در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 84

متن درس





تأملاتی در وجود عام، وحدت و کثرت، و رابطه نفس و مزاج

تأملاتی در وجود عام، وحدت و کثرت، و رابطه نفس و مزاج

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۸۴)

دیباچه

این نوشتار، بازتاب تأملاتی عمیق و عرفانی در باب وجود عام، وحدت و کثرت، رابطه نفس و مزاج، و نقد برخی دیدگاه‌های سنتی و فلسفی است که از درس‌گفتار شماره ۸۴ مصباح الانس، ارائه‌شده در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۸۹، استخراج گردیده است. این اثر، با نگاهی ژرف به ظهورات الهی در مراتب خلقت، جایگاه انسان را به‌عنوان آیینه تمام‌نمای اسما و صفات الهی تبیین کرده و با نقدی عالمانه بر رویکردهای فلسفی و عرفانی، راهی به سوی معرفتی متعالی و مقدس می‌گشاید. متن پیش‌رو، چون آیینه‌ای صاف و صیقلی، تلاش دارد تا حقیقت وحدت الهی را در کثرت ظهوراتش بازتاب دهد و با زبانی علمی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران حوزه الهیات و عرفان فراهم آورد. همان‌گونه که دریا تنها آسمان را در خویش می‌بیند، این نوشتار نیز در پی آن است که نور توحید را در مراتب گوناگون هستی منعکس سازد.

بخش نخست: وجود عام و مراتب ظهور

آغاز با بسمه‌تعالی و تبیین وجود عام

درس‌گفتار با ذکر شریف بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ آغاز می‌گردد، عبارتی که چون دروازه‌ای زرین، راه معرفت توحیدی را می‌گشاید. وجود عام، به‌عنوان صادر اول، مبنای ظهور تمامی مخلوقات معرفی می‌شود. این وجود، چون چشمه‌ای جوشان، دارای خصوصیاتی چون وحدت، وجوب، اطلاق، کثرت، امکان و تقید است که در مراتب خلقت، نقشی بنیادین ایفا می‌کنند. برخلاف دیدگاه مشائیان که عقل اول را صادر اول می‌دانند، وجود عام در عرفان نظری، واسطه میان ذات الهی و مخلوقات است و تمامی ظهورات خلقی از آن سرچشمه می‌گیرند.

نکته کلیدی: وجود عام، به‌عنوان صادر اول، واسطه ظهور تمامی مخلوقات است و خصوصیاتی چون وحدت، وجوب، کثرت و تقید را در مراتب خلقت متجلی می‌سازد.

وحدت و کثرت در نظام خلقت

وحدت و کثرت، دو جهت اصلی در ظهور خلقت‌اند که چون دو بال، نظام هستی را به پرواز درمی‌آورند. وحدت، به قرب وجودی و نزدیکی به ذات الهی اشاره دارد، و کثرت، به تقید و تعینات خلقی. این دو، در تعاملی پویا، مراتب ظهور مخلوقات را شکل می‌دهند. هرچه وحدت در مرتبه‌ای غالب باشد، قرب وجودی آن بیشتر است، و هرچه کثرت غالب شود، تقید آن افزون می‌گردد. این تعامل، چون نغمه‌ای هماهنگ، از اسما و صفات الهی تا مظاهر خلقی را دربرمی‌گیرد و عالم را به مثابه آیینه‌ای از ظهورات الهی پدیدار می‌سازد.

تمثیل دریا و آسمان، این مفهوم را به زیبایی تبیین می‌کند: دریا، که تنها آسمان را در خویش می‌بیند، نماد توحید و وحدت است، و آسمان، که همه‌چیز را در خود جای داده، نماد کثرت. دریا، با تمرکز بر یک حقیقت، به توحید راه می‌یابد، در حالی که آسمان، با گستردگی دید، کثرت را متجلی می‌سازد. این تمثیل، چون گوهری درخشان، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را در نظام خلقت به نمایش می‌گذارد.

نکته کلیدی: وحدت و کثرت، دو جهت اصلی ظهور خلقت‌اند که در تعامل پویا، مراتب هستی را از اسما و صفات الهی تا مظاهر خلقی شکل می‌دهند.

نقد خلط وجود عام و عقل اول

درس‌گفتار، با نقدی عالمانه بر دیدگاه مشائیان، خلط وجود عام با عقل اول را رد می‌کند. فیلسوفان مشائی، عقل اول را صادر اول می‌دانستند، اما عرفان نظری، وجود عام را به‌عنوان واسطه ظهور مقدم می‌شمارد. این تمایز، چون خطی روشن، تفاوت میان فلسفه و عرفان را در تبیین نظام خلقت نشان می‌دهد. وجود عام، به مثابه جویباری زلال، تمامی مراتب خلقت را سیراب می‌کند، در حالی که عقل اول، تنها یکی از مظاهر این وجود است.

نکته کلیدی: وجود عام، برخلاف عقل اول در فلسفه مشائی، صادر اول در عرفان نظری است و واسطه ظهور تمامی مراتب خلقت محسوب می‌شود.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین وجود عام به‌عنوان صادر اول، وحدت و کثرت را به‌عنوان دو جهت اصلی ظهور خلقت معرفی کرد. تمثیل دریا و آسمان، این مفاهیم را به زیبایی روشن ساخت و نقد دیدگاه مشائی درباره عقل اول، برتری عرفان نظری را در تبیین نظام هستی نشان داد. این بخش، چون آیینه‌ای صاف، نور توحید را در مراتب گوناگون خلقت بازتاب داد و مبنایی برای بحث‌های بعدی فراهم آورد.

بخش دوم: تعامل انسان و عالم

تأثیرات متقابل انسان و سموات

درس‌گفتار، با نگاهی عمیق به تعامل انسان و عالم، انسان را به‌عنوان عالم صغیر و آیینه عالم کبیر معرفی می‌کند. انسان و سموات، در تعاملی پویا، بر یکدیگر اثر می‌گذارند. نفس انسان، جاذبه عالم، تنفس، و حتی باران و بخار، همگی در نظامی به‌هم‌پیوسته عمل می‌کنند. این تعامل، چون رقصی هماهنگ، پیوند عمیق میان انسان و هستی را نشان می‌دهد. جاذبه عالم، مرهون تنفس انسان است، و باران، نتیجه بخار و حرکت او. این نظام، چون تار و پودی در هم تنیده، انسان را در مرکز خلقت قرار می‌دهد.

نکته کلیدی: انسان و عالم، در تعاملی متقابل، چون آیینه‌هایی روبه‌روی هم، یکدیگر را منعکس می‌کنند و در نظامی به‌هم‌پیوسته عمل می‌نمایند.

نقد دیدگاه‌های سنتی درباره افلاک

درس‌گفتار، دیدگاه‌های سنتی که افلاک را کدخدای عالم می‌دانستند، به چالش می‌کشد و تأکید می‌کند که تنها پروردگار حاکم مطلق است. افلاک، چون دیگر مخلوقات، در خدمت حق‌اند و هیچ سلطنتی بر عالم ندارند. این نقد، چون نسیمی که غبار را می‌زداید، شرک نهفته در سلطنت افلاک را برملا می‌سازد و توحید را در مرکز نظام هستی قرار می‌دهد. برخلاف فلسفه مشائی که افلاک را علل فاعلی مستقل می‌دانست، عرفان نظری، همه موجودات را رعیت در برابر سلطان حق می‌شمارد.

نکته کلیدی: افلاک، برخلاف دیدگاه مشائی، هیچ سلطنتی بر عالم ندارند و همه مخلوقات، رعیت در برابر حاکمیت مطلق الهی‌اند.

نقد سلطنت در فلسفه و عرفان

درس‌گفتار، با نقدی صریح بر افکار سلطنتی در فلسفه و عرفان، هرگونه تصور سلطان و رعیت در نظام هستی را رد می‌کند. این دیدگاه، که ریشه در فرهنگ‌های بشری دارد، موجودات را به‌صورت سلسله‌مراتبی مستقل تصور می‌کرد، اما عرفان نظری، همه را در برابر خدا رعیت می‌داند. این نقد، چون تیغی برنده، شرک را از ریشه می‌زند و توحید را به‌عنوان اصل بنیادین هستی تثبیت می‌کند.

نکته کلیدی: همه مخلوقات، از افلاک تا انسان، در برابر خدا رعیت‌اند و هیچ موجودی سلطنتی مستقل ندارد.

تأثیر علویات بر مزاج انسان

درس‌گفتار، به تأثیر علویات (ستارگان و افلاک) بر مزاج انسان اشاره دارد، اما این تأثیر را متقابل می‌داند. ستارگان، چون چراغ‌هایی در آسمان، بر مزاج اثر می‌گذارند، اما انسان نیز با تنفس و حرکت خود، بر عالم تأثیر می‌نهد. این تعامل، چون جریانی دوسویه، نظام خلقت را پویا نگه می‌دارد. تفاوت مزاج‌ها، به استعدادهای اصلی انسان وابسته است، و هر مزاج، چون آیینه‌ای، نفس را در خود منعکس می‌کند.

نکته کلیدی: علویات بر مزاج انسان اثر می‌گذارند، اما این تأثیر متقابل است و انسان نیز با تنفس و حرکت، بر عالم تأثیر می‌نهد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تبیین تعامل انسان و عالم، انسان را به‌عنوان عالم صغیر و آیینه عالم کبیر معرفی کرد. نقد دیدگاه‌های سنتی درباره سلطنت افلاک، توحید را در مرکز نظام هستی قرار داد و تأثیرات متقابل علویات و مزاج انسان، پویایی خلقت را نشان داد. این بخش، چون نغمه‌ای هماهنگ، پیوند عمیق انسان و هستی را به نمایش گذاشت.

بخش سوم: رابطه نفس و مزاج

نفس و مزاج در تعامل ظهوری

درس‌گفتار، رابطه نفس و مزاج را نه تبعیتی، بلکه ظهوری و تعاملی می‌داند. مزاج، چون آیینه‌ای صاف، نفس را در خود منعکس می‌کند، و نفس، چون نوری تابان، مزاج را تدبیر می‌نماید. این تعامل، چون رقصی ظریف، نشان‌دهنده پیوند جسم و روح است. هرچه مزاج سالم‌تر باشد، نورانیت نفس افزون‌تر می‌گردد، و هرچه نفس شرافت بیشتری یابد، مزاج متعادل‌تر می‌شود.

نکته کلیدی: نفس و مزاج در رابطه‌ای ظهوری و تعاملی‌اند، به‌گونه‌ای که مزاج آیینه نفس و نفس مدبر مزاج است.

تأثیر غذا بر مزاج و نفس

درس‌گفتار، با تأکید بر اهمیت غذای حلال و سالم، تأثیر آن را بر مزاج و نفس تبیین می‌کند. لقمه حرام، آلوده یا غم‌بار، چون زهری در مزاج، نورانیت نفس را کاهش می‌دهد. توقف طولانی غذا در بدن، به بیماری و تیرگی نفس می‌انجامد، در حالی که دفع به‌موقع مواد زائد، سلامت مزاج و شرافت نفس را تضمین می‌کند. این دیدگاه، چون چراغی فروزان، اهمیت تغذیه حلال را در سلوک معنوی روشن می‌سازد.

نکته کلیدی: غذای حرام یا ناسالم، نورانیت نفس را کاهش می‌دهد، و سلامت مزاج، به دفع به‌موقع مواد زائد و تغذیه حلال وابسته است.

مزاج به مثابه آیینه نفس

مزاج، چون آیینه‌ای جیو‌ه‌دار، نفس را در خود منعکس می‌کند. سلامت مزاج، زمینه‌ساز تجلی صفات کمالی نفس است، و هرگونه کدورت در مزاج، به تیرگی نفس می‌انجامد. این تمثیل، چون گوهری درخشان، پیوند عمیق جسم و روح را به نمایش می‌گذارد و بر اهمیت حفظ سلامت جسمانی در سلوک معنوی تأکید می‌کند.

نکته کلیدی: مزاج، آیینه نفس است و سلامت آن، زمینه‌ساز تجلی صفات کمالی نفس و افزایش نورانیت آن است.

اهمیت سلامت مزاج

درس‌گفتار، با اشاره به تأثیر توقف غذا در بدن، بر ضرورت دفع به‌موقع مواد زائد تأکید دارد. غذای مانده در بدن، چون زباله‌ای در خانه، به بیماری و تیرگی نفس منجر می‌شود. ورزش و تغذیه مناسب، چون نسیمی پاک‌کننده، مزاج را متعادل و نفس را نورانی می‌سازد. این دیدگاه، با توصیه‌های اسلامی در حفظ سلامت جسم و روح هم‌خوانی دارد.

نکته کلیدی: سلامت مزاج، با دفع به‌موقع مواد زائد و تغذیه مناسب تضمین می‌شود و به نورانیت نفس کمک می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تبیین رابطه ظهوری نفس و مزاج، پیوند جسم و روح را به زیبایی روشن ساخت. تأکید بر تأثیر غذای حلال و سلامت مزاج، اهمیت جسم را در سلوک معنوی نشان داد. تمثیل مزاج به‌عنوان آیینه نفس، این بخش را چون گوهری درخشان در تاج معرفت عرفانی قرار داد.

بخش چهارم: نقد برخی مفاهیم عرفانی و فلسفی

نقد غلو درباره اولیا

درس‌گفتار، با استناد به کلام اميرمؤمنان (ع) که فرمودند: نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ فَقُولُوا حَيْثُ مَا شِئْتُمْ (ما را از مقام ربوبیت فرو آورید و هر چه می‌خواهید بگویید)، مفهوم غلو را بی‌معنا می‌داند. اولیا، ظهورات الهی‌اند، نه ذات خدا، و نسبت دادن ربوبیت به آن‌ها، شرک است. این نقد، چون تیغی برنده، شبهه غلو را از ریشه می‌زند و جایگاه اولیا را به‌عنوان مظاهر صفات الهی تثبیت می‌کند. آیه سُبْحَانَ رَبِّي عَنْ سِوَاهُ (سبحان: ۴۳، ترجمه فولادوند: منزه است پروردگارم از هر چیزی جز او) این دیدگاه را تأیید می‌کند.

نکته کلیدی: غلو درباره اولیا، به معنای نسبت دادن ربوبیت به آن‌هاست که بی‌معناست، زیرا اولیا ظهورات الهی‌اند، نه ذات خدا.

نقد معراج صرفاً روحانی

درس‌گفتار، با استناد به آیه سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى (اسراء: ۱، ترجمه فولادوند: منزه است آن [خدايى] که بنده‌اش را شبانگاه از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصى برد)، معراج پیامبر (ص) را جسمانی-روحانی می‌داند و دیدگاه‌های صرفاً روحانی را رد می‌کند. معراج جسمانی، چون گوهر درخشانی در تاج نبوت، اهمیت پیوند جسم و روح را در سیر الی‌الله نشان می‌دهد.

نکته کلیدی: معراج پیامبر (ص)، جسمانی-روحانی است و دیدگاه‌های صرفاً روحانی، اهمیت پیوند جسم و روح را نادیده می‌گیرند.

تمایز جسم، جسد و تن

درس‌گفتار، میان جسم (عام)، جسد (بدن مرده) و تن (بدن زنده) تمایز قائل می‌شود. معراج پیامبر (ص)، با تن زنده انجام شده، نه جسد یا روح صرف. این تمایز، چون خطی روشن، پیوند جسم و روح را در سلوک معنوی تبیین می‌کند. تن، چون مرکبی شريف، انسان را در مسیر کمال همراهی می‌کند.

نکته کلیدی: معراج پیامبر (ص) با تن زنده انجام شده و تمایز میان جسم، جسد و تن، پیوند جسم و روح را در سلوک معنوی روشن می‌سازد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با نقد غلو درباره اولیا و معراج صرفاً روحانی، جایگاه اولیا و اهمیت پیوند جسم و روح را تبیین کرد. تمایز میان جسم، جسد و تن، این بخش را چون آیینه‌ای صاف در برابر حقیقت عرفانی قرار داد و بر توحید و معرفت متعالی تأکید نمود.

بخش پنجم: لایه‌های وجودی انسان و خودشناسی

لایه‌های وجودی انسان

درس‌گفتار، انسان را به کوهی تشبیه می‌کند که لایه‌های وجودی متعددی دارد، از جمالی و جلالی تا شرور نفسانی. شناخت این لایه‌ها، چون گنج‌یابی در معدن وجود، انسان را به خودشناسی و تقرب به حق هدایت می‌کند. اولیای خدا، با صافی نفس، تمامی لایه‌های خود و دیگران را می‌بینند و از شرور نفسانی دوری می‌جویند.

نکته کلیدی: انسان، دارای لایه‌های وجودی متعدد است و شناخت آن‌ها، به خودشناسی و دوری از شرور نفسانی منجر می‌شود.

اهمیت خودشناسی

خودشناسی، چون کلیدی زرین، انسان را به معرفت الهی می‌رساند. حدیث مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ (هرکس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است) بر این حقیقت تأکید دارد. شناخت لایه‌های وجودی، انسان را از فعال شدن شرور نفسانی بازمی‌دارد و به سوی خیر و کمال هدایت می‌کند.

نکته کلیدی: خودشناسی، کلید معرفت الهی است و شناخت لایه‌های وجودی، انسان را از شرور نفسانی حفظ می‌کند.

خطر لایه‌های شرور نفسانی

درس‌گفتار، با تمثیل به شمر و خباثت در لایه‌های وجودی، خطر شرور نفسانی را گوشزد می‌کند. انسان آگاه، با شناخت این لایه‌ها، از فعال شدن آن‌ها جلوگیری می‌کند. این دیدگاه، چون هشداری روشن، انسان را به تهذیب نفس و دوری از گمراهی فرا می‌خواند.

نکته کلیدی: شناخت لایه‌های شرور نفسانی، انسان را از گمراهی حفظ می‌کند و به تهذیب نفس هدایت می‌نماید.

نقش شیطان در گمراهی

شیطان، با شناخت لایه‌های وجودی انسان، او را به سوی شرور هدایت می‌کند. آیه إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (بقره: ۱۶۸، ترجمه فولادوند: همانا شیطان برای شما دشمنی آشکار است) این حقیقت را تأیید می‌کند. دعا، قرآن کریم و مناجات، چون سپری محکم، وسوسه‌های شیطانی را تضعیف می‌کنند و انسان را در مسیر حق نگه می‌دارند.

نکته کلیدی: شیطان، با شناخت لایه‌های وجودی، انسان را گمراه می‌کند، اما دعا و قرآن کریم، این وسوسه‌ها را تضعیف می‌نمایند.

نقش دعا در تضعیف شیطان

درس‌گفتار، با تأکید بر آیه وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ (مؤمنون: ۹۷، ترجمه فولادوند: و بگو: پروردگارا، از وسوسه‌های شیطان‌ها به تو پناه می‌برم)، دعا، قرآن کریم و مناجات را ابزارهایی برای تضعیف شیطان می‌داند. این اعمال، چون نوری الهی، قلب انسان را از وسوسه‌ها پاک می‌کنند و او را به سوی کمال هدایت می‌نمایند.

نکته کلیدی: دعا، قرآن کریم و مناجات، وسوسه‌های شیطانی را تضعیف کرده و انسان را در مسیر کمال حفظ می‌کنند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تبیین لایه‌های وجودی انسان، خودشناسی را کلید معرفت الهی معرفی کرد. خطر شرور نفسانی و نقش شیطان، انسان را به تهذیب نفس فرا خواند، و دعا و قرآن کریم، چون نوری هدایتگر، راه کمال را روشن ساختند. این بخش، چون گوهری درخشان، اهمیت معرفت نفس را در سلوک عرفانی به نمایش گذاشت.

بخش ششم: عالم به مثابه کتاب الهی

عالم، کتابی خوانا برای اولیا

درس‌گفتار، عالم را به کتابی تشبیه می‌کند که اولیای خدا با صافی نفس، آن را می‌خوانند. آیه أَفَلَا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ (غاشیه: ۱۷، ترجمه فولادوند: آیا به شتر نمی‌نگرند که چگونه آفریده شده است؟) عالم را کتابی از آیات الهی می‌داند. اولیا، چون خوانندگانی بصیر، حقایق وجودی عالم را بدون نیاز به مطالعه ظاهری درک می‌کنند. این دیدگاه، علم لدنی را چون گوهری گران‌بها در تاج معرفت عرفانی قرار می‌دهد.

نکته کلیدی: عالم، برای اولیای خدا کتابی است که با صافی نفس، حقایق آن را بدون مطالعه ظاهری می‌خوانند.

تأثیر زبان‌ها و نفوذ فرهنگی

درس‌گفتار، زبان‌ها را نشانه‌ای از نفوذ فرهنگی می‌داند. زبان انگلیسی در برخی مناطق، چون رودی خروشان، نشان‌دهنده نفوذ فرهنگی است، در حالی که در دیگر مناطق، این نفوذ کم‌رنگ است. این دیدگاه، به‌طور غیرمستقیم، تأثیر محیط و فرهنگ بر مزاج و نفس انسان را نشان می‌دهد و پیوند انسان و عالم را تأیید می‌کند.

نکته کلیدی: زبان‌ها، نشانه نفوذ فرهنگی‌اند و به‌طور غیرمستقیم، تأثیر محیط بر مزاج و نفس انسان را نشان می‌دهند.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با تشبیه عالم به کتابی الهی، علم لدنی اولیا را تبیین کرد. تأثیر زبان‌ها و نفوذ فرهنگی، پیوند انسان و عالم را به نمایش گذاشت. این بخش، چون آیینه‌ای صاف، عالم را کتابی از آیات الهی معرفی کرد و معرفت اولیا را در خوانش آن ستود.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، چون آیینه‌ای که نور حقیقت را بازمی‌تاباند، تأملاتی عمیق در وجود عام، وحدت و کثرت، رابطه نفس و مزاج، و نقد دیدگاه‌های سنتی و فلسفی ارائه داد. وجود عام، به‌عنوان صادر اول، مبنای ظهور خلقت معرفی شد، و وحدت و کثرت، چون دو بال، نظام هستی را به پرواز درآوردند. تعامل انسان و عالم، انسان را آیینه عالم کبیر نشان داد، و رابطه نفس و مزاج، پیوند جسم و روح را روشن ساخت. نقد غلو و معراج صرفاً روحانی، توحید و اهمیت جسم را تثبیت کرد. لایه‌های وجودی انسان و خودشناسی، راه معرفت الهی را گشودند، و عالم، به‌عنوان کتابی الهی، در برابر اولیا گشوده شد.

با نظارت صادق خادمی


کد فوتر