در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 79

متن درس





تبیین قاعده الواحد

مصباح الانس: تبیین قاعده الواحد

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۹)

دیباچه

در سپهر معرفت الهی، قاعده الواحد، چون ستاره‌ای درخشان، راهنمای حکما و عارفان در فهم وحدت وجود و رابطه میان حق و خلق بوده است. این قاعده، که در فلسفه و عرفان اسلامی جایگاهی بس رفیع دارد، به تبیین این حقیقت می‌پردازد که از واحد حقیقی، جز واحد صادر نمی‌گردد. درس‌گفتار حاضر، برگرفته از جلسه هفتاد و نهم کتاب شریف مصباح الانس، با تاریخ ۱۶/۷/۱۳۸۹، به قلم و بیان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در این قاعده می‌پردازد. در این گفتار، با نگاهی عمیق و نقادانه به تمایز میان واحد حقیقی و واحد خلقی، رد کثرت و غیریت در ذات الهی، و تأکید بر عینیّت صفات و ذات، مفاهیم عرفانی و فلسفی بازتعریف شده‌اند.

بخش یکم: سرآغاز و زمینه‌سازی بحث

گفتار با ذکر شریف ﴿بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ (ترجمه فولادوند: به نام خداوند بخشنده مهربان) آغاز می‌گردد، که چون کلیدی معنوی، درهای معرفت را به سوی حقیقت الهی می‌گشاید. این جلسه، با شماره ۷۹ و تاریخ ۱۶/۷/۱۳۸۹، در کتاب مصباح الانس، به بررسی قاعده الواحد اختصاص دارد. قاعده‌ای که در فلسفه و عرفان، چون نگینی در تاج حکمت، درخشیده و به تبیین وحدت در صدور فعل از خداوند می‌پردازد.

نکته کلیدی: ذکر ﴿بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾، چارچوبی معنوی برای کاوش در قاعده الواحد فراهم می‌آورد و بر رحمانیت و رحیمیت الهی تأکید دارد.

بخش دوم: تبیین قاعده الواحد

قاعده الواحد، که با عبارت «الواحد لا یصدر عنه إلا الواحد» شناخته می‌شود، اصلی بنیادین در فلسفه و عرفان اسلامی است که بیان می‌دارد از ذات واحد حقیقی، جز واحدی دیگر صادر نمی‌گردد. این قاعده، در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه، برای تبیین رابطه میان علت و معلول به کار می‌رود، و در عرفان نظری، به وحدت وجود و عدم کثرت در ذات الهی اشاره دارد. در این گفتار، قاعده الواحد با طمطراق علمی و عرفانی معرفی شده، اما به دلیل اجمال در بیان عرفانی، تمامی خصوصیات آن به تفصیل روشن نشده است.

در عرفان، این قاعده به مثابه پلی است که حق و خلق را به هم پیوند می‌دهد، اما در فلسفه، گاه به دلیل پیچیدگی‌های منطقی، از دسترس عامه دور مانده است. آیت‌الله نکونام قدس‌سره، با نقدی صریح بر این پیچیدگی‌ها، بر ضرورت تبیینی روشن و ملموس تأکید دارند.

نکته کلیدی: قاعده الواحد، چونان مشعلی در تاریکی، وحدت ذاتی خداوند و عدم کثرت در صدور فعل الهی را روشن می‌سازد.

بخش سوم: تمایز میان واحد حقیقی و واحد خلقی

در این گفتار، دو نوع واحد متمایز شده‌اند: واحد حقیقی، که خداوند متعال است و از همه جوانب وحدت محض دارد، و واحد خلقی، مانند عقل اول، که به دلیل دارا بودن صفات و حیثیات، متکثر است. واحد حقیقی، که با عنوان الواحد الاحد شناخته می‌شود، فاقد هرگونه تعدد، تعین، یا حیثیت است، و ذاتش بسیط و یگانه است، چون خورشیدی که هیچ سایه‌ای بر آن نمی‌افتد. اما واحد خلقی، مانند عقل اول، به دلیل دارا بودن صفاتی چون ماهیت، وجود، و امکان، در مرتبه‌ای فروتر از وحدت مطلق قرار دارد.

عقل اول، به‌عنوان اولین مخلوق، واسطه‌ای میان حق و خلق است. این واحد خلقی، هرچند در مرتبه خود واحد خوانده می‌شود، اما صفات متعددش، چون شاخه‌های درختی پربار، کثرت را در خود نمایان می‌سازد. این تمایز، بنیان بحث‌های بعدی در این گفتار است.

نکته کلیدی: واحد حقیقی، چون دریای بی‌کران وحدت، فاقد هرگونه کثرت است، اما واحد خلقی، چون جویباری متکثر، حامل صفات و تعینات است.

بخش چهارم: صفات واحد خلقی

عقل اول، به‌عنوان نمونه‌ای از واحد خلقی، دارای صفاتی چون ماهیت، وجود، و امکان است. این صفات، حیثیات متعددی را به آن نسبت می‌دهند، گویی شاخسار درختی که هر شاخه‌اش نامی و هویتی خاص دارد. برخلاف واحد حقیقی، که ذاتش از هرگونه تعین مبراست، عقل اول در مرتبه خلقی، با این صفات متمایز می‌شود و کثرت را در خود متجلی می‌سازد.

در فلسفه مشاء، عقل اول، اولین صادر از خداوند است که وجود و ماهیت دارد، اما در عرفان نظری، این صفات به‌عنوان ظهورات وجودی تلقی می‌شوند، نه حقایقی مستقل. این دیدگاه، کثرت ظاهری را در مرتبه خلق می‌پذیرد، اما آن را به ذات الهی نسبت نمی‌دهد.

بخش پنجم: اشکال بر واحد حقیقی و پاسخ به آن

اشکال

اشکالی که در این گفتار مطرح شده، چنین است: اگر واحد حقیقی (خداوند) به وصف علیت متصف شود، حیثیت علّی پدید می‌آید که ظاهراً به کثرت می‌انجامد. اما اگر فاقد علیت باشد، صدوری از او صورت نمی‌گیرد و خالقیت منتفی می‌گردد. این تناقض ظاهری، قاعده الواحد را به چالش می‌کشد.

پاسخ

در پاسخ، میان صفات ذاتی (مانند وجود، وجوب، و علیت در خداوند) و صفات تعددی (مانند صفات عقل اول) تمایز قائل شده است. صفات ذاتی، چون علم، قدرت، و علیت، عین ذات الهی‌اند و هیچ‌گونه حیثیت یا کثرتی ایجاد نمی‌کنند. این صفات، گویی شعاع‌های نوری‌اند که از خورشید ذات ساطع می‌شوند، اما خود خورشید را متکثر نمی‌سازند. در مقابل، صفات عقل اول، به دلیل زائد بودن، کثرت و تعین را در مرتبه خلقی پدید می‌آورند.

نکته کلیدی: صفات ذاتی خداوند، چون شعاع‌های نور از خورشید ذات، عین ذات‌اند و کثرت یا غیریت ایجاد نمی‌کنند.

بخش ششم: تشبیه واحد به ماشین

برای تبیین تفاوت میان واحد حقیقی و واحد خلقی، تشبیهی زیبا به کار رفته است: واحد، گاه چون ماشینی است که می‌تواند نو، کهنه، لوکس، یا غیرلوکس باشد. واحد حقیقی، فاقد هرگونه حیثیت است، گویی یاقوتی یکپارچه که هیچ رگه‌ای در آن نیست. اما واحد خلقی، مانند عقل اول، به دلیل دارا بودن حیثیات متعدد، چون درختی پرشاخه است که هر شاخه‌اش صفتی خاص را نمایان می‌سازد.

این تشبیه، به ساده‌سازی مفهوم پیچیده وحدت و کثرت یاری می‌رساند. در عرفان، کثرت ظاهری خلق، مانع از وحدت باطنی وجود نیست، گویی امواج دریا که با وجود تکثر، از یک حقیقت واحد سرچشمه می‌گیرند.

بخش هفتم: نقد اشکال صدور

اشکال

اشکال دیگری که مطرح شده، چنین است: اگر از واحد حقیقی چیزی صادر نشود، خالقیت منتفی است. اما اگر صدور صورت گیرد، خداوند به وصف علیت متصف می‌شود که حیثیت ایجاد می‌کند و ظاهراً به کثرت می‌انجامد. این تناقض، قاعده الواحد را در بوته نقد قرار می‌دهد.

پاسخ

پاسخ این است که مراد از علیت، نسبت میان علت و معلول نیست، بلکه وصف ذاتی علیت است. نسبت علّی-معلولی، چون پلی میان دو کرانه، کثرت ایجاد می‌کند، اما وصف ذاتی، چون نوری که از ذات ساطع می‌شود، فاقد کثرت است. در عرفان، خالقیت خداوند، به معنای ظهور وجود در مراتب خلقی است، نه ایجاد کثرت در ذات الهی.

نکته کلیدی: خالقیت الهی، چون ظهور نوری از ذات، کثرت در ذات ایجاد نمی‌کند، بلکه در مرتبه خلقی متجلی می‌شود.

بخش هشتم: تمایز نسبت و منتسبین

گفتار، با تمایز میان نسبت (مانند ابوت و بنوت) و منتسبین (پدر و پسر)، به تبیین این نکته می‌پردازد که نسبت، امری زائد و متکثر است، اما وصف ذاتی، چون علمه یا قدرته، عین ذات است و کثرت ایجاد نمی‌کند. نسبت، گویی سایه‌ای است که میان دو حقیقت می‌افتد، اما وصف ذاتی، خود حقیقت است.

در منطق، نسبت‌ها مفاهیمی زائدند، اما در عرفان، صفات الهی، چون جویبارهایی از سرچشمه ذات، عین ذات‌اند و هیچ‌گونه غیریتی در آن‌ها نیست.

بخش نهم: نقد استدلال «قطعاً»

گفتار، به استفاده از واژه «قطعاً» در استدلال‌ها انتقاد می‌کند و آن را فاقد پشتوانه برهانی می‌داند. استدلال فلسفی، چون بنایی است که باید بر ستون‌های محکم دلیل استوار باشد، و ادعای «قطعاً» بدون سند، چون بنایی بی‌ستون است که فرو می‌ریزد.

این نقد، بر ضرورت روش‌شناسی دقیق در فلسفه تأکید دارد. در فلسفه اسلامی، استدلال باید با برهان همراه باشد تا از لغزش در امان ماند.

بخش دهم: تأکید بر وصف ذاتی

مراد از علیت، وصف ذاتی است، نه نسبت میان علت و معلول. این وصف، چون نوری که از ذات ساطع می‌شود، عین ذات است و کثرت ایجاد نمی‌کند. در عرفان، صفات الهی، مانند علم و قدرت، ظهورات ذات‌اند و در مرتبه خلقی به‌صورت متکثر ظاهر می‌شوند.

نکته کلیدی: وصف ذاتی علیت، چون شعله‌ای در دل ذات، عین ذات است و هیچ کثرتی در آن راه ندارد.

بخش یازدهم: مثال پدر و پسر

با مثال پدر و پسر، این نکته تبیین شده که نسبت ابوت و بنوت، متساوی‌الحدوث است، اما علت (پدر) بر معلول (پسر) تقدم دارد. این تقدم، کثرت در ذات ایجاد نمی‌کند، بلکه در مرتبه ظهورات خلقی است. گویی پدر، چون سرچشمه‌ای است که جویبار پسر از آن جاری می‌شود، اما نسبت میان آن‌ها، امری زائد است.

در فلسفه، تقدم علّی، امری وجودی است، اما در عرفان، این تقدم در مرتبه خلقی است، نه در ذات الهی.

بخش دوازدهم: نقد تصور نسبت

نسبت، چون سایه‌ای متأخر از علت و معلول، کثرت ایجاد می‌کند. وصف ذاتی، چون نوری مقدم، فاقد کثرت است. در عرفان، نسبت‌ها در مرتبه خلقی ظاهر می‌شوند، اما در ذات الهی، هیچ نسبتی راه ندارد.

بخش سیزدهم: تعریف واحد حقیقی

واحد حقیقی، ذات الهی است که فاقد هرگونه غیریت است، اما شامل صفات ذاتی مانند وحدت و وجوب می‌شود. این صفات، چون شعاع‌های نور از خورشید ذات، کثرت ایجاد نمی‌کنند. گویی ذات الهی، یاقوتی است که همه کمالات را در خود دارد، اما یکپارچه و بسیط است.

نکته کلیدی: واحد حقیقی، چون یاقوتی یکپارچه، فاقد غیریت و تعدد است، اما صفات ذاتی‌اش، عین ذات‌اند.

بخش چهاردهم: نقد فلسفه سنتی

فلسفه سنتی، به دلیل پیچیدگی و عدم انطباق با واقعیت، مورد نقد قرار گرفته است. مفاهیم ماهیت و امکان، چون سراب‌هایی در بیابان معرفت، غیرواقعی‌اند. فلسفه باید چون جویباری زلال، ملموس و روشن باشد.

این نقد، به آسیب‌شناسی فلسفه مشاء و حکمت متعالیه می‌پردازد. در عرفان، وجود، تنها حقیقت عالم است و مفاهیم مانند ماهیت، ساخته ذهن‌اند.

بخش پانزدهم: رد امکان و ماهیت

مفاهیم امکان و ماهیت، چون سایه‌هایی بی‌حقیقت، رد شده‌اند. عالم، صرفاً از ظهورات الهی تشکیل شده و هیچ‌چیز به نام ممتنع یا ممکن در هستی وجود ندارد. گویی عالم، آینه‌ای است که تنها انعکاس نور حق را نمایان می‌سازد.

در عرفان نظری، کثرت ظاهری، نتیجه تعینات خلقی است و هیچ حقیقتی مستقل از وجود ندارد.

نکته کلیدی: عالم، چون آینه‌ای زلال، تنها ظهورات حق را نمایان می‌سازد و مفاهیم امکان و ماهیت، سراب‌هایی بی‌حقیقت‌اند.

بخش شانزدهم: مثال دیدن ده نفر

با مثال یک نفر که ده نفر را می‌بیند، این نکته تبیین شده که کثرت در متعلقات است، نه در محل (بیننده). گویی یک نگاه، چون خورشیدی واحد، ده سایه را روشن می‌کند، اما خود واحد می‌ماند.

در عرفان، کثرت خلقی، در مرتبه ظهورات است، نه در ذات الهی که واحد حقیقی است.

بخش هفدهم: اشکال بر قاعده الواحد

اشکال

اشکال دیگری مطرح شده که اگر واحد فاقد غیریت باشد، کثرت صادر نمی‌شود، اما اگر تعدد باشد، قاعده الواحد نقض می‌گردد. این تناقض ظاهری، وحدت و کثرت را در برابر هم قرار می‌دهد.

پاسخ

پاسخ این است که مراد از واحد حقیقی، چیزی است که فاقد غیریت است، نه فاقد صفات ذاتی. صفات ذاتی، چون علم و قدرت، عین ذات‌اند و تعدد ایجاد نمی‌کنند. گویی ذات الهی، دریایی است که همه موج‌هایش از اوست، اما خود او یگانه است.

بخش هجدهم: نقد دیدگاه تعدد

دیدگاه کسانی که تعدد را در صفات ذاتی جایز می‌دانند، مورد نقد قرار گرفته است. تعدد، حتی اگر ذاتی باشد، با وحدت الهی ناسازگار است، زیرا تعدد، خود غیریت است. گویی نمی‌توان در دریای وحدت، موج‌های متکثر را پذیرفت.

در عرفان، ذات الهی، حقیقتی بسیط است که هیچ‌گونه کثرت، حتی در مرتبه صفات، در آن راه ندارد.

نکته کلیدی: تعدد، حتی در صفات ذاتی، با وحدت الهی ناسازگار است، زیرا ذات الهی، چون یاقوتی بسیط، فاقد هرگونه کثرت است.

بخش نوزدهم: تأکید بر عینیّت صفات و ذات

صفات الهی، چون علم، قدرت، و علیت، عین ذات‌اند و هیچ‌گونه تعددی در آن‌ها نیست. این عینیّت، چون نوری که از خورشید ساطع می‌شود، به حل اشکال کثرت یاری می‌رساند. گویی ذات الهی، چون آینه‌ای است که همه کمالات را در خود منعکس می‌کند، اما خود بسیط است.

در عرفان، صفات الهی، ظهورات ذات‌اند و در مرتبه خلقی، به‌صورت متکثر ظاهر می‌شوند.

بخش بیستم: مثال کلاه‌ها

با مثال گذاشتن هزار کلاه روی یک سر و یک کلاه روی هزار سر، دشواری تبیین عینیّت صفات و ذات نشان داده شده است. این مثال، چون نقشی بر آب، پیچیدگی وحدت و کثرت را نمایان می‌سازد. ذات الهی، حقیقتی بسیط است که همه صفات را در خود دارد، گویی یاقوتی که همه رنگ‌ها را در خود منعکس می‌کند.

این مثال، به تبیین دشواری فهم وحدت الهی در برابر کثرت ظاهری صفات یاری می‌رساند.

نکته کلیدی: ذات الهی، چون یاقوتی بسیط، همه صفات را در خود دارد، اما هیچ کثرتی در آن راه ندارد.

بخش بیست و یکم: نقد متکلمین و قدما

دیدگاه متکلمان، که صفات الهی را چون اشیایی در قوطی ذات می‌دانند، مورد نقد قرار گرفته است. خداوند، قوطی نیست که صفات در آن قرار گیرند، بلکه حقیقتی بسیط است که همه کمالات، عین اوست. گویی ذات الهی، چون دریایی است که همه موج‌هایش از اوست، اما خود او یگانه است.

این نقد، به ساده‌سازی دیدگاه متکلمان و اشعری در باب صفات الهی می‌پردازد. در عرفان، ذات الهی، محض علم و قدرت است و هیچ ترکیبی در آن نیست.

بخش بیست و دوم: مثال انسان

با مثال انسان و صفاتش، مانند حیوان ناطق، مدرس، و مطمئن، این نکته تبیین شده که صفات انسان، عین ذات اوست و تعدد ایجاد نمی‌کند. انسان، چون آینه‌ای است که همه کمالات را در خود منعکس می‌کند، اما خود بسیط است.

در عرفان، انسان به‌عنوان آینه حق، حامل صفاتی است که عین ذات او هستند، مشابه ذات الهی. حدیث شریف من عرف نفسه فقد عرف ربه، این شباهت را روشن می‌سازد.

بخش بیست و سوم: تأکید بر بساطت نفس

نفس انسان، چون حقیقتی بسیط، با وجود صفات متعدد، فاقد کثرت است. این بساطت، مشابه ذات الهی است، گویی نفس، آینه‌ای است که نور حق را در خود منعکس می‌کند. این دیدگاه، به تبیین وحدت کمک می‌کند.

نکته کلیدی: نفس انسان، چون آینه‌ای بسیط، با وجود صفات متعدد، فاقد کثرت است و شباهتی به ذات الهی دارد.

بخش بیست و چهارم: نقد متکلمین عارف

افرادی که ابتدا متکلم بوده و سپس عارف شده‌اند، بدون پشتوانه فلسفی، در فهم این مباحث ناکام مانده‌اند. فلسفه، چون ستونی محکم، زیربنای عرفان نظری است و بدون آن، معرفت عرفانی ناقص می‌ماند.

در تاریخ عرفان اسلامی، عرفایی چون ابن‌عربی، از فلسفه برای تبیین دیدگاه‌های خود بهره برده‌اند. این گفتار، بر ضرورت این پیوند تأکید دارد.

بخش بیست و پنجم: جمع‌بندی قاعده الواحد

قاعده الواحد، با تأکید بر عدم غیریت و تعدد در واحد حقیقی، جمع‌بندی شده است. واحد حقیقی، ذات الهی است که فاقد هرگونه کثرت است. صفات ذاتی، چون علم و قدرت، عین ذات‌اند و هیچ‌گونه غیریتی در آن‌ها نیست. گویی ذات الهی، چون خورشیدی است که همه شعاع‌هایش از اوست، اما خود او یگانه است.

در عرفان، وحدت الهی، حقیقتی بسیط است که هیچ کثرت یا غیریتی در آن راه ندارد. این قاعده، چون مشعلی در تاریکی، راه را به سوی حقیقت وحدت وجود روشن می‌سازد.

نکته کلیدی: قاعده الواحد، چون نوری ساطع از ذات الهی، وحدت وجود و عدم کثرت در صدور را روشن می‌سازد.

نتیجه‌گیری

این گفتار، با کاوش در قاعده الواحد، به تبیین وحدت وجود و رابطه میان حق و خلق پرداخته است. تمایز میان واحد حقیقی و واحد خلقی، رد کثرت و غیریت در ذات الهی، و تأکید بر عینیّت صفات و ذات، از محورهای اصلی این بحث است. نقد دیدگاه‌های متکلمان و فلاسفه سنتی، همراه با تمثیلاتی چون کلاه‌ها و انسان، نشان‌دهنده عمق و دقت تحلیل عرفانی است. این متن، با ساختاری علمی، مفاهیم پیچیده عرفانی و فلسفی را برای طالبان معرفت روشن ساخته و بر ضرورت روش‌شناسی فلسفی در عرفان تأکید دارد. وحدت وجود، رد مفاهیم غیرواقعی مانند ماهیت و امکان، و بساطت ذات الهی و نفس انسانی، پیام‌های کلیدی این گفتارند که چون نگینی در تاج معرفت الهی می‌درخشند.

با نظارت صادق خادمی


کد فوتر