متن درس
تأملاتی در زمان، دهر و تجلیات بیتکرار
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه هشتاد و هفتم)
مقدمه: سفری در اقیانوس معرفت الهی
کتاب مصباح الانس، تألیف عبدالله بن محمد نجمالدین رازی، گوهری درخشان در عرفان نظری و فلسفه اسلامی است که با تبیین مفاهیم عمیق هستیشناختی، راهنمای سالکان در مسیر معرفت حق تعالی است. درسگفتار شماره ۸۷ ، با تمرکز بر «التمهید الجملی السابق» در فصل سوم، به کاوش در مفاهیمی چون زمان، دهر، اسما و صفات الهی، و عدم تکرار در تجلیات وجودی میپردازد. این نوشتار، تلاشی است برای ارائه نگرشی منسجم به این مباحث پیچیده. متن، خواننده را به تأمل در وحدت وجود و ظهورات الهی دعوت میکند، گویی که او را به سفری در اقیانوس بیکران معرفت الهی فرا میخواند.
بخش اول: مفهوم زمان و دهر در عرفان و فلسفه
تمایز زمان و دهر: ظرفی برای ناسوت و تجرد
بحث با تبیین مفهوم زمان و دهر آغاز میشود: «ان اصل الزمان الذی هو اسم الدهر حقیقه نسبیا معقوله کسایر النسب الاسمائیه». در این کلام، زمان به عنوان ظرف ناسوت، یعنی جهان مادی و متغیر، و دهر به عنوان ظرف سیر تجردی، یعنی ساحت وجودی فراتر از محدودیتهای مادی، معرفی میشود. این تمایز، ریشه در فلسفه اسلامی و عرفان نظری دارد، جایی که زمان به تغییرات مادی و دهر به بُعدی متعالیتر نسبت داده میشود. با این حال، تأکید میشود که دهر، باطن زمان نیست، بلکه خود زمان نیز به دلیل تغییرات ذاتیاش، نسبی و متغیر است. این دیدگاه، گویی پردهای از ابهامات فلسفی کنار میزند و زمان را نه به عنوان حقیقتی ثابت، بلکه به عنوان جریانی پویا معرفی میکند.
در تحلیل این مفهوم، نسبیت زمان به معنای وابستگی آن به ظروف وجودی و تعینات الهی است. دهر، به عنوان بُعدی متجرد، از محدودیتهای زمان مادی آزاد است، اما این آزادی به معنای جدایی کامل از زمان نیست، بلکه ظهوری متفاوت از همان حقیقت وجودی را نشان میدهد، گویی که نور واحدی در آینههای مختلف به گونههای گوناگون بازتاب مییابد.
نکته کلیدی: زمان، ظرف ناسوت و متغیر است، و دهر، ظرف سیر تجردی. نسبیت زمان، به تغییرات ذاتی آن اشاره دارد، نه به باطن بودن دهر برای زمان. |
نقد تعریف دهر به عنوان باطن زمان
در ادامه، نقدی بر تعریف دهر به عنوان باطن زمان مطرح میشود. این دیدگاه که دهر، اصل یا حقیقت پنهان زمان است، به چالش کشیده شده و بیان میگردد که خود زمان، به دلیل تغییرات ذاتی و نسبیاش، نیازی به چنین تعریفی ندارد. این نقد، گویی که سنگی را از مسیر رودخانه معرفت برمیدارد، راه را برای فهمی روشنتر از زمان هموار میسازد. تأکید بر این است که زمان، با ذرات متغیر و متصرف خود، حقیقتی نسبی است که در ظرف ناسوت جریان دارد.
نکته کلیدی: دهر، باطن زمان نیست، بلکه زمان خود به دلیل تغییرات ذاتی، حقیقتی نسبی و متغیر است. |
جمعبندی بخش اول
این بخش، با تبیین تمایز زمان و دهر و نقد دیدگاه باطنانگاری دهر، به روشنسازی مفاهیم بنیادین عرفان نظری پرداخت. این تأملات، راه را برای کاوش عمیقتر در اسما و صفات الهی و تجلیات بیتکرار هموار میسازد.
بخش دوم: عدم تکرار در تجلیات الهی
محال بودن تکرار در تجلی
یکی از محورهای اصلی درسگفتار، تأکید بر عدم امکان تکرار در تجلیات الهی است: «لا یثمر الشی ما یشابه کل المشابه تکرار در تجلی نیست». این اصل، نه به دلیل قباحت، تحصیل حاصل یا عبث بودن، بلکه به دلیل محال بودن ذاتی آن مورد تأکید قرار میگیرد. هر تجلی الهی، منحصربهفرد و غیرقابل تکرار است، گویی که هر لحظه از فیض الهی، گلی نو در باغ وجود میشکفد. این دیدگاه، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که هر ظهور الهی را متمایز از دیگری میداند.
در تحلیل، محال بودن تکرار به تفاوت ذاتی در ساختار وجودی هر شیء نسبت داده میشود. هیچ ذرهای، از اتم تا مولکول، نمیتواند در دو حالت ساختاری یکسان داشته باشد. این استدلال، ساده و بدیهی، گویی چون نوری بر تاریکی ابهامات فلسفی میتابد و اصل را به وضوح اثبات میکند.
نکته کلیدی: تکرار در تجلیات الهی محال است، زیرا هر ظهور الهی، به دلیل تفاوت ذاتی در ساختار وجودی، منحصربهفرد است. |
نقد استدلالهای پیشین
استدلالهای پیشین که تکرار را به دلایل حکمی یا فلسفی نفی میکردند، به دلیل ناپختگی و عدم انسجام مورد نقد قرار میگیرند. این استدلالها، با توسل به مفاهیمی چون تحصیل حاصل یا عبث بودن، از ارائه تبیینی دقیق عاجز بودهاند. در مقابل، توضیح جدید، با تأکید بر محال بودن ذاتی تکرار، گویی که کلیدی است که قفل معرفت را میگشاید، راه را برای فهمی عمیقتر هموار میسازد.
نکته کلیدی: استدلالهای پیشین برای نفی تکرار، به دلیل ناپختگی، ناقصاند. توضیح جدید، با تأکید بر محال بودن ذاتی، دقیق و منسجم است. |
سادگی استدلال برای عدم تکرار
برای اثبات عدم تکرار، نیازی به پیچیدگیهای متافیزیکی نیست. استدلال سادهای ارائه میشود: هیچ ذرهای نمیتواند در دو حالت، ساختاری یکسان داشته باشد. این اصل، گویی که آینهای است که حقیقت وحدت وجود را بازتاب میدهد، بدون نیاز به توسل به مفاهیم پیچیدهای چون دهر یا اسما، اصل عدم تکرار را اثبات میکند.
نکته کلیدی: عدم تکرار در تجلیات، با استدلال سادهای اثبات میشود: هیچ ذرهای در دو حالت، ساختاری یکسان ندارد. |
نقد پیچیدگی غیرضروری
پیچیدگیهای غیرضروری در استدلالهای پیشین، نتیجه ناتوانی در بیان ساده و عمیق است. تأکید بر مفاهیمی چون دهر و زمان، گویی که سالک را در迷宫ی از ابهامات گرفتار میکند، در حالی که اصل عدم تکرار با مثالی ملموس چون ذره یا اتم به وضوح قابل اثبات است.
نکته کلیدی: پیچیدگیهای غیرضروری در استدلال، نتیجه قصور در بیان است. اصل عدم تکرار با مثالهای ساده و ملموس قابل اثبات است. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تأکید بر محال بودن تکرار در تجلیات الهی و نقد استدلالهای ناپخته پیشین، به تبیین اصل وحدت وجود پرداخت. استدلالهای ساده و بدیهی، راه را برای فهم عمیقتر این اصل گشودند.
بخش سوم: اسما و صفات الهی و تعینات وجودی
تمایز اسمای الهی و موجودات نسبی
اسمای الهی، به عنوان صفات مطلق و اطلاقی، فاقد نسبیتاند، در حالی که موجودات، به دلیل تعینات و ظهوراتشان، نسبی و محدودند. این تمایز، گویی که خطکشی میان نور بیکران الهی و سایههای متغیر مخلوقات میکشد، بنیاد هستیشناسی عرفانی را روشن میسازد. اسما، حاکم و محکوم دارند، اما نسبیت، به معنای نقص، در آنها راه ندارد.
نکته کلیدی: اسمای الهی، اطلاقی و فاقد نسبیتاند، در حالی که موجودات، به دلیل تعینات، نسبی و محدودند. |
تعین احکام اسما در عوالم مختلف
احکام اسمای الهی، در هر عالم، بر اساس تقدیرات و تعینات اعیان ممکنه متعین میشوند: «یتعین احکامه فی کل عالم بحسب تقدیرات المفروضه المتعینه باحوال الاعیان الممکنه». این تعینات، به چگونگی ظهور اعیان ثابته در عوالم ملكوت، جبروت و ناسوت وابسته است، گویی که هر عالم، آینهای است که جلوهای خاص از نور اسما را بازتاب میدهد.
نکته کلیدی: احکامات اسمای الهی، بر اساس تعینات اعیان ممکنه در عوالم مختلف متعین میشوند، و ظهورات آنها در هر عالم متفاوت است. |
تقسیمبندی موجودات: از احدیت تا ناسوت
موجودات، بر اساس مراتب احدیت، واحدیت و اعیان ثابته تقسیمبندی میشوند. احدیت، مقام ذات مطلق، واحدیت، مقام اسما و صفات، و اعیان ثابته، وجودات علمی در علم الهیاند. این تقسیمبندی، گویی که نقشهای از سلسلهمراتب وجود ترسیم میکند که از ذات بیکران الهی تا ظهورات ناسوتی امتداد مییابد.
نکته کلیدی: موجودات، از احدیت (ذات مطلق) به واحدیت (اسما و صفات) و اعیان ثابته (وجودات علمی) تقسیم میشوند و در عوالم مختلف ظهور مییابدند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین تمایز اسمای الهی و موجودات، تعین احکام اسما و تقسیمبندی مراتب وجود، به روشنسازی نظام عرفانی و فلسفی پرداخت. این تأملات، بنیادهای نظری کاوش در وحدت وجود را استحکام بخشید.
بخش چهارم: تجدد شئون الهی و وحدت وجود
تجدد نسبی و عدم انقطاع احکام
احکام الهی، در دنیا و آخرت، از انقطاع مصوناند: «على انه لا ینقطع حکمه دنیا و آخرتا». این تجدد نسبی، به ظهور مداوم و نوبهنوی شئون الهی در هر لحظه اشاره دارد، گویی که هر آن، موجی نو از اقیانوس فیض الهی بر ساحل وجود میرسد.
نکته کلیدی: احکام الهی، با تجدد نسبی، در دنیا و آخرت از انقطاع مصوناند و هر لحظه ظهوری نو دارند. |
استناد به قرآن کریم: تجدد شئون الهی
این اصل، با استناد به آیه کریمه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (سوره الرحمن، آیه ۲۹، ترجمه فولادوند: «هر روز او در کاری است») تثبیت میشود. این آیه، به پویایی و تحول مداوم در شئون الهی اشاره دارد، گویی که هر لحظه، پردهای نو از جلوههای الهی بر صحنه وجود گشوده میشود.
نکته کلیدی: آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ، به تجدد دائمی شئون الهی و عدم تکرار در ظهورات اشاره دارد. |
نیاز عالم به مدد الهی
عالم، در هر لحظه، به مدد الهی برای بقای وجودی خود نیازمند است: «لان العالم مفتقر فی کل نفس الى ان یمده الحق بالوجود الذی به بقاء عینه». این فقر ذاتی، گویی که سایهای است که جز در پرتو نور وجود الهی پایدار نمیماند.
نکته کلیدی: عالم، به دلیل فقر ذاتی، در هر لحظه به مدد الهی برای بقای وجودی خود نیازمند است. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر تجدد شئون الهی و نیاز عالم به مدد الهی، به تبیین پویایی عالم در پرتو وحدت وجود پرداخت. استناد به قرآن کریم، استحکام این تأملات را دوچندان کرد.
بخش پنجم: نقد مفهوم عدم و دوگانگی
رد واقعیت مستقل برای عدم
مفهوم عدم، به عنوان واقعیتی مستقل که بتواند ممکنات را طلب کند، مورد نقد قرار میگیرد: «فالعدم یطلب کل ممکن… بحکم النسبه العدمیه الامکانیه». تأکید میشود که عدم، صرفاً مفهومی ذهنی است و هیچ وجود خارجی ندارد، گویی که سایهای است که جز در ذهن، جایگاهی در عالم واقعیت ندارد.
نکته کلیدی: عدم، واقعیتی مستقل نیست و تنها مفهومی ذهنی است. همه موجودات، ظهورات الهیاند. |
نقد دوگانگی وجود و عدم
دیدگاه فلاسفه که ممکنات را دارای ذات عدمی میدانند، رد میشود. همه موجودات، فعل الهی و ظهورات او هستند، و هیچ ذات مستقلی، چه برای وجود و چه برای عدم، وجود ندارد. این دیدگاه، گویی که پردهای از دوگانگیها کنار میزند و حقیقت یگانه الهی را آشکار میسازد.
نکته کلیدی: همه موجودات، ظهورات الهیاند و هیچ ذات مستقلی برای وجود یا عدم وجود ندارد. |
نقد مفهوم «کشیدن» در خلقت
مفهوم «مد» یا «کشیدن» به معنای اجبار الهی یا طلب عدم، رد میشود. خداوند، وجودات را از طریق تجدد، تعین و جریان بخشیدن ظهور میدهد، نه با کشیدن یا اجبار. این تبیین، گویی که نسیمی ملایم است که ابهامات را از ذهن میزداید.
نکته کلیدی: خداوند، وجودات را با تجدد و تعین ظهور میدهد، نه با اجبار یا کشیدن. عدم، طالب هیچ چیز نیست. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد مفهوم عدم و دوگانگی وجود و عدم، به تبیین وحدت وجود پرداخت. تأکید بر ظهورات الهی، راه را برای فهم عمیقتر نظام عرفانی گشود.
بخش ششم: نزول و صعود در مراتب وجود
نزول و صعود: ظروف ظهور و بازگشت
نزول و صعود موجودات، به ترتیب به ظهور در عوالم پایینتر و بازگشت به سوی حق تعالی اشاره دارد. این فرآیند، با استناد به آیه کریمه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۶، ترجمه فولادوند: «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم») تبیین میشود. نزول، گویی سفری از آسمان احدیت به زمین ناسوت است، و صعود، بازگشت پرنده روح به سوی مبدأ الهی.
نکته کلیدی: نزول، ظهور در عوالم پایینتر، و صعود، بازگشت به سوی حق است، چنانکه در آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ آمده است. |
فعل الهی در صعود
صعود، به قدرت الهی و فعل سالک وابسته است، نه به اجبار یا کشیدن. این فرآیند، گویی که بالهای معرفت را میگشاید تا سالک به سوی آسمانهای الهی پرواز کند.
نکته کلیدی: صعود، نتیجه فعل سالک و قدرت الهی است، نه اجبار یا کشیدن. |
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین نزول و صعود در مراتب وجود، به روشنسازی نظام عرفانی پرداخت. استناد به قرآن کریم، این تأملات را استحکام بخشید.
بخش هفتم: وحدت وجود و مفهوم خیال
هستی به مثابه خیال
با استناد به محییالدین ابنعربی، هستی به عنوان خیال معرفی میشود: «انما الکون خیال و هو حق فی الحقیقه». این خیال، نه به معنای وهم، بلکه به عنوان واسطه میان حق و خلق، حقیقتی الهی است، گویی که آینهای است که نور حق را در قالب خلقت بازتاب میدهد.
نکته کلیدی: هستی، خیال است، اما این خیال، حقیقتی الهی است که حق را در قالب خلقت نشان میدهد. |
نقش ابنعربی در عرفان نظری
محییالدین ابنعربی، با دیوان قطور خود، تأثیر شگرفی بر عرفان اسلامی نهاده است. این آثار، گویی که چشمههایی از معرفتاند که عرفان نظری را سیراب کردهاند.
نکته کلیدی: محییالدین ابنعربی، با آثار عمیق خود، بنیانگذار بخش عمدهای از عرفان نظری است. |
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، با تبیین مفهوم خیال و نقش ابنعربی در عرفان، به روشنسازی وحدت وجود پرداخت. این تأملات، راه را برای فهم عمیقتر حقیقت الهی گشودند.
بخش هشتم: اهمیت زبان عربی و آموزش علمی
ضرورت یادگیری زبان عربی
تأکید بر یادگیری زبان عربی، به عنوان زبان دین و معرفت، گویی که کلیدی است که درهای حکمت الهی را میگشاید. بدون تسلط بر این زبان، فهم عمیق متون عرفانی و دینی ممکن نیست.
نکته کلیدی: زبان عربی، به عنوان زبان دین، برای فهم عمیق متون عرفانی و دینی ضروری است. |
نقد آموزش سنتی
آموزش سنتی، به دلیل فقدان پایههای علمی و منطقی، گاه سالک را در تاریکی جهل نگه میدارد. تأکید بر آموزش علمی، راه را برای فهمی روشنتر از معارف الهی هموار میسازد.
نکته کلیدی: آموزش علمی و منطقی، برای فهم دقیق معارف الهی ضروری است و نقصان آموزش سنتی، مانع معرفت است. |
جمعبندی بخش هشتم
این بخش، با تأکید بر اهمیت زبان عربی و آموزش علمی، به ضرورت پایههای معرفتی برای سلوک عرفانی پرداخت. این تأملات، راه را برای تربیت سالکان آگاه هموار ساخت.
بخش نهم: اتحاد و وحدت در عرفان نظری
رد اتحاد دو چیز مشابه
دو چیز مشابه، نمیتوانند متحد شوند، همانطور که دو چیز متضاد نمیتوانند جمع شوند: «الاسمین لا یتحدان و کذا المثلان لا یجتمعان». این اصل، گویی که خطکشی میان تمایزات وجودی میکشد، بر یگانگی هر تجلی الهی تأکید دارد.
نکته کلیدی: دو چیز مشابه یا متضاد، نمیتوانند متحد یا جمع شوند، زیرا هر تجلی الهی منحصربهفرد است. |
اتحاد مظهر و مُظهر
اتحاد انسان با خدا، به اتحاد مظهر و مُظهر تفسیر میشود. انسان، به عنوان مظهر، تعین حق است، و این اتحاد، یگانگی حقیقت الهی را نشان میدهد، گویی که قطرهای در اقیانوس، جزء و کل اوست.
نکته کلیدی: اتحاد انسان با خدا، اتحاد مظهر و مُظهر است که تعین حق را در وجود انسان نشان میدهد. |
تشبیه مظهر و مُظهر به آب و یخ
رابطه مظهر و مُظهر، به آب و یخ تشبیه میشود. یخ، همان آب است که در ظهوری متفاوت متعین شده، گویی که حقیقت واحدی در قالبهای گوناگون جلوهگر میشود.
نکته کلیدی: مظهر و مُظهر، مانند آب و یخ، حقیقت واحدیاند که در ظهورات متفاوت متعین میشوند. |
وحدت در ظرف علو، اتحاد در ظرف نزول
وحدت، در ظرف علو (ساحت الهی) و اتحاد، در ظرف نزول (ظهورات مادی) تحقق مییابد. این تمایز، گویی که نقشهای از مراتب وجود ترسیم میکند، راه را برای فهم نظام عرفانی هموار میسازد.
نکته کلیدی: وحدت در ساحت الهی و اتحاد در ظهورات مادی تحقق مییابد، و هر یک به مرتبهای از وجود اشاره دارد. |
جمعبندی بخش نهم
این بخش، با تبیین اتحاد و وحدت در عرفان نظری، به روشنسازی رابطه میان مظهر و مُظهر پرداخت. تشبیهات و تمایزات، این تأملات را غنیتر ساختند.
بخش دهم: مفهوم اتحاد و عینیت در عرفان نظری
عنایت سابق و تعین اشیاء در علم الهی
بحث با نقلقولی از شیخ در کتاب هادیه آغاز میشود: «اذا جاء الحق تعالی بسابق عنایته ان یطلع من اختار من عبیده علی حقایق الاشیاء علی نحو تعینها فی علمه». این کلام، به این معناست که اگر حق تعالی با عنایت پیشین خود اراده کند، یکی از بندگان برگزیدهاش را بر حقایق اشیاء، آنگونه که در علم الهی متعین شدهاند، آگاه میسازد. این بیان، به مفهوم عنایت سابق اشاره دارد که در عرفان نظری، مشیت الهی پیش از خلقت را نشان میدهد. این مشیت، گویی کلیدی است که درهای معرفت متعالی را برای بندگان خاص میگشاید.
در تحلیل این کلام، عنایت سابق به علم ازلی خداوند به اشیاء پیش از تحقق خارجی آنها اشاره دارد. تعین اشیاء در علم الهی، به معنای تعیین هویت و مراتب وجودی آنها در مرتبه علم است، نه وجود عینی آنها در عالم خارج. این مفهوم، همچون نوری که از ذات الهی ساطع میشود، مراتب وجود را در علم الهی متجلی میسازد.
نکته کلیدی: عنایت سابق، مشیت ازلی الهی است که بندگان خاص را برای دریافت معرفت متعالی برگزیده و حقایق اشیاء را بر اساس تعیناتشان در علم الهی بر آنها آشکار میسازد. |
نفی عینیت کامل و تبیین مشابهت
در ادامه، بحث بر این محور است که هیچ شیء نمیتواند بهطور کامل مشابه شیء دیگر باشد، زیرا عینیت کامل، به معنای یکی شدن دو شیء است که محال شمرده میشود. اگر دو شیء کاملاً یکی شوند، تعدد از میان میرود و تنها یک شیء باقی میماند. این اصل، ریشه در فلسفه اشراقی و عرفان نظری دارد که تمایز میان موجودات را بر اساس تعینات وجودی آنها تبیین میکند. مشابهت، برخلاف عینیت، به اشتراک در برخی صفات اشاره دارد، گویی که دو آینه، هرچند نور واحدی را بازتاب میدهند، اما هر یک جلوهای خاص از آن نور را نشان میدهند.
این دیدگاه، با نفی وجود ضد برای موجودات، به اصل وحدت وجود اشاره دارد. به عنوان مثال، گفته میشود که «نه موجود ندارد»، یعنی هر موجودی، به نحوی از انحا، در مرتبه وجود خود متعین است و نمیتوان آن را با موجود دیگر یکسان دانست. این تمایز، بنیاد هستیشناسی عرفانی را تشکیل میدهد.
نکته کلیدی: عینیت کامل میان دو شیء محال است، زیرا تعدد ذاتی موجودات مانع از یکی شدن آنهاست. مشابهت، به اشتراک در برخی صفات اشاره دارد، نه یکی شدن ذاتی. |
معنای عرفانی واژه «عین»
واژه «عین» در متون عرفانی، به معنای چشم یا فعل الهی تفسیر میشود، نه یکی بودن ذاتی. این تفسیر، از کاربرد قرآنی واژه «عین» الهام گرفته شده است، مانند آیه فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ (سوره غاشیه، آیه ۱۲، ترجمه فولادوند: «در آن چشمهای روان است»). در این معنا، «عین» به جلوه و مظهر فعل الهی اشاره دارد، گویی که چشمهای از فیض الهی در عالم خلقت جاری است. این مفهوم، با عباراتی چون «عین الله» و «ید الله» همخوانی دارد که همگی به فعل الهی و نه ذات او اشاره میکنند.
نکته کلیدی: «عین» در عرفان نظری، به معنای مظهر فعل الهی است، نه یکی شدن ذاتی با حق تعالی، و از کاربرد قرآنی آن الهام گرفته شده است. |
جمعبندی بخش دهم
این بخش، با بررسی مفاهیم عنایت سابق، نفی عینیت کامل و معنای عرفانی واژه «عین»، به تبیین بنیادهای هستیشناختی عرفان نظری پرداخت. این تأملات، گویی که نوری بر مسیر معرفت میافکنند، خواننده را به درک عمیقتری از رابطه میان ذات الهی و مخلوقات هدایت میکنند.
بخش یازدهم: نفی اتحاد ذاتی و تبیین قرب
محال بودن اتحاد به معنای یکی شدن
اتحاد به معنای یکی شدن کامل دو شیء، چه در میان مخلوقات و چه بین مخلوق و خالق، محال است، زیرا تعدد ذاتی موجودات مانع از این یکی شدن است. اگر دو شیء یکی شوند، دیگر دو شیء نیستند، و اگر دو شیء باقی بمانند، اتحاد به معنای حقیقی رخ نداده است. این اصل، گویی که پردهای از ابهامات عرفانی کنار میزند، بر تمایز ذاتی موجودات تأکید میکند.
در عرفان نظری، اتحاد به معنای قرب و همسانی در مراتب وجودی تفسیر میشود. این قرب، با حفظ تعینات هر موجود، به افزایش همگامی و تقارب با صفات الهی اشاره دارد، نه محو شدن در ذات الهی.
نکته کلیدی: اتحاد به معنای یکی شدن ذاتی محال است، زیرا تعدد ذاتی موجودات مانع از آن است. اتحاد در عرفان، به معنای قرب و همسانی در مراتب وجودی است. |
تشبیه اتحاد به مشابهت نسبی
خطای رایج در فهم اتحاد، خلط آن با عینیت است. مشابهت، به اشتراک در برخی صفات اشاره دارد، اما عینیت، یکی شدن کامل دو ذات است که محال شمرده میشود. این تمایز، گویی که خطکشی دقیق میان دو مفهوم میکشد، از التباس مفاهیم جلوگیری میکند.
برای مثال، در زبان عرفی گفته میشود که کودکی «عین» پدر یا مادر خود است، اما این شباهت، صرفاً ظاهری یا نسبی است و تفاوتهای ذاتی میان آنها باقی میماند. این تمثیل، نشان میدهد که کاربرد عرفی «عین» با معنای عرفانی آن متفاوت است.
نکته کلیدی: مشابهت، به اشتراک در برخی صفات اشاره دارد، اما نمیتواند به معنای عینیت ذاتی باشد. کاربرد عرفی «عین» با معنای عرفانی آن متفاوت است. |
نقد فهم اتحاد سالک با حق
اشکالی که مطرح میشود این است که اگر اتحاد محال است، چگونه شیخ در هادیه از امکان اتحاد سالک با عقل اول یا حتی حق تعالی سخن گفته است؟ پاسخ در تبیین معنای اتحاد نهفته است. اتحاد در اینجا، به معنای قرب و همسانی در مراتب وجودی است، نه یکی شدن ذاتی. سالک، با طی مراتب عرفانی، به مرتبهای از قرب به حق میرسد که در آن، مشابهت و همگامی با صفات الهی افزایش مییابد، گویی که پرندهای در آسمان معرفت اوج میگیرد.
نکته کلیدی: اتحاد سالک با حق یا عقل اول، به معنای قرب و همسانی در مراتب وجودی است، نه یکی شدن ذاتی، و با اصل تعدد تعینات سازگار است. |
جمعبندی بخش یازدهم
این بخش، با نفی اتحاد به معنای یکی شدن ذاتی و تبیین آن بهعنوان قرب و همسانی، به روشنسازی مفاهیم عرفانی پرداخت. تأکید بر تمایز میان مشابهت و عینیت، و نقد کاربردهای عرفی، راه را برای فهم دقیقتر مفاهیم عرفانی هموار ساخت.
بخش دوازدهم: مظهر، تعینات و جذبه الهی
تمایز مظهر و مُظهر
هر موجود، مظهری از صفات الهی است، اما هیچ دو مظهری کاملاً یکی نمیشوند، زیرا تعینات آنها متفاوت است. این اصل، گویی که هر موجود را چون آینهای میبیند که جلوهای خاص از نور الهی را بازتاب میدهد. تفاوت در تعینات، مانع از عینیت کامل میان مظاهر است.
نکته کلیدی: هر موجود، مظهری از صفات الهی است، اما تفاوت در تعینات، مانع از یکی شدن کامل مظاهر میشود. |
لاتعین ذات الهی و مظهریت
ذات الهی، لاتعین است، یعنی فراتر از هرگونه محدودیت و تعین. مظاهر، در مراتب وجودی، تعین مییابند، اما این مظهریت، به معنای یکی شدن با ذات الهی نیست. سالک، با سلوک عرفانی، به مرتبهای از مظهریت ذات میرسد که در آن، قرب به حق افزایش مییابد، گویی که قطرهای به اقیانوس نزدیکتر میشود، اما همچنان قطره باقی میماند.
نکته کلیدی: ذات الهی، لاتعین است و مظاهر در مراتب وجودی متعین میشوند. مظهریت، به معنای قرب به ذات است، نه یکی شدن با آن. |
تمثیل لیلی و مجنون و نقد عشق عرفی
برای تبیین اتحاد عرفانی، از تمثیل لیلی و مجنون استفاده شده است. عشق حقیقی، به معنای رهایی از تعینات جسمانی و رسیدن به وحدت روحانی است، نه عشق عرفی که مبتنی بر هوس و تعلقات مادی است. در عشق عرفانی، سالک از خودخواهی رها شده و به مراتب عالی وجودی سوق مییابد، گویی که پرندهای از قفس جسم آزاد میشود.
در مقابل، عشق عرفی، که گاه به رنگهای صورتی یا آبگوشتی تشبیه میشود، با تعلقات مادی آمیخته است و نمیتواند به وحدت حقیقی منجر شود. این تمثیل، تفاوت میان عشق عرفانی و عرفی را به زیبایی آشکار میسازد.
نکته کلیدی: عشق عرفانی، رهایی از تعینات مادی و قرب به حق است، در حالی که عشق عرفی، مبتنی بر هوس و تعلقات مادی است و به وحدت حقیقی نمیرسد. |
جذبه الهی و معراج روحانی
جذبه الهی، نیروی الهی است که سالک را به سوی مراتب عالی وجودی سوق میدهد. این جذبه، گویی که بادی ملایم است که پرنده روح را به سوی آسمانهای معرفت میبرد. معراج روحانی، فرآیندی است که سالک را از ناسوت به مراتب بالاتر ارتقا میدهد، اما این ارتقا، با حفظ تعینات وجودی او همراه است.
در قرآن کریم، این مفهوم بهصورت غیرمستقیم در آیه وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ (سوره ق، آیه ۱۹، ترجمه فولادوند: «و سکرت مرگ بهحق فرارسید») اشاره شده است که به کشش الهی به سوی حق تعالی دلالت دارد.
نکته کلیدی: جذبه الهی، نیروی الهی است که سالک را به معراج روحانی هدایت میکند، اما این ارتقا با حفظ تعینات وجودی همراه است. |
جمعبندی بخش دوازدهم
این بخش، با بررسی تمایز مظهر و مُظهر، لاتعین ذات الهی، تمثیل لیلی و مجنون و مفهوم جذبه الهی، به تبیین رابطه میان سالک و حق تعالی پرداخت. این تأملات، راه را برای فهم عمیقتر نظام عرفانی هموار ساخت.
بخش سیزدهم: انسلاخ، رققت و مراتب وجود
انسلاخ نفس و رققت وجودی
انسلاخ نفس، به معنای رهایی از تعلقات جسمانی و مادی است. این فرآیند، با رققت نفس همراه است که سالک را به مراتب عالیتر وجودی میرساند، گویی که سنگی تراشیده میشود تا گوهر درونی آن آشکار گردد. رققت، در فلسفه و عرفان، به معنای لطافت یافتن نفس و رهایی از کثافتهای مادی است.
این فرآیند، با تهذیب نفس و سلوک عرفانی محقق میشود و سالک را به مراتب عقل اول و نفس کلی نزدیکتر میکند. این رققت، گویی که نور وجود را از غبار تعلقات پاک میکند.
نکته کلیدی: انسلاخ نفس، رهایی از تعلقات مادی و رققت، لطافت یافتن نفس است که سالک را به مراتب عالی وجودی هدایت میکند. |
اتحاد با عقل اول و نفس کلی
سالک، در سلوک خود، ابتدا با نفس کلی و سپس با عقل اول متحد میشود. این اتحاد، به معنای تقارب و همسانی در مراتب وجودی است، نه یکی شدن ذاتی. عقل اول و نفس کلی، از مراتب عالی وجود در نظام عرفانیاند و اتحاد با آنها، به معنای رسیدن به کمال وجودی و درک حقایق متعالی است.
نکته کلیدی: اتحاد با عقل اول و نفس کلی، به معنای تقارب در مراتب وجودی است و سالک را به درک حقایق متعالی رهنمون میسازد. |
نزول و صعود در مراتب وجود
نزول و صعود موجودات، در نظام مراتب وجودی، با حفظ تعینات آنها صورت میگیرد. این فرآیند، به رققت و لطافت یافتن اشاره دارد، نه محو شدن تعینات. در قرآن کریم، این مفهوم در آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۶، ترجمه فولادوند: «ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم») بهصورت نمادین بیان شده است. نزول، تجلی ذات الهی در مراتب پایینتر، و صعود، بازگشت به سوی حق است.
نکته کلیدی: نزول و صعود، با حفظ تعینات وجودی، به رققت و بازگشت به سوی حق اشاره دارند، نه محو شدن تعینات. |
جمعبندی بخش سیزدهم
این بخش، با بررسی انسلاخ نفس، اتحاد با عقل اول و نفس کلی، و نزول و صعود در مراتب وجود، به تبیین فرآیند سلوک عرفانی پرداخت. این مفاهیم، گویی که نقشهای برای سفر روحانی سالک ارائه میدهند.
بخش چهاردهم: محب و محبوب در سلوک عرفانی
تمایز محب و محبوب
محبوبین، بندگان برگزیدهای هستند که پیش از آگاهی از خود، خدا را میشناسند. این شناخت، معرفتی شهودی و بیواسطه است، گویی که چشمان روحشان پیش از تولد به نور الهی گشوده شده است. در مقابل، محبین، با تلاش و سلوک به سوی حق سیر میکنند. این تمایز، در مراتب سلوک عرفانی اهمیت بسزایی دارد.
نکته کلیدی: محبوبین، پیش از شناخت خود، خدا را میشناسند، در حالی که محبین، با سلوک به سوی حق حرکت میکنند. |
طهارت وجودی و انسلاخ از عوارض
طهارت وجودی، به معنای رهایی از تعلقات مادی و نواقص ماهیتی است. سالک، با انسلاخ از عوارض و خصوصیات ناسوتی، به مرتبهای از طهارت میرسد که تنها تعینات وجودی باقی میماند، گویی که گوهری از غبار پاک شده است.
نکته کلیدی: طهارت وجودی، رهایی از نواقص مادی و انسلاخ از عوارض ناسوتی است که سالک را به مراتب وجودی متعالی هدایت میکند. |
نقد اشکال نقلشده
اشکال نقلشده (انقلت) به معنای اعتراض به امکان اتحاد است، اما پاسخ این است که عبارت شیخ در هادیه اشکالی ندارد، زیرا اتحاد به معنای قرب تفسیر شده است. این روش دیالکتیکی، گویی که گفتوگویی عمیق میان پرسشگر و پاسخدهنده است، به رفع ابهامات کمک میکند.
نکته کلیدی: اشکال نقلشده، به دلیل خلط میان اتحاد و عینیت مطرح شده و با تبیین اتحاد به معنای قرب، رفع میشود. |
جمعبندی بخش چهاردهم
این بخش، با بررسی تمایز محب و محبوب، طهارت وجودی و نقد اشکال نقلشده، به تبیین مراتب سلوک عرفانی پرداخت. این مفاهیم، راهنمای سالک در مسیر قرب به حقاند.
بخش پانزدهم: مراتب وجود و معراج روحانی
ترقی و رققت در مراتب وجود
ترقی سالک، با رققت وجودی همراه است که او را از مراتب ناسوتی به سوی مراتب لاهوتی هدایت میکند. این فرآیند، گویی که صیقل دادن آینهای است که نور الهی را بهتر بازتاب میدهد. سالک، با مشاهده مراتب عقل و نفس، به درک حقایق متعالی نائل میشود.
نکته کلیدی: ترقی و رققت، سالک را از مراتب ناسوتی به سوی مراتب عقل و نفس هدایت میکند. |
اتحاد کیفی و حفظ تعدد
اتحاد کیفی، به معنای تقارب و تناسب در مراتب وجودی است، نه یکی شدن ذاتی. این اتحاد، با حفظ تعدد تعینات، به قرب حقیقی منجر میشود. سالک، در این مرحله، گویی که به قلهای از معرفت میرسد که در آن، نور الهی را بیواسطه دریافت میکند.
نکته کلیدی: اتحاد کیفی، به معنای تقارب در مراتب وجودی است و با حفظ تعدد تعینات، به قرب حقیقی میانجامد. |
نقد مفهوم نزول و صعود
نزول و صعود، در نظام عرفانی، به تجلی ذات الهی و بازگشت به سوی او اشاره دارند. این فرآیند، با حفظ تعینات وجودی، انجام میشود. تفاوت میان خدا در مرتبه نزول (خدای علمی) و صعود (خدای عینی)، به تفاوت در مراتب ظهور اشاره دارد، گویی که نور الهی در آینههای مختلف به گونههای متفاوتی بازتاب مییابد.
نکته کلیدی: نزول و صعود، با حفظ تعینات، به تجلی و بازگشت به سوی حق اشاره دارند و تفاوت در مراتب ظهور را نشان میدهند. |
جمعبندی بخش پانزدهم
این بخش، با بررسی ترقی و رققت، اتحاد کیفی و نقد نزول و صعود، به تبیین نظام مراتب وجودی پرداخت. این مفاهیم، نقشهای جامع برای سلوک عرفانی ارائه میدهند.
بخش شانزدهم: تأملات در مسائل اجتماعی و عرفانی
نقد مسائل اجتماعی مرتبط با تولد
در ادامه درسگفتار، به مسائل اجتماعی مانند تعیین تاریخ تولد و تفاوت میان ارث و فطریه پرداخته شده است. تاریخ تولد، از منظر شرعی، باید از لحظه تشکیل نطفه محاسبه شود، نه زایمان، زیرا نطفه، گوهر وجودی انسان است. این دیدگاه، گویی که گوهر انسانی را از لحظه خلقت ارج مینهد.
تفاوت میان ارث و فطریه، به دلیل تفاوت در احکام شرعی است. این مسئله، نشاندهنده پیچیدگیهای فقهی و نیاز به تأمل دقیقتر در این موضوعات است.
نکته کلیدی: تاریخ تولد از لحظه تشکیل نطفه محاسبه میشود، و تفاوت میان ارث و فطریه، به پیچیدگیهای احکام شرعی اشاره دارد. |
محبوبین و نزول از مراتب عالی
محبوبین، که از مراتب عالی نزول میکنند، پیش از شناخت خود، خدا را میشناسند. این نزول، گویی که سفری از آسمانهای معرفت به سوی زمین ناسوت است. آنها، حتی در ناسوت، از آلودگیهای جاهلیت مصون میمانند، چنانکه در عبارت لَمْ تَنْجَسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا (ترجمه فولادوند: «جاهلیت با ناپاکیهایش تو را آلوده نکرد») به حفاظت الهی از اولیا اشاره شده است.
نکته کلیدی: محبوبین، از مراتب عالی نزول میکنند و با حفاظت الهی، از آلودگیهای ناسوتی مصون میمانند. |
جمعبندی بخش شانزدهم
این بخش، با بررسی مسائل اجتماعی و تأمل در جایگاه محبوبین، به پیوند میان عرفان و مسائل اجتماعی پرداخت. این تأملات، گویی که پلی میان آسمان معرفت و زمین واقعیت میسازند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار: تأملاتی در زمان، دهر و تجلیات بیتکرار، با تأمل در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در مفاهیم عمیق عرفان نظری پرداخت. این اثر، با تبیین زمان، دهر، اسما و صفات الهی، عدم تکرار در تجلیات، وحدت وجود و اتحاد مظهر و مُظهر، نگرشی منسجم به نظام هستیشناسی عرفانی ارائه داد. این کتاب، گویی که مشعلی است که مسیر معرفت الهی را روشن میسازد، خواننده را به تأمل در حقیقت یگانه حق تعالی دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |