در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 93

متن درس

 

تأملاتی در ظهورات الهی و تعینات وجودی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه نود و سوم)

مقدمه

این اثر، بازتاب تأملات عمیق عرفانی و فلسفی در باب ظهورات الهی، تعینات وجودی و رابطه میان حق تعالی و مخلوقات است که از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در شرح کتاب شریف مصباح الانس استخراج شده است. این نوشتار، با رویکردی علمی، به تبیین مفاهیم بنیادین عرفان نظری، رد پیش‌فرض‌های مادی در خلقت، و تأکید بر لاتعین ذات الهی در فرآیند ظهور مخلوقات می‌پردازد. هر بخش، به کاوش در مراتب وجودی، نقش قوابل در تعینات، و جایگاه اسما و صفات الهی در نظام خلقت پرداخته و با نقد مفاهیم کلامی، مانند خلق از عدم، غنای معنایی خود را افزون می‌کند. این اثر، همانند دریچه‌ای است که به سوی آسمان بی‌کران معرفت الهی گشوده می‌شود، و خواننده را به تأمل در حقیقت هستی و رابطه آن با مبدأ اعلی دعوت می‌کند.

بخش اول: اصول بنیادین ظهورات الهی و تعینات وجودی

این بخش، به تبیین اصول اولیه مطرح‌شده در فصل چهارم مصباح الانس، رابطه میان علت و معلول در خلقت، و نتایج ثلاثه حاصل از نکاحات وجودی اختصاص دارد. با تأکید بر لاتعین ذات الهی و نقش اسما و صفات در ظهور مخلوقات، این بخش چارچوبی عرفانی برای فهم نظام خلقت ارائه می‌دهد.

۱. اصول اولیه و نتایج ثلاثه

درس‌گفتار با بیان اصول بنیادین آغاز می‌شود که به نتایج ثلاثه‌ای منجر می‌گردند، همان‌گونه که در فصل دوم مصباح الانس در بحث نکاحات وجودی تبیین شده است. این اصول، چگونگی ظهور مخلوقات از حق تعالی را از طریق اسما و صفات الهی و حقایق کونیه روشن می‌سازند. نکاحات، به معنای تراکیب وجودی میان مراتب مختلف هستی، از عالم عقل و نفس تا ناسوت، ساختار نظام‌مند خلقت را تشکیل می‌دهند. این نتایج، همانند شاخه‌هایی هستند که از تنه استوار حقیقت الهی روییده و در مراتب گوناگون وجودی شکوفا می‌شوند.

درنگ: اصول بنیادین فصل چهارم، به نتایج ثلاثه‌ای منجر می‌شوند که از تراکیب وجودی نکاحات در مراتب عقل، نفس و ناسوت نشأت می‌گیرند.

۲. تمایز میان علت و معلول در خلقت

حق تعالی، به‌عنوان علت کل، بدون تغییر یا تجزیه در ذات خود، ظهور مخلوقات را ایجاد می‌کند. معلولات، که ظهورات الهی‌اند، متعین می‌شوند، اما ذات الهی از هرگونه تعین مصون است. این تمایز، همانند نوری است که از خورشید حقیقت ساطع می‌شود، بی‌آنکه ذات خورشید در پرتوهایش شکسته شود. برخلاف عالم ماده، که معلولات به سبب محدودیت‌های مادی متعین و متمایز می‌گردند، ذات الهی در فرآیند خلقت دست‌نخورده باقی می‌ماند.

۳. غنا و بی‌نیازی ذات الهی

ذات الهی، غنی عن العالمین است، چنان‌که در قرآن کریم فرموده: إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ (سوره آل عمران، آیه ۹۷، : «خداوند از جهانیان بی‌نیاز است»). این غنا، به معنای بی‌نیازی مطلق از ظهورات است، با این حال، حق در ظهورات حاضر است، نه به‌صورت متعین، بلکه به‌گونه‌ای لاتعین. این حضور، همانند جویباری است که در همه جا جاری است، بی‌آنکه به ظرف خاصی محدود گردد.

درنگ: ذات الهی، غنی عن العالمین است و در عین حضور در ظهورات، از هرگونه تعین مصون می‌ماند.

۴. حضور فراگیر و متعالی حق

حق تعالی در همه اشیاء حاضر است، اما نه به‌صورت موازات یا جدایی، بلکه به‌گونه‌ای که ذاتش از تعینات مخلوقات متمایز است. این مفهوم، با تعبیر عرفانی «داخل فی الاشیاء، خارج عن الاشیاء» تبیین می‌شود و با آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (سوره حدید، آیه ۴، : «او با شماست هر کجا که باشید») تقویت می‌گردد. این حضور، همانند نوری است که همه جا را فرا می‌گیرد، بی‌آنکه به تاریکی تعینات آلوده شود.

۵. نور الهی و تعینات مخلوقات

نور الهی، که در آیه اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (سوره نور، آیه ۳۵، : «خدا نور آسمان‌ها و زمین است») توصیف شده، به‌صورت مطلق باقی می‌ماند، اما مخلوقات، به دلیل تعیناتشان، محدود و متمایز می‌شوند. این نور، همانند چشمه‌ای است که جوشان و بی‌کران است، اما در ظرف‌های گوناگون، به اشکال متفاوتی ظهور می‌یابد.

جمع‌بندی بخش اول

این بخش، با تبیین اصول بنیادین ظهورات الهی، بر لاتعین ذات الهی، تمایز میان علت و معلول، و نقش اسما و صفات در خلقت تأکید کرد. با استناد به آیات قرآن کریم و تمثیلات عرفانی، چارچوبی علمی برای فهم نظام خلقت ارائه شد که زمینه را برای بررسی عمیق‌تر سلسله مراتب وجودی در بخش بعدی فراهم می‌کند.

بخش دوم: سلسله مراتب خلقت و نقش قوابل در تعینات

این بخش، به بررسی سلسله مراتب خلقت از حقایق کلی تا تعینات جسمانی، نقش قوابل در ظهور فیض الهی، و نقد پیش‌فرض‌های مادی و ماهیت‌باورانه اختصاص دارد. با تأکید بر استقلال ذات الهی از تعینات، این بخش به تبیین فرآیند ظهور مخلوقات می‌پردازد.

۱. سلسله مراتب خلقت

خلقت، سلسله‌مراتبی است که از حقایق کلی الهی (اسما و صفات) به تعینات روحانی و سپس به تعینات جسمانی جریان دارد. حقایق کلی، اسباب تعینات روحانی‌اند و این تعینات، خود سبب ظهورات جسمانی می‌شوند. این سلسله، همانند نردبانی است که از مبدأ اعلی به سوی عالم ناسوت امتداد یافته و هر پله آن، جلوه‌ای از فیض الهی را نمایان می‌سازد.

درنگ: خلقت، سلسله‌مراتبی است که از حقایق کلی الهی به تعینات روحانی و سپس جسمانی جریان می‌یابد.

۲. تأثیر حق از طریق توجه احدی و تجلی ذاتی

حق تعالی، با توجه احدی و ارادی و تجلی ذاتی، فیض خود را در خلقت اعمال می‌کند. توجه احدی، به وحدت مطلق ذات اشاره دارد، و تجلی ذاتی، ظهور فیض بی‌واسطه از ذات است. این فرآیند، همانند جوشش چشمه‌ای است که از سرچشمه بی‌کران حقیقت سرریز می‌شود، بی‌آنکه ذات چشمه تغییری یابد.

۳. نقش قوابل در تعینات

تعینات مخلوقات، به ظرفیت و قوابل آنها بستگی دارد. حق تعالی، فیض خود را بر اساس این قوابل توزیع می‌کند، همانند شیری که در ظروف گوناگون به اشکال متفاوتی بسته می‌شود. این قوابل، خود ظهورات اسما و صفات الهی‌اند و نه ماهیتی مستقل، چنان‌که برخی به اشتباه پنداشته‌اند. این دیدگاه، همانند آیینه‌ای است که حقیقت فیض الهی را در مراتب گوناگون بازمی‌تاباند.

۴. مثال عرفانی ماست‌بندی و باران

مثال عرفانی ماست‌بندی، چگونگی ظهور فیض الهی در قوابل مختلف را روشن می‌سازد. همان‌گونه که شیر در ظروف متفاوت به شکل‌های گوناگونی بسته می‌شود، فیض الهی نیز بر اساس قوابل، تعینات متفاوتی می‌یابد. مثال باران نیز این حقیقت را نشان می‌دهد: باران، بسته به شرایط محیطی، به‌صورت برف، تگرگ یا آب ظهور می‌کند، اما ذات آن یکی است. این تمثیلات، همانند چراغ‌هایی هستند که مسیر معرفت را روشن می‌کنند.

درنگ: قوابل، به‌عنوان ظهورات اسما و صفات، تعیین‌کننده تعینات فیض الهی‌اند، همانند ظروفی که شیر را به اشکال گوناگون درمی‌آورند.

۵. نفی ماهیت مستقل برای قوابل

قوابل، ظهورات اسما و صفات الهی‌اند و ماهیتی مستقل ندارند. این دیدگاه، برخلاف پندار ماهیت‌باوران، بر وابستگی کامل قوابل به فیض الهی تأکید دارد. قوابل، همانند سایه‌هایی هستند که از نور حقیقت الهی پدید آمده‌اند و بدون آن، هیچ وجودی ندارند.

۶. نفی اصطکاک و استهلاک در ذات الهی

ظهورات الهی، برخلاف عالم ماده، هیچ‌گونه اصطکاک یا استهلاکی در ذات الهی ایجاد نمی‌کنند. در عالم ماده، ظهور فرزندان ممکن است توان والدین را کاهش دهد، اما در مرتبه الهی، ذات حق از هرگونه نقصان مصون است. این اصل، همانند صخره‌ای است که در برابر امواج ظهورات، استوار و بی‌تغییر می‌ماند.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تبیین سلسله مراتب خلقت، نقش قوابل در تعینات، و نفی اصطکاک در ذات الهی، چارچوبی عرفانی برای فهم فرآیند ظهور مخلوقات ارائه داد. با بهره‌گیری از تمثیلات ماست‌بندی و باران، و نقد پیش‌فرض‌های ماهیت‌باورانه، این بخش بر استقلال ذات الهی تأکید کرد و زمینه را برای بررسی تمایز مراتب وجودی در بخش بعدی فراهم آورد.

بخش سوم: تمایز مراتب وجودی و نقد مفاهیم کلامی

این بخش، به بررسی تمایز میان مراتب ذاتی و خلقی، نفی تعین ذاتی در حق تعالی، و نقد مفاهیم کلامی مانند خلق از عدم اختصاص دارد. با تأکید بر وحدت وجود و محیط بودن حق بر همه چیز، این بخش جایگاه مخلوقات در نظام هستی را روشن می‌سازد.

۱. تمایز میان تعینات ذاتی و خلقی

تعینات در مراتب احدیت و واحدیت، ذاتی و حقی‌اند، اما در عالم خلق، جزئي و مخلوقی‌اند. احدیت، به وحدت مطلق ذات الهی اشاره دارد، و واحدیت، به ظهور اسما و صفات در مرتبه‌ای پیش از خلق. این تعینات، همانند نوری هستند که در مراتب بالا یکپارچه و در مراتب پایین پراکنده می‌شوند.

درنگ: تعینات احدیت و واحدیت، ذاتی و حقی‌اند، اما تعینات خلقی، جزئي و محدود به ظروف ناسوتی‌اند.

۲. نفی تعین ذاتی در حق تعالی

ذات حق تعالی، از هرگونه تعین جزئي که عقل یا وهم بتواند آن را درک کند، مصون است. تعینات، تنها در ظهورات الهی رخ می‌دهند، نه در ذات. این اصل، همانند قله‌ای است که فراتر از دسترس ابرهای تعینات قرار دارد.

۳. همه هستی، ظهورات پروردگار

تمام عالم، ظهورات حق تعالی است و هیچ غیریتی مستقل از خدا وجود ندارد. حتی مفاهیمی مانند اهرمن یا باطل، در نهایت مخلوقات الهی‌اند. این دیدگاه، همانند دریایی است که همه امواج آن، از یک مبدأ واحد سرچشمه می‌گیرند.

۴. نفی وجود مستقل برای عدم

عدم، وجود خارجی ندارد و صرفاً مفهومی ذهنی است. بنابراین، نمی‌توان آن را مقابل حق یا مخلوق دانست. این اصل، با آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۶، : «ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم») هم‌خوانی دارد که خلقت را ظهور از حق و بازگشت به او می‌داند.

درنگ: عدم، وجود عینی ندارد و نمی‌تواند مبدأ خلقت باشد؛ خلقت، ظهور فیض الهی در قوابل است.

۵. نقد خلق از عدم

مفهوم خلق از عدم، از منظر فلسفی و عرفانی مردود است، زیرا عدم، وجود عینی ندارد تا مبدأ خلقت باشد. خلقت، ظهور فیض الهی در قوابل است، همانند نوری که از مبدأ بی‌کران ساطع می‌شود، بی‌آنکه به تاریکی عدم وابسته باشد.

۶. محیط بودن حق تعالی بر همه چیز

حق تعالی، محیط بر همه چیز است، چنان‌که در آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (سوره حدید، آیه ۴) آمده است. علل و اسباب مادی، خود مخلوقات الهی‌اند و تحت احاطه او قرار دارند. این احاطه، همانند آسمانی است که همه ستارگان را در بر می‌گیرد.

۷. مثال پدر و فرزندان

در عالم ماده، فرزندان به‌عنوان ظهورات والدین، دارای تعینات خاص خود هستند، اما والدین در جایگاه خود باقی می‌مانند. این مثال، مشابه رابطه حق و مخلوقات است، با این تفاوت که ذات الهی از هرگونه نقصان مصون است. این تمثیل، همانند آیینه‌ای است که رابطه میان علت و معلول را بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین تمایز مراتب ذاتی و خلقی، نفی تعین ذاتی در حق، و نقد مفاهیم کلامی مانند خلق از عدم، بر وحدت وجود و محیط بودن حق تأکید کرد. با استناد به آیات قرآن کریم و تمثیلات عرفانی، این بخش جایگاه مخلوقات را در نظام هستی روشن ساخت.

بخش چهارم: کلیت و تعین در فلسفه و عرفان

رابطه تعین و ملزوم

بحث با بررسی رابطه تعین و ملزوم در چارچوب فلسفی و عرفانی آغاز می‌شود. اگر تعین خاصی لازم آید، تعین‌های دیگر را نفی می‌کند، زیرا تعین‌های متضاد نمی‌توانند در یک شیء جمع شوند. این تنافی میان تعینات، به معنای ناسازگاری میان ملزوم و لازمه است که به خلف و تناقض منجر می‌شود. این استدلال، به اصل عدم امکان جمع تعینات متضاد در یک مرتبه وجودی اشاره دارد، که ریشه در منطق فلسفی و عرفانی دارد. هر تعین، به دلیل خاصیت انحصاری خود، مانع ظهور تعینات دیگر در همان مرتبه می‌شود، و این دیدگاه با نظریه وحدت وجود هم‌خوان است که هر تجلی الهی را منحصربه‌فرد می‌داند.

تمثیل این اصل، چون نوری است که در آیینه‌ای واحد منعکس می‌شود؛ تنها یک تصویر می‌تواند در آن آیینه جای گیرد، و ظهور تصویری دیگر، تصویر پیشین را محو می‌کند. این تنافی، نه تنها در مراتب وجودی، بلکه در فهم معرفتی انسان نیز رخ می‌نماید، که هر تعین معرفتی، تعینات دیگر را از ذهن می‌زداید.

درنگ: تعین خاص، تعینات دیگر را نفی می‌کند، زیرا جمع تعینات متضاد در یک شیء به تناقض منجر می‌شود.

مفهوم کلی و تعین در مخلوقات

کلی، به دلیل ماهیت غیرمتعین خود، نمی‌تواند در مخلوقات متعین شود، زیرا تعین به معنای محدودیت و جزئیت است، در حالی که کلی ذاتاً غیرمحدود و غیرمتعین است. اگر کلی متعین شود، دیگر کلی نخواهد بود، بلکه به فردی خاص تبدیل می‌گردد. این بحث، ریشه در تمایز میان کلی و جزئی در فلسفه ارسطویی و اسلامی دارد، که کلی را مفهومی ذهنی و غیرمتعین می‌داند، در حالی که در خارج، تنها به صورت افراد متعین ظهور می‌یابد.

تمثیل این مفهوم، چون دریایی است که قطره‌ای از آن جدا شود؛ قطره، دیگر دریا نیست، بلکه وجودی محدود و متعین است. کلی نیز، اگر در مخلوقات متعین شود، ماهیت غیرمحدود خود را از دست می‌دهد و به فردی خاص فروکاسته می‌شود.

درنگ: کلی به دلیل ماهیت غیرمتعین خود، نمی‌تواند در مخلوقات متعین شود، زیرا تعین، ماهیت کلی را به جزئیت محدود می‌کند.

تمایز معین بودن و متعین شدن

کلی، اگرچه معین است (دارای هویت مفهومی مشخص)، متعین نمی‌شود (به فرد خاص محدود نمی‌گردد). این تمایز میان معین بودن و متعین شدن، بیانگر آن است که کلی می‌تواند در ذهن یا خارج به صورت غیرمحدود وجود داشته باشد، اما نمی‌تواند به فردی خاص تقلیل یابد، زیرا این تقلیل، ماهیت کلی آن را نابود می‌کند. این تمایز، یکی از مباحث بنیادین در فلسفه اسلامی است که میان معین بودن (وجود مفهومی) و متعین شدن (وجود خارجی به صورت فرد) تفاوت قائل می‌شود.

تمثیل این اصل، چون مفهوم نور است که در ذهن، معین و مشخص است، اما در خارج، تنها در قالب اشیاء متعین مانند شمع یا خورشید ظاهر می‌شود. نور کلی، معین است، اما متعین شدن آن، به معنای محدودیت در قالب یک شیء خاص است.

درنگ: کلی معین است اما متعین نمی‌شود، زیرا متعین شدن، ماهیت غیرمحدود آن را به جزئیت فرومی‌کاهد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تبیین رابطه تعین و ملزوم، مفهوم کلی و تعین در مخلوقات، و تمایز معین بودن و متعین شدن، مبانی فلسفی و عرفانی بحث را روشن ساخت. این مفاهیم، چون پایه‌های بنایی استوار، چارچوبی برای فهم وحدت وجود و رابطه میان کلی و جزئی فراهم آوردند. این بخش، با تأکید بر ناسازگاری تعینات متضاد و غیرمتعین بودن کلی، راه را برای بررسی حضور الهی در عالم هموار کرد.

بخش پنجم: حضور الهی و فیض ربوبی

حضور حق تعالی در همه‌جا

با استناد به آیه کریمه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره: ۱۱۵، : «و به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست»)، بیان می‌شود که حق تعالی در همه‌جا حاضر است، اما این حضور به معنای تعین یا محدودیت مکانی نیست. ذات الهی نمی‌تواند به مکان خاص یا تعین خاص محدود شود، زیرا این محدودیت با ماهیت مطلق و غیرمتعین حق تعالی منافات دارد. این حضور، به معنای ظهور وجه الهی در همه موجودات است، که یکی از مستندات کلیدی عرفان نظری برای تبیین وحدت وجود به شمار می‌رود.

تمثیل این مفهوم، چون نور خورشید است که در همه‌جا پراکنده است، اما به هیچ مکانی محدود نمی‌شود. وجه الهی، مانند این نور، در همه مظاهر حاضر است، بدون آنکه به تعینات آنها مقید گردد.

درنگ: حق تعالی در همه‌جا حاضر است، اما این حضور، غیرمتعین و فراتر از محدودیت‌های مکانی و تعینی است.

فیض الهی و حضور در اشیاء

فیض الهی، به‌عنوان تجلی ربوبیت حق، هم در درون اشیاء (به صورت ظهور در مظاهر) و هم بیرون از اشیاء (به صورت ذات غیرمتعین) حاضر است. این حضور دوگانه، نشان‌دهنده جامعیت حق تعالی است که هم در تعینات مظاهر و هم فراتر از آنها وجود دارد. این مفهوم، با نظریه وحدت وجود ابن‌عربی هم‌خوان است، که حق را هم محیط بر اشیاء و هم محاط در آنها می‌داند. فیض الهی، واسطه این حضور دوگانه است که مظاهر را به وجود می‌آورد و در عین حال، ذات الهی را فراتر از محدودیت‌های مظاهر نگه می‌دارد.

تمثیل این اصل، چون رودی است که هم در بستر خود جاری است و هم در فراسوی آن، به سوی دریا پیش می‌رود. فیض الهی، هم در مظاهر متعین جریان دارد و هم فراتر از آنها، به سوی ذات غیرمتعین حق هدایت می‌شود.

درنگ: فیض الهی، هم در درون اشیاء و هم فراتر از آنها حاضر است، و این حضور دوگانه، جامعیت حق تعالی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تبیین حضور فراگیر حق تعالی و فیض ربوبی، رابطه میان ذات الهی و مظاهر را روشن ساخت. استناد به آیه کریمه و تأکید بر غیرمتعین بودن حضور الهی، این بخش را چون آیینه‌ای صاف در بازتاب وحدت وجود قرار داد. فیض الهی، چون پلی زرین، ذات غیرمتعین حق را با مظاهر متعین پیوند داد و مبنایی برای بحث‌های بعدی فراهم آورد.

بخش ششم: کلی طبیعی و رابطه آن با افراد

مسئله کلی طبیعی در فلسفه و کلام

مسئله کلی طبیعی و رابطه آن با افراد، یکی از مباحث چالش‌برانگیز در فلسفه، کلام و عرفان اسلامی بوده است. کلی طبیعی، مانند مفهوم «انسان»، در خارج به صورت افراد متعین (مانند زید و عمرو) ظهور می‌یابد. پرسش اصلی این است که آیا کلی طبیعی خود در خارج موجود است یا تنها افراد آن وجود دارند. این مسئله، ریشه در اختلاف میان مکاتب فلسفی مانند مشاء، اشراق و عرفان دارد. برخی، کلی طبیعی را صرفاً مفهومی ذهنی می‌دانند، در حالی که دیگران، مانند صدرالمتألهین، آن را به صورت طبیعتی متحّد با افراد در خارج موجود می‌دانند.

تمثیل این بحث، چون درختی است که شاخه‌هایش افرادند؛ پرسش این است که آیا درخت به عنوان کلی، جدا از شاخه‌ها وجود دارد یا تنها در شاخه‌هایش متجلی است.

درنگ: کلی طبیعی، مانند «انسان»، در خارج به صورت افراد متعین ظهور می‌یابد، و مسئله وجود مستقل آن، محل اختلاف فلاسفه است.

وجود کلی طبیعی در افراد

کلی طبیعی، مانند «انسان»، در خارج به صورت افرادش (مانند زید و عمرو) موجود است. خود کلی، به عنوان مفهوم غیرمتعین، نمی‌تواند در خارج وجود داشته باشد، زیرا وجود خارجی مستلزم تعین و جزئیت است. بنابراین، وقتی گفته می‌شود کلی طبیعی در خارج موجود است، منظور وجود افراد آن است. این دیدگاه، با حاشیه ملاعبدالله هم‌خوان است، که کلی طبیعی را به معنای مجموع افرادش در خارج تعریف می‌کند.

تمثیل این اصل، چون مفهوم «آب» است که در خارج، تنها در قالب کاسه، کوزه یا دریا موجود است. آب کلی، در ذهن معین است، اما در خارج، تنها افراد متعین آن وجود دارند.

درنگ: کلی طبیعی در خارج به صورت افرادش موجود است، نه به عنوان حقیقتی مستقل، زیرا وجود خارجی مستلزم تعین است.

نقد وجود مستقل کلی در خارج

بر اساس حاشیه ملاعبدالله، کلی طبیعی به معنای افراد آن است و وجود مستقل در خارج ندارد. وقتی گفته می‌شود «انسان» در خارج موجود است، منظور افراد انسان (مانند زید و عمرو) است، نه یک حقیقت کلی مستقل. این دیدگاه، رویکردی منطقی و فلسفی به مسئله کلیات است که کلی را صرفاً مفهومی ذهنی می‌داند و وجود خارجی را به افراد محدود می‌کند.

تمثیل این نقد، چون سایه‌ای است که تنها در حضور جسم متجلی می‌شود؛ کلی نیز، تنها در حضور افرادش در خارج معنا می‌یابد.

درنگ: کلی طبیعی وجود مستقل در خارج ندارد و تنها به صورت افرادش متجلی می‌شود.

تناقض ظاهری میان کلی و افراد

کلی طبیعی، مانند «انسان»، در ذهن به صورت مفهوم غیرمتعین وجود دارد، اما در خارج، تنها افراد آن موجودند. این تناقض ظاهری میان مفهوم ذهنی کلی و وجود خارجی افراد، به این معناست که کلی، صرفاً عنوانی ذهنی است و وجود واقعی ندارد. این بحث، به تمایز میان وجود ذهنی و وجود خارجی در فلسفه اسلامی اشاره دارد.

تمثیل این اصل، چون نامی است که بر گروهی از افراد اطلاق می‌شود؛ نام «انسان» در ذهن کلی است، اما در خارج، تنها زید و عمرو موجودند.

درنگ: کلی در ذهن به صورت مفهوم غیرمتعین موجود است، اما در خارج، تنها افراد متعین آن وجود دارند.

لزوم تعین برای وجود خارجی

وجود خارجی مستلزم تعین و جزئیت است. کلی، به دلیل ماهیت غیرمتعین خود، نمی‌تواند در خارج موجود باشد، زیرا وجود خارجی نیازمند تشخص است. اصل «ما لم یتشخص لم یوجد» (آنچه متشخص نشود، موجود نمی‌شود)، یکی از اصول بنیادین فلسفه اسلامی است که وجود خارجی را به تشخص و جزئیت وابسته می‌داند.

تمثیل این اصل، چون بذری است که تنها با رشد در خاک، به درخت تبدیل می‌شود؛ کلی نیز، تنها با تعین در خارج، به وجود می‌آید.

درنگ: وجود خارجی مستلزم تعین و تشخص است، و کلی غیرمتعین نمی‌تواند در خارج موجود باشد.

اختلاف در تعریف کلی طبیعی

اختلاف میان فلاسفه و متکلمین در تعریف کلی طبیعی، به دو دیدگاه عمده تقسیم می‌شود. دیدگاه نخست، که در حاشیه ملاعبدالله مطرح است، کلی طبیعی را به معنای افراد آن در خارج می‌داند. دیدگاه دوم، که به صدرالمتألهین نسبت داده می‌شود، کلی را به صورت طبیعتی متحّد با افراد در خارج موجود می‌داند. این اختلاف، نشان‌دهنده تفاوت رویکردهای فلسفی است؛ دیدگاه ملاعبدالله، رویکردی منطقی و ساده است، در حالی که دیدگاه صدرالمتألهین، عمیق‌تر و مبتنی بر وحدت طبیعت و افراد است.

تمثیل این اختلاف، چون دو نقاش است که یکی، تصویر کلی را در ذهن می‌بیند و دیگری، آن را در بوم افراد متجلی می‌سازد.

درنگ: فلاسفه در تعریف کلی طبیعی اختلاف دارند؛ برخی آن را افراد می‌دانند و برخی، طبیعتی متحّد با افراد.

نقد ابن‌سینا بر دیوژن

با اشاره به داستان دیوژن، که با چراغ به دنبال انسان کامل می‌گشت، بحث کلی طبیعی به صورت تمثیلی مطرح می‌شود. ابن‌سینا در شفاء نقل می‌کند که دیوژن، با چراغ در روز روشن، به دنبال انسان بود و می‌گفت: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست». ابن‌سینا این جست‌وجو را نقد می‌کند و بیان می‌دارد که دیوژن به دنبال مفهوم کلی انسان نبود، بلکه انسان کامل را می‌جست. این نقد، به تمایز میان مفهوم کلی و افراد ناقص اشاره دارد.

تمثیل این نقد، چون جست‌وجوی گوهری است در میان سنگ‌ها؛ دیوژن، گوهر انسان کامل را می‌جست، نه مفهوم کلی انسان را.

درنگ: ابن‌سینا جست‌وجوی دیوژن را نقد می‌کند و بیان می‌دارد که او به دنبال انسان کامل بود، نه مفهوم کلی انسان.

دیدگاه صدرالمتألهین: اتحاد طبیعت و افراد

بر اساس دیدگاه صدرالمتألهین، طبیعت، مانند «انسان»، در خارج به صورت متحّد با افرادش موجود است. این اتحاد، به معنای وجود یک حقیقت کلی در افراد متعین است، نه اینکه طبیعت به صورت مستقل در خارج موجود باشد. این دیدگاه، یکی از نوآوری‌های صدرالمتألهین در فلسفه اسلامی است که طبیعت را به عنوان حقیقتی متحّد با افراد در خارج می‌داند.

تمثیل این اصل، چون رابطه پدر و فرزندان است؛ پدر، به عنوان طبیعت، در فرزندانش متجلی است، اما خود، جدا از آنها وجود ندارد.

درنگ: صدرالمتألهین طبیعت را حقیقتی متحّد با افراد در خارج می‌داند، نه موجودی مستقل.

تناقض ظاهری میان کلیت و تعدد

تناقض ظاهری میان کلیت (که غیرمتعدد است) و افراد (که متعددند) مطرح می‌شود. پرسش این است که چگونه یک حقیقت غیرمتعدد (طبیعت) می‌تواند با افراد متعدد متحّد شود. پاسخ این است که طبیعت، به صورت حقیقتی واحد، در افراد متعین ظهور می‌یابد. این دیدگاه، یکی از چالش‌های فلسفی است که صدرالمتألهین با نظریه اتحاد طبیعت و افراد حل می‌کند.

تمثیل این تناقض، چون نوری واحد است که در آیینه‌های متعدد منعکس می‌شود؛ نور، واحد است، اما در هر آیینه، به شکلی متعین ظاهر می‌شود.

درنگ: طبیعت، به صورت حقیقتی واحد، در افراد متعدد ظهور می‌یابد و تناقض ظاهری میان کلیت و تعدد را رفع می‌کند.

تمثیل آب و افراد آن

با تمثیل آب، رابطه طبیعت و افراد تبیین می‌شود. آب، به عنوان طبیعت، در خارج به صورت افراد متعین (مانند آب در کاسه، کوزه یا دریا) موجود است. این طبیعت، با همه افرادش متحّد است، اما افراد، به دلیل ظرف‌های مختلف، متفاوت‌اند. این تمثیل، روشی ساده برای تبیین اتحاد طبیعت و افراد است.

تمثیل این اصل، چون جویباری است که در ظرف‌های گوناگون ریخته می‌شود؛ آب، واحد است، اما در هر ظرف، به شکلی متعین ظاهر می‌شود.

درنگ: طبیعت آب، به عنوان حقیقتی واحد، در افراد متعین مانند کاسه و کوزه ظهور می‌یابد، اما ماهیت آن نامحدود است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با بررسی مسئله کلی طبیعی، رابطه آن با افراد، و دیدگاه‌های مختلف فلاسفه، چارچوبی علمی برای فهم این مفهوم ارائه کرد. نقد وجود مستقل کلی، تأکید بر اتحاد طبیعت و افراد، و تمثیل آب، این بخش را چون نغمه‌ای هماهنگ در تبیین فلسفه اسلامی قرار داد. این بخش، مبنایی برای پیوند کلی طبیعی با وحدت وجود فراهم آورد.

بخش هفتم: وحدت وجود و تشخص الهی

ظهور حق در همه موجودات

بحث کلی طبیعی به نظریه وحدت وجود پیوند می‌خورد. حق تعالی، به عنوان حقیقتی واحد، در همه موجودات ظهور دارد، همان‌طور که طبیعت در افرادش متحّد است. همه موجودات، مظاهر حق‌اند و حق، موظهر همه آنهاست. این دیدگاه، یکی از اصول بنیادین عرفان نظری ابن‌عربی است که همه موجودات را تجلیات حق می‌داند.

تمثیل این اصل، چون خورشیدی است که نورش در همه اشیاء پراکنده است؛ هر شیء، مظهر نور است، اما نور، فراتر از اشیاء باقی می‌ماند.

درنگ: حق تعالی، حقیقتی واحد است که در همه موجودات ظهور دارد، و همه موجودات، مظاهر او هستند.

تشخص و جزئیت حق

حق تعالی، به عنوان شخص واحد، در خارج موجود است و همه موجودات، تشخصات این شخص‌اند. این تشخص، به معنای جزئیت نیست، بلکه وجود حقیقتی واحد است که همه مظاهر را دربرمی‌گیرد. این دیدگاه، نوآوری عرفانی است که حق را به عنوان شخص واحد و غیرمحدود معرفی می‌کند.

تمثیل این اصل، چون اقیانوسی است که همه قطرات، تجلیات آن‌اند؛ اقیانوس، واحد است، اما در هر قطره، به شکلی متعین ظاهر می‌شود.

درنگ: حق تعالی، شخص واحدی است که همه موجودات، تشخصات او هستند، بدون آنکه به جزئیت محدود شود.

تمایز جزئیت حقیقی و اضافی

تمایز میان جزئیت حقیقی و اضافی مطرح می‌شود. جزئیت حقیقی، به معنای تشخص بدون محدودیت است، در حالی که جزئیت اضافی، به معنای محدودیت و تقید به یک کلی بالاتر است. حق تعالی، دارای جزئیت حقیقی است که هیچ محدودیتی ندارد. این تمایز، تلاشی برای حل تناقض میان تشخص و محدودیت است.

تمثیل این اصل، چون ستاره‌ای است که نورش بی‌کران است؛ جزئیت حقیقی، نور بی‌حد است، اما جزئیت اضافی، نور محدود در یک چراغ است.

درنگ: جزئیت حقیقی، تشخص بدون محدودیت است، در حالی که جزئیت اضافی، به معنای تقید و محدودیت است.

حق به عنوان شخص غیرمحدود

جزئیت حقیقی، که به تشخص حق تعالی اشاره دارد، از کلیت فراتر است، زیرا حق، همه هستی را دربرمی‌گیرد. همه عالم، ظهورات این شخص واحد است که هیچ محدودیتی ندارد. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود هم‌خوان است که حق را حقیقتی غیرمحدود و محیط بر همه مظاهر معرفی می‌کند.

تمثیل این اصل، چون آسمانی است که همه ستارگان، تجلیات آن‌اند؛ آسمان، واحد و بی‌کران است، اما ستارگان، مظاهر متعین آن‌اند.

درنگ: حق تعالی، شخص غیرمحدودی است که همه هستی، ظهورات اوست و از کلیت فراتر است.

نقد محدودیت تشخص

نقدی بر دیدگاه‌هایی وارد می‌شود که تشخص را معادل محدودیت می‌دانند. جزئیت حقیقی، که به حق تعالی نسبت داده می‌شود، عین وجود خارجی و حقیقت عالم است و هیچ محدودیتی ندارد. این نقد، به تمایز میان تشخص الهی و تشخص مخلوقات اشاره دارد.

تمثیل این نقد، چون دریایی است که بی‌کران است؛ تشخص الهی، مانند دریا، نامحدود است، اما تشخص مخلوقات، مانند قطره، محدود است.

درنگ: تشخص حق تعالی، جزئیت حقیقی و غیرمحدود است، برخلاف تشخص مخلوقات که محدود است.

حق به عنوان شخص واحد

حق تعالی، به عنوان شخص واحد، دارای جزئیت است، اما این جزئیت، اضافی (محدود) نیست. این شخص، همه هستی را دربرمی‌گیرد و هیچ ثانی‌ای ندارد. این دیدگاه، تلاشی برای تبیین وحدت الهی در چارچوب تشخص است.

تمثیل این اصل، چون خورشیدی است که هیچ خورشید دیگری در آسمان نیست؛ حق، شخص واحدی است که همه هستی، پرتوهای اوست.

درنگ: حق تعالی، شخص واحدی است که جزئیت او غیراضافی و غیرمحدود است.

تمایز شخص و متشخصات

شخص، به معنای ذاتی است که وجود مستقل دارد. شخص حقیقی (حق تعالی)، حقیقتی است که همه هستی را پر کرده و هیچ ثانی‌ای ندارد. مخلوقات، متشخصات (ظهورات) این شخص‌اند، نه اشخاص مستقل. این تمایز، ریشه در عرفان نظری دارد که حق را ذات واحد و مخلوقات را ظهورات آن معرفی می‌کند.

تمثیل این اصل، چون درختی است که شاخه‌هایش، ظهورات آن‌اند؛ درخت، شخص است و شاخه‌ها، متشخصات.

درنگ: حق تعالی، شخص حقیقی است و مخلوقات، متشخصات و ظهورات او هستند، نه اشخاص مستقل.

وحدت حق و ظهورات

با استناد به آیه کریمه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱، : «بگو او خدای یگانه است»)، وحدت حق تعالی تبیین می‌شود. حق، شخص واحدی است که هیچ ثانی‌ای ندارد. مخلوقات، ظهورات این شخص‌اند، نه اشخاص مستقل. این آیه، یکی از مهم‌ترین مستندات قرآنی برای تبیین توحید ذاتی است.

تمثیل این اصل، چون آیینه‌ای است که تنها یک تصویر را منعکس می‌کند؛ حق، واحد است و همه مظاهر، انعکاس او هستند.

درنگ: حق تعالی، شخص واحدی است که مخلوقات، ظهورات او هستند، و این وحدت، در آیه «قل هو الله احد» متجلی است.

طبیعت و تشخص در موجودات

طبیعت‌های مختلف (مانند آب، خاک، آتش) در موجودات وجود دارند و هر طبیعت، با افرادش متحّد است. این طبیعت‌ها، به صورت ظهورات متشخص در خارج موجودند، اما به حق که می‌رسند، شخص واحد می‌شوند. این دیدگاه، به وحدت وجود اشاره دارد که همه طبیعت‌ها و مظاهر را ظهورات حق می‌داند.

تمثیل این اصل، چون رنگ‌های مختلف است که در نور سفید متحد می‌شوند؛ طبیعت‌ها، در مرتبه تعین، متعددند، اما در مرتبه وحدت، به حق بازمی‌گردند.

درنگ: طبیعت‌ها در موجودات، با افرادشان متحّدند، اما در مرتبه وحدت، به شخص واحد حق بازمی‌گردند.

نقد محدودیت طبیعت

طبیعت آب، به عنوان مثال، محدود نیست، زیرا در همه‌جا (از کاسه تا دریا) حضور دارد. این نامحدود بودن، به وحدت طبیعت با افرادش اشاره دارد که فراتر از محدودیت‌های مکانی است. این تمثیل، تلاشی برای تبیین نامحدود بودن حقیقت در مقابل محدودیت ظروف است.

تمثیل این اصل، چون جویباری است که در همه‌جا جاری است؛ آب، حقیقت واحدی است که در ظروف مختلف، نامحدود باقی می‌ماند.

درنگ: طبیعت، مانند آب، نامحدود است و در ظروف مختلف، بدون تغییر ماهیت، ظهور می‌یابد.

وحدت وجود و عدم تعدد

وجود، به عنوان حقیقتی واحد، قابل تعدد نیست. آب و آتش، به عنوان مظاهر مختلف، تکرار وجود نیستند، بلکه ظهورات متفاوتی از یک حقیقت‌اند. این عدم تعدد، به وحدت وجود اشاره دارد که وجود را یگانه و غیرقابل تعدد می‌داند.

تمثیل این اصل، چون نوری است که در رنگ‌های مختلف ظاهر می‌شود؛ رنگ‌ها، متعددند، اما نور، واحد است.

درنگ: وجود، حقیقتی واحد و غیرقابل تعدد است، و مظاهر مختلف، ظهورات این حقیقت‌اند.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، با تبیین وحدت وجود، تشخص الهی، و رابطه طبیعت و افراد، چارچوبی عرفانی برای فهم توحید ارائه کرد. تأکید بر شخص واحد حق، تمایز جزئیت حقیقی و اضافی، و نقد محدودیت تشخص، این بخش را چون گوهری درخشان در تبیین معرفت الهی قرار داد. این بخش، پیوند عمیقی میان فلسفه و عرفان برقرار کرد و راه را برای نقد رویکردهای اثباتی هموار نمود.

بخش هشتم: نقد اثبات وجود خدا و رویکرد قرآنی

نقد تلاش برای اثبات وجود خدا

نقدی شدید بر تلاش فلاسفه و متکلمین برای اثبات وجود خدا وارد می‌شود. حق تعالی، به عنوان وجود مطلق، از مقوله تصدیقات (قضایای نیازمند اثبات) نیست، بلکه از مقوله تصورات است. تلاش برای اثبات خدا، نتیجه عدم درک صحیح از ماهیت وجود الهی است. این نقد، ریشه در عرفان نظری دارد که خدا را حقیقتی بدیهی و غیرقابل اثبات غیرمستقیم می‌داند.

تمثیل این نقد، چون تلاش برای اثبات نور خورشید در روز روشن است؛ وجود خدا، بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد.

درنگ: خدا، حقیقتی بدیهی و از مقوله تصورات است، و تلاش برای اثبات آن، نتیجه عدم درک صحیح وجود است.

خدا از مقوله تصورات

حق تعالی، به‌عنوان حقیقتی بدیهی، در حوزه تصورات (ادراک ذهنی) قرار دارد، نه تصدیقات (قضایای نیازمند اثبات). فهم خدا، به معنای درک صحیح از وجود و تصور درست از آن است، نه اثبات منطقی. این دیدگاه، با رویکرد عرفانی به توحید هم‌خوان است که معرفت الهی را شهودی و بدیهی می‌داند.

تمثیل این اصل، چون فهم مفهوم نور است که بدیهی است؛ کسی که نور را می‌بیند، نیازی به اثبات آن ندارد، بلکه باید آن را تجربه کند.

درنگ: خدا از مقوله تصورات است، نه تصدیقات، و فهم او نیازمند درک صحیح وجود بدیهی است.

نقد انکار خدا

انکار خدا، نتیجه تصور نادرست از وجود است. به جای اثبات خدا برای منکر، باید تصور صحیحی از خدا به او ارائه شود. این تصور، به معنای فهم وجود به‌عنوان حقیقتی بدیهی است. این رویکرد، به اهمیت آموزش و تبیین معرفت الهی اشاره دارد.

تمثیل این اصل، چون بیماری است که به دلیل ندیدن خورشید، وجود آن را انکار می‌کند؛ درمان، با نشان دادن خورشید است، نه اثبات آن.

درنگ: انکار خدا، نتیجه تصور نادرست است، و درمان آن، تبیین صحیح وجود الهی است، نه اثبات.

تبیین وجود به جای اثبات

به جای اثبات خدا، باید وجود و ماهیت الهی برای افراد تبیین شود. این تبیین، به معنای ارائه تصور صحیح از خدا به‌عنوان وجود مطلق است که انکار آن ممکن نیست. این رویکرد، با روش قرآنی هم‌خوان است، که به جای اثبات ذات الهی، به تبیین صفات و آثار آن می‌پردازد.

تمثیل این اصل، چون آموزش شنا به کودکی است که باید آب را بشناسد؛ تبیین، به معنای تجربه وجود است، نه اثبات آن.

درنگ: تبیین وجود الهی، به جای اثبات، تصور صحیح را ایجاد می‌کند و انکار را رفع می‌نماید.

تمثیل سماور و شیر

با تمثیل سماور و شیر آن، اهمیت تبیین مفاهیم بدیهی مطرح می‌شود. همان‌طور که سماور بزرگ‌تر از شیرش است، وجود خدا نیز بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد. اگر کسی این بدیهیات را درک نکند، باید برایش تبیین شود. این تمثیل، روشی ساده برای تبیین مفاهیم پیچیده است.

تمثیل این اصل، چون آموزش به کودکی است که نمی‌داند سماور چیست؛ تبیین سماور، او را به فهم بدیهیات هدایت می‌کند.

درنگ: تبیین بدیهیات، مانند سماور و شیرش، فهم وجود خدا را آسان می‌کند، بدون نیاز به اثبات.

نقد فلسفه‌های اثباتی

نقد بر تلاش‌های فلسفی برای اثبات وجود خدا ادامه می‌یابد. این تلاش‌ها، به دلیل قرار گرفتن خدا در مقوله تصدیقات، مخدوش و غیرعلمی‌اندند. خدا، به‌عنوان وجود بدیهی، نیازی به اثبات ندارد. این نقد، به تفاوت میان رویکرد فلسفی و عرفانی به توحید اشاره دارد.

تمثیل این نقد، چون تلاش برای اثبات آب در برابر تشنه‌ای است که در رودخانه ایستاده؛ وجود خدا، بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد.

درنگ: تلاش‌های اثباتی برای وجود خدا، مخدوش و غیرعلمی‌اند، زیرا خدا از مقوله بدیهیات است.

رویکرد قرآنی به توحید

قرآن کریم، به جای اثبات ذات الهی، به تبیین صفات و آثار آن می‌پردازد. این رویکرد، قرآن کریم را به کتابی فلسفی و فوق مدرن تبدیل می‌کند که از مقوله اثبات فراتر می‌رود و به معرفت شهودی می‌پردازد. این دیدگاه، به برتری روش قرآنی بر روش‌های فلسفی تأکید دارد.

تمثیل این اصل، چون راهنمایی است که به جای اثبات مقصد، مسیر را نشان می‌دهد؛ قرآن کریم، با تبیین صفات، راه توحید را روشن می‌کند.

درنگ: قرآن کریم، با تبیین صفات الهی به جای اثبات، رویکردی فلسفی و فوق مدرن به توحید ارائه می‌دهد.

نقد فلاسفه و متکلمین

نقد بر فلاسفه و متکلمین به دلیل تلاش برای اثبات خدا ادامه می‌یابد. اگر آنها فلسفه را به‌درستی درک می‌کردند، از روش قرآنی (تبیین به جای اثبات) پیروی می‌نمودند. این درس‌گفتار، به اهمیت الگوگیری از قرآن کریم در مسائل فلسفی و عرفانی اشاره دارد.

تمثیل این نقد، چون دانش‌آموزی است که به جای آموختن از استاد، راهی نادرست را پیش می‌گیرد؛ فلاسفه، باید از قرآن کریم راه تبیین را می‌آموختند.

درنگ: فلاسفه و متکلمین، به جای اثبات، باید از روش قرآنی تبیین صفات الهی پیروی می‌کردند.

قرآن کریم و صفات الهی

آیات قرآن کریم، به جای اثبات ذات الهی، به تبیین صفات آن می‌پردازند. آیه کریمه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (اخلاص: ۱-۳، : «بگو او خدای یگانه است * خدا بی‌نیاز است * نه زاده و نه زاییده شده است»)، بر احدیت، صمدیت و نفی ولادت تأکید دارد. این رویکرد، نشان‌دهنده تمرکز قرآن کریم بر معرفت شهودی و تبیین صفات است.

تمثیل این اصل، چون گوهری است که با تراش صفاتش، درخشش آن آشکار می‌شود؛ قرآن کریم، با تبیین صفات، حقیقت الهی را منعجز می‌سازد.

درنگ: قرآن کریم، با تبیین صفات الهی مانند احدیت و صمدیت، معرفت شهودی را ترویج می‌کند.

نتیجه عقب‌ماندگی دینی

تلاش برای اثبات خدا، یکی از عوامل عقب‌ماندگی دینی معرفی می‌شود. این تلاش، به جای تبیین معرفت الهی، به پیچیدگی‌های غیرضروری منجر شده و از فهم صحیح توحید جلوگیری کرده است. این نقد، به اهمیت بازگشت به روش قرآنی و عرفانی در تبیین توحید تأکید دارد.

تمثیل این اصل، چون راه‌پیمایی در مسیری است که به بیراهه می‌رود؛ تلاش اثباتی، معرفت دینی را از مسیر اصلی خود منحرف کرده است.

درنگ: تلاش برای اثبات خدا، به جای تبیین، یکی از عوامل عقب‌ماندگی معرفت دینی است.

دعای پایانی

بحث با دعای صلوات بر محمد و آل محمد به پایان می‌رسد، که نشانه‌ای از پایبندی به سنت عرفانی و اسلامی است. این دعا، چون حسن ختام، مهر تأییدی بر معارف الهی این درس‌گفتار است.

تمثیل این دعا، چون گلبرگی است که بر پایان باغ معرفت افشانده می‌شود.

درنگ: دعای صلوات، حسن ختامی بر معارف عرفانی و اسلامی این درس است.

جمع‌بندی بخش هشتم

بخش هشتم، با نقد تلاش‌های اثباتی برای وجود خدا، رویکرد قرآنی را در تبیین صفات الهی برجسته ساخت. تأکید بر مقوله تصورات، نقد انکار خدا، و تبیین به جای اثبات، این بخش را چون تیغی برنده در برابر پیچیدگی‌های فلسفی قرار داد. آیات قرآن کریم، به‌ویژه سوره اخلاص، راهنمای معرفت شهودی شدند و عقب‌ماندگی دینی را به تلاش‌های نافعال نسبت دادند.

نتیجه‌گیری کلی

این اثر، با تأمل در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی در باب ظهورات الهی و تعینات وجودی پرداخت. با تبیین اصول بنیادین، سلسله مراتب خلقت، و نقش قوابل در تعینات، این نوشتار بر لاتعین ذات الهی و بی‌نیازی آن از مخلوقات تأکید کرد. نقد مفاهیم کلامی، مانند خلق از عدم، و تأکید بر وحدت وجود، نشان‌دهنده عمق فلسفی و عرفانی این متن است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، تفاوت اصلی بین 'زمان' و 'دهر' چیست؟

2. طبق متن، چرا تكرار در تجلیات عالم ممكن نیست؟

3. بر اساس متن، اسماى الهى چه ویژگی‌ای دارند؟

4. طبق متن، مفهوم 'انا لله و انا اليه راجعون' به چه اشاره دارد؟

5. بر اساس متن، چرا اتحاد به معنای یکی شدن دو چیز محال است؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که اسماى الهى نسبى هستند.

7. بر اساس متن، عالم خلقت ظهورات الهی است و ذات مستقل ندارد.

8. طبق متن، اتحاد به معنای قرب و مسانخت است، نه یکی شدن.

9. متن درسگفتار ادعا می‌کند که عدم موجودی مستقل است که موجودات را به سوی خود می‌کشد.

10. بر اساس متن، هر موجودی در عالم خلقت به دلیل تعینات الهی متفاوت است.

11. تفاوت بین ظرف ناسوت و ظرف تجرد در متن چیست؟

12. چرا متن تكرار در تجليات عالم را محال می‌داند؟

13. منظور از 'اعيان ثابته' در متن چیست؟

14. چرا متن استفاده از مفهوم 'بكش بكش' را برای توضیح خلقت رد می‌کند؟

15. چگونه متن اتحاد با خدا را توضیح می‌دهد؟

پاسخنامه

1. زمان ظرف ناسوت است و دهر ظرف سیر تجردی.

2. چون هر ذره نمی‌تواند در دو حالت ساختار یکسانی داشته باشد.

3. اطلاقى و تعينى هستند.

4. نزول و صعود موجودات به سوى خدا.

5. چون دو چیز نمی‌توانند یک چیز شوند.

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. ظرف ناسوت مربوط به عالم مادی و زمان است، در حالی که ظرف تجرد مربوط به دهر و سیر غیرمادی است.

12. زیرا هر ذره نمی‌تواند در دو حالت ساختار یکسانی داشته باشد.

13. اعيان ثابته به وجودات علمی مخلوقات در علم الهی اشاره دارد.

14. چون خلقت ظهورات الهی است و عدم موجود مستقلی نیست که چیزی را بکشد.

15. اتحاد به معنای قرب و مسانخت با خدا است، نه یکی شدن کامل.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده