در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 41

متن درس






مصباح الانس: تأملاتی در تجلیات و میزان عرفان

مصباح الانس: تأملاتی در تجلیات و میزان عرفان

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۴۱)

مقدمه: در جست‌وجوی میزان عرفان

عرفان، چونان دریایی ژرف، روح آدمی را به سوی حقیقت بی‌کران الهی فرا می‌خواند. در این مسیر، پرسش از میزان و معیار سنجش تجارب عرفانی، چونان فانوسی راهنما، سالک را از گمراهی و خطا مصون می‌دارد. درس‌گفتار حاضر، برگرفته از تأملات عمیق آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه چهل‌و‌یکم کتاب مصباح‌الانس، به بررسی تجلیات الهی و ضرورت تدوین قاعده‌ای علمی برای ارزیابی صحت و سقم این تجارب می‌پردازد. محور بحث، نه‌تنها طبقه‌بندی تجلیات الهی به فعلی، وصفی و ذاتی، بلکه نقد عرفان متعارف و دعوت به عرفان عصمتی است که ریشه در کلام معصومین علیهم‌السلام دارد.

بخش اول: ساختار و روش‌شناسی مصباح‌الانس

ویژگی‌های ساختاری مصباح‌الانس

کتاب مصباح‌الانس، تألیف عبدالله بن محمد قونوی با شرح ابن فخرالدین ناری، چونان گنجینه‌ای از معارف عرفانی، متنی پیچیده و چندلایه است. برخلاف کتاب لمعه، که به دلیل هم‌ترازی فقهی مؤلفانش (شهید اول و شهید ثانی) از ترکیبی موزون و منسجم برخوردار است، مصباح‌الانس از ساختاری اقتباسی و غیرموزون بهره می‌برد. متن اصلی قونوی، چونان جویباری زلال، معارف عرفانی را جاری می‌سازد، اما شرح ناری، با گردآوری عبارات پراکنده از منابع گوناگون، گاه چونان پارچه‌ای چهل‌تکه به نظر می‌رسد. این ویژگی، اگرچه غنای محتوایی متن را افزون کرده، اما انسجام ساختاری آن را به چالش کشیده است.

درنگ: ساختار مصباح‌الانس، برخلاف لمعه، فاقد انسجام موزون است و روش اقتباسی شارح، آن را به متنی چندپاره تبدیل کرده که نیازمند بازخوانی علمی است.

روش شرح ابن ناری: اقتباس یا آفرینش؟

روش ابن ناری در شرح مصباح‌الانس، چونان منبری است که خطیب آن، با گردآوری سخنان پیشینیان، کلام را آراسته و مخاطب را سیراب می‌کند. او، بی‌آنکه خود عبارتی اصیل بیافریند، از سخنان شیخ اکبر (ابن عربی)، ملا و دیگران بهره می‌جوید و با ترکیب این اقتباس‌ها، معنا را غنا می‌بخشد. این روش، اگرچه در انتقال معارف پیشین موفق است، اما فاقد خلاقیت فردی بوده و گاه به پراکندگی منجر شده است. چنین رویکردی، پرسش از اصالت و نوآوری در شرح‌نویسی عرفانی را پیش می‌کشد و ضرورت بازاندیشی در روش‌شناسی عرفانی را گوشزد می‌کند.

مقایسه با لمعه: انسجام در برابر پراکندگی

لمعه، چونان عمارتی باشکوه، با معماری فقهی دو عالم هم‌تراز (شهید اول و شهید ثانی) بنا شده است. این دو فقیه، با توانمندی برابر، متنی موزون و منسجم آفریده‌اند که در آن، شرح و متن در هماهنگی کامل قرار دارند. در مقابل، مصباح‌الانس، گویی باغی است که گل‌های آن از بوستان‌های گوناگون گرد آمده‌اند. این تفاوت، نه‌تنها به ساختار متنی، بلکه به رویکرد مؤلفان نیز بازمی‌گردد. لمعه، با انسجام فقهی، راه را برای استنباط هموار کرده، حال آنکه مصباح‌الانس، با اقتباس‌های پراکنده، گاه خواننده را در پیچ‌وخم عبارات تنها می‌گذارد.

جمع‌بندی بخش اول

بررسی ساختار مصباح‌الانس، از پیچیدگی‌ها و چالش‌های روش‌شناختی آن پرده برمی‌دارد. اگرچه متن قونوی و شرح ناری گنجینه‌ای از معارف عرفانی است، اما فقدان انسجام و وابستگی به اقتباس، ضرورت بازخوانی علمی این اثر را برجسته می‌سازد. مقایسه با لمعه، این تفاوت را آشکارتر کرده و دعوت به تدوین متون عرفانی با ساختاری منسجم‌تر را تقویت می‌کند.

بخش دوم: تجلیات الهی: طبقه‌بندی و مراتب

انواع تجلیات: از فعلی تا ذاتی

تجلیات الهی، چونان شعاع‌های نور حقیقت، در مراتب گوناگون بر قلب سالک می‌تابند. این تجلیات، به سه دسته اصلی فعلی، وصفی و ذاتی تقسیم می‌شوند که هر یک مرتبه‌ای از سلوک را نمایندگی می‌کنند. تجلی فعلی، چونان بازتاب نور در آیینه خلق، پایین‌ترین مرتبه است. تجلی وصفی، گویی پلی است میان خلق و حق، و تجلی ذاتی، چونان غرق شدن در اقیانوس بی‌کران ذات الهی، عالی‌ترین مرتبه را نشان می‌دهد. افزون بر این، تجلیات به فرعی، جمعی، ظاهری، باطنی و ترکیبی (ظاهر و باطن) نیز تقسیم شده‌اند که هر یک ویژگی‌ها و لوازم خاص خود را دارند.

درنگ: تجلیات الهی به فعلی (پایین)، وصفی (متوسط) و ذاتی (عالی) تقسیم می‌شوند و هر مرتبه، سالک را به تجربه‌ای متفاوت از حقیقت رهنمون می‌سازد.

تنوع بی‌پایان تجلیات

تجلیات الهی، چونان ستارگان آسمان معرفت، بی‌شمار و بی‌پایان‌اند. هر تجلی، گویی داستانی است که در دل هستی روایت می‌شود و سالک را به سوی مقصدی نوین هدایت می‌کند. این تنوع، نه‌تنها به انواع تجلیات (احدی، واحدی، فرعی، جمعی) بلکه به آثار و لوازم هر مرتبه نیز بازمی‌گردد. برای مثال، تجلی احدی، چونان نوری است که از ذات به ذات ساطع می‌شود، در حالی که تجلی واحدی، در آیینه صفات الهی متجلی می‌گردد. این گستردگی، نیازمند قاعده‌ای دقیق برای سنجش و تمییز است.

تجلی فرقی و جمعی

تجلی فرقی، چونان تک‌نوازی یک ساز در ارکستر هستی، بر یک اسم غالب (مانند رحمان یا کریم) متمرکز است، هرچند ممکن است به سایر صفات سرایت کند. در مقابل، تجلی جمعی، گویی سمفونی‌ای است که طيفى از اسما را در بر گرفته و سالک را در اقیانوسی از نور حق غرق می‌سازد. در این مرتبه، سالک خود را از خویشتن جدا یافته و جز جلوه‌های حق چیزی نمی‌بیند. این تجربه، چنان عمیق است که گاه سالک را از ظرف ظاهر و دنیا بیگانه می‌کند.

تجلیات اسمایی و تحول وجودی

در تجلیات اسمایی، سالک نه‌تنها مظاهر اسما (مانند عرش، کرسی، لوح و قلم) را مشاهده می‌کند، بلکه خود اسمای الهی را درمی‌یابد. این تجربه، چونان نسیمی است که پرده‌های نفس را کنار زده و سالک را با حقیقت اسما روبه‌رو می‌سازد. در این حال، طيوف اسما او را احاطه کرده و از خویشتن خویش جدا می‌کنند، چنان‌که جز محض الحق و حموض الحق در وجودش باقی نمی‌ماند. این تحول وجودی، سالک را به مرتبه‌ای می‌رساند که اعمالش خودجوش و بی‌نیاز از نیت صریح (قربه الی الله) می‌گردد.

جمع‌بندی بخش دوم

تجلیات الهی، با تنوع و مراتب خویش، نقشه‌ای جامع از سلوک عرفانی ارائه می‌دهند. از تجلیات فعلی تا ذاتی، و از فرقی تا جمعی، هر مرتبه دریچه‌ای به سوی حقیقت می‌گشاید. این بخش، با بررسی دقیق این طبقه‌بندی‌ها، بر ضرورت فهم عمیق و قاعده‌مند تجارب عرفانی تأکید کرد. تجلیات اسمایی، به‌ویژه، نشان‌دهنده عمق تحول وجودی سالک در مسیر حق‌اند.

بخش سوم: میزان عرفان: قاعده‌ای برای سنجش

چالش میزان عرفان

پرسش از میزان و معیار سنجش تجارب عرفانی، چونان کلیدی است که قفل حقیقت را می‌گشاید. وابستگی صرف به مرشد، گاه سالک را در دام خطا گرفتار می‌کند. این پرسش، که چگونه می‌توان صحت و سقم تجلیات را سنجید، محور اصلی درس‌گفتار حاضر است. پاسخ، در تدوین قاعده‌ای علمی نهفته است که عرفان را از وابستگی به اشخاص رها ساخته و بر پایه شريعت بى‌پيرايه و برهان عقلى استوار کند.

درنگ: میزان عرفان، قاعده‌ای علمی است که باید فراتر از وابستگی به مرشد، بر شريعت بى‌پيرايه و برهان عقلى استوار باشد.

معیار صحت عرفان

عرفان، برای آنکه از خطا مصون ماند، نباید مخالف شريعت بى‌پيرايه و برهان عقلى باشد. با این حال، لزومی ندارد که هر تجربه عرفانی در روایات یا آیات قرآن کریم صراحتاً تأیید شده باشد. معصومین علیهم‌السلام، به دلیل محدودیت‌های زمانی و سیاسی، نتوانستند تمامی معارف را بیان کنند. این محدودیت، گویی سایه‌ای است بر آفتاب حقیقت، اما مانع از آن نیست که عرفان با خرد و غیب همراه شود.
«كُلَّمَا يُقَرِّبُكُمْ وَيُبَعِّدُكُمْ عَنِ النَّارِ وَمِنَ الْجَنَّةِ» (: هرچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور کند)، معیاری کلی برای سنجش اعمال و تجارب عرفانی ارائه می‌دهد.

نقد وابستگی به مرشد

محببین، برخلاف محبوبین، به دلیل امکان خطا، نیازمند هدایت مرشد‌اند. اما محبوبین، که به تجلی ذاتی دل بسته‌اند، موید من عند الله بوده و در ظرف ناسوت نیازی به مرشد ندارند. اینان، چونان پرندگانی آزاد، به ولایت معصوم علیه‌السلام وابسته‌اند و از قید مرشدهای بشری رها شده‌اند. این تمایز، نقدی است بر نظام سنتی سلوک که گاه سالک را در بند اشخاص گرفتار می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

میزان عرفان، ضرورتی است که عرفان را از وابستگی به اشخاص و اقتباس‌های پراکنده رها می‌سازد. معیار صحت، در عدم مخالفت با شريعت و برهان نهفته است، و عرفان عصمتی، با ریشه در کلام معصومین علیهم‌السلام، راهگشای این تحول است. این بخش، بر اهمیت روش‌شناسی علمی در عرفان تأکید کرد و چالش‌های وابستگی سنتی را به نقد کشید.

بخش چهارم: عرفان عصمتی در برابر عرفان متعارف

نقد عرفان متعارف

عرفان متعارف، که در آثار شیخ اکبر (ابن عربی) و قونوی متبلور است، گویی پارچه‌ای چهل‌تکه است که از اقتباس‌های گوناگون بافته شده. قونوی، شاگرد برجسته ابن عربی، کوشید عرفان استادش را معقول‌تر سازد، اما همچنان مشکلات ساختاری و محتوایی آن باقی ماند. این عرفان، اگرچه گنجینه‌ای از معارف است، اما فاقد عمق و انسجام عرفان عصمتی است که از کلام معصومین علیهم‌السلام ساطع می‌شود.

درنگ: عرفان متعارف، با محدودیت‌های ساختاری و اقتباسی، نیازمند جایگزینی با عرفان عصمتی است که بر کلام معصومین علیهم‌السلام استوار باشد.

عرفان عصمتی: راهی به سوی تحول

عرفان عصمتی، چونان چشمه‌ای زلال از کلام معصومین علیهم‌السلام، برهانی، منطقی و همراه با غیب است. این عرفان، نه‌تنها از اقتباس‌های پراکنده بی‌نیاز است، بلکه با تکیه بر عصمت، قاعده‌ای علمی برای سنجش تجارب عرفانی ارائه می‌دهد. تا دین و عرفان به ظرف عصمت منتقل نشود، شیعه از رشد علمی و معنوی محروم خواهد ماند. صحیفه سجادیه، چونان گوهری درخشان، نمونه‌ای از این عرفان است که حالات اسمایی را در عباراتی چون «أنا بن مکه و منی» و «أنا أقل الأقلین» متجلی می‌سازد.

صحیفه سجادیه: کتاب عرفان

تلاش برای تبدیل صحیفه سجادیه به متنی درسی، اگرچه ناکام ماند، اما اهمیت آن را به‌عنوان منبعی اصیل برای عرفان عصمتی برجسته ساخت. این متن، نه‌تنها عرفان محبوبین را نمایندگی می‌کند، بلکه با عبارات عمیق خود، سالک را به مراتب وجودی رهنمون می‌سازد. عبارات صحیفه، گویی آینه‌ای است که تجلیات اسمایی را در قلب سالک بازمی‌تاباند و او را از خویشتن خویش رها می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

عرفان عصمتی، با ریشه در کلام معصومین علیهم‌السلام، راهگشای تحول عرفان شیعی است. نقد عرفان متعارف، ضرورت بازسازی عرفان بر پایه عصمت را آشکار کرد. صحیفه سجادیه، به‌عنوان منبعی اصیل، نقش محوری در این تحول ایفا می‌کند و دعوت به بازخوانی آن، گامی به سوی آینده‌ای روشن است.

بخش پنجم: چالش‌های اجتماعی و علمی عرفان

محدودیت‌های معصومین علیهم‌السلام

معصومین علیهم‌السلام، به دلیل محدودیت‌های تاریخی و سیاسی، نتوانستند تمامی معارف را بیان کنند. این محدودیت، گویی سدی است که جریان معرفت را کند کرده، اما ظرفیت عرفان عصمتی را از میان نبرده است. مثال پینه‌زدن کفش توسط امیرالمؤمنین علیه‌السلام، نه از سر بیکاری، بلکه به دلیل نبود فرصت برای کارهای مهم‌تر بود. این تصویر، مظلومیت معصومین علیهم‌السلام و ضرورت جبران این محدودیت‌ها را گوشزد می‌کند.

رجعت: جبران مافات

رجعت، چونان فرصتی الهی، بستری است که معصومین علیهم‌السلام در آن معارف ناگفته را بیان و حقانیت خویش را اثبات می‌کنند. این باور، گویی نویدی است برای تکمیل عرفان و دین، و سالک را به انتظار فعال و آگاهانه دعوت می‌کند. رجعت، نه‌تنها جبران مافات گذشته، بلکه زمینه‌ساز آینده‌ای است که حقیقت در آن به تمامی متجلی می‌شود.

چالش‌های حوزه‌های علمیه

حوزه‌های علمیه، به دلیل فقدان تولید علمی و وابستگی به تکدی، از استقلال مالی و معنوی محروم‌اند. مثال مرحوم ادیب نیشابوری، که از طلاب مزد آموزش می‌گرفت، این چالش را به تصویر می‌کشد. او، با وجود وزانت علمی و معنوی، ناچار به دریافت اجر از شاگردان بود. این وابستگی، گویی زنجیری است که روحانیت را از رسیدن به مقام استخلاف بازمی‌دارد.

درنگ: حوزه‌های علمیه باید با تولید علم و عرضه آن به جهان، از وابستگی رها شوند و به مقام استخلاف دست یابند.

استخلاف: مرتبه محض الحق

استخلاف، مرتبه‌ای است که سالک، چونان خلیفه الهی، جز کار حق را دنبال نمی‌کند. اولیای خدا، برخلاف اهل دنیا که به دنبال منافع شخصی‌اند، در این مرتبه محض الحق شده و از هر طمع و تعلق رها می‌شوند. این ویژگی، گویی نوری است که راه انبیا و اولیا را روشن کرده و آن‌ها را از هر شائبه مادی و نفسانی مصون داشته است.
«إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» (یونس: ۷۲، : جز اجر من بر خدا نیست)، گواهی بر این اخلاص است.

جمع‌بندی بخش پنجم

چالش‌های اجتماعی و علمی عرفان، از محدودیت‌های معصومین علیهم‌السلام تا وابستگی حوزه‌ها، ضرورت تحول را گوشزد می‌کنند. رجعت، راهگشای جبران مافات است، و استخلاف، مرتبه‌ای است که اولیای خدا را از اهل دنیا متمایز می‌سازد. این بخش، دعوت به تولید علمی و استقلال معنوی را به‌عنوان راهی به سوی آینده‌ای روشن مطرح کرد.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتار آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی تجلیات الهی و ضرورت میزان عرفان پرداخت. از ساختار مصباح‌الانس تا نقد عرفان متعارف، و از دعوت به عرفان عصمتی تا چالش‌های اجتماعی حوزه‌ها، هر بخش گامی به سوی فهم عمیق‌تر عرفان بود. تجلیات، با مراتب گوناگون خود، سالک را به سوی حقیقت رهنمون می‌سازند، اما بدون قاعده‌ای علمی، خطر خطا در کمین است. عرفان عصمتی، با تکیه بر کلام معصومین علیهم‌السلام، راهگشای این تحول است و حوزه‌ها، با تولید علم، می‌توانند به مقام استخلاف دست یابند. این کتاب، دعوتی است به بازاندیشی در عرفان و گامی به سوی آینده‌ای که حقیقت در آن به تمامی متجلی شود.

با نظارت صادق خادمی


کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن، تجلیات به چند دسته اصلی تقسیم می‌شوند؟

2. تجلی فرقی طبق متن چیست؟

3. طبق متن، تجلی ذاتی چه ویژگی‌ای دارد؟

4. متن چه چیزی را به عنوان معیار صحت عرفان ذکر می‌کند؟

5. طبق متن، مرتبه استخلاف حق چیست؟

6. متن بیان می‌کند که تجلی ذاتی بالاترین مرتبه تجلی است.

7. طبق متن، عرفان عصمتی باید حتماً با روایات و قرآن منطبق باشد.

8. متن معتقد است که محبوبین در عرفان نیازی به مرشد در ظرف ناسوت ندارند.

9. طبق متن، تجلی فرقی به معنای تجلی همه اسما به صورت جمعی است.

10. متن می‌گوید که اولیای خدا در مرتبه استخلاف هیچ طلب شخصی ندارند.

11. تفاوت تجلی فرقی و تجلی جمعی طبق متن چیست؟

12. چرا متن عرفان عصمتی را از عرفان معمولی متمایز می‌کند؟

13. منظور از طهارت قلب در تجلی ذاتی چیست؟

14. چرا متن تأکید دارد که اولیای خدا در مرتبه استخلاف طلب شخصی ندارند؟

15. متن چگونه نقش شرعیت و برهان را در سنجش عرفان توضیح می‌دهد؟

پاسخنامه

1. سه دسته: فعلی، وصفی، ذاتی

2. تجلی یک اسم غالب که به سایر صفات سرایت می‌کند

3. نیازمند طهارت قلب از همه علایق است

4. عدم مخالفت با شرعیت بی‌پیرایه و برهان عقلی

5. مرتبه‌ای که سالک محضاً برای خدا عمل می‌کند

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. تجلی فرقی، تجلی یک اسم غالب است که دانه‌به‌دانه رخ می‌دهد، اما تجلی جمعی، ظهور طيف اسما است که سالک را در خود غرق می‌کند.

12. زیرا عرفان عصمتی با شرعیت بی‌پیرایه و برهان عقلی سازگار است و از محدودیت‌های عرفان معمولی فارغ است.

13. طهارت قلب یعنی پاکی از همه علایق، حتی توجه به اسمای خاص الهی، برای رسیدن به ذات حق.

14. زیرا اولیای خدا در این مرتبه محضاً برای خدا عمل می‌کنند و هیچ شائبه منفعت شخصی ندارند.

15. عرفان باید با شرعیت بی‌پیرایه و برهان عقلی سازگار باشد و نباید با آن‌ها مخالف باشد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده