متن درس
تأملات فلسفی و عرفانی در ملازمه شرط و مشروط
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۸)
دیباچه
کتاب حاضر، بازنویسی و تدوینی فاخر و علمی از درسگفتار شماره ۶۸ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است که در تاریخ دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ ایراد شده است. این درسگفتار، با محوریت بررسی رابطه شرط و مشروط، اقتضا و ذات، و نقد آرای فلسفی ابنسینا در کتاب اشارات، در پیوند با مفاهیم عرفانی و کلامی، به تبیین عمیق رابطه میان خالق و مخلوق میپردازد.
بخش یکم: مبانی فلسفی و عرفانی ملازمه شرط و مشروط
استهلال و چارچوب بحث
درسگفتار با استهلال به نام خداوند متعال، بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ، آغاز میشود و به کاوش در مسائل لبّی و اقتضایی در رابطه میان خالق و مخلوق میپردازد. این مباحث، آمیزهای از عرفان، کلام و فلسفه را در خود جای داده و در صدد نقد آرای ابنسینا در کتاب اشارات است. همانگونه که نسیمی لطیف، برگهای درختان را به رقص میآورد، این درسگفتار نیز با ظرافت، لایههای عمیق معرفت را به حرکت درمیآورد تا مخاطب را به سوی تأمل در حقیقت هستی رهنمون سازد.
اصل بنیادین: ذاتی و مشروط
محور اصلی بحث بر دو اصل استوار است: نخست، «الذاتی لا یزول» (آنچه ذاتی است، زایل نمیشود)؛ و دوم، «المشروط یزول بزوال شرطه» (مشروط با زوال شرط خود زایل میشود). ذاتی، آن چیزی است که به هیچ شرطی وابسته نیست و در ذات خود پایدار است، مانند خورشیدی که نورش از وجودش جداییناپذیر است. اما مشروط، چون سایهای است که به وجود درخت وابسته است؛ با زوال درخت، سایه نیز محو میشود.
این اصول، ریشه در مباحث فلسفی و اصولی دارند و تمایز میان وجود ذاتی (غیرمشروط) و وجود اقتضایی (مشروط) را روشن میسازند. نقد ابنسینا در این چارچوب، از منظری عرفانی و فلسفی صورت میگیرد که قدرت استدلالی او را به چالش میکشد.
ملازمه شرط و مشروط
رابطه شرط و مشروط، رابطهای است که در آن وجود یکی به دیگری وابسته است. اگر شرط موجود باشد، مشروط نیز موجود است؛ و اگر شرط زایل شود، مشروط نیز از میان میرود. این ملازمه، مانند پیوند میان رود و سرچشمه است: بدون سرچشمه، رود خشک میشود؛ و بدون رود، سرچشمهای در کار نیست. متن، این رابطه را در دو صورت بررسی میکند:
- اگر مشروط بدون شرط موجود باشد، دیگر مشروط نیست، بلکه مطلق است.
- اگر مشروط با دوام شرط موجود باشد، ملازمه حفظ میشود و شرط و مشروط به یکدیگر وابستهاند.
این تحلیل، منطق ملازمه را به عنوان بنیانی برای فهم رابطه میان شرط و مشروط معرفی میکند و نشان میدهد که این دو مفهوم، چون دو بال پرندهای هستند که با هماهنگی، پرواز حقیقت را ممکن میسازند.
تأیید اصل ملازمه
متن با تأیید اصل «لو لا دوامه حسب دوام الشرط» (اگر دوام مشروط بدون دوام شرط باشد، یا مشروط نیست یا شرط موجود است)، بر ضرورت وجود شرط برای تحقق مشروط تأکید دارد. اگر مشروط بدون شرط موجود باشد، دیگر مشروط نیست و به مثابه ستارهای است که در آسمان بینیاز از نور خورشید میدرخشد، امری که در نظام هستی محال است.
این تأیید، نشاندهنده پیوند ناگسستنی میان شرط و مشروط است و هرگونه انفکاک بین این دو را به نفی یکی از آنها منجر میداند.
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست، با تبیین مبانی فلسفی و عرفانی ملازمه شرط و مشروط، چارچوبی روشن برای فهم رابطه میان خالق و مخلوق فراهم آورد. این بخش، با تأکید بر اصول ذاتی و مشروط، و نقد آرای ابنسینا، نشان داد که چگونه عرفان و فلسفه میتوانند در کنار کلام، به تبیین حقیقت هستی کمک کنند. ملازمه شرط و مشروط، به مثابه کلیدی است که درهای معرفت را به سوی سالک میگشاید.
بخش دوم: اقتضا و مقتضی در نظام هستی
تبیین اقتضا و مقتضی
اقتضا، به معنای لزوم تحقق امری پس از مقتضی (شرط) است. اگر مقتضی موجود باشد، اقتضا نیز تحقق مییابد؛ و اگر مقتضی زایل شود، اقتضا نیز از میان میرود. این رابطه، مانند پیوند میان خاک و گیاه است: خاک، مقتضی رویش گیاه است و بدون آن، گیاه نمیروید.
متن تأکید دارد که اگر شرط موجود باشد و مشروط نباشد، محذوری پدید میآید که در آن، لازم (مشروط) بدون ملزوم (شرط) باقی میماند. این امر، به مثابه تلاش برای روشن نگه داشتن چراغی بدون روغن است که در نظام منطقی و فلسفی، ممتنع است.
تمایز کشف انی و لمی
متن، ملازمه شرط و مشروط را در دو نوع کشف بررسی میکند: کشف انی (از معلول به علت) و کشف لمی (از علت به معلول). برای مثال، تب (معلول) به اختلال مزاج (علت) اشاره دارد که این، کشف انی است؛ و اختلال مزاج به تب منجر میشود که این، کشف لمی است. این دو، مانند دو مسیر به سوی یک مقصدند: یکی از پایین به بالا میرود و دیگری از بالا به پایین.
کشف انی، از ظواهر به باطن میرسد، مانند کسی که از تماشای گل، به باغبان میرسد. کشف لمی، از باطن به ظاهر است، مانند کسی که از وجود باغبان، به گلها پی میبرد. این تمایز، ریشه در منطق فلسفی دارد و نشاندهنده دو رویکرد استدلالی در فهم رابطه شرط و مشروط است.
نقد کشف لمی در فلسفه
در فلسفه متأخر، کشف لمی به دلیل عدم تعدد بین علت و معلول مورد انتقاد قرار گرفته است. عالم، نه به عنوان معلول حق، بلکه به عنوان ظهور او معرفی شده است. این دیدگاه، مانند آن است که نور خورشید را نه جدا از خورشید، بلکه تجلی آن بدانیم. بنابراین، رابطه حق و خلق، ملازمهای است، نه رابطه علّی.
این نقد، بر وحدت وجود در عرفان تأکید دارد و تمایز میان فلسفه مشائی (که بر رابطه علّی تمرکز دارد) و عرفان (که بر ظهور و تجلی تأکید میکند) را برجسته میسازد.
مثالهای ملازمه در عالم خلق
مثالهایی مانند «برگ درختان سبز» یا «بحر» برای اثبات وجود خدا (کشف انی) کافی نیستند، زیرا شناخت دقیق ذات الهی را فراهم نمیکنند. این مثالها، مانند سایههایی هستند که به وجود جسم اشاره دارند، اما خود جسم را به تمامی نشان نمیدهند. این نقد، محدودیتهای استدلال استقرایی را نشان میدهد و بر ضرورت معرفت شهودی در عرفان تأکید دارد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی اقتضا و مقتضی، و تمایز میان کشف انی و لمی، به تبیین رابطه میان شرط و مشروط در نظام هستی پرداخت. این بخش، با تأکید بر وحدت وجودی و نقد دیدگاههای فلسفی مبتنی بر رابطه علّی، نشان داد که عرفان، دریچهای نو به سوی فهم حقیقت گشوده است. ملازمه میان حق و خلق، نه از جنس احتیاج، بلکه از جنس تجلی و ظهور است.
بخش سوم: تأملات عرفانی در مسیر سلوک
هشدار به سالک در برابر سادهلوحی
سالک طریق معرفت، باید چون عقابی تیزبین و پخته باشد و از سادهلوحی یا لجاجت پرهیز کند. پذیرش بیچونوچرا، مانند اعتماد به سرابی در بیابان است که سالک را به گمراهی میکشاند. انکار بیدلیل نیز، مانند بستن درهای معرفت به روی خویشتن است. سالک باید با تأمل و دقت، حق را از باطل تمیز دهد.
عرفان و خطر انحراف
عرفان، مانند مسیری است که ورود به آن آسان و خروج از آن دشوار است. سالک اگر از این مسیر خارج شود، چون پرندهای که بالهایش شکسته، دچار خسران دنیا و آخرت میشود. این مسیر، مانند دریایی ژرف است که تنها شناگران ماهر در آن به ساحل نجات میرسند.
متن هشدار میدهد که سالک باید در این مسیر استوار بماند، وگرنه مانند کسی است که وارد دژ مستحکمی شده، اما با خروج از آن، خود را در برابر طوفانهای دنیا و آخرت بیپناه میبیند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر خطرات مسیر سلوک و ضرورت بصیرت و استقامت، سالک را به سوی تعادل معرفتی هدایت کرد. عرفان، مسیری است که نیازمند تعهد و پختگی است، و هرگونه انحراف از آن، به خسرانی عظیم منجر میشود.
بخش چهارم: نقد فلسفی و تبیین رابطه خدا و خلق
مفهوم «الشيء من حیث هو هو»
مفهوم «الشيء من حیث هو هو» به معنای ذات شیء است. اگر ذات شیء اقتضای امری داشته باشد، مانند سیالیت آب یا حرارت آتش، آن شیء به آن امر محتاج است. این رابطه، مانند پیوند میان گل و عطر آن است: گل بدون عطر، گل نیست؛ و عطر بدون گل، وجودی ندارد.
این اصل، نشاندهنده پیوند ناگسستنی میان ذات و اقتضائات آن است و بر این نکته تأکید دارد که ذات، بدون صفات ذاتی خود، قابل تصور نیست.
نقد احتیاج در رابطه خدا و خلق
متن، این پرسش را مطرح میکند که اگر خدا اقتضای خلقت دارد، آیا به خلق محتاج است؟ پاسخ این است که رابطه خدا و خلق، نه از جنس احتیاج، بلکه از جنس ملازمه عاشقانه است. خدا بدون خلق، مانند اقیانوسی است که امواجش متوقف شدهاند؛ و خلق بدون خدا، چون امواجی است که بیاقیانوس در تلاطماند.
این دیدگاه، احتیاج به معنای فلسفی (غیریت) را نفی میکند و بر وحدت وجودی میان حق و خلق تأکید دارد.
مثالهای فلسفی برای اقتضا
آب، اقتضای سیالیت دارد و آتش، اقتضای حرارت. این اقتضائات، ذاتی هستند، اما به معنای احتیاج به غیریت نیستند. مانند این است که بگوییم آینه، اقتضای بازتاب نور دارد، اما این بازتاب، بخشی از ذات آینه است، نه چیزی جدا از آن.
این مثالها، رابطه میان ذات و صفات را به صورت ملازمهای توضیح میدهند و بر وحدت در نظام هستی تأکید دارند.
نقد ابنسینا در مسئله معاد جسمانی
ابنسینا، معاد جسمانی را به دلیل تغیر ذاتی ماده نپذیرفته است، زیرا ماده متغیر نمیتواند دائمی باشد. متن این دیدگاه را نقد کرده و میگوید ماده تحت شرایط مختلف تغییر میکند، نه به صورت ذاتی. برای مثال، گوشت در فریزر سفت میشود، در زیرزمین بو میگیرد، و در آفتاب خشک میشود. این تغییرات، ذاتی نیستند، بلکه به شرایط وابستهاند.
متن با استناد به آیات قرآن کریم، مانند وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ (سوره انعام: ۹۴، : «و به راستی همانگونه که شما را بار نخست آفریدیم، تنها نزد ما آمدید»)، معاد جسمانی را تأیید میکند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با بررسی مفهوم ذات و اقتضا، و نقد دیدگاه ابنسینا درباره معاد جسمانی، نشان داد که رابطه خدا و خلق، نه از جنس احتیاج، بلکه از جنس ملازمه عاشقانه است. این بخش، با استناد به آیات قرآن کریم و مثالهای عینی، بر انعطافپذیری ماده و امکان معاد جسمانی تأکید کرد.
بخش پنجم: دنیا و آخرت در آیینه عرفان
دنیا به عنوان مزرعه آخرت
دنیا، به تعبیر قرآن کریم، «مزرعة الآخرة» است؛ بستری که هم خیر میروید و هم شر. آنچه در این مزرعه کاشته شود، در آخرت برداشت میشود. این دنیا، مانند زمینی است که هم گلهای معطر میپروراند و هم خارهای گزنده.
این دیدگاه، بر مسئولیت انسان در اعمال خود تأکید دارد و دنیا را بستری برای کمال یا خسران معرفی میکند.
نقد تصویر نادرست از بهشت
بهشت، به اشتباه به عنوان مکانی صرفاً مجرد و بدون ویژگیهای مادی (مانند ریش و ابرو) تصور شده است. متن این دیدگاه را نقد کرده و بهشت را مکانی با زیباییهای متنوع معرفی میکند. مانند باغی است که هر گل در آن، جلوهای از زیبایی الهی را به نمایش میگذارد.
متن به روایاتی اشاره دارد که توصیف حور و غلمان در بهشت را بیان میکنند، مانند مَا رَأَيْتُ فِي ٱلْجَنَّةِ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْكَ (اشاره به روایات توصیف بهشت)، که بر وجود تنوع و زیبایی در بهشت دلالت دارد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تبیین دنیا به عنوان مزرعه آخرت و نقد تصویر نادرست از بهشت، بر جامعیت نظام الهی تأکید کرد. دنیا، بستری برای کاشت و آخرت، زمان برداشت است؛ و بهشت، جلوهگاه زیباییهای متنوع الهی است که فراتر از تصورات زهدگرایانه است.
جمعبندی نهایی
این نوشتار تأملات فلسفی و عرفانی در ملازمه شرط و مشروط»، با بازنویسی درسگفتار شماره ۶۸ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی پرداخت. این اثر، با تبیین رابطه شرط و مشروط، اقتضا و ذات، و نقد آرای ابنسینا، چارچوبی جامع برای فهم رابطه میان خالق و مخلوق ارائه داد. تأکید بر ملازمه عاشقانه میان حق و خلق، نقد دیدگاههای فلسفی مبتنی بر رابطه علّی، و تأیید معاد جسمانی با استناد به آیات قرآن کریم، از برجستهترین دستاوردهای این متن است. این کتاب، مانند چراغی است که مسیر معرفت را برای پژوهشگران و سالکان روشن میسازد و با تلفیق فلسفه، عرفان و کلام، دریچهای نو به سوی حقیقت میگشاید.