزاری الهی برای شناخت عالم معرفی میکند. در عین حال، با اشاره به نهی از تفکر در ذات الهی، ضرورت ابزارهای فراتر از عقل را تبیین مینماید. این بخش، چارچوبی روشن برای پیوند میان عقل و عرفان ارائه میدهد.
بخش سوم: نقد دیدگاههای سنتی و ضرورت علم
نقد ادعای ناتوانی عقل
درسگفتار، با صراحت، ادعای «لا یَستَقِلُّ بِالعَقل» را نادرست میخواند. این ادعا، که در متون سنتی رواج داشته، برخاسته از محدودیتهای تاریخی و فقدان ابزارهای علمی در گذشته است. امروز، با پیشرفت علوم تجربی، بسیاری از امور عالم، از جمله ترتیب طبقات و خواص موجودات، برای عقل قابل درکاند.
این نقد، بهسان آینهای است که کاستیهای گذشته را نشان میدهد و راه را برای نوسازی معرفت دینی هموار میسازد.
ضعف تاریخی در مطالعه قرآن کریم
یکی از علل رواج دیدگاه ناتوانی عقل، فقدان توجه کافی به قرآن کریم و ابزارهای علمی در گذشته بوده است. درسگفتار، با تأسف، به این نکته اشاره دارد که متفکران پیشین، گاه از مطالعه دقیق قرآن کریم و بهرهگیری از علوم غفلت ورزیدهاند. این غفلت، بهسان سدی بوده که مانع پیشرفت معرفت شده است.
درنگ: فقدان توجه به قرآن کریم و ابزارهای علمی در گذشته، به رواج دیدگاههای نادرست درباره ناتوانی عقل انجامیده است. بازنگری در این دیدگاهها، ضرورتی علمی و دینی است. |
کاستی متون قدیمی
متون عرفانی و فلسفی پیشین، مانند مصباح الانس، به دلیل قدمت، گاه با نیازهای معاصر همخوانی ندارند. درسگفتار، با احترام به تلاشهای پیشینیان، بر ضرورت بازنگری و نوسازی این متون تأکید میورزد. این بازنگری، بهسان باغبانی است که شاخههای خشکیده را هرس میکند تا درختی نو بارور شود.
موفقیت غیرمؤمنان در شناخت عالم
درسگفتار، با اشاره به پیشرفتهای علمی غرب، به موفقیت غیرمؤمنان در شناخت طبقات عالم اذعان میکند. این موفقیت، هشداری است به حوزههای علمیه که از رقابت علمی بازنمانند. عقل، حتی در دست غیرمؤمنان، توانسته نظام خلقت را بکاود و اسرار آن را برملا سازد.
این نکته، بهسان زنگ بیداری است که حوزههای دینی را به تلاش علمی فرا میخواند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با نقد دیدگاههای سنتی و تأکید بر ضرورت علم، راه را برای نوسازی معرفت دینی هموار میسازد. این بخش، با اشاره به ضعفهای تاریخی و موفقیتهای علمی معاصر، حوزههای علمیه را به بازنگری و رقابت علمی دعوت میکند.
بخش چهارم: حکمت الهی در نظام خلقت
اختصاص اوقات و بقاع
درسگفتار، به حکمت الهی در اختصاص اوقات و مکانها به امور خاص میپردازد. برای نمونه، تغییرات ماه قمری در روزهداری، مانع عادت بدن به ریاضت میشود. این حکمت، بهسان رقصی است که نظام خلقت را پویا و زنده نگه میدارد.
در مقابل، عید نوروز، بهعنوان پدیدهای طبیعی، با ثبات خود، به نظم طبیعت اشاره دارد. این تمایز، حکمت الهی را در تفاوت میان ریاضت و طبیعت آشکار میسازد.
علت غایی خلقت
درسگفتار، علت غایی خلقت را ظهور الهی و تجلی عشق حقتعالی میداند. عالم هستی، بهسان آینهای است که جمال حق را بازمیتاباند. این دیدگاه، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد و خلقت را جلوهای از عشق الهی میبیند.
درنگ: عالم هستی، تجلی عشق الهی و ظهور حقتعالی است. هر موجود، چهرهای از اسمای الهی را نمایان میسازد. |
نقش خیر و شر در خلقت
درسگفتار، به حکمت وجود خیر و شر در نظام خلقت اشاره دارد. برای نمونه، وجود شر، مانند شمر، برای تحقق خیر، مانند شهادت امام حسین علیهالسلام، ضروری است. این حکمت، بهسان بافتهای است که تار و پود خیر و شر در آن به هم تنیدهاند تا نقش زیبایی خلقت کامل شود.
عدالت الهی
عدالت الهی، بهسان ترازویی است که همه اعمال را با دقت محاسبه میکند. آیه شریفه:
«وَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَ الْعِبَادِ» (حج: ۱۷)
: «و خداوند میان بندگان داوری میکند»،
به این عدالت مطلق اشاره دارد. حتی نقش شر در نظام خلقت، در این ترازو سنجیده میشود.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین حکمت الهی در نظام خلقت، به اختصاص اوقات و مکانها، علت غایی خلقت، و نقش خیر و شر میپردازد. این بخش، با تأکید بر عدالت الهی، نظام خلقت را جلوهای از حکمت و عشق حقتعالی معرفی میکند.
بخش پنجم: عرفان علمی در برابر عرفان عوامانه
نقد عرفان بدون علم
درسگفتار، با صراحت، عرفان بدون مبنای علمی را ناکارآمد میخواند. عرفان، اگر از علم و منطق تهی باشد، به انحراف میانجامد. این نقد، بهسان هشداری است که عرفان را از پرتگاه عوامزدگی نجات میدهد.
عرفان علمی، بهسان بنایی است که بر پایههای استوار علم و فلسفه استوار شده است. بدون این پایهها، عرفان به کاخی سست بدل میشود که با نسیمی فرو میریزد.
سلسلهمراتب علوم
درسگفتار، با تأیید دیدگاه ارسطو، علوم را از طبیعیات به الهیات سلسلهمراتبی میداند. عارف، نخست باید عالم طبیعت را بشناسد، سپس به فلسفه و منطق دست یابد، و آنگاه به عرفان روی آورد. این سلسلهمراتب، بهسان راهی است که از زمین به آسمان میرسد.
در مقابل، دیدگاه افلاطونی، که از الهیات آغاز میکند، فاقد قاعده و ممیز است. این دیدگاه، بهسان سفری است که بدون نقشه آغاز شود و به مقصد نرسد.
درنگ: عرفان، نیازمند مبنای علمی است. عارف باید نخست عالم، منطق و فلسفه را بشناسد، سپس به معرفت الهی دست یابد. عرفان بدون علم، به انحراف میانجامد. |
نقد عرفان عوامانه
درسگفتار، با تأسف، به رواج عرفان عوامانه در جامعه اشاره دارد. افرادی که بدون سواد و علم، ادعای عرفان میکنند، به انحرافات اخلاقی و معنوی گرفتار میشوند. این عرفان، بهسان گیاهی است که در خاک سست ریشه دوانده و میوهای زهرآگین میدهد.
مثالهایی از تبدیل کارگران و کاسبان به دراویش و مدعیان عرفان، هشداری است به جامعه دینی که عرفان را از دسترس عوام دور نگه دارد.
ضرورت آموزش علمی
درسگفتار، بر ضرورت آموزش علمی بهعنوان پیشنیاز عرفان تأکید دارد. عارف، باید نخست به مدرسه رود، علوم پایه را بیاموزد، و سپس به عرفان روی آورد. این آموزش، بهسان خاکی است که بذر عرفان در آن میروید و به بار مینشیند.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد عرفان عوامانه و تأکید بر ضرورت علم، عرفان علمی را بهعنوان راهی معتبر معرفی میکند. این بخش، با تبیین سلسلهمراتب علوم و هشدار درباره انحرافات عرفان بیمبنا، چارچوبی روشن برای عرفان اصیل ارائه میدهد.
بخش ششم: عارف محب و محبوب
تفاوت محب و محبوب
درسگفتار، با تمایز میان عارف محب و محبوب، مراتب عرفانی را تبیین میکند. محب، از پایین به بالا میرود و با شناخت عالم، به سوی حق گام برمیدارد. اما محبوب، از بالا میآید و از ابتدا جز حق نمیبیند.
این تمایز، بهسان دو مسافر است: یکی که از زمین به آسمان میرود و دیگری که از آسمان به زمین میآید. محب، با تلاش و ریاضت به حق میرسد، اما محبوب، با لطف الهی، از ابتدا در قرب حق است.
درنگ: عارف محب، با شناخت عالم و ریاضت، به سوی حق میرود. اما عارف محبوب، با لطف الهی، از ابتدا در قرب حق است و جز او نمیبیند. |
غایت عارف
غایت عارف، خداست. برخلاف مردم عادی که دنیا را اصل میدانند، عارف، دنیا را فرع و حق را اصل میبیند. این تفاوت، بهسان دو باغبان است: یکی که برای میوه درخت میکارد، و دیگری که برای زیبایی باغ.
جمع الهم و تفريق المحل
درسگفتار، معرفت الهی را نیازمند جمع همت و تخلیه نفس میداند. عارف، باید نخست همت خود را بر حق متمرکز کند و سپس نفس را از غیر حق تهی سازد. این فرآیند، بهسان سفری است که با تمرکز بر مقصد و رهایی از بارهای غیرضروری آغاز میشود.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با تبیین تفاوت محب و محبوب، غایت عارف را خدا معرفی میکند. این بخش، با تأکید بر جمع همت و تخلیه نفس، راه عرفان اصیل را ترسیم مینماید.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار هفدهم آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در توانمندی عقل، نقش قرآن کریم، حکمت الهی، و عرفان علمی پرداخت. عقل، بهعنوان ابزاری الهی، قادر به شناخت عالم خلقت است، اما برای وصول به ذات الهی، به دل و عشق نیاز دارد. قرآن کریم، با تأکید بر تفکر در خلقت، راه معرفت را روشن میسازد. حکمت الهی، در اختصاص اوقات و مکانها، ظهور عشق حق و نقش خیر و شر نمایان است. عرفان علمی، با تکیه بر سلسلهمراتب علوم، از عرفان عوامانه متمایز میشود.
با نظارت صادق خادمی |