متن درس
مصباح الانس: علم الهی و ظهورات وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه نود و دوم)
مقدمه
در گستره بیکران معرفت الهی، تأمل در علم الهی بهمثابه نور و ظهورات وجودی آن، از عمیقترین مسائل عرفان نظری است که ذهن حکما و عرفا را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه نود و دوم کتاب شریف مصباح الانس (مورخ 24 دی 1389)، به بررسی این مفاهیم در چارچوبی توحیدی و با رویکردی علمی و آکادمیک میپردازد. این اثر، همچون چراغی در مسیر معرفت، میکوشد تا لایههای پنهان حقیقت را آشکار سازد و با زبانی وزین و دلنشین، مخاطبان را به سوی فهم عمیقتر اسرار الهی رهنمون شود.
بخش نخست: علم الهی و نسبتهای ظاهری و باطنی
تبیین فصل چهارم مصباح الانس
فصل چهارم کتاب شریف مصباح الانس به علم الهی اختصاص دارد که بهمثابه نور، مبدأ ظهورات وجودی عالم است. این فصل، به دلیل عمق و پیچیدگی، از اهمیت ویژهای برخوردار است و شارح، پیش از تبیین عبارات قونوی، مبادی مقدماتی را مطرح کرده تا فهم را تسهیل نماید. با این حال، در این نوشتار، بدون تمسک به این مبادی، عبارات اصلی با بیانی روشن و مستقیم تبیین شدهاند. علم الهی، نوری است که دو نسبت ظاهری و باطنی دارد: نسبت ظاهری، به صور وجودی مخلوقات اشاره دارد و نسبت باطنی، به حقایق غیبیه و معانی عالم. این دو نسبت، مانند دو روی یک سکه، وحدت و کثرت را در نظام وجودی به نمایش میگذارند.
تعینات الهی و مظاهر وجود
حضرت حق، دارای تعیناتی است که مظاهر الهیاند و بهصورت افعال و مخلوقات ظهور مییابند. هر آنچه در عالم هستی وجود دارد، از ذرات ناچیز تا کهکشانهای بیکران، جلوهای از ظهورات الهی است. این تعینات، مانند قطراتی از اقیانوس بیانتهای وجود حقاند که در ظرف کثرت، نمود یافتهاند. برخلاف دیدگاه متکلمان که خلق را از عدم میدانند، عرفان نظری تأکید دارد که عدم، حقیقتی خارجی ندارد و همهچیز وجود است. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای مفهوم عدم را پراکنده میسازد و اصالت وجود را در عالم هستی اثبات میکند.
نفی مقابل برای وجود
وجود، حقیقتی است که مقابل ندارد، برخلاف برخی اسمای الهی مانند ظاهر و باطن که دارای مقابلاند. برای نمونه، اسمایی چون هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْآخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلْبَاطِنُ (الحدید: 3؛ : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن») دارای مقابلاند، اما اسمایی چون هُوَ ٱلصَّمَدُ (الإخلاص: 2؛ : «اوست صمد») یا وجود، فاقد مقابلاند. عدم، صرفاً مفهومی ذهنی است و در عالم هستی، جایی ندارد. این اصل، مانند ستونی است که بنای عرفان نظری بر آن استوار است و هرگونه دوگانگی میان وجود و عدم را نفی میکند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین علم الهی بهمثابه نور، نسبتهای ظاهری و باطنی آن، و نفی خلق از عدم، چارچوبی نظری برای فهم رابطه میان حق و خلق ارائه داد. تأکید بر اصالت وجود و نفی مقابل برای آن، بنیانهای عرفان نظری را روشن ساخت و راه را برای بررسی ظهورات وجودی هموار کرد.
بخش دوم: ظهورات الهی و وحدت وجود
مخلوقات بهمثابه فعل الهی
مخلوقات، افعال و ظهورات الهیاند و ذاتی مستقل از حق ندارند. آنها، مانند ریختههای پروردگار یا شكستههای نور الهی، جلوههای وجودی او هستند. این تعبیر، مانند آینهای است که حقیقت وحدت وجود را بازتاب میدهد: همه عالم، ظهور حق است و هیچ موجودی از او جدا نیست. قرآن کریم در این باره میفرماید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيْهِ رَٰجِعُونَ (البقرة: 156؛ : «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم»). این آیه، به نزول وجود از علم الهی و صعود آن به سوی مبدأ اشاره دارد، مانند جویباری که از سرچشمهای بیکران سرچشمه گرفته و به اقیانوس بازمیگردد.
تمثیل نفس و تعینات
برای تبیین رابطه میان حق و خلق، تمثیلی از نفس انسان ارائه شده است. هنگامی که انسان نفس میکشد، دم و بازدم، ظهورات نفساند، نه اجزای جدا از آن. این ظهورات، مانند افعال نفس، از آن جدا نمیشوند، بلکه جلوههای وجودی آن هستند. به همین سان، مخلوقات، ظهورات قلب الهیاند و از حق جدا نیستند. این تمثیل، مانند چراغی است که رابطه میان ذات و فعل را روشن میسازد و نشان میدهد که کثرت ظاهری، به وحدت باطنی بازمیگردد.
نفی جدایی در عالم هستی
در نظام وجودی، هیچ چیز از چیز دیگر جدا نیست. همه موجودات، در چیدمانی موزون و بههمپیوسته، مانند تار و پود یک قالی نفیس، به هم متصلاند. این وحدت، مانند نسیمی است که همه ذرات عالم را در آغوش میگیرد و جدایی را توهمی ذهنی میداند. قرآن کریم در این باره میفرماید: وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ (سبأ: 3؛ : «و هیچ چیز به اندازه ذرهای از او پنهان نمیماند»). این آیه، به علم احاطی الهی اشاره دارد که هیچ تعینی از آن گم نمیشود و همه ظهورات را در نظام وجودی حفظ میکند.
تمثیل خاکستر و باد
برای تبیین حفظ تعینات در علم الهی، تمثیلی از خاکستر و باد ارائه شده است. اگر خرواری خاکستر در باد پراکنده شود، هیچ ذرهای از آن در علم الهی گم نمیشود. این تمثیل، مانند آینهای است که جامعیت علم الهی را بازتاب میدهد و نشان میدهد که هر تعین، در نظام وجودی حفظ شده است. این اصل، با آیه وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ (سبأ: 3) همخوانی دارد و بر حفظ همه ظهورات در علم الهی تأکید میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین مخلوقات بهمثابه افعال الهی، نفی جدایی در عالم، و ارائه تمثیلاتی مانند نفس و خاکستر، به بررسی وحدت وجود پرداخت. تأکید بر حفظ تعینات در علم الهی و استناد به آیات قرآن کریم، چارچوبی جامع برای فهم ظهورات وجودی ارائه داد.
بخش سوم: انتقال وجودی و تأثیرات متقابل
انتقال وجودی در عالم
عالم هستی، مانند شبکهای بههمپیوسته، شاهد انتقال وجودی میان موجودات است. برای نمونه، انتقال ویروس از طریق تنفس، مثالی از این پیوستگی است. هنگامی که انسانی سرفه میکند، نفس او با نفس دیگران درمیآمیزد و تأثیر میگذارد. این انتقال، مانند موجی است که در سطح آب گسترده میشود و همه ذرات را به هم متصل میکند. این اصل، نشاندهنده وحدت وجودی است که حتی در سطح مادی، نمود مییابد.
تأثیر نگاه و ادراک
نگاه انسان، به دلیل انتقال وجودی، بر او تأثیر میگذارد. نگاه به خیر یا شر، مانند نوری است که در آیینه قلب انسان بازتاب مییابد و او را متأثر میسازد. از اینرو، توصیه شده است که به زیباییهای الهی، مانند آب و سبزه، نگریسته شود و از نگاه به شرور پرهیز گردد. این اصل، مانند پلی است که ادراکات حسی را به معرفت وجودی متصل میسازد و نشان میدهد که نگاه، مجرای انتقال وجود است.
وحدت وجودی بنی آدم
همه موجودات، اعم از انسانها و دیگر مخلوقات، اعضای یک پیکر وجودیاند. این اصل، مانند شعری است که وحدت عالم را در قالب پیوستگی اعضا سروده است. سعدی علیهالرحمه میفرماید: «بنیآدم اعضای یک پیکرند». این وحدت، نشاندهنده آن است که همه عالم، در نظام وجودی به هم متصل است و هیچ موجودی از دیگری جدا نیست. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای جدایی را پراکنده میسازد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با بررسی انتقال وجودی، تأثیر نگاه، و وحدت وجودی بنی آدم، به تبیین پیوستگی عالم هستی پرداخت. تأکید بر تأثیرات متقابل موجودات و استناد به آیات و اشعار، چارچوبی جامع برای فهم وحدت وجود ارائه داد.
بخش چهارم: حق معین و متعین و تمثیلات وجودی
حق معین و متعین
حضرت حق، معین است، یعنی دارای ذات بسیط و غیرمحدود است، اما متعین نیست، یعنی به تعینات مخلوقات محدود نمیشود. این تمایز، مانند تفاوت میان اقیانوس و قطرات آن است: اقیانوس، معین است، اما به قطرات متعین نمیشود. مخلوقات، ظهورات حقاند که بدون تغییر در ذات او، نمود یافتهاند. این اصل، مانند ستونی است که بنای وحدت وجود را استوار میسازد.
تمثیل تخممرغ
برای تبیین این اصل، تمثیلی از تخممرغ ارائه شده است. تخممرغی که میشکند، ظهوراتی تولید میکند، اما ذات آن تغییر نمیکند. به همین سان، حق، مانند تخممرغ معین، ظهورات را ایجاد میکند بدون اینکه ذاتش شکسته شود. این تمثیل، مانند آینهای است که رابطه میان ذات و ظهور را بازتاب میدهد و وحدت وجود را روشن میسازد.
تمثیل موج و دریا
مخلوقات، مانند موجهای دریا، از حق جدا نیستند. موج، با وجود کثرت ظاهری، از دریا جدا نیست و ذاتاً آب است. این تمثیل، مانند نوری است که وحدت باطنی میان حق و خلق را روشن میسازد و نشان میدهد که کثرت، جلوهای از وحدت است. قرآن کریم در این باره میفرماید: فَأَيْنَمَا تُوَلُّوٱ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ (البقرة: 115؛ : «به هر سو رو کنید، آنجا وجه الله است»).
ظهورات جلال و جمال
حتی شرور، مانند شمر و حرمله، ظهورات جلالی حقاند که در مقابل ظهورات جمالی قرار میگیرند. این دیدگاه، مانند آینهای است که جامعیت ظهورات الهی را بازتاب میدهد و نشان میدهد که خیر و شر، هر دو جلوههای حقاند. قرآن کریم میفرماید: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (الفلق: 1-2؛ : «بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم، از شر آنچه آفریده است»). این آیه، به پناه بردن از شر خللی مخلوقات اشاره دارد، نه خود مخلوقات.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین حق معین و متعین، ارائه تمثیلات تخممرغ و موج، و بررسی ظهورات جلال و جمال، به تبیین وحدت وجود پرداخت. تأکید بر جامعیت ظهورات الهی و استناد به آیات قرآن کریم، چارچوبی جامع برای فهم رابطه حق و خلق ارائه داد.
بخش پنجم: نقد عوامزدگی و ضرورت تخصص
نقد عوامزدگی در حوزههای علمی
برخی افراد ناآگاه در حوزههای علمی، بدون فهم عمیق، وحدت وجود را کفر میدانند. این دیدگاه، مانند غباری است که بر چهره حقیقت نشسته و مانع از فهم دقیق معارف الهی میشود. این نقد، مانند نوری است که تاریکیهای عوامزدگی را پراکنده میسازد و بر ضرورت آگاهی علمی تأکید دارد.
تمثیل پزشکی و تخصص
نقد غیرمتخصصان به مباحث عرفانی، مانند نقد عوام به پزشکی است که بدون تخصص، قضاوت میکنند. این تمثیل، مانند آینهای است که ضرورت تخصص را بازتاب میدهد و نشان میدهد که هر کس باید در حوزه تخصص خود سخن Says. مرحوم آقا ابوالحسن قزوینی میفرماید: «بهتر است هر کس در کاری که بلد نیست دخالت نکند». این اصل، مانند ستونی است که بنای علم را استوار میسازد.
نقد سیاسیبازی
سیاسیبازی در حوزههای علمی، به نفاق و جدایی منجر میشود و مانع از فهم دقیق و آزادانه مسائل عرفانی میگردد. این نقد، مانند نسیمی است که غبار نفاق را از فضای علمی میزداید و بر ضرورت صداقت و آزادگی تأکید دارد. برای نمونه، در صدر اسلام، فردی با صراحت به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله گفت که قصد کشتن ایشان را دارد، اما با مهربانی پیامبر، به اسلام گروید. این داستان، مانند چراغی است که مسیر صداقت را روشن میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد عوامزدگی، تأکید بر تخصصگرایی، و بررسی سیاسیبازی، به تبیین موانع فهم معارف الهی پرداخت. ارائه تمثیلات و استناد به سخنان بزرگان، چارچوبی جامع برای اصلاح فضای علمی ارائه داد.
بخش ششم: معرفت الهی و آیینههای وجود
ظهور حق در مخلوقات
حق، در صور مخلوقات ظاهر است، هم در ذات خود و هم در مظاهر خلق. این ظهور، مانند نوری است که در آیینههای بیشمار بازتاب مییابد و هر آیینه، جلوهای از آن نور را نشان میدهد. قرآن کریم میفرماید: ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ (النّور: 35؛ : «خدا نور آسمانها و زمین است»). این آیه، حق را نور و مبدأ وجود همه عالم معرفی میکند، نه منور که از غیر نور گیرد.
تمثیل آیینه و معرفت
انسان، حق را در آیینه مخلوقات یا در ذات خود، با معرفت، میبیند. معرفت کامل، مانند نوری است که انسان را از آیینه ظاهری به شهود باطنی میرساند. این اصل، مانند پلی است که از شناخت ظاهری به معرفت باطنی امتداد مییابد و انسان را به وحدت وجود رهنمون میشود.
تمثیل زلیخا و یوسف
دل الهی، مانند خانه زلیخا، همهجا حق را میبیند. مخلوقات، آیینههاییاند که حق را منعکس میکنند و در هر جلوه، او را نشان میدهند. این تمثیل، مانند گوهر درخشانی است که جامعیت علم الهی را در همه تعینات نشان میدهد و وحدت وجود را تبیین میکند.
علم الهی و تعدد اسما
علم الهی، به تعداد اسما و صفات، متنوع است و هر تعین را در کل و جزء میبیند. این علم، مانند اقیانوسی است که هر قطره را در خود حفظ میکند و همه عالم را در یک ذره میبیند. این اصل، مانند نوری است که جامعیت علم الهی را روشن میسازد و وحدت وجود را تبیین میکند.
مؤمن، آیینه مؤمن
حدیث شریف «المؤمن مرآة المؤمن» به وحدت وجودی میان خالق و مخلوق اشاره دارد. خدا و خلق، متقابلاً آیینه یکدیگرند و در یکدیگر ظهور مییابند. این اصل، مانند آینهای است که رابطه دوجانبه معرفت را بازتاب میدهد و نشان میدهد که مؤمن، با معرفت، آیینه حق میشود.
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین ظهور حق در مخلوقات، ارائه تمثیلات آیینه و زلیخا، و بررسی علم الهی و حدیث مؤمن، به تبیین معرفت وحدت وجود پرداخت. استناد به آیات قرآن کریم و احادیث، چارچوبی جامع برای فهم رابطه خالق و مخلوق ارائه داد.
بخش هفتم: نماز، معرفت و نقد سوء فهم
نماز و معرفت وحدت
تکرار «إياك» در آیات سوره النصر، مانند کلیدی است که قفل معرفت وحدت را میگشاید. در إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (الفاتحة: 5؛ : «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم»)، سالک از عبادت و استعانت، به وحدت میان حق و خلق میرسد. این تکرار، مانند نغمهای است که سالک را به سوی شهود وحدت رهنمون میشود و معرفت را در قلب او مینشاند.
شئون ذاتی و اسما
شئون ذاتی حق، همان اسما و صفات اصلیهاند که تعینات اولیه الهی را تشکیل میدهند. این شئون، مانند ریشههای درختی تنومند، مبنای ظهورات عالماند و همه حقایق، از جمله اعیان ثابته، از آنها نشأت میگیرند. این اصل، مانند نوری است که رابطه میان ذات و ظهور را روشن میسازد.
نقد انا ربکم الاعلی
ادعای فرعون در أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلْأَعْلَىٰ (النازعات: 24؛ : «من پروردگار برتر شما هستم»)، ناشی از خلط میان موظهر (حق) و مظهر (خلق) است. او، شكستهها (مظهر) را با درسته (موظهر) یکی دانست و به استکبار افتاد. این نقد، مانند آینهای است که سوء فهم وحدت وجود را بازتاب میدهد و بر ضرورت معرفت دقیق تأکید دارد.
انسان و استعداد الهی
انسان، به دلیل برخورداری از استعداد الهی، بوی الوهیت را در خود احساس میکند. این استعداد، مانند گوهری است که در صدف وجود انسان نهفته است، اما سوء اختیار میتواند او را به استکبار بکشاند. این اصل، مانند نوری است که مقام خلیفةاللهی انسان و خطر سوء استفاده از آن را روشن میسازد.
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، با تبیین معرفت وحدت در نماز، بررسی شئون ذاتی، و نقد سوء فهم وحدت وجود، به تبیین رابطه انسان و حق پرداخت. تأکید بر معرفت دقیق و استناد به آیات قرآن کریم، چارچوبی جامع برای فهم وحدت وجود ارائه داد.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی در رابطه با علم الهی، ظهورات وجودی، و وحدت وجود پرداخت. با تبیین علم الهی بهمثابه نور، نفی خلق از عدم، و تأکید بر اصالت وجود، چارچوبی جامع برای فهم خلقت ارائه شد. بررسی انتقال وجودی، تأثیر نگاه، و وحدت بنی آدم، پیوستگی عالم را نشان داد. تمثیلات تخممرغ، موج، و زلیخا، وحدت وجود را روشن ساختند و نقد عوامزدگی و سیاسیبازی، بر ضرورت آگاهی علمی تأکید داشت. استنادات قرآنی، مانند ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ (النّور: 35) و فَأَيْنَمَا تُوَلُّوٱ فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ (البقرة: 115)، عمق معرفتی متن را تقویت کردند. این اثر، مانند نوری است که در تاریکیهای معرفت میدرخشد و پژوهشگران را به سوی تأمل عمیقتر در اسرار الهی رهنمون میسازد.