متن درس
مصباح الانس: تبیین قاعده عرفانی اثمار و مراتب وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۶)
دیباچه
کتاب حاضر، بازنویسی و تدوین علمی درسگفتار شماره ۷۶ از مجموعه گرانسنگ مصباح الانس، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۹ است که در ادامه مباحث التمهید الجملی السابقه، فصل دوم، به تبیین قاعدهای عرفانی-فلسفی در باب اثمار اشیاء و نسبت آن با مفاهیم تضاد، تخالف، و مراتب وجود میپردازد. این اثر، با نقدی عالمانه بر آرای صدرالدین قونوی و شارحان، به اصلاح دیدگاههای نادرست پرداخته و چارچوبی دقیق و منسجم برای فهم رابطه میان حق و خلق ارائه میدهد.
بخش اول: نقد و تبیین قاعده عرفانی اثمار
نقد قاعده لزوم جزئی قونوی
قاعده عرفانی منسوب به صدرالدین قونوی مبنی بر اثبات لزوم جزئی میان هر دو چیز، حتی اگر نقيض یکدیگر باشند، با استناد به برهان شکل سوم منطقی، در این درسگفتار مورد نقد قرار گرفته است. این قاعده، به دلیل عدم توجه به مبانی دقیق فلسفی و عرفانی، دچار اشکال شناخته شده و نادرست تلقی میگردد. قونوی و شارحان وی معتقدند که رابطهای میان هر دو چیز، حتی متضادها، بهواسطه برهان منطقی شکل سوم قابل اثبات است. اما این دیدگاه، به دلیل نادیده گرفتن وحدت وجود و فقدان تضاد ذاتی در عالم، از اساس مخدوش است.
درنگ: قاعده لزوم جزئی قونوی، به دلیل ناسازگاری با اصل وحدت وجود و عدم توجه به فقدان تضاد ذاتی، مردود است و نیازمند اصلاح بر مبنای اصول عرفانی-فلسفی صحیح است.
تبیین قاعده صحیح اثمار
قاعده صحیح عرفانی-فلسفی در باب اثمار چنین است: هر شیء، بر اساس طبیعت و فعلیت ذاتی خود، اثری متناسب با مقتضای خود تولید میکند. این اصل، ریشه در وحدت وجود داشته و بر ظهورات حق در مراتب مختلف تأکید دارد. بهسان درختی که میوهای همجنس با ذات خود میآورد، هر موجودی تنها آنچه با طبیعتش سازگار است، به ظهور میرساند.
درنگ: هر موجود، مقتضای ذات خود را بهصورت خاص و مطابق با فعلیت خویش تولید میکند، و این قاعده، مبنای فهم رابطه میان حق و خلق در عرفان است.
نفی تضاد و تأکید بر تخالف
برخلاف دیدگاه قونوی که معتقد است شیء نمیتواند ضد یا مناقض خود را تولید کند، این درسگفتار تأکید دارد که تضاد و تناقض در عالم وجود ندارد. وجود، حقیقتی واحد است و ضد یا نقيض آن در عالم خارج معنا ندارد. تخالف، که ناشی از تفاوتهای ظهوری و تعاملات است، در عالم مشاهده میشود، اما این تخالف به عوامل خارجی مانند تربیت یا محیط بازمیگردد، نه به تضاد ذاتی. بهسان رودخانهای که مسیرش بهواسطه موانع تغییر مییابد، تخالف نیز از تعاملات خارجی نشأت میگیرد.
درنگ: در عالم، تخالف ناشی از تعاملات خارجی وجود دارد، اما تضاد یا تناقض به معنای فلسفی آن، به دلیل وحدت وجود، منتفی است.
تمایز اثمار العدم و عدم الاثمار
یکی از نکات محوری این درسگفتار، تمایز میان «اثمار العدم» (تولید عدم) و «عدم الاثمار» (فقدان اثر) است. اثمار العدم، که به معنای تولید نیستی است، در عالم وجود ندارد؛ بلکه آنچه رخ میدهد، عدم الاثمار است، یعنی فقدان تولید اثر. برای مثال، اگر عددی زوج نباشد، به معنای تولید فرد نیست، بلکه صرفاً زوج نبودن آن است. این تمایز، نقدی بر دیدگاه قونوی است که به اشتباه فرض تولید عدم را مطرح کرده است.
درنگ: اثمار العدم در عالم وجود ندارد؛ آنچه مطرح است، عدم الاثمار است که به معنای فقدان اثر است، نه تولید نیستی.
بخش دوم: مراتب وجود و تقسیمبندی عالم
تقسیمبندی عالم به پنج مرتبه
عالم هستی، در این درسگفتار، به پنج مرتبه تقسیم شده است: اسمای الهی، وجودات خلقی (اعیان ثابته)، عالم مثالی، عالم ناسوت، و مقام جمعی (انسان). اسمای الهی، بهسان سرچشمهای بیکران، در اعیان ثابته ظهور مییابند، سپس به عالم مثالی، ناسوت، و نهایتاً به انسان بهعنوان مقام جامع میرسند. انسان، چون آیینهای که تمامی مراتب را در خود جمع میکند، صدر کائنات است.
درنگ: عالم به پنج مرتبه تقسیم میشود: اسمای الهی، اعیان ثابته، عالم مثالی، ناسوت، و انسان بهعنوان مقام جمعی که تمامی مراتب را در خود منعکس میسازد.
نقد تعریف اعیان ثابته
اعیان ثابته، برخلاف دیدگاه برخی عرفا که آنها را لا موجود و لا معدوم میدانند، وجودات علمی و تعینات علمی در مرتبه علم الهیاند. این وجودات، نه عدماند و نه معدوم، بلکه چونان نوری که از ذات حق ساطع میشود، تعینات علمیاند که در مراتب وجود ظهور مییابند.
درنگ: اعیان ثابته، وجودات علمی و تعینات علمیاند که در مرتبه علم الهی قرار دارند و دیدگاه لا موجود و لا معدوم درباره آنها نادرست است.
تقسیمبندی مثلثی عالم
در کنار تقسیمبندی پنجگانه، عالم بهصورت مثلثی نیز ترسیم شده است: حق، انسان، و عالم. انسان، ظهور پروردگار است و عالم، بهسان بدن انسان، مظهر ظهورات اوست. این مدل، چونان مثلثی که اضلاعش به هم پیوستهاند، وحدت و ارتباط میان حق، انسان، و عالم را نشان میدهد.
درنگ: عالم بهصورت مثلثی با اضلاع حق، انسان، و عالم ترسیم میشود، که انسان ظهور حق و عالم بدن انسان است.
انعطاف در مراتب عالم
مراتب عالم، به حسب دیدگاه و اعتبار، قابل جمع و بسطاند. برخی سه مرتبه، برخی هفت یا حتی هزار مرتبه ذکر کردهاند. این انعطاف، بهسان پارچهای است که گاه جمع و گاه گسترده میشود، اما حقیقت آن واحد است. به قول شاعر: «جمعش کنی مشتی است، ولش کنی دشتی».
درنگ: مراتب عالم، به حسب اعتبار، قابل جمع و بسطاند و میتوانند به سه، پنج، یا حتی هزار مرتبه تقسیم شوند، اما حقیقت آنها واحد است.
بخش سوم: اصول دین و عدالت الهی
وحدت حقیقت در اصول دین
اصول دین، در حقیقت، یکی است: خدا. سایر اصول، چون نبوت، امامت، و قیامت، ظهورات این حقیقت واحدند. خدا، چونان ریشهای است که شاخههای معرفت از آن میروید، و سایر اصول، مظاهر این ریشهاند.
درنگ: اصول دین در حقیقت یکی است: خدا، و سایر اصول، ظهورات این حقیقت واحدند.
نقد جدایی عدل از اسمای الهی
عدل، جزء اصول دین نیست، زیرا همه اسمای الهی ذاتی حقاند و جدایی یکی از آنها، مانند عدل، نادرست است. تأثیر فرهنگ اهل سنت، که عدالت را اختیاری میداند، به این جدایی منجر شده است. عدل، چونان نوری است که از ذات حق ساطع میشود و نمیتوان آن را از سایر اسما جدا کرد.
درنگ: عدل، مانند سایر اسمای الهی، ذاتی حق است و جدایی آن بهعنوان اصلی مستقل، تحت تأثیر فرهنگ اهل سنت، نادرست است.
نقد غلبه فرهنگ اهل سنت در نفی عدالت
در جامعه مسلمین، فرهنگ اهل سنت، که عدالت را کم اهمیت میداند، غالب شده و عدالت به مفهومی ظاهری تقلیل یافته است. این امر، به نفی عدالت در تصدیهای اجتماعی و دینی منجر شده و چونان سایهای شوم، بر جامعه اسلامی افتاده است.
درنگ: غلبه فرهنگ اهل سنت، عدالت را به مفهومی ظاهری تقلیل داده و از اهمیت آن در تصدیهای اجتماعی و دینی کاسته است.
اهمیت عدالت در تصدیها
هر تصدی، از وزارت تا قضاوت و مدیریت، بدون عدالت غیرمشروع است و وزر و وبال دارد. عدالت، چونان پایهای است که بنای هر تصدی بر آن استوار میشود، و فقدان آن، به فساد و تباهی میانجامد.
درنگ: عدالت، شرط لازم برای هر تصدی است و فقدان آن، تصدی را غیرمشروع و مسئول در برابر وزر و وبال میسازد.
تأکید قرآن کریم بر عدالت الهی
آیه لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (آل عمران: ۱۸۲) بر عدالت مطلق الهی تأکید دارد. خداوند، حتی به قدر اندک، به بندگانش ستم نمیکند. این آیه، چونان مشعلی فروزان، راهنمای انسانها در مسیر عدالت است.
: «و خداوند به بندگانش ستمگر نیست.»
درنگ: آیه لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ بر عدالت مطلق الهی دلالت دارد و حتی ظلم اندک را از ذات حق نفی میکند.
بخش چهارم: نقدهای اجتماعی و تربیتی
نقد اعزام ائمه جماعت به مدارس
اعزام ائمه جماعت غیرمستند به مدارس، به حرمت معلمان صالح آسیب میزند. معلمان وارسته، که چونان ستارگانی در آسمان دانش میدرخشند، خود میتوانند امامت جماعت کنند. اعزام افرادی فاقد کمالات لازم، به اعتبار نظام آموزشی و معلمان لطمه میزند.
درنگ: اعزام ائمه جماعت غیرمستند به مدارس، به اعتبار معلمان صالح و نظام آموزشی آسیب میرساند، در حالی که معلمان وارسته خود میتوانند این نقش را ایفا کنند.
نقد تربیت فرزندان شهدا
تربیت فرزندان شهدا باید از باب عظمت باشد، نه ترحم. این فرزندان، چونان نهالهایی با استعدادهای ویژه، نیازمند شکوفاییاند. تربیت از سر ترحم، به حقشان لطمه میزند و مصیبتبار است.
درنگ: تربیت فرزندان شهدا باید از باب عظمت و شکوفایی استعدادهایشان باشد، نه از سر ترحم که به حقشان آسیب میرساند.
مسئولیت در برابر شهدا و جانبازان
جامعه در برابر شهدا و جانبازان مسئول است و باید از خجالت شرمنده باشد. این ایثارگران، چونان مشعلهایی فروزان، با فداکاری خود جامعه را شرمنده کردهاند. عدم ادای حقشان، مسئولیت سنگینی به دنبال دارد.
درنگ: جامعه در برابر شهدا و جانبازان مسئول است و عدم ادای حقشان، شرمندگی و مسئولیت سنگین به دنبال دارد.
نقد سوءاستفاده از شهدا
سوءاستفاده از شهدا و رقص بر قبر آنها، جرم و خیانتی بزرگ است. کمک از سر ترحم نیز بدهکاری ایجاد میکند. این سوءاستفاده، چونان خنجری است که بر پیکر پاک شهدا فرو میرود.
درنگ: سوءاستفاده از شهدا، جرم و خیانت است و حتی کمک از سر ترحم، بدهکاری ایجاد میکند.
بخش پنجم: انسان و مقام جمعی
انسان بهعنوان مقام جمعی
انسان، مقام جمعی است که تمامی عوالم را در خود جمع میکند و ظهور حق است. او، چونان آیینهای که همه مراتب وجود را منعکس میسازد، صدر کائنات است و تمامی عوالم را در خود زيارت میکند.
درنگ: انسان، مقام جمعی است که تمامی عوالم را در خود جمع کرده و بهعنوان ظهور حق، صدر کائنات محسوب میشود.
نقد مفهوم نکاح در اسما
اسمای الهی با اعیان نکاح نمیکنند؛ این تعبیر نادرست است. اسما، تعینات ذاتیاند و با اعیان رابطه نسبتی یا نکاح ندارند. این تعینات، چونان نوری از ذات حق، ظهورات الهیاند، نه ازدواج.
درنگ: اسمای الهی، تعینات ذاتیاند و با اعیان رابطه نکاح ندارند؛ این تعبیر، ادبی است و باید به تعینات ربوبی بازگردد.
اهمیت هبوط و صعود انسان
انسان با هبوط و صعود، به مقام جامع میرسد. آیه ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین: ۵) بر نزول انسان به ناسوت و امکان صعود او دلالت دارد. اسفل السافلین، چونان ظرفی است که صعود انسان در آن فعلیت مییابد.
: «سپس او را به پایینترین مراتب بازگرداندیم.»
درنگ: هبوط انسان به اسفل السافلین، ظرف صعود اوست و با طی مراتب وجود، به مقام جامع دست مییابد.
محبوبین و معرفت ذاتی
محبوبین، به دلیل تعینات ربوبی، از بدو تولد معارف الهی را درک میکنند. این معرفت، چونان چکیدهای است که در طول نسلها به آنها رسیده و تباری ویژه دارند.
درنگ: محبوبین، به دلیل تعینات ربوبی، از بدو تولد معرفت الهی دارند و تباری ویژهاند.
یتیمی و استعدادهای خاص
یتیمان، به حسب شرایط مختلف، استعدادهای متفاوتی دارند که نیازمند بررسی و ساماندهی است. آنها، چونان گوهرهایی ناشناخته، نیازمند کشف و پرورشاند.
درنگ: یتیمان دارای استعدادهای ویژهایاند که نیازمند تحقیق و ساماندهی برای شکوفایی است.
بخش ششم: جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتار شماره ۷۶ مصباح الانس، با تبیین قاعده عرفانی اثمار، به نقد آرای قونوی و شارحان پرداخته و با ارائه دیدگاهی مبتنی بر وحدت وجود، اشکالات را رفع کرده است. این اثر، با تأکید بر نفی تضاد، تبیین تخالف، و تقسیمبندی عالم به مراتب مختلف، چارچوبی دقیق برای فهم رابطه حق و خلق ارائه میدهد. نقدهای عرفانی و فلسفی، چونان مشعلهایی، راه را برای بازنگری در مفاهیم اعیان ثابته و نکاحات روشن ساختهاند. آیات قرآن کریم، مانند لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ و وَهَبَ لَهُ الأَسْمَاءَ كُلَّهَا، بر عدالت الهی و مقام جامع انسان تأکید دارند. همچنین، نقدهای اجتماعی، از جمله تربیت فرزندان شهدا و مسئولیت در برابر ایثارگران، چونان هشداری است برای جامعه اسلامی تا در برابر این گوهرهای گرانبها مسئولانه عمل کند. این اثر، چونان چشمهای زلال، معارف عرفانی و فلسفی را به مخاطب عرضه میکند و راه را برای پژوهشهای عمیقتر هموار میسازد.
با نظارت صادق خادمی