متن درس
تأملاتی در قاعده الواحد و مراتب وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۸)
دیباچه
این کتاب، بازتاب تأملاتی عمیق و عرفانی در باب قاعده الواحد و مراتب وجود است که از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره استخراج شده است. این اثر، با نگاهی ژرف به تمایز میان عوالم حقی و خلقی، به تبیین جایگاه انسان بهعنوان ظرف جامع اسما و صفات الهی پرداخته و با نقدی صریح بر برخی رویکردهای فلسفی و عرفانی، راهی به سوی معرفت متعالی و مقدس میگشاید.
بخش نخست: قاعده الواحد و وحدت ذاتی حق
آغاز با بسمهتعالی و تبیین قاعده الواحد
درسگفتار با ذکر شریف بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ آغاز میگردد، عبارتی که چون کلیدی زرین، دروازههای معرفت توحیدی را میگشاید. قاعده الواحد، که در فلسفه اسلامی از ابنسینا تا ملاصدرا جایگاهی والا دارد، بیان میدارد که از وجود واحد مطلق، تنها یک معلول واحد میتواند صادر شود. این قاعده، که ریشه در وحدت ذاتی حقتعالی دارد، تأکید میکند که اگر از واحد، دو معلول صادر شود، مستلزم تعدد علل است که با وحدت مطلق الهی ناسازگار است. به بیان دیگر، حقتعالی، چون آفتابی بیغروب، تنها یک شعاع وجود را ساطع میکند، و کثرت در مراتب ظهور، از این وحدت سرچشمه میگیرد.
تمایز مراتب هستی: عوالم حقی و خلقی
در این درسگفتار، مراتب هستی به دو ساحت متمایز تقسیم میشوند: عوالم حقی، که شامل ذات، اسما و صفات الهی است، و عوالم خلقی، که مظاهر این اسما و صفات را در بر میگیرند. برخلاف برخی دیدگاهها که حقتعالی را در زمره عوالم خلقی میآورند، تأکید میشود که ذات الهی، چون اقیانوسی بیکران، فراتر از هر ظرف و تعینی است. عوالم حقی، به اعتبار ظهور اسما و صفات، میتوانند بهعنوان مراتب الهی تلقی شوند، اما این نامگذاری تنها به شرط توجیهی دقیق و عاری از خلط با عوالم خلقی جایز است.
واژه «عالم» از ریشه «علم» به معنای نشانه است، و عوالم خلقی، چون آیینههایی صیقلیافته، نشانههای اسما و صفات الهیاند. عوالم حقی، که لسان خلقی ندارند، تنها به اعتبار ظهور ذات در اسما و صفات، «عالم» نامیده میشوند. این تمایز، همانند جدایی نور از سایه، از خلط میان ذات الهی و مظاهر خلقی جلوگیری میکند.
معنای عوالم حقی و پرهیز از خلط
تأکید بر این است که بحث نه بر سر عنوان، بلکه بر معنای آن است. عوالم حقی، که ظهورات ذات و اسما و صفاتاند، غیر از حق نیستند. این دیدگاه، چون چشمهای زلال، با مفهوم وحدت وجود همخوانی دارد، اما با احتیاطی عالمانه، از خلط حق و خلق پرهیز میکند. همانگونه که ستارهای در آسمان شب تنها بازتاب نور خورشید است، مظاهر خلقی نیز تنها جلوههای ظهور حقاند، نه خود حق.
مظاهر اسما و صفات در عوالم خلقی
عوالم خلقی به دو ساحت علمی (جهان معانی و حقایق) و عینی (جهان مادی) تقسیم میشوند. عالم عینی، خود مراتبی چون ملکی، ملکوتی، مثالی و ناسوتی دارد که هر یک، چون شاخههای درختی تنومند، ظهوری از اسما و صفات الهیاند. این مراتب، چون نردبانی به سوی کمال، انسان را به حقیقت الهی نزدیکتر میکنند.
بخش دوم: نقد رویکردهای عرفانی و فلسفی
نقد خلط حق و خلق
با استناد به روایتی که تشبیه خالق به مخلوق را شرک میداند (وَمَنْ يُشَرِّكْ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفْتَرَىٰٓ إِثْمًا عَظِيمًا [النساء: ٤٨])، نقدی صریح بر برخی رویکردهای عرفانی وارد میشود که با سادهسازی مفاهیم، حق را با خلق خلط میکنند. ادعاهایی چون «من حق میخورم» در مواجهه با امور مادی، چون بازیگویی کودکانه، از جدیت عرفان به دور است و به ابتذال میانجامد. عرفان، چون گوهری گرانبها، باید از این سطحینگریها مصون بماند.
عرفان به مثابه قداست و ادب الهی
عرفان، علمی متعالی و مقدس است که با ادب الهی و خلقی همراه است. با نگاهی به سخنان ائمه معصومین (ع)، چون اميرمؤمنان و امام سجاد (ع)، عرفان به مثابه آینهای صاف و صیقلی معرفی میشود که معرفت الهی را با ادب و وقار منعکس میکند. ادعاهای بیادبانه، مانند آنچه برخی در مواجهه با امور روزمره ابراز میدارند، از حقیقت عرفان به دور است و تنها نقابی بر نادانی است.
نقد عرفانهای سطحی و قلندری
برخی جریانهای عرفانی، که فاقد ادب الهیاند، به دلیل فقدان معرفت عمیق، عرفان را به سطحینگری و بازیگویی تقلیل میدهند. این رویکردها، چون شاخههای خشکیدهای که از درخت معرفت جدا شدهاند، عرفان را از جایگاه والای خود فرومیکاهند. عرفان حقیقی، چون قلهای رفیع، نیازمند ادب و معرفتی است که در سخنان ائمه (ع) متجلی است.
عرفان به عنوان عروس علوم انسانی
عرفان، به دلیل دربرگرفتن معرفت الهی و انسانی، چون عروسی در میان علوم انسانی میدرخشد. این علم، که در دل هر انسانی به دلیل فطرت الهی حضور دارد، چون چشمهای جوشان، معرفت را در وجود آدمی جاری میسازد. هر انسانی، چه با دلی سنگی و چه با قلبی نرم، نجوایی با حقیقت در درون خود دارد که عرفان، این نجوا را به معرفتی متعالی بدل میکند.
بخش سوم: انسان، ظرف جامع عوالم
تقسیم عوالم خلقی به پنج مرتبه
عوالم خلقی، چون نردبانی پنجپله، به عالم علمی، عالم عینی، عالم ملکوت، عالم مثال و عالم ناسوت تقسیم میشوند. انسان، بهعنوان ظرف جامع همه عوالم، چون آینهای تمامنما، تمامی این مراتب را در خود بازمیتاباند. این جامعیت، انسان را به جایگاه خلیفه الهی ارتقا میدهد، چنانکه قرآن کریم میفرماید: وَلَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنسَٰنَ فِيٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (التین: ٤).
انسان و ظهور بدوی الهی
انسان، بهعنوان ظهور اولیه الهی، محور خلقت است. روایت «أنا نبی و آدم بین الماء و الطین» بر تقدم وجود نوری پیامبر (ص) بر خلقت آدم دلالت دارد. انبیا و اولیا، چون خمسه طیبه و تسعه ثانیه، ظهورات اولیه حقاند که خلقت را به نور خود روشن میسازند. انسان، چون گوهری در صدف خلقت، تمامی عوالم را در خود جمع کرده و به سوی کمال هدایت میکند.
قلب انسان، ظرف مقسمی عوالم
قلب انسان، چون دری گرانبها، مراتب عوالم را در خود منعکس میکند. تقسیمبندی قلب به مراتب پنجگانه (قلب، قلب قلب، قلوب، قلب القلوب) نشاندهنده مراتب معرفتی و وجودی انسان کامل است. این قلب، چون آیینهای که نور حق را در مراتب گوناگون بازمیتاباند، ظرف ظهورات الهی است.
بخش چهارم: نقد نظام عقول عشره و فلسفه کلاسیک
نقد نظام عقول و افلاک
قاعده الواحد، که در فلسفه مشائی از ابنسینا تا ملاصدرا بررسی شده، در نظام عقول عشره (ده عقل) و افلاک نهگانه به کار رفته است. این نظام، که ریشه در هیئت بطلمیوسی و فلسفه ارسطویی دارد، برای تبیین خلقت عالم پیشنهاد شده بود، اما به دلیل فقدان پشتوانه علمی و کاربردی، چون بنایی فرسوده، فرومیریزد. تأکید بر این است که این نظریهها، چون قصههای کهن، از حقیقت معرفت به دورند.
علم به مثابه معرفت کاربردی
علم، چون چراغی فروزان، باید قدرت، کاربرد و رشد به همراه داشته باشد. معرفتی که صرفاً نظری باشد و به زندگی انسان خدمت نکند، چون درختی بیثمر، ارزشی ندارد. این دیدگاه، علم را به مثابه پلی میداند که انسان را به سوی کمال مادی و معنوی هدایت میکند.
نقد فلسفه غیرکاربردی
مباحث فلسفی غیرکاربردی، چون بار سنگینی بر دوش معرفت، باید بایگانی شوند تا انسان به مسائل ضروری زندگی بپردازد. این دیدگاه، چون نسیمی که گرد و غبار را میزداید، بر ضرورت بازنگری در علوم سنتی برای پاسخگویی به نیازهای معاصر تأکید دارد.
بخش پنجم: تبیین قاعده الواحد و جایگاه بندگی
تبیین قاعده الواحد با تمثیل
قاعده الواحد با تمثیلاتی ساده تبیین میشود: مداد تنها مینویسد، خودکار تنها جوهر میافشاند، و انسان تنها اراده میکند. از حقتعالی نیز تنها وجود صادر میشود، و این وجود، چون جویباری زلال، در مراتب گوناگون ظهور مییابد. کثرت در افعال انسان، در نهایت به وحدت اراده بازمیگردد، چنانکه همه کثرات عالم، جلوههای وحدت الهیاند.
بندگی، مرکز کمال انسان
بندگی، چون گوهری درخشان در تاج کمال انسانی، محور معرفت و سلوک است. انسان بنده، تنها ظهورات الهی را متجلی میکند، چنانکه در تشهد آمده است: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. عبودیت، چون پلی به سوی ربوبیت، انسان را به مقام قرب الهی میرساند.
نقش انسان کامل و ظهورات نوری
انسان کامل، چون خورشیدی که عالم را روشن میکند، محور خلقت است. خلقت انسان در ظرف نوری، مقدم بر ملائکه است، و ملائکه، چون پرتوهای این نور، ظهورات انسان کاملاند. این دیدگاه، با روایات عرفانی و مفهوم حقیقت محمدیه همخوانی دارد.
جمعبندی
این کتاب، چون آیینهای که نور حقیقت را بازمیتاباند، تأملاتی عمیق در قاعده الواحد و مراتب وجود ارائه داد. با تمایز میان عوالم حقی و خلقی، جایگاه انسان بهعنوان ظرف جامع اسما و صفات الهی تبیین شد. نقد رویکردهای فلسفی و عرفانی غیرکاربردی، بر ضرورت معرفتی متعالی و مقدس تأکید کرد. عرفان، چون عروسی در میان علوم، راهی به سوی کمال انسانی میگشاید، و بندگی، چون کلیدی زرین، انسان را به حقیقت الهی متصل میکند. این اثر، با زبانی فاخر و ساختاری علمی، دعوتی است به تأمل در وحدت وجود و جایگاه انسان در نظام خلقت.