در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 28

متن درس





مصباح الانس: بازخوانی مصباح الانس

بازخوانی مصباح الانس

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه بیست و هشتم)

دیباچه

کتاب پیش‌رو، بازنویسی و بازآفرینی درس‌گفتارهای عرفانی آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره است که به شرح و تبیین فصل چهارم از اثر گران‌سنگ «مصباح الانس» اثر صدرالدین قونوی اختصاص دارد. این اثر، با محوریت بررسی موضوع، مبادی و مسائل علم عرفان (علم التحقیق)، به کاوش در مفاهیم بنیادین عرفان اسلامی می‌پردازد.

بخش نخست: تبیین موضوع، مبادی و مسائل علم عرفان

مقدمه‌ای بر فصل چهارم مصباح الانس

فصل چهارم مصباح الانس، که محور درس‌گفتار حاضر است، به تبیین موضوع، مبادی و مسائل علم عرفان یا علم التحقیق اختصاص دارد. این علم، که با هدف شناخت حقیقت ذات الهی و ظهورات آن شکل گرفته، از برهان‌های نظری و کشفی بهره می‌جوید تا مسائل خود را اثبات کند. توفیق الهی، به‌ویژه در دستیابی به برهان‌های کشفی، نقشی محوری ایفا می‌کند. علم التحقیق، در این متن، به‌عنوان مترادف عرفان معرفی شده و موضوع آن «حق» (ذات الهی) است که از منظری شهودی و باطنی مورد کاوش قرار می‌گیرد.

درنگ: علم عرفان، با موضوع «حق» و با بهره‌گیری از برهان‌های نظری و کشفی، به شناخت حقیقت وجود از منظر شهودی می‌پردازد. توفیق الهی، کلید دستیابی به برهان‌های کشفی است.

این فصل، با تکیه بر چارچوب منطقی «روس ثمانیه» (هشت امر)، به تحلیل ساختار علوم می‌پردازد. روس ثمانیه، که در منطق ارسطویی و فلسفه اسلامی ریشه دارد، شامل هشت مؤلفه اصلی یک علم است، اما سه مؤلفه موضوع، مبادی و مسائل از اهمیت بیشتری برخوردارند. موضوع، محور اصلی علم را تشکیل می‌دهد؛ مبادی، دلایل و ابزارهای اثبات مسائل‌اند؛ و مسائل، مشکلات و پرسش‌هایی هستند که علم به حل آن‌ها می‌پردازد.

روس ثمانیه و ساختار علوم

مفهوم روس ثمانیه، چارچوبی کلاسیک برای تحلیل علوم ارائه می‌دهد که در منطق، فلسفه و اصول فقه مورد استفاده قرار می‌گیرد. این چارچوب، با تأکید بر سه مؤلفه اصلی موضوع، مبادی و مسائل، به تبیین ساختار هر علم می‌پردازد. موضوع علم، آن چیزی است که علم حول آن شکل می‌گیرد؛ مبادی، دلایل و قواعدی هستند که علم برای اثبات مسائل خود از آن‌ها بهره می‌جوید؛ و مسائل، پرسش‌ها و مشکلات مورد بحث در آن علم‌اند. برای مثال، در علم فقه، موضوع «افعال مکلفین» است، مبادی شامل قواعد کلی حجت در فقه می‌شود، و مسائل، احکام عملی زندگی بشر مانند واجب، حرام، مستحب و مکروه را در بر می‌گیرد.

این چارچوب، نه‌تنها در علوم نظری مانند فلسفه و عرفان، بلکه در علوم عملی مانند فقه نیز کاربرد دارد. با این حال، عرفان به دلیل ماهیت شهودی و باطنی خود، از چارچوب‌های عقلی صرف فراتر می‌رود و به دلایل نورانی و کشفی متکی است. این تمایز، عرفان را به‌عنوان علمی متمایز از فلسفه و سایر علوم معرفی می‌کند.

تمایز علوم حقیقی و اعتباری

یکی از محورهای اصلی درس‌گفتار، تمایز بین علوم حقیقی و اعتباری است. علوم حقیقی، مانند فلسفه، ریاضیات، هندسه و عرفان، دارای موضوعی مشخص و حقیقی‌اند که محور بحث‌هایشان قرار می‌گیرد. برای مثال، موضوع علم ریاضیات «عدد»، هندسه «شکل»، فلسفه «وجود» و عرفان «حق» است. این علوم، به واقعیات وجودی و جوهر اشیا می‌پردازند و موضوعاتشان ذاتی و ثابت‌اند. در مقابل، علوم اعتباری، مانند فقه، تاریخ و جغرافیا، فاقد موضوع واحد و حقیقی‌اند و موضوعاتشان بر اساس «دخل در غرض» (مصلحت و هدف) تعریف می‌شود.

درنگ: علوم حقیقی، مانند عرفان و فلسفه، دارای موضوعی حقیقی و ثابت‌اند، در حالی که علوم اعتباری، مانند فقه و جغرافیا، موضوع واحدی ندارند و بر اساس مصلحت و هدف شکل می‌گیرند.

این تمایز، نقدی بر دیدگاه ارسطویی است که هر علمی را نیازمند موضوعی مشخص می‌داند. در علوم اعتباری، مانند فقه، موضوع «افعال مکلفین» شامل گستره‌ای از مسائل متباین مانند طهارت، نجاست، حدود و دیات است که هیچ وحدت ذاتی ندارند. این امور، تنها به دلیل دخالت در غرض (هدف شرعی) تحت یک علم گرد آمده‌اند. در جغرافیا، موضوعات شامل کوه، رود، محصولات و شهرهاست که همگی متباین‌اند و در تاریخ، از رجال، بناها و وقایع سخن گفته می‌شود. این علوم، به دلیل ماهیت متغیر و وابسته به شرایط انسانی، فاقد موضوعی حقیقی‌اند.

موضوع علوم حقیقی و نقش فلسفه

علوم حقیقی، به دلیل تمرکز بر جوهر و ذات اشیا، دارای موضوعاتی مشخص و ثابت‌اند. در ریاضیات، عدد محور بحث است؛ در هندسه، شکل؛ در فلسفه، وجود؛ و در عرفان، حق. این موضوعات، به‌عنوان ریشه و بنیاد علم، محور تمامی مسائل و مباحث آن قرار می‌گیرند. فلسفه، به‌عنوان علم مادر، مسئول اثبات موضوعات سایر علوم است. اگر فیلسوف وجود موضوعی را اثبات نکند، آن علم نمی‌تواند شکل بگیرد. برای مثال، فیلسوف وجود عدد یا شکل را اثبات می‌کند و سپس آن را به عالم ریاضیات یا هندسه می‌سپارد تا تفصیل یابد.

با این حال، موضوع خود فلسفه (وجود) به‌عنوان امری بدیهی فرض شده که نیازی به اثبات ندارد. این دیدگاه، مورد نقد عارفان قرار گرفته است. عارفان معتقدند که موضوع علم عرفان (حق) در خود علم عرفان اثبات می‌شود و نیازی به تأیید فلسفه ندارد. این استقلال، ریشه در رویکرد شهودی عرفان دارد که از برهان‌های عقلی صرف بی‌نیاز است.

درنگ: فلسفه، مسئول اثبات موضوعات علوم دیگر است، اما عرفان، با رویکرد شهودی، موضوع خود (حق) را در درون علم عرفان اثبات می‌کند.

تفاوت عرفان و فلسفه در جهت‌گیری معرفتی

یکی از تمایزات بنیادین عرفان و فلسفه، در جهت‌گیری معرفتی آن‌هاست. فلسفه، با رویکردی صعودی، از خلق (موجودات) به خدا (واجب الوجود) می‌رسد. فیلسوف، از مشاهده موجودات، به وجود خالق آن‌ها استدلال می‌کند؛ مانند کسی که از دیدن برگ‌های سبز درختان، به وجود باغبانی حکیم پی می‌برد. در مقابل، عرفان، با رویکردی نزولی، از حق (ذات الهی) به ظهورات (موجودات) حرکت می‌کند. عارف، با شهود حق، تمامی موجودات را به‌عنوان جلوه‌های الهی می‌بیند؛ گویی از قله حقیقت، به دشت ظهورات می‌نگرد.

درنگ: فلسفه، از خلق به خدا می‌رسد، در حالی که عرفان، از حق به ظهورات حرکت می‌کند. این تفاوت، ریشه در رویکرد عقلی فلسفه و شهودی عرفان دارد.

این تفاوت، مانند تفاوت دو مسافر است: یکی از دامنه کوه به قله می‌رسد و دیگری از قله، منظره دامنه را نظاره می‌کند. عارف، با چشم دل، حق را می‌بیند و هرچه می‌نگرد، ظهور او را می‌یابد. این شهود، عرفان را از فلسفه متمایز می‌کند و آن را به علمی باطنی و نورانی بدل می‌سازد.

بخش دوم: عارف محقق و تحقق حق در قلب

عارف محقق: تجلی حق در قلب

عارف محقق، کسی است که حق در قلبش استقرار یافته و به معرفت شهودی ذات الهی دست یافته است. این تحقق، نه به معنای تحقیق علمی (بررسی نسخه‌ها و داده‌ها)، بلکه به معنای جا افتادن حقیقت الهی در وجود عارف است. عارف محقق، با ریاضت و شهود، به مرتبه‌ای می‌رسد که خدا در دلش جای می‌گیرد و هرچه می‌بیند، جلوه‌ای از حق می‌یابد. این حالت، مانند نوری است که در آینه دل عارف می‌تابد و تمامی تاریکی‌های جهل را زایل می‌کند.

درنگ: عارف محقق، کسی است که حق در قلبش محقق شده و به معرفت شهودی خدا دست یافته است. این تحقق، از طریق ریاضت و شهود حاصل می‌شود.

این معرفت، با تحقیق علمی تفاوت دارد. در علوم دیگر، تحقیق به معنای جست‌وجو در متون و داده‌هاست، اما در عرفان، تحقیق به معنای تحقق حقیقت در وجود عارف است. عارف، با تهذیب نفس و گشایش چشم دل، به مرتبه‌ای می‌رسد که حق را نه با استدلال، بلکه با شهود می‌شناسد.

نقش مبادی در حل مسائل عرفان

در علم عرفان، موضوع (حق) محور اصلی است، مبادی (دلایل) ابزار حل مسائل‌اند، و مسائل، پرسش‌های مربوط به شناخت حق، مانند چیستی و چگونگی ذات الهی، هستند. مبادی، شامل دلایل عقلی و کشفی است که عارف با آن‌ها به حل مسائل معرفتی می‌پردازد. این دلایل، مانند کلیدی‌اند که قفل‌های معرفت را می‌گشایند و عارف را به حقیقت نزدیک‌تر می‌کنند.

عرفان، برخلاف علوم مادی، نیازی به ابزارهای ظاهری مانند کاغذ و قلم ندارد. عارف، با دلایل نورانی که خداوند در قلبش القا می‌کند، مسائل خود را در باطن حل می‌کند. این دلایل، مانند شعاع‌های نور الهی‌اند که تاریکی‌های جهل را می‌زدایند و حقیقت را آشکار می‌سازند.

درنگ: عرفان، با بهره‌گیری از دلایل نورانی و کشفی، مسائل معرفتی را در باطن عارف حل می‌کند، بدون نیاز به ابزارهای مادی.

اهمیت حل مسائل در دنیا

حل مسائل معرفتی در دنیا، زندگی برزخی انسان را شیرین می‌کند، در حالی که عدم حل این مسائل، مشکلات اخروی را به دنبال دارد. عارفی که در دنیا، با تهذیب نفس و کسب معرفت، مسائل خود را صاف کند، در برزخ از سعادت برخوردار خواهد بود. اما کسی که این مسائل را نادیده گیرد، در برزخ با مشکلات عدیده مواجه می‌شود. این امر، مانند آن است که مسافری پیش از سفر، بار خود را سبک کند تا راه آسان‌تر شود.

برزخ، عالمی است که بخشی از آن به دوزخ تشبیه شده است. دوزخیان، کسانی‌اند که حق در دلشان صاف نشده و با مشکلات معرفتی به عالم برزخ گام نهاده‌اند. این عالم، مانند آیینه‌ای است که حقیقت وجود انسان را بازمی‌تاباند و هرچه در دنیا کاشته شده، در آن درو می‌شود.

بخش سوم: نقدهای فرهنگی و عرفانی

نقد ضعف فرهنگی در برابر جریان‌های ضددینی

یکی از نکات برجسته درس‌گفتار، نقد ضعف فرهنگی در برابر جریان‌های ضددینی است. در این دیدگاه، ضعف در دفاع از ارزش‌های دینی و انقلابی، زمینه‌ساز نفوذ جریان‌های معاند شده است. این جریان‌ها، با بهره‌گیری از ابزارهای رسانه‌ای و فرهنگی، مفاهیم دینی را تحریف کرده و ارزش‌های اسلامی را به چالش کشیده‌اند. این نقد، مانند هشداری است که جامعه را به تقویت بنیان‌های فرهنگی و دینی فرا می‌خواند.

نمونه این ضعف، در سوءاستفاده از مفاهیم اخروی مانند دوزخ و برزخ در رسانه‌ها دیده می‌شود. برخی رسانه‌ها، با تولید محتواهای نادرست، درک حقیقی از این مفاهیم را مخدوش کرده‌اند. این امر، مانند پراکندن غبار بر آیینه حقیقت است که فهم صحیح را دشوار می‌سازد.

درنگ: ضعف فرهنگی در برابر جریان‌های ضددینی، ضرورت تقویت بنیان‌های دینی و فهم صحیح مفاهیم عرفانی را برجسته می‌کند.

تمایز مسائل و مطالب در عرفان

در عرفان، بین مسائل (مشکلات علم عرفان) و مطالب (مشکلات عارف) تمایز وجود دارد. مسائل، به پرسش‌های نظری علم عرفان مربوط است، مانند چیستی حق و ظهورات آن. مطالب، به تجربه شخصی عارف و مشکلات معرفتی او در مسیر سلوک اشاره دارد. این تمایز، مانند تفاوت بین نقشه راه و تجربه مسافر است: نقشه، مسیر کلی را نشان می‌دهد، اما تجربه، چالش‌های شخصی را بازگو می‌کند.

مسائل عرفان، با مبادی (دلایل عقلی و کشفی) حل می‌شوند، در حالی که مطالب عارف، با تهذیب نفس و شهود الهی صاف می‌گردند. این دو سطح، مکمل یکدیگرند و عرفان را به علمی جامع بدل می‌سازند که هم نظری است و هم عملی.

نقد حاشیه‌های اشکوری

حاشیه‌های مرحوم اشکوری بر مصباح الانس، مورد نقد قرار گرفته و بخش عمده آن‌ها نادرست دانسته شده است. این نقد، بر لزوم مطالعه انتقادی متون عرفانی تأکید دارد. حاشیه‌ها، مانند شاخ و برگ‌هایی‌اند که گاه اصل درخت را می‌پوشانند و خواننده را از حقیقت متن دور می‌کنند. دقت در بررسی شروح، وظیفه‌ای است که بر دوش پژوهشگران عرفان سنگینی می‌کند.

جمع‌بندی

کتاب بازخوانی مصباح الانس»، با بازنویسی درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین فصل چهارم مصباح الانس پرداخته و موضوع، مبادی و مسائل علم عرفان را کاوش کرده است. عرفان، به‌عنوان علمی حقیقی با موضوع «حق»، از برهان‌های نظری و کشفی برای حل مسائل معرفتی بهره می‌جوید. تمایز عرفان از فلسفه، در جهت‌گیری معرفتی آن (از حق به ظهورات) نهفته است. عارف محقق، با تحقق حق در قلب، به معرفت شهودی دست می‌یابد و با دلایل نورانی، مسائل خود را در باطن حل می‌کند. نقدهای فرهنگی درس‌گفتار، بر ضرورت تقویت بنیان‌های دینی و فهم صحیح مفاهیم عرفانی تأکید دارند. این اثر، دعوتی است به تأمل در ماهیت علوم حقیقی و جایگاه عرفان در نظام معرفتی اسلامی.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، موضوع علم عرفان چیست؟

2. طبق متن، کدام‌یک از علوم زیر به عنوان علم حقیقی شناخته می‌شود؟

3. بر اساس متن، مبادی علم به چه معناست؟

4. طبق متن، تفاوت اصلی بین فلسفه و عرفان در چیست؟

5. بر اساس متن، چرا علوم اعتباری مانند فقه موضوع حقیقی ندارند؟

6. متن درسگفتار ادعا می‌کند که موضوع هر علمی باید حقیقی باشد.

7. بر اساس متن، عارف محقق کسی است که حق در قلبش جای گرفته است.

8. طبق متن، فلسفه مسئول اثبات موضوعات سایر علوم است.

9. متن درسگفتار بیان می‌کند که موضوع فلسفه بداهت ندارد و باید اثبات شود.

10. بر اساس متن، مسائل علم عرفان با دلایل نظری یا کشفی حل می‌شوند.

11. طبق متن، چرا علوم اعتباری مانند فقه و جغرافیا موضوع حقیقی ندارند؟

12. تفاوت اصلی بین مسائل و مبادی در یک علم چیست؟

13. منظور از 'عارف محقق' در متن چیست؟

14. چرا فلسفه نمی‌تواند از غیر وجود بحث کند؟

15. طبق متن، چگونه عارف از حق به خلق می‌رسد؟

پاسخنامه

1. حق

2. فلسفه

3. دلایل علم

4. فلسفه از خلق به خدا می‌رسد، عرفان از حق به خلق

5. چون موضوع آن‌ها متباین و دخل در غرض است

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا موضوعات آن‌ها متباین و بر اساس دخل در غرض شکل گرفته‌اند.

12. مسائل مشکلات علم هستند، در حالی که مبادی دلایل حل آن مشکلات‌اند.

13. عارف محقق کسی است که حق در قلبش جای گرفته و به خدا رسیده است.

14. زیرا موضوع فلسفه وجود است و تنها از وجود و ویژگی‌های آن بحث می‌کند.

15. عارف با دیدن خدا در قلبش، موجودات را به عنوان ظهورات حق می‌بیند.

فوتر بهینه‌شده