متن درس
تأملاتی در موضوع علم و حقیقت آن
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۹)
دیباچه
در این بخش از کتاب به تأملاتی عمیق در باب موضوع علم، حقیقت آن، و کیفیت تعین آن در علم الهی پرداخته میشود. این تأملات، که ریشه در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره دارد، با نگاهی عرفانی و در عین حال نقادانه به بررسی دیدگاههای فلسفی و اصولی در این زمینه میپردازد. این اثر، نه تنها به تمایزات بنیادین میان عرفان و فلسفه در معرفتشناسی توجه دارد.
درنگ: این اثر، با تلفیق رویکرد عرفانی و نقد فلسفی، به تبیین جایگاه موضوع علم در معرفتشناسی الهی میپردازد و بر خودبسندگی عرفان در برابر وابستگی فلسفه به علم اعلی تأکید دارد.
بخش اول: چارچوب مفهومی موضوع علم
استهلال و محوریت بحث
بحث با استهلال به آیه شریفه بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ (به نام خداوند بخشنده مهربان) آغاز میگردد و محوریت خود را بر موضوع علم، حقیقت آن، و کیفیت تعینش در علم الهی قرار میدهد. این چارچوب، همچون دریچهای به سوی ادراک حقیقت، عرفان را در برابر فلسفه و اصول قرار میدهد و با نگاهی شهودی، به تبیین تفاوتهای روششناختی این علوم میپردازد.
تعریف موضوع علم و عوارض ذاتی
موضوع هر علم، آن حقیقت بنیادینی است که علم حول آن شکل میگیرد و درباره حقیقت، کیفیت تعین در علم الهی، و احوال ذاتی آن بحث میکند. احوال ذاتی، به مثابه شاخسارهایی هستند که از تنه درخت حقیقت موضوع سر بر میآورند و به آن وابستهاند. این تعریف، موضوع را نه تنها محور علم، بلکه پیونددهنده مسائل و مبادی آن میداند.
فلسفه و اصول در برابر عرفان
بحث از موضوع علم، در فلسفه ریشهای عمیق دارد و در علم اصول، بهویژه در آثار گرانسنگی چون «کفایه الاصول»، با قوت بررسی شده است. با این حال، عرفان در این میدان، راهی متفاوت میپیماید. در اصول، رویکرد به موضوع علم با فلسفه همسوست، اما عرفان، با تکیه بر شهود، در تقابل با استدلال عقلی فلسفه قرار میگیرد. این تقابل، به سان دو رودخانه است که یکی از سرچشمه عقل و دیگری از چشمه شهود سیراب میشود.
درنگ: عرفان، برخلاف فلسفه، موضوع علم را در خود علم بررسی میکند و نیازی به علم اعلی ندارد، که این خود گواهی بر خودبسندگی معرفت شهودی است.
بخش دوم: ضرورت موضوع در ساختار علم
نقش محوری موضوع
علم به موضوع نیاز دارد، همانگونه که چرخ به محور خویش وابسته است تا پرهها و طوقه را به هم پیوند دهد. موضوع، مصدر و خاستگاه مباحث علم است و مسائل و مبادی، چون پرتوهای نور، حول این محور گرد میآیند. این تشبیه، نقش موضوع را به مثابه قلب تپنده علم به تصویر میکشد.
علوم اعتباری و فقدان موضوع
در علوم اعتباری، برخلاف علوم حقیقی، موضوع به معنای واقعی وجود ندارد. علوم اعتباری، مانند سایههایی بر دیوار، فاقد حقیقت عینیاند و از اینرو، از محوریت موضوع محرومند. این تمایز، علوم حقیقی را چون ستارگان درخشان در آسمان معرفت متمایز میسازد.
دیدگاه فلسفی درباره موضوع علم
فلاسفه بر این باورند که نمیتوان در خود علم از موضوع آن بحث کرد، بلکه این امر نیازمند علم اعلی است که موضوع علوم دیگر را تثبیت کند. فیلسوف، چون معماری است که پایههای علوم دیگر را بنیان مینهد و موضوعاتی چون وجود عدد برای ریاضیات یا شکل برای هندسه را به عالمان آن علوم میسپارد.
چالش بداهت موضوع فلسفه
هنگامی که از فیلسوف پرسیده میشود چه کسی موضوع فلسفه (وجود) را تثبیت میکند، او ادعا میکند که این موضوع بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد. اما این ادعا، چون بنایی بر شنهای روان، مورد نقد قرار میگیرد، زیرا بداهت موضوع فلسفه، علوم دیگر را تقلیدی میسازد و این فرض، از منظر عرفان، بیاساس است.
درنگ: نقد عرفانی بر بداهت موضوع فلسفه، بر لزوم اثبات موضوع تأکید دارد و خودبسندگی عرفان را در برابر وابستگی فلسفه به علم اعلی نشان میدهد.
بخش سوم: واسطهها در علم و تمایزات آنها
اقسام قضیه بین موضوع و مسائل
بین موضوع و مسائل علم، اقسام قضیه (اقتضایی، ثبوتی، اثباتی) وجود دارد که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند. این اقسام، چون شاخههای یک درخت، از یک ریشه مشترک سرچشمه میگیرند، اما مسیرهای متفاوتی را میپیمایند.
واسطه اقتضایی
واسطه اقتضایی، مانند زوجیت برای عدد چهار، ذاتی است و نیازی به واسطه ثبوتی یا اثباتی ندارد. این واسطه، چون جویباری است که مستقیم از چشمه ذات موضوع جاری میشود.
واسطههای ثبوتی و اثباتی
واسطه ثبوتی، مانند نطق برای انسان، به رابطه ذاتی در خارج اشاره دارد، در حالی که واسطه اثباتی، مانند تب برای اختلاط مزاج، به رابطه ذهنی در اثبات مربوط است. این دو، چون دو بال پرنده معرفت، علم را در آسمان حقیقت به پرواز درمیآورند.
واسطه عروضی و نقد آن
واسطه عروضی، مانند حرکت ناودان به دلیل باران یا حرکت شخص در کشتی، به موضوع علم ارتباطی ندارد و از اینرو، در مسائل علم جایگاهی ندارد. مرحوم آخوند در «کفایه» تأکید میکند که واسطه عروضی، چون سایهای گذرا، از قلمرو علم خارج است.
درنگ: تمایز بین واسطههای ثبوتی، اثباتی، و عروضی، چارچوبی دقیق برای تحلیل رابطه موضوع و مسائل علم ارائه میدهد و عوارض عروضی را از قلمرو علم کنار میگذارد.
بخش چهارم: عرفان و حقیقت در علم الهی
رویکرد عرفانی به موضوع علم
عارف، برخلاف فیلسوف، موضوع علم را در علم الهی بررسی میکند و از حقیقت و احوال ذاتی آن سخن میگوید. این رویکرد، چون نوری است که از دل حقیقت الهی ساطع میشود و محدودیتهای استدلال فلسفی را پشت سر میگذارد.
نقد تلفیق عرفان و فلسفه
تلاش برای تلفیق منطق و فلسفه با عرفان، چون آمیختن آب و آتش، مورد نقد قرار میگیرد، زیرا عرفان از علم الهی سخن میگوید که فراتر از استدلال است. این نقد، عرفان را چون قلهای رفیع در برابر دشتهای استدلال فلسفی قرار میدهد.
تمایز علوم ظاهری و حقیقی
علوم ظاهری، مانند فقه و اصول، به حقیقت اشیا نمیپردازند و در محدوده خود باقی میمانند، در حالی که عرفان، چون دریایی ژرف، هم از صفات و هم از حقیقت اشیا سخن میگوید. این تمایز، عرفان را به مثابه خورشیدی درخشان در برابر سایههای علوم ظاهری قرار میدهد.
درنگ: عرفان، با تمرکز بر حقیقت در علم الهی، از محدودیتهای علوم ظاهری فراتر میرود و جامعیت خود را در بررسی موضوع و عوارض آن نشان میدهد.
بخش پنجم: نقدهای عرفانی بر فلسفه
اشکال اول: بحث از موضوع در خود علم
فیلسوف معتقد است که در علم، تنها باید از احوال بحث کرد، اما عارف تأکید میکند که میتوان از خود موضوع نیز سخن گفت. این اشکال، چون تیری است که قلب محدودیتهای فلسفی را نشانه میگیرد.
اشکال دوم: جامعیت مسائل
عارف، اختصاص مسائل به احوال را نمیپذیرد و معتقد است مسائل میتوانند شامل موضوع نیز باشند. این دیدگاه، عرفان را چون آسمانی بیکران در برابر محدودیتهای فلسفه قرار میدهد.
اشکال سوم: واسطه در عوارض ذاتی
عوارض ذاتی میتوانند واسطه داشته باشند، برخلاف ادعای فلسفه که واسطه را نفی میکند. این انعطاف، عرفان را چون رودی جاری در برابر صخرههای سخت فلسفه قرار میدهد.
فطری بودن و عدم نیاز به واسطه
برخی امور، چون ستارگان فطری در آسمان معرفت، نیازی به واسطه ندارند و از مطالب اولیهاند. این اصل، بر خودبسندگی عرفان در برابر استدلال فلسفی تأکید دارد.
درنگ: عرفان، با نقد محدودیتهای فلسفی و پذیرش واسطههای ثبوتی و فطری بودن برخی امور، جامعیت و انعطاف خود را در معرفتشناسی به نمایش میگذارد.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
این بخش از کتاب با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی موضوع علم، حقیقت آن، و کیفیت تعینش در علم الهی پرداخته و با نقد دیدگاههای فلسفی، رویکرد عرفانی را برجسته ساخته است. تمایز بین واسطههای اقتضایی، ثبوتی، و اثباتی، و نفی واسطه عروضی، چارچوبی دقیق برای تحلیل موضوع و مسائل علم ارائه میدهد. نقد بداهت موضوع فلسفه، انعطاف عرفان در پذیرش واسطهها، و تأکید بر حقیقت در علم الهی، از نکات کلیدی این اثر است. این نوشتار، با تلفیق مباحث فلسفی و عرفانی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران علوم دینی و عقلی فراهم میآورد که به دنبال فهم عمیق تمایزات عرفان و فلسفه در معرفتشناسیاند.
با نظارت صادق خادمی