متن درس
تبیین نظام خلقت و تعینات عالم
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۹۴)
مقدمه
این نوشتار، بازآفرینی علمی درسگفتار نود و چهارم از شرح مصباح الانس است که در تاریخ سوم مهر ۱۳۸۹ توسط عالمی برجسته ارائه شده است. محور این بحث، کاوش در مبانی عرفانی و فلسفی نظام خلقت، با تأکید بر رابطه میان علت و معلول و نفی تعین ذاتی حق تعالی است. با نگاهی ژرف به مفاهیمی چون ظهورات الهی، سلسلهمراتب خلقت، و نقد دیدگاههای سنتی مانند عرفان ماستبندی، این متن درصدد است تا منبعی جامع و منسجم برای پژوهشگران حوزه الهیات و عرفان فراهم آورد.
بخش اول: رابطه علت و معلول در نظام خلقت
تبیین اصل رابطه علت و معلول
در نظام خلقت، رابطه میان علت و معلول، بنیادیترین اصل برای فهم چگونگی ظهور عالم از مبدأ الهی است. علت، بهعنوان مبنای وجودی معلول، در آن خرد نمیشود، بلکه معلول، ظهوری تعینیافته از علت است. این اصل، مانند جویباری است که از چشمهای زلال سرچشمه میگیرد، اما چشمه همچنان به تمامیت خویش باقی میماند. در این دیدگاه، حق تعالی بهعنوان علتالعلل، مبدأ همه موجودات است، اما ذاتش از هرگونه تجزیه یا تغییر در فرآیند خلقت مصون است.
درنگ: علت در معلول خرد نمیشود، بلکه معلول، ظهوری تعینیافته از علت است، و حق تعالی بهعنوان علتالعلل، از تجزیه مصون است. |
این تبیین، ریشه در فلسفه مشاء و عرفان نظری دارد، جایی که علت، وجودی مستقل و غیرمتأثر از معلول دارد. معلول، مانند سایهای است که از نور خورشید پدید میآید، اما نور خورشید را تحت تأثیر قرار نمیدهد. این دیدگاه، با تأکید بر استقلال وجودی علت، هرگونه تصور استحاله یا تجزیه در آیین حق را نفی میکند.
نفی تعین ذاتی حق در خلقت
حق تعالی در فرآیند خلقت متعین نمیشود و ذاتش از تعینات مخلوقات مبراست. موجودات، ظهورات الهیاند، اما این ظهورات، ذات حق را شكسته يا متأثر نمیکنند. این اصل، مانند این است که اقیانوسی بیکران، امواجی بیشمار پدید آورد، اما ذات اقیانوس همچنان یکپارچه و غیرمتغیر باقی بماند. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ
(شوری: ۱۱؛ : «هیچچیز مانند او نیست»)
این آیه، به تنزیه ذات الهی و نفی هرگونه مشابهت میان خدا و مخلوقات اشاره دارد. حق، معین است و موجودات را ظهور میدهد، اما خود به تعین کشیده نمیشود. این دیدگاه، با مفهوم «غنی عن العالمین» همخوانی دارد، که خدا را فراتر از هرگونه وابستگی یا محدودیت میداند.
ارادی بودن ظهور حق
ظهور حق تعالی، ارادی است و او بهعنوان فاعل مطلق، تحت تأثیر معلولات خود قرار نمیگیرد. این اصل، مانند نقاشی است که با اراده خویش، تابلویی خلق میکند، اما ذاتش از اثر نقاشی متأثر نمیشود. در فلسفه اسلامی، تمایز میان فاعل قهری و فاعل مختار، این دیدگاه را تأیید میکند که خدا، فاعل مختار و دارای اراده مطلق است. این ارادی بودن، مانع از هرگونه تصور انفعال یا اجبار در خلقت الهی میشود.
درنگ: ظهور حق تعالی ارادی است و او بهعنوان فاعل مختار، تحت تأثیر معلولات خود قرار نمیگیرد. |
جمعبندی بخش اول
این بخش، با تبیین رابطه میان علت و معلول، بر استقلال وجودی حق تعالی بهعنوان علتالعلل تأکید کرد. ذات الهی، در فرآیند خلقت متعین یا متأثر نمیشود و ظهوراتش، ارادی و غیرمتجزی هستند. این دیدگاه، با نفی هرگونه تجزیه یا تغییر در ذات حق، بنیانی استوار برای فهم نظام خلقت فراهم میآورد و زمینه را برای بررسی نقش اسماء و صفات الهی در بخش بعدی هموار میسازد.
بخش دوم: نقش اسماء و صفات الهی در تعینات عالم
ظهورات عالم بهعنوان تعینات الهی
کل عالم هستی، مظهر ظهورات الهی است و مخلوقات، تعینات ناشی از فیض حقاند. این تعینات، مانند رنگینکمانی هستند که از نور واحد خورشید پدید میآیند، اما نور خورشید را محدود یا متجزی نمیکنند. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود در عرفان اسلامی همخوانی دارد، که عالم را فاقد استقلال وجودی و صرفاً مظهر فیض الهی میداند.
قرآن کریم در اینباره میفرماید:
هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ
(حدید: ۴؛ : «او با شماست هر کجا که باشید»)
این آیه، به معیت قیومیه حق تعالی اشاره دارد، که حضور فعال و نگهدارنده او را در همه مراتب هستی نشان میدهد. مخلوقات، به زبان عام، تعینات الهیاند، اما این تعینات، ذات حق را متأثر نمیکنند.
غنی بودن حق از ظهورات
حق تعالی، غنی از عالم و ظهورات آن است و حضورش در عالم، نه بهصورت متعین، بلکه بهصورت غیرمتعین و مطلق است. این غنای ذاتی، مانند گوهری است که درخشش آن، بینیاز از هرگونه وابستگی به آینههای مقابلش است. این اصل، به تنزیه ذات الهی اشاره دارد و هرگونه تصور آمیختگی یا محدودیت در خدا را نفی میکند.
درنگ: حق تعالی غنی از ظهورات است و حضورش در عالم غیرمتعین و مطلق است. |
حضور حق در اشیاء بدون ممازجه یا مفارقه
حق تعالی در عین حضور در اشیاء، از آنها متمایز است، بدون اینکه با آنها آمیخته شود یا کاملاً جدا باشد. این حضور، مانند نور خورشید است که در همه جا گسترده است، اما با هیچچیز آمیخته نمیشود و از آن جدا نیز نیست. این مفهوم، در عرفان نظری به عنوان «معیت قیومیه» شناخته میشود، که خدا را محیط بر همه موجودات میداند، بدون اینکه ذاتش متأثر گردد.
این دیدگاه، با تأکید بر تنزیه الهی، هرگونه شائبه ممازجه یا مفارقه را رد میکند و حضور حق را بهگونهای تبیین میکند که وحدت و کثرت را در نظام خلقت هماهنگ میسازد.
نور مطلق حق و تعینات مخلوقات
نور الهی، مطلق و غیرمتعین است، اما مخلوقات، مانند آسمانها و زمین، به دلیل ماهیت خلقی خویش، دارای تعین و محدودیتاند. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَتِ وَالْأَرْضِ
(نور: ۳۵؛ : «خدا نور آسمانها و زمین است»))
این آیه، به تجلی نور الهی در عالم و تفاوت میان اطلاق ذاتی حق و تعینات مخلووقات اشاره دارد. نور حق، مانند چشمهای بیپایان است که همه موجودات از آن روشنایی میگیرندیدهاند، اما خود محدود به هیچییک نمیشود.
درنگ: نور الهی مطلق و غیرمتعین است، اما مخلوقات به دلیل ماهیت خلقی، دارای تعین و محدود. |
نقش حقایق کلی در تعینات عالم
حقایق کلی، اعم از اسماء و صفات الهی یا حقایق کونیه، اسباب تعینات روحانی عالماند، که به نوبه خود، تعینات جسمانی را پدید میآورند. این حقایق، مانند بذرهایی هستند که در خاک وجود، نهالهای روحانی و سپس جسمانی را میرویانند. این اصل، سلسلهمراتب خلقت را از مبدأ الهی تا مراتب مادی تبیین میکند و نظم هستیشناختی عالم را نشان میدهد.
سلسلهمراتب خلقت از اسماء به افعال
عالم، دارای ساختاری سلسلهمراتبی است که از ذات حق به اسماء، سپس به عوالم، و نهایتاً به افعال الهی منتهی میشود. این چیدمان، مانند نردبانی است که از قلههای وجود الهی به سوی دشتهای مادی امتداد مییابد. این دیدگاه، با نظریه فیض در فلسفه و عرفان اسلامی همخوانی دارد، که خلقت را نتیجه فیض تدریجی الهی میداند.
درنگ: عالم از ذات حق به اسماء، عوالم، و افعال الهی در سلسلهمراتبی منظم امتداد مییابد. |
توجه احدی و تجلی ذاتی
حق تعالی با توجه احدی و ارادی و تجلی ذاتی خود، عالم را خلق میکند، بدون اینکه ذاتش متعین یا متأثر شود. این تجلی، مانند آینهای است که نور خورشید را بازمیتاباند، اما ذات خورشید را تغییر نمیدهد. تجلی ذاتی، مبنای خلقت در عرفان نظری است و ظهور عالم را بدون هرگونه نقصان در ذات الهی تبیین میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین نقش اسماء و صفات الهی در تعینات عالم، بر سلسلهمراتب خلقت و غنای ذاتی حق تعالی تأکید کرد. عالم، مظهر ظهورات الهی است، اما ذاتش از تعین مصون است. نور مطلق الهی، مبدأ همه تعینات است، و سلسلهمراتب خلقت، از اسماء به افعال، نظم هستیشناختی را آشکار میسازد. این تبیین، زمینه را برای نقد دیدگاههای سنتی در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش سه: نقد دیدگاههای سنتی و تبیین نظام وجودی
نقد عرفان ماستبندی
دیدگاه سنتی که قوابل را بهصورت ماهوی و مستقل فرض میکند، مورد نقد قرار گرفته و تعینات، نتیجه ظهورات خود وجود دانسته شدهاند. این آیین، که به نام «عرفان ماست» تمثیل شده، فرض میکند که خدا ظروفی از پیش تعیینشده را با فیض پر میکند، مانند ماستبندی که ابتدا کاسهها را میچیند و سپس شیر در آنها میریزد. این تمثیل، مانند نقاشی است که ابتدا قابها را آماده میکند و سپس رنگ در آنها میپاشد، اما در عرفان نظری، چنین جدایی میان ظرف و مظروف باطل است.
نکته: عرفان ماستبندی، که قوابل را ظروفی مستقل فرض میکند، باطل است، زیرا تعینات، ظهورات خود وجودند. |
این نقد، به اختلاف میان فلسفه مشایی، که به ماهیت قائل است، و عرفان نظری، که ماهیت را نفی میکند، اشاره دارد. در عرفان، قوابل، خود بخشی از ظهورات الهیاند و استقلال وجودی ندارند.
یگانگی ظرف و مظروف
در عرفان نظری، ظرف و مظروف یکی هستند و تعینات، خود بخشی از ظهورات الهیاند، نه موجودات مستقل. این اصل، مانند جویباری است که مسیر و آب آن یکی هستند، و جدایی میان آنها اعتباری است. این دیدگاه، با وحدت وجود همخوانی دارد، که تمایز میان ظرف و مظروف را غیرحقیقی میداند.
نقد دیدگاه ماهوی قوابل
دیدگاه سنتی که قوابل را بهعنوان ماهیات مستقل فرض میکرد، مورد نقد قرار گرفته و قوابل، ظهورات تعینیافته وجود دانسته شدهاند. این نقد، مانند رد تصور باغبانی است که بذرها را جدا از خاک و آب میپندارد، در حالی که همه اینها در وحدتی وجودی با هم عمل میکنند. این اصل، برتری عرفان نظری بر فلسفه مشایی را در تبیین خلقت نشان میدهد.
درنگ: قوابل، ظهورات تعینیافته وجودند، نه ماهیات مستقل، و دیدگاه ماهوی باطل است. |
تأثیر شرایط محیطی در تعینات
تعینات عالم، نتیجه شرایط محیطی، مانند سرما یا گرما، است که قوابل را شکل میدهند، اما این قوابل، خود بخشی از وجودند. این اصل، مانند بارانی است که در سرما به یخ و در گرما به آب تبدیل میشود، اما ذات آب در هر حال ثابت است. این تمثیل، به تأثیر عوامل خارجی در شکلگیری تعینات اشاره دارد، بدون اینکه استقلال قوابل را تأیید کند.
نقد نظام طاقارها
دیدگاه سنتی که قوابل را بهصورت ظروفی از پیش تعیینشده (طاقارها) فرض میکند، مورد نقد قرار گرفته و تعینات، نتیجه چیدمان وجودی دانسته شدهاند. این نقد، مانند رد تصور خیاطی است که ابتدا پارچهها را برش میدهد و سپس لباس میدوزد، در حالی که در نظام خلقت، پارچه و لباس در وحدتی وجودی شکل میگیرند. این اصل، نظام وجودی خلقت را از هرگونه جدایی میان ظرف و مظروف مصون میداند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد دیدگاههای سنتی مانند عرفان ماستبندی و نظام طاقارها، بر یگانگی ظرف و مظروف و نفی استقلال قوابل تأکید کرد. تعینات عالم، ظهورات وجودند و تحت تأثیر شرایط محیطی شکل میگیرند، اما ذات الهی از هرگونه تعین مصون است. این تبیین، نظام وجودی خلقت را بهعنوان جریانی واحد و پویا معرفی میکند و زمینه را برای بررسی نفی استهلاک حق در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش چهارم: نفی استهلاک و تعین حق در ظهورات
نفی استهلاک حق در ظهورات
برخلاف موجودات مادی که در اثر ظهورات خود، مانند فرزندآوری، دچار استهلاک میشوند، حق تعالی از ظهورات خود متأثر نمیشود. این اصل، مانند خورشیدی است که نور بیپایانش را بر عالم میتاباند، اما ذاتش از این تابش کاسته نمیشود. این دیدگاه، تفاوت میان علت مادی و علت الهی را نشان میدهد و خدا را از هرگونه نقص یا تغییر میداند.
تمایز ماده و کمال در استهلاکاستهلاک، خاص ماده است، اما در مراتب کمال، مانند عقل و تجربه، موجود تقویت میشود. حق تعالی، بهکل از این نقص مبراست. این اصل، مانند درختی است که شاخ و برگش در پاییز فرومیریزد، اما ریشههایش در خاک، هر روز استوارتر میشوند. در انسان، ماده دچار اصطکاک میشود، اما کمال عقلانی و تجربی او تقویت میگردد.تمثیل پدر و فرزندان برای نفی تعینهمانگونه که پدر در اثر فرزندآوری خرد یا متعین نمیشود، حق تعالی نیز در اثر خلقت مخلوقات، ذاتش متأثر یا متعین نمیگردد. این تمثیل، مانند باغبانی است که بذرهای بیشمار میکارد، اما ذاتش از این کاشت تغییر نمییابد. پدر، با وجود فرزندان، هویت و کمالش را حفظ میکند، و حق تعالی نیز با خلقت عالم، به تمامیت خویش باقی میماند.نقد تمثیلهای مادی برای عرفانتمثیلهای مادی، مانند شیشه شکسته، برای تبیین مفاهیم عرفانی کافی نیستند و باید تمثیلهایی ارائه شوند که ماده و غیرماده را در بر گیرند. این نقد، مانند اشاره به محدودیت آینهای است که تنها بخشی از حقیقت را بازمیتاباند. تمثیل پدر و فرزندان، با وجود محدودیت مادی، به دلیل اشاره به کمال غیرمادی، مناسبتر است.تقویت کمال در برابر استهلاک مادهدر مراتب مادی، استهلاک رخ میدهد، اما در مراتب کمال، انسان تقویت میشود. این اصل، مانند شمعی است که در سوختن، نور بیشتری میافشاند، هرچند جسمش تحلیل میرود. حق تعالی، از هر دو مبراست و ذاتش در خلقت، نه استهلاک مییابد و نه نیاز به تقویت دارد.نفی تعین حق در ظهورات معینحق تعالی در ظهورات معین خود، مانند مخلوقات، متعین نمیشود و ذاتش از هرگونه تعین جزئي مصون است. این اصل، مانند اقیانوسی است که امواجش هرگز ذات بیکرانش را محدود نمیکنند. این دیدگاه، به تنزیه ذات الهی و نفی هرگونه مشابهت میان خدا و مخلوقات تأکید دارد.جمعبندی بخش چهارماین بخش، با تأکید بر نفی استهلاک و تعین حق در ظهورات، تفاوت میان علت الهی و علل مادی را تبیین کرد. حق تعالی، برخلاف موجودات مادی، در خلقت مخلوقات متأثر نمیشود و ذاتش به تمامیت خویش باقی میماند. تمثیلهایی مانند پدر و فرزندان، این حقیقت را روشن میسازند، هرچند تمثیلهای مادی محدودیتهایی دارند. این تبیین، زمینه را برای بررسی وحدت وجود در بخش بعدی فراهم میکند.بخش پنجم: وحدت وجود و نفی غیریت در عالمنفی غیریت در عالمهیچ غیریتی در عالم وجود ندارد و همه موجودات، ظهورات الهیاند، حتی اگر بهصورت متقابلات، مانند حق و باطل، تصور شوند. این اصل، مانند آینهای است که هر تصویر در آن، بازتاب نور واحد است، و هیچیک وجودی مستقل ندارند. این دیدگاه، با وحدت وجود همخوانی دارد و هرگونه دوگانگی میان خدا و عالم را نفی میکند.نفی عینی بودن مخلوقات با حقمخلوقات، عین ذات حق نیستند، بلکه فعل و ظهورات او هستند. هرگونه ادعای عینی بودن با خدا، مانند این است که سایه، خود را خورشید پندارد. این دیدگاه، به نقد تفاسیر نادرست از وحدت وجود پرداخته و بر تمایز میان ذات و ظهور تأکید دارد.وجود عام و نفی تعین مخصوصوجود عام، بهعنوان مبنای همه موجودات، تعین خاصی ندارد و تفاوت موجودات، به ظهورات و تعینات آنها بازمیگردد. این اصل، مانند رودی است که در هر مسیر، نامی متفاوت میگیرد، اما ذاتش یکی است. این دیدگاه، به مفهوم وجود در فلسفه ملاصدرا و تمایز میان وجود عام و تعینات خاص اشاره دارد.تمایز تعینات حقی و خلقیتعینات احدی و واحدی، حقی و غیرجزئياند، اما تعینات مخلوقات، جزئي و همراه با تجزیهاند. این تمایز، مانند تفاوت میان نور خورشید و پرتوهای شکسته در منشور است. تعینات الهی، مانند احدیت و واحدیت، عين ذاتاند، اما تعینات خلقی، مانند زید و عمرو، جزئي و محدودند.نفی تعین ذاتی حقذات حق تعالی، از هرگونه تعین، چه بهواسطه عقل و چه وهم، مصون است و تعینات، صرفاً در ظهورات او رخ میدهند. این اصل، مانند قلهای است که ابرها هرگز به آن نمیرسند، اما سایهشان بر دامنهها میافتد. این دیدگاه، به تنزیه مطلق ذات الهی تأکید دارد.سلسلهمراتب تعینات از ذات به افعالخلقت، از تعینات ذاتی، مانند احدیت و واحدیت، آغاز شده و به تعینات افعالی، مانند مخلوقات، میرسد، اما ذات حق از همه این تعینات مبراست. این سلسلهمراتب، مانند نوری است که از مبدأ واحد، به مراتب گوناگون پراکنده میشود، اما مبدأ همچنان یگانه است.جمعبندی بخش پنجماین بخش، با تأکید بر وحدت وجود و نفی غیریت، همه موجودات را ظهورات الهی دانست. مخلووقن، فعل و ظهورات حقاند، نه عین ذات او. تعینات حقی و خلقی، در سلسلههای منظم از ذات به افعال امتداد مییابدند، اما ذات حق از هر تعین مصون است. این تبیین، نظام خلقت را بهعنوان جریانی واحد و متعالی معرفی میکند.بخش ششم: نقد متکلمان و تبیین خلقت از منظر عرفانینقد مفهوم خلق از عدممفهوم خلق از عدم، به دلیل فقدان حقیقت خارجی برای عدم، مورد نقد قرار گرفته و عدم، صرف ععاً مفهومی ذهنی دانسته شده است.
این نقد، مانند رد تصور نقاشی است که ادعا کند تابلویش را از هیچ خلق کرده، در حالی که رنگ و بومین، خود موجودند. این نقد، به ضعف دیدگاههای متکلامانه در تبیین خلقت اشاره دارد و بر وجودمحوری عرفان تأکید میکند.مخلوق بودن همه متقابلاتهمه متقابلات، مانند حق و باطل یا وجود و عدم، اگر وجود خارجی داشته باشند، مخلوقاند و ا گرا گر وجود نداشته باشند، صرفاً مفاهیم ذهنیاند.
این اصل، مانند جدول شطرنجی است که هر خانهاش، چه سیاه و چه سفید، از یک ماده واحد ساخته شده است. این دیدگاه، بر مخلوق بودن همه موجودات و نفی هرگونه مقابل برای خدا تأکید دارد.قرآن کریم در اینباره میفرماید:خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ(ملک: ۲؛ : «[اوست که] مرگ و زندگی را آفرید»)این آیه، به مخلوق بودن مرگ و زندگی اشاره دارد، که هر دو ظهورات الهیاند و هیچیک مقابل خدا نیست.نقد متکلمان در شناخت خلقتمتکلمان به دلیل ضعف در مبانی معرفتشناختی، در تبیین خلقت و مفاهیمی مانند عدم دچار خطا شدهاند.
نقد، مانند اشاره به محدودیت عالمی است که تنها با ابزار ناقص، آسمان را مینگرد.
عرفان و فلسفه، با تأکید بر وجودمحوری، برتری خود را در تحلیل هستیشناختی نشان میدهند.جمعبندی بخش ششماین بخش، با نقد مفهوم خلق از عدم و تأکید بر مخلوق بودن همه متقابلات، دیدگاه متکلمان را مورد ارزیابی قرار داد.عدم، مفهومی ذهنی است و همه موجودات، ظهورات الهیاند.
عرفان، با رویکرد وجودمحور، خلقت را بهگونهای تبیین میکند که از شبهات متکلامانه مصون است.
این تبیین، نظام خلقت را بهعنوان جریانی وجودی و متعالی معرفی میکند.نتیجهگیریاین مقاله، با بازآفرینی درسگفتار نود و چهارم مصباح الانس, به کاوشی در مبانی عرفانی و فلسفی نظام خلقت پرداخت.رابطه میان علت و معلول، نفی تعین ذاتی حق، و نقش نقش اسماء و صفات در تعینات عالم، از محورهای اصلی بودند.نقد دیدگاههای سنتی، و تأکید بر وحدت وجود، نظام، فقدان را به عنوان جریانی واحد و متعالی.همه موجود، ظهور، الهی است، اما ذات غرق از هر جزء یا مصحت مصون است.
درنگ: ظهورات الهی، برخلاف موجودات مادی، باعث استهلاک یا نقصان حق تعالی نمیشوند. | |
درنگ: حق تعالی، مانند پدری که با فرزندانش خرد نمیشود، در خلقت مخلوقات متأثر یا متعین نمیگردد. | |
درنگ: حق تعالی در ظهورات معین خود متعین نمیشود و ذاتش از تعین جزئي مصون است. | |
درنگ: همه هستی ظهورات الهی است و هیچ غیریتی در عالم وجود ندارد. | |
درنگ: تعینات احدی و واحدی حقی و غیرجزئياند، اما تعینات مخلوقات جزئي و محدودند. | |
درنگ: عدم، فاقد حقیقت خارجی است و خلق از عدم، مفهومی ذهنی و باطل است. | |
درنگ: متکلمان به دلیل ضعف معرفتشناختی، در تبیین خلقت دچار خطا شدهاند، و عرفان وجودمحور برتری دارد. | |
با نظارت صادق خادمی |