متن درس
مصباح الانس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۷)
بخش دوم: مراتب وجود و سلوک در عرفان نظری و عملی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، نوار شماره ۵۷، تاریخ ۲۵/۱۰/۱۳۸۸، موضوع: فاتحه، الفصل الخامس، فهرست مراحل عرفان عملی
مقدمه: چارچوبی برای تبیین وجود و سلوک عرفانی
عرفان اسلامی، چونان دریایی ژرف، سالک را به سوی حقیقت وجود رهنمون میسازد. در این بخش، که برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است، به تبیین مراحل سلوک عرفانی و حقایق وجودی در چارچوب آرای صدرالدین قونوی پرداخته شده است. این درسگفتار، با تمرکز بر تمایز میان فلسفه و عرفان، مراتب سلوک (راجل، سالک، سایر، طایر)، و احکام وجود (مفیض و مفاض)، چارچوبی نظاممند برای فهم حقیقت الهی و سیر به سوی آن ارائه میدهد. تمایز میان محب و محبوب، نقش نفس و روح در ظروف ملکوت و جبروت، و نقد عبارات پیچیده فلسفی، از جمله محورهای اصلی این بخش است که با زبانی فاخر و آکادمیک، همراه با تمثیلات و اشارات معنوی، تبیین میگردد.
این بخش، با بهرهگیری از آیات قرآن کریم و تحلیلهای عمیق عرفانی، به بررسی مراتب وجود، از کثرت ظاهری تا وحدت باطنی، میپردازد. همچنین، با نقد اسمای سلبیه و تأکید بر سادگی و روشنی در بیان مفاهیم عرفانی، راه را برای فهم عمیقتر سالکان و پژوهشگران هموار میسازد. در ادامه، این مفاهیم با ساختاری علمی و با رعایت تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای مرتبط، بهصورت تفصیلی ارائه میشود.
درنگ: عرفان، با تمرکز بر حق بهعنوان حقیقتی رویتی، از فلسفه که وجود را بهصورت مفهومی بررسی میکند، متمایز است. مراحل سلوک (راجل، سالک، سایر، طایر) و احکام وجود (مفیض و مفاض) نقشهای برای سیر به سوی حقیقت الهی فراهم میآورند. |
تمایز فلسفه و عرفان: وجود در برابر حق
فلسفه، با موضوع وجود که مفهومی عام و وصفی است، به تحلیل عقلی و مفهومی میپردازد و نیازی به رویت و شهود ندارد. در مقابل، عرفان، حق را بهعنوان حقیقتی رویتی و شهودی موضوع خود قرار میدهد. حق، جمع حقایق اسمایی است که در سلوک عرفانی بهصورت بصری و شهودی تجربه میشود. این تمایز، ریشه در تفاوت روششناختی این دو حوزه دارد: فلسفه به فهم و استدلال عقلی تکیه دارد، در حالی که عرفان، چونان مشعلی فروزان، قلب سالک را با نور شهود روشن میسازد.
حقایق الهی، که در عرفان بهصورت اسمای رویتی تجلی مییابند، ظهورات وجودی حق در عالماند. این ظهورات، چونان پرتوهای خورشید حقیقت، در آینه قلب عارف منعکس میشوند و او را از کثرت ظاهری به وحدت باطنی رهنمون میسازند. این دیدگاه، که ریشه در آرای صدرالدین قونوی و دیگر عرفای بزرگ دارد، عرفان را بهعنوان علمی شهودی و تجربی از فلسفه متمایز میکند.
درنگ: فلسفه، وجود را با عقل میفهمد، اما عرفان، حق را با قلب میبیند. حقایق اسمایی، چونان پرتوهای الهی، در آینه قلب عارف تجلی مییابند. |
مراتب سلوک عرفانی: از راجل تا طایر
سیر عرفانی، چونان سفری از ظلمت خویشتن به نور حق، در چهار مرتبه متمایز تعریف میشود: راجل، سالک، سایر، و طایر. هر یک از این مراتب، چونان پلههای نردبانی آسمانی، سالک را به سوی قرب الهی هدایت میکنند.
راجل: پیادهروندگان ایمان
راجل، به معنای پیادهروندگان، افرادیاند مؤمن که با ایمان و عمل صالح زندگی میکنند، اما در مسیر سلوک عرفانی قرار ندارند. این گروه، چونان مسافرانیاند که در دشت زندگی گام برمیدارند، اما هنوز به جاده منظم سلوک وارد نشدهاند. ایمان آنها، چونان بذری است که در خاک قلب کاشته شده، اما هنوز به باروری کامل نرسیده است.
سالک: راهروندگان با نظم و مرشد
سالک، کسی است که با نظم و برنامه، تحت هدایت مرشد، در مسیر سلوک گام برمیدارد. این مرتبه، چونان حرکت موزون کاروانی است که با قاعده و نظم به سوی مقصد الهی پیش میرود. سالک، با کولهبار تلاش و اراده، در جادهای هموار اما سنگین حرکت میکند، و هنوز به تلطیف کامل روح نائل نشده است.
سایر: سیارگان با سرعت و تلطیف
سایر، به معنای سیارگان، کسانیاند که با سرعت و تلطیف بیشتر، از محدودیتهای زمینی فراتر میروند. این گروه، چونان باد در دشتهای معرفت، با شتاب و سبکی به سوی حق میشتابند. سیر آنها، که از سنگینی بارهای زمینی رها شده، به ظرافت و لطافت روح متکی است.
طایر: پرندگان آسمان وحدت
طایر، عارفانیاند که چونان پرندگان در آسمان وحدت پرواز میکنند. این مرتبه، که عالیترین مقام سلوک است، سالک را به مقامات والای عرفانی میرساند. طایر، با بالهای معرفت و شهود، از قیود زمینی رها شده و در حضرگاه وحده الحق جای میگیرد.
درنگ: مراتب سلوک (راجل، سالک، سایر، طایر)، چونان پلههای نردبان معرفت، سالک را از ایمان عادی به پرواز در آسمان وحدت هدایت میکنند. طایر، با رهایی از قیود زمینی، به مقامات عالی عرفانی میرسد. |
محب و محبوب: تفاوت در سلوک و لطف الهی
محبین، که شامل راجل، سالک، سایر و طایر میشوند، در حال سیر و تلاش برای رسیدن به حقاند. این گروه، چونان کاروانیانیاند که با زحمت و کوشش، جاده سلوک را میپیمایند. در مقابل، محبوبین، بدون نیاز به سلوک، مورد لطف خاص الهی قرار گرفته و به مقامات عالی میرسند. محبوبین، چونان کسانیاند که پیش از ورود به مدرسه معرفت، آب حیات حقیقت به آنها نوشانده شده است. این تمایز، به لطف بیواسطه الهی اشاره دارد که برخی را از ابتدا در مقام قرب قرار میدهد.
درنگ: محبین با تلاش و سلوک به سوی حق میشتابند، اما محبوبین، با لطف بیواسطه الهی، پیش از سلوک در مقام قرب جای میگیرند. |
احکام وجود: مفیض و مفاض
وجود، دارای دو حکم بنیادین است: مفیض و مفاض. این دو حکم، چونان دو روی سکه وجود، در ظروف جبروت و ملکوت تجلی مییابند.
مفیض: ظرف جبروت و روح
حکم مفیض، که بر روح غالب است، در ظرف جبروت قرار دارد. جبروت، چونان آسمانی وصفناپذیر، محل ظهور وحدت وجود عینی است. روح، در این ظرف، چونان مرآتی صاف، علل باطنی را مشاهده میکند و از کثرت ظاهری فراتر میرود. مفیض، به معنای فاعل و صادرکننده فیض، قلب سالک را به سوی حقیقت وحدانی رهنمون میسازد.
مفاض: ظرف ملکوت و نفس
حکم مفاض، که بر نفس غالب است، در ظرف ملکوت قرار دارد. ملکوت، چونان جهانی از افعال، محل ظهور کثرت احکام حقایق کونیه است. نفس، در این ظرف، چونان آینهای است که صورتهای ظاهری را منعکس میکند، اما از درک علل باطنی عاجز است. این تمایز، به تفاوت میان ظاهر و باطن در سلوک عرفانی اشاره دارد.
درنگ: مفیض، در ظرف جبروت، وحدت وجود را در روح متجلی میسازد، در حالی که مفاض، در ظرف ملکوت، کثرت احکام را در نفس منعکس میکند. |
نفس و روح: آینه کثرت و مرآت وحدت
نفس، در ظرف ملکوت، چونان آینهای است که کثرت حقایق کونیه در آن منعکس میشود، اما وجه آینه (علت انعکاس) از آن پنهان است. این تشبیه، به محدودیت درک ظاهری نفس اشاره دارد، چنانکه کودکی تصویر را در آینه میبیند، اما از چگونگی انعکاس آن بیخبر است. در مقابل، روح، در ظرف جبروت، محل ظهور وحدت وجود عینی است. روح، چونان مرآتی صاف، علل باطنی را مشاهده میکند و کثرت شئون را باطنی میسازد.
این تمایز، به تفاوت میان ظاهر و باطن در سلوک اشاره دارد. نفس، گرفتار کثرت و صورتهای ظاهری است، در حالی که روح، با درک وحدت، به حقیقت باطنی راه مییابد. این مفهوم، با استعارهای زیبا تصویر میشود: نفس، چونان آینهای است که تصاویر را منعکس میکند، اما روح، چونان چشمهای زلال، حقیقت را در خود متجلی میسازد.
درنگ: نفس، چونان آینهای در ملکوت، کثرت را منعکس میکند، اما روح، در جبروت، مرآت وحدت است و علل باطنی را مشاهده مینماید. |
سیر اول و دوم: رفع و خرق حجابها
سلوک عرفانی، در دو سیر متمایز تعریف میشود: سیر اول و سیر دوم، که هر یک به رفع موانع و درک حقیقت در ظروف مختلف مربوط است.
سیر اول: رفع حجابهای کثرت
سیر اول، در ظرف نفس و ملکوت، به رفع حجابهای کثرت احکام از آینه وحدت وجود میپردازد. در این مرحله، سالک، چونان مسافری که غبار از آینه میزداید، کثرت ظاهری را کنار زده و به وحدت وجود نزدیک میشود. این سیر، با ظهور صور عالم و کمالات وجودی همراه است، اما هنوز به درک کامل علل باطنی نائل نشده است.
سیر دوم: خرق حجاب وحدت
سیر دوم، در ظرف روح و جبروت، به خرق حجاب وحدت وجود عینی میپردازد. در این مرحله، سالک، چونان پرندهای که پردههای آسمان را میدرد، به درک علل باطنی و علوم غیبیه نائل میگردد. این سیر، با فتق روح، یعنی باز شدن روح به سوی اسرار الهی، همراه است و سالک را به مقامات عالی عرفانی میرساند.
درنگ: سیر اول، حجابهای کثرت را در ظرف نفس رفع میکند، در حالی که سیر دوم، با خرق حجاب وحدت در ظرف روح، سالک را به درک اسرار الهی رهنمون میسازد. |
تمثیلات عینی: راننده ناشی و حرفهای
برای تبیین تفاوت میان مفاض و مفیض، درسگفتار از تمثیلاتی عینی بهره میجوید. راننده ناشی، چونان نفسی است که در ظرف ملکوت، با زحمت و تلاش، صورتهای ظاهری را میبیند، اما از علل باطنی بیخبر است. در مقابل، راننده حرفهای، چونان روحی است که در ظرف جبروت، با سهولت و بدون زحمت، علل را درک میکند. همچنین، یافتن شیء گمشده در آینه، به نفس اشاره دارد که صورت را میبیند، اما پیشبینی گم شدن شیء، به روح مربوط است که علت را مشاهده میکند.
این تمثیلات، چونان چراغهایی در مسیر سلوک، تفاوت میان درک ظاهری و باطنی را روشن میسازند. نفس، گرفتار کثرت و صورت است، در حالی که روح، با درک وحدت و علل، به حقیقت راه مییابد.
درنگ: تمثیل راننده ناشی و حرفهای، تفاوت میان نفس (صورتبین) و روح (علتبین) را در ظروف ملکوت و جبروت به زیبایی تصویر میکند. |
نقد پیچیدگیهای زبانی و ضرورت سادگی
درسگفتار، با نقد عبارات سنگین و پیچیده فلسفی، بر ضرورت سادگی و روشنی در بیان مفاهیم عرفانی تأکید میورزد. عبارات آخوندی و پیچیده، چونان غباری بر آینه معرفت، مانع از درک حقیقت میشوند. عرفان، چونان چشمهای زلال، باید با زبانی روشن و قابلفهم جاری شود تا قلب سالک را سیراب سازد. این نقد، به اهمیت فهمپذیری برای پژوهشگران و سالکان اشاره دارد و از پیچیدگیهای غیرضروری پرهیز میکند.
درنگ: سادگی و روشنی در بیان مفاهیم عرفانی، چونان کلیدی است که قفل قلب سالک را میگشاید و او را به سوی حقیقت رهنمون میسازد. |
فتق روح: گشایش به سوی اسرار الهی
فتق روح، به معنای باز شدن روح و درک اسرار الهی و علوم غیبیه، در ظرف جبروت رخ میدهد. این مرحله، چونان گشایش دریچهای به سوی آسمان حقیقت، سالک را به رویت باطنی و شهود اسرار رهنمون میسازد. در این مقام، قلب سالک، چونان مشیمی که روح را در برگرفته، متولد میشود و مرآت تجلیات الهی میگردد.
این مفهوم، به تولد قلب حقیقی اشاره دارد که از وحدت روح و نفس زاده میشود. قلب، چونان فرزندی نورانی، جامع تقوا و نقاوت است و تمامی شئونات و احکام را در خود متجلی میسازد.
درنگ: فتق روح، چونان گشایش دریچهای به سوی اسرار الهی، قلب سالک را مرآت تجلیات وحدانی میسازد. |
نقد اسمای سلبیه: تأکید بر اسمای ثبوتی
اسمای سلبیه، مانند غیرمرئی و غیرمرکب، بهعنوان اسمای واقعی تلقی نمیشوند، بلکه انتزاعات ذهنیاند که در مقابل اسمای جمالی (رحمان، رحیم، کریم) و جلالی (قادر، قاطع) اهمیت کمتری دارند. این دیدگاه، که ریشه در عرفان اسلامی دارد، بر اسمای ثبوتی تأکید میورزد که جلوههای وجودی حق را متجلی میسازند. اسمای سلبیه، چونان سایههایی در برابر نور اسمای ثبوتی، از حقیقت اصیل برخوردار نیستند.
درنگ: اسمای جمالی و جلالی، چونان پرتوهای حقیقت الهی، بر اسمای سلبیه که انتزاعات ذهنیاند، اولویت دارند. |
رویت اولیای خدا: دسترسی به علم غیب
اولیای خدا، به دلیل لطف الهی، قادر به درک علل و پیشبینی حوادثاند، مانند دانستن زمان و مکان مرگ. این توانایی، برخلاف محدودیتهای انسان عادی، به رویت باطنی و دسترسی به علوم غیبیه وابسته است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ (لقمان: ۳۴، : و هیچکس نمیداند فردا چه به دست میآورد، و هیچکس نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد. بیگمان خدا دانای آگاه است).
این آیه، به محدودیت علم انسانی در برابر علم الهی اشاره دارد، اما اولیای خدا، با لطف خاص، از این محدودیت فراتر میروند و به علم غیب دسترسی مییابند. این مقام، چونان ایستادن بر قله معرفت، قلب عارف را به مرآت اسرار الهی تبدیل میکند.
درنگ: اولیای خدا، با رویت باطنی، به علم غیب دسترسی مییابند و از محدودیتهای انسان عادی فراتر میروند. |
عالم برزخ: تجلی شئونات
در عالم برزخ، شئونات افراد آشکار میشود و هیچچیز پنهان نمیماند. این عالم، چونان صحنهای است که پردههای ظاهری فرو میریزد و حقیقت باطنی افراد متجلی میگردد. در مقابل عالم ناسوت، که پر از حجاب و پنهانکاری است، برزخ، چونان آینهای صاف، تمامی شئونات را آشکار میسازد. این مفهوم، به یوم تبلی السرائر اشاره دارد، روزی که اسرار نهان هویدا میشود.
درنگ: عالم برزخ، چونان آینهای صاف، شئونات باطنی افراد را آشکار میسازد و پردههای ظاهری را فرو میریزد. |
خلقت انسان: از گل، نه خاک
انسان، نه از خاک صرف، بلکه از گل آفریده شده است. آب، خاک را خنثی کرده و آن را به گلی لطیف و انعطافپذیر تبدیل میکند. این دیدگاه، به لطافت وجود انسانی اشاره دارد که برخلاف سنگینی خاک، قابلیت پذیرش فیض الهی را دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید:
﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾ (الرحمن: ۲۶-۲۷، : هر که بر روی زمین است فانی است، و چهره پروردگار تو که دارای جلال و اکرام است باقی میماند).
این آیه، به فناپذیری موجودات زمینی و بقای وجه الهی اشاره دارد. خلقت از گل، انسان را از سنگینی خاک رها ساخته و او را به سوی لطافت و معرفت هدایت میکند.
درنگ: خلقت انسان از گل، نه خاک، به لطافت وجودی او اشاره دارد که قابلیت پذیرش فیض الهی را در خود نهفته دارد. |
تجلی باطنی: سه شکل رویت
تجلی باطنی، در سه شکل متمایز ظاهر میشود: علیه، به، و فیه. در تجلی علیه، سالک حقیقت را بهصورت مستقیم مشاهده میکند، چونان دیدن خورشید در آسمان صاف. در تجلی به، حقیقت از طریق واسطهای دیده میشود، مانند مشاهده نور در آینه. در تجلی فیه، حقیقت در ظرف وجودی خود سالک متجلی میگردد، چونان چشمهای که از درون قلب میجوشد. این سه شکل، مراحل مختلف شهود عرفانی را نمایان میسازند.
درنگ: تجلی باطنی در سه شکل علیه، به، و فیه، مراحل مختلف شهود عرفانی را از رویت مستقیم تا درک حقیقت در وجود سالک تصویر میکند. |
ده حقایق عرفانی: مراحل شهود و اتصال
درسگفتار به ده حقیقت عرفانی اشاره دارد که مراحل مختلف سلوک را نمایان میسازند: مکاشفه، مشاهده، معاینه، حیات، قبض، بسط، سکر، صحو، طمس، و محو. این حقایق، چونان منازلی در مسیر سلوک، سالک را از کشف و شهود به اتصال و انفصال در خلوت عرفانی رهنمون میکنند. هر یک از این مراحل، چونان گامی به سوی حقیقت، قلب سالک را به سوی وحدت الهی هدایت میکند.
درنگ: ده حقیقت عرفانی (مکاشفه، مشاهده، معاینه، حیات، قبض، بسط، سکر، صحو، طمس، محو)، چونان منازلی در مسیر سلوک، سالک را به اتصال و انفصال در خلوت عرفانی رهنمون میسازند. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین مراتب سلوک، احکام وجود، و حقایق عرفانی، چارچوبی جامع برای فهم عرفان نظری و عملی ارائه داد. تمایز فلسفه و عرفان، مراتب سلوک (راجل، سالک، سایر، طایر)، و احکام مفیض و مفاض، نقشهای معنوی برای سیر به سوی حق فراهم آوردند. نقد اسمای سلبیه و پیچیدگیهای زبانی، بر اصالت و سادگی عرفان تأکید ورزید. آیات قرآن کریم، چونان چراغهایی در این مسیر، محدودیتهای انسان عادی و تواناییهای اولیای خدا را روشن ساختند. این چارچوب، سالک را به سوی مقامات عالی عرفانی و رویت حقیقت الهی هدایت میکند.
جمعبندی نهایی
کتاب با الهام از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، چونان نوری در مسیر معرفت، راه سالکان و پژوهشگران را روشن میسازد. مراتب سلوک، احکام وجود، و حقایق عرفانی، با چارچوبی نظاممند برای فهم حقیقت الهی ارائه میدهند. نقد پیچیدگیهای زبانی و تأکید بر سادگی، همراه با تمثیلات و اشارات معنوی، این اثر را به منبعی جامع برای مخاطبان متخصص تبدیل کرده است. آیات قرآن کریم، چونان ستارگانی در آسمان این متن، حقیقت را روشن میسازند و سالک را به سوی وحدت و قرب الهی رهنمون میکنند.
با نظارت صادق خادمی |