متن درس
مصباح الانس
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه نود و نهم)
دیباچه
این نوشتار، بازتاب تأملات عمیق عرفانی و فلسفی در باب وحدت وجود و چگونگی اتصاف واحد بالذات به اوصاف متزاحم و متضاد است که در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه نود و نهم (مورخ ۶/۱۲/۱۳۸۹) ارائه شده است. این این نوشتار، همچون دریایی ژرف، خواننده را به سوی ادراک حقیقت وجود و ظهورات آن هدایت میکند، درحالیکه از هرگونه سادهسازی یا تحریف معنا پرهیز شده است.
بخش یکم: وحدت وجود و نقد ماهیتمحوری
پرسش بنیادین: اتصاف واحد به اوصاف متضاد
پرسش محوری این درسگفتار، چگونگی اتصاف واحد بالذات، مانند انسان، به اوصاف متزاحم و متضاد، نظیر شرقی و غربی، عالم و جاهل، یا مؤمن و کافر است. این پرسش، ریشه در چالش دیرینه فلسفه و عرفان دارد که چگونه یک حقیقت واحد میتواند اوصاف متکثر و متضاد را در خود جمع آورد. پاسخ این پرسش، در نفی رویکردهای ماهیتمحور و تأکید بر وجودمحوری نهفته است. حقیقت وجود، همچون نوری یگانه است که در آیینههای گوناگون تعینات، به رنگهای مختلف ظهور مییابد، اما ذات آن یکسان باقی میماند.
نقد رویکردهای ماهیتمحور
رویکردهای سنتی فلسفه، که بر مفاهیم ماهیت و مفهوم استوارند، در تبیین این پرسش ناکاماند. این رویکردها، با تکیه بر مفاهیم جنس، فصل و نوع، حقیقت وجود را به قلمرو ذهن و مفاهیم محدود میکنند. اما حقیقت وجود، فراتر از این چارچوبهای مفهومی است. همانگونه که آب، چه در کوزه باشد و چه در دریا، ذاتاً آب است، وجود نیز در همه مراتب خود، یک حقیقت واحد است که تعینات گوناگون آن را متکثر نشان میدهند. این نقد، به محدودیتهای منطق ارسطویی و فلسفه مشائی اشاره دارد که با تقلیل وجود به ماهیت، از فهم حقیقت عالم بازمیمانند.
طبیعت و محل تحقق آن
اختلاف میان فلاسفه در باب محل تحقق طبیعت (عقل یا خارج) یکی از محورهای این درسگفتار است. برخی طبیعت را مفهومی ذهنی میدانند و برخی آن را فاقد تعین در خارج تصور میکنند. اما حقیقت آن است که طبیعت، به ظرف وجود در خارج تحقق دارد و هیچ موجودی در خارج، بلا تعین نیست. هر موجود خارجی، بهناچار دارای تعین است، خواه این تعین گسترده باشد، مانند آسمان، یا محدود، مانند انسان. این دیدگاه، دوگانگی ذهن و خارج را نفی کرده و همه موجودات را ظهورات یک حقیقت وجودی میداند.
نفی لا تعین مطلق
یکی از نکات برجسته این درسگفتار، نفی وجود لا تعین مطلق در عالم است. هر موجودی در خارج، دارای تعین است، و لا تعین، به معنای فقدان کامل تعین، وجود ندارد. تعینات، مراتب ظهور وجودند که از سرما و گرما تا انسان و آسمان، همه یک حقیقت وجودی را متجلی میسازند. لا تعین، تنها در ظرف ذات حق معنا مییابد، جایی که همه تعینات در احدیت الهی جمعاند، اما به صورت غیرمتعین. این دیدگاه، همچون خورشیدی که شعاعهایش در همهجا پراکنده است، وحدت ذاتی را در پس کثرت ظهوری آشکار میسازد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تأکید بر وجودمحوری، به نقد رویکردهای ماهیتمحور پرداخت و نشان داد که اتصاف واحد به اوصاف متضاد، تنها در چارچوب وحدت وجود قابل تبیین است. طبیعت، نه مفهوم ذهنی است و نه فاقد تعین؛ بلکه مرتبهای از وجود است که در خارج با تعینات گوناگون ظهور مییابد. نفی لا تعین مطلق و تأکید بر وحدت وجودی، بنیان این تبیین است که کثرت اوصاف را ظهورات یک حقیقت واحد میداند.
بخش دوم: وجود ذهنی و خارجی و نفی مفاهیم ماهوی
وجود ذهنی بهمثابه ابزار ادراک
آنچه در ذهن تصور میشود، نه مفهوم مجرد، بلکه وجودی ذهنی است که ابزاری برای ادراک اشیاء فراهم میآورد. ذهن، ظرف وجودات ادراکی است که با آن، انسان به فهم حقیقت میرسد. این وجود ذهنی، مانند بیل است که با آن چیزی برمیداریم؛ نه خود آن چیز است و نه جدا از وجود. وجود خارجی نیز، که در عالم خارج تحقق دارد، از همین حقیقت برخوردار است. تفاوت میان ذهن و خارج، در مراتب وجود است، نه در ماهیت. این دیدگاه، ذهن را آیینهای میداند که نور وجود را در خود بازمیتاباند، اما ذات نور را تغییر نمیدهد.
نفی جنس، فصل و نوع
مفاهیم جنس، فصل و نوع، ابزارهای منطقیاند که در خارج مصداق ندارند. حقیقت عالم، وجود و تعینات آن است، نه مفاهیم ماهوی. این نفی، به محدودیتهای منطق ارسطویی اشاره دارد که با تقسیمبندیهای مفهومی، از فهم حقیقت وجود بازمیماند. وجود، همچون رودی جاری است که در بسترهای گوناگون جریان مییابد، اما ذات آن یکسان است. جنس و فصل، تنها برچسبهای ذهنیاند که بر این جریان نهاده میشوند، اما حقیقت را تغییر نمیدهند.
وحدت وجود و کثرت تعینات
همه موجودات، از سرما و گرما تا انسان و آسمان، تعینات یک حقیقت وجودی واحدند. کثرت، در سطح ظهورات است، نه در ذات. این وحدت، مانند خورشیدی است که نورش در آیینههای مختلف به رنگهای گوناگون دیده میشود، اما منبع نور یکی است. طبیعت، تشخص و تعین، اوصاف وجودند که مراتب ظهور آن را نشان میدهند. این دیدگاه، کثرت ظاهری را به وحدت ذاتی بازمیگرداند و هرگونه دوگانگی را نفی میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تأکید بر وجود ذهنی و خارجی بهمثابه مراتب یک حقیقت، مفاهیم ماهوی را نفی کرد و وحدت وجود را مبنای تبیین کثرت تعینات قرار داد. ذهن، ظرف ادراک وجود است و مفاهیم جنس، فصل و نوع، ابزارهای ذهنیاند که در خارج مصداق ندارند. حقیقت عالم، وحدت وجودی است که کثرت تعینات، ظهورات آن را متجلی میسازد.
بخش سوم: نفی استبعاد و تبیین تعینات
استبعاد ناشی از قیاس نادرست
استبعاد امکان اتصاف واحد به اوصاف متضاد، ناشی از قیاس نادرست کلی بر جزئی است. کلی و جزئی، در وجود، متحدند و این استبعاد، از سوء فهم رابطه وجودی میان آنها ناشی میشود. هیچ برهانی بر محال بودن این اتصاف وجود ندارد، زیرا در چارچوب وجودمحوری، کثرت اوصاف، ظهورات یک حقیقت واحدند. این دیدگاه، مانند نسیمی است که در شاخسارهای مختلف بهگونهای متفاوت میوزد، اما ذات نسیم یکی است.
تعین شخصی و مطلق
فقدان تعین شخصی (مانند زید یا عمر) به معنای فقدان تعین مطلق نیست. طبیعت، دارای تعین غیرشخصی است که در مراتب مختلف ظهور مییابد. تعین، چه بعینه (شخصی) باشد و چه لا بعینه (غیرشخصی)، خود مرتبهای از وجود است. لا بعینه، به معنای فقدان تعین نیست، بلکه تعینی متفاوت است که در ظرف کلی تحقق دارد. این تمایز، مانند تفاوت قطره و اقیانوس است که هر دو آباند، اما در مراتب مختلف ظهور یافتهاند.
نفی لا بعینه مطلق
لا بعینه مطلق، به معنای تعین مهمل یا فاقد تعین، در عالم وجود ندارد. همه تعینات، بعینه و مشخصاند و ظهورات حق تعالی هستند. حتی الفاظ بهظاهر مهمل، مانند «ديز»، در استعمال، مستعمل و دارای تعیناند. این دیدگاه، عالم را همچون باغی میداند که هر گل و برگی، جلوهای از یک حقیقت حیاتی است، و هیچچیز در این باغ مهمل نیست.
مثال زید و ديز
مثال زید (دارای معنای مشخص) و ديز (بهظاهر مهمل) نشان میدهد که هر دو در استعمال، مستعملاند و تفاوت آنها در معنای ذهنی است، نه در تعین وجودی. زید، تعینی مشخص است و ديز، در ظرف استعمال، تعینی دیگر مییابد. این مثال، مانند دو شاخه از یک درخت است که هر یک نامی متفاوت دارد، اما از یک ریشه تغذیه میکنند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نفی استبعاد اتصاف واحد به اوصاف متضاد، نشان داد که این امکان در چارچوب وجودمحوری پذیرفتنی است. تعینات، اعم از شخصی و غیرشخصی، مراتب وجودند و لا بعینه مطلق وجود ندارد. همه موجودات، ظهورات حقاند و هیچچیز در عالم مهمل نیست. مثال زید و ديز، وحدت وجودی را در برابر کثرت ظاهری آشکار ساخت.
بخش چهارم: وحدت وجود و تمثیلات قرآنی
مثال آب و اوصاف
آب، چه در کاسه باشد، چه در کوزه یا دریا، بعینه آب است. اوصاف (شیرین، شور) و ظروف (کاسه، کوزه) تعینات آن را محدود میکنند، اما حقیقت آن را تغییر نمیدهند. این مثال، به وحدت وجودی آب و کثرت تعینات آن اشاره دارد. آب، مانند وجود است که در ظروف گوناگون ظهور مییابد، اما ذاتش یگانه است. اوصاف، مانند رنگهاییاند که بر بوم سفید وجود نقش میبندند، اما بوم را تغییر نمیدهند.
نفی دوگانگی آب
در خارج، تنها یک آب وجود دارد و کثرت ظاهری، ناشی از اوصاف و ظروف است، نه تعدد حقیقت آب. این اصل، به وحدت وجود در برابر کثرت ظاهری تأکید دارد. آب، مانند وجود است که در مراتب مختلف ظهور مییابد، اما ذاتش یکی است. این دیدگاه، مانند نوری است که از یک منبع ساطع میشود، اما در شیشههای رنگین به رنگهای مختلف دیده میشود.
نقد دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی
دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی که کلی را در عقل میداند، مورد نقد قرار گرفته، زیرا کلی، در خارج، وجودی بعینه دارد. این نقد، به محدودیتهای ماهیتمحوری اشاره دارد که کلی را به مفهوم ذهنی تقلیل میدهد. وجود، مانند دریایی است که قطره و اقیانوس را در خود جمع میآورد، و کلی و جزئی، هر دو مراتب آناند.
مثال احدی الانائین
مفهوم «احدی الانائین المشتبهین» (یکی از دو ظرف نجس یا پاک) ذهنی است. در خارج، هر ظرف بعینه نجس یا پاک است. این مثال، نشان میدهد که ذهن، با تصورات خود، تعینات را تحریف میکند، اما در خارج، هر چیز تعینی مشخص دارد. این دیدگاه، مانند سایهای است که بر اثر نور ذهن بر وجود میافتد، اما حقیقت وجود را تغییر نمیدهد.
تمثیل قرآنی
در قرآن کریم آمده است:
تَنَزَّلُ ٱلْمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ
(سوره قدر، آیه ۴، : «فرشتگان و روح در آن [شب] فرو میآیند»).
این آیه، به نزول ملائکه و روح اشاره دارد که نشاندهنده تعینات وجودی در مراتب مختلف است. روح، مانند نوری است که از مبدأ الهی تنزل مییابد و در مراتب گوناگون ظهور مییابد، اما ذاتش یگانه است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بهرهگیری از تمثیلات و استناد به قرآن کریم، وحدت وجود را در برابر کثرت تعینات تبیین کرد. مثال آب و احدی الانائین، وحدت ذاتی را در برابر کثرت ظاهری آشکار ساخت و نقد دیدگاه خواجه، محدودیتهای ماهیتمحوری را نشان داد. آیه قرآن کریم، مبنای الهی این تبیین است که تعینات را ظهورات حق میداند.
بخش پنجم: لا تعین و وصول به ذات حق
لا تعین در ظرف ذات حق
لا تعین، به معنای فقدان تعین نیست، بلکه خود تعینی خاص در ظرف ذات حق است. در مقام احدیت، تعین و لا تعین متحدند. ذات حق، معین است، نه متعین، و همه تعینات مخلوقات، ظهورات آناند. این دیدگاه، مانند افق دوردست دریاست که ادراک بشری از آن عاجز است، اما وجود آن قطعی است. لا تعین، وصف ادراک ماست، نه ذات حق.
احدیت و وحدت
احدیت، مرتبهای از ذات حق است که همه مراتب وحدت را در بر میگیرد. این مرتبه، فراتر از تعینات است و همه ظهورات را در خود جمع میآورد. احدیت، مانند قلهای است که همه درهها و دشتها از آن سرچشمه میگیرند، اما خود فراتر از همه آنهاست.
نفی مهمل در ذات حق
ذات حق، مهمل یا فاقد معنا نیست. لا تعین در ذات، به معنای فقدان تعینات مخلوق است، نه پوچی. ذات حق، سرچشمه همه تعینات است و هیچچیز در عالم مهمل نیست. این دیدگاه، مانند باغی است که هر برگ و گلی در آن، جلوهای از حیات الهی است.
وصول به ذات حق
وصول به ذات حق، از طریق جذبه و معرفت ممکن است، اما مستلزم تخلیه از تعینات و فناء است. سالک، مانند مسافری است که برای رسیدن به مقصد، باید همه بارهای خود را فرو نهد تا در اقیانوس بیکران ذات الهی غوطهور شود. این وصول، در عرفان محبوبین، ممکن است، برخلاف عرفان معمولی که آن را ناممکن میداند.
معرفت خدا و رسول
معرفت خدا و رسول، دوسویه است. برخی از طریق رسول به خدا و برخی از طریق خدا به رسول میرسند. این رابطه، مانند دو آیینه است که نور حقیقت را در یکدیگر بازمیتابانند. معرفت، از طریق ظهورات الهی حاصل میشود و سالک، با شناخت یکی، به دیگری راه مییابد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تبیین لا تعین در ظرف ذات حق، احدیت را بهعنوان مرتبه جمع همه تعینات معرفی کرد. نفی مهمل در ذات حق و امکان وصول به آن از طریق جذبه، از نکات برجسته این بخش است. معرفت خدا و رسول، بهعنوان دوسویه ظهورات الهی، راه را برای فهم عمیقتر عرفان هموار میسازد.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین وحدت وجود و نقد رویکردهای ماهیتمحور پرداخت. اتصاف واحد بالذات به اوصاف متضاد، از منظر وجودمحوری ممکن است و کثرت اوصاف، ظهورات یک حقیقت واحدند. نفی لا تعین مطلق، تأکید بر وحدت وجودی و تبیین تعینات بعینه حق، از محورهای اصلی این اثر است. تمثیلات قرآنی و مثالهای عینی، مانند آب و اقیانوس، این مفاهیم را روشن ساخته و راه را برای فهم عمیقتر عرفان نظری و فلسفه اسلامی هموار کردهاند. این نوشتار، مانند نوری است که در ظلمات جهل میدرخشد و خواننده را به سوی حقیقت وجود هدایت میکند.