در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 105

متن درس

 

ظهورات الهی و وحدت وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۰۵)

دیباچه

این نوشتار، بازتاب تأملات عمیق عرفانی و فلسفی در باب ظهورات الهی، تعینات وجودی، و رابطه وجودی میان حق و خلق است که در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه یکصد و پنجم (مورخ ۱۹/۱/۱۳۹۰) ارائه شده است. این اثر، با نگاهی وجودمحور، به نقد دیدگاه‌های سنتی عرفانی و فلسفی، به‌ویژه تفاسیر محی‌الدین ابن عربی و شاعرانی چون حافظ و مولوی، پرداخته و بر وحدت وجود به‌عنوان مبنای فهم حقیقت عالم تأکید دارد. این نوشتار، همچون نوری که در آیینه‌های وجود بازمی‌تابد، خواننده را به سوی ادراک وحدت ذاتی و ظهورات متکثر آن هدایت می‌کند.

بخش یکم: وحدت وجود و تعینات الهی

ظهورات عالم به‌مثابه تعینات حق

عالم هستی، مجموعه‌ای از تعینات حضرت حق، تجلیات ربوبی، و ظهورات مظاهر حقی است. این عالم، نه از عدم سرچشمه گرفته و نه به سوی عدم بازمی‌گردد. حقیقت وجود، همچون دریایی بی‌کران است که موج‌های آن، تعینات گوناگون‌اند، اما همه از یک ذات یگانه سرچشمه می‌گیرند. این دیدگاه، نظریه خلقت دفعی و دیدگاه‌های کلامی سنتی را که عالم را از عدم حادث می‌دانند، نفی می‌کند و بر وحدت وجودی عالم تأکید دارد.

درنگ: عالم هستی، تعینات واقعی حضرت حق است و نه از عدم آمده و نه به عدم بازمی‌گردد.

مبدا و منتهای یگانه

عالم تنها یک مبدا و یک منتهی دارد که هر دو خداوند متعال است. قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید:

هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْآخِرُ وَٱلظَّاهِرُ وَٱلْبَاطِنُ

(سوره حدید، آیه ۳، : «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»). این آیه، ازلیت و ابدیت الهی را نشان می‌دهد که فراتر از هرگونه محدودیت زمانی یا مکانی است. ذات الهی، بلا ابتدا و بلا انتها، محیط بر کل عالم است و هیچ بخشی از هستی از حضور او خالی نیست.

درنگ: خداوند، مبدا و منتهای یگانه عالم است که بلا ابتدا و بلا انتها، محیط بر کل شیء است.

سبقه‌های تعینات الهی

تعینات الهی دارای دو سبقه‌اند: سبقه ربی، که به حق تعلق دارد، و سبقه حقی، که به عبد مرتبط است. حق و عبد، به‌صورت مشاعی در عالم تعین می‌یابند. این مشاعیت، مانند خرمنی است که یک دانه‌اش به فردی تعلق دارد و کل خرمن به دیگری، اما هر دو مالک کل‌اند. این تشبیه، وحدت وجودی میان حق و خلق را نشان می‌دهد که هیچ بخشی از عالم از حضور الهی خالی نیست، و در عین حال، خلق نیز وجودی ظهوری دارد.

درنگ: تعینات الهی، با سبقه ربی و حقی، به‌صورت مشاعی ظهور می‌یابند و حق و خلق در وجود، متحدند.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با تأکید بر وحدت وجود، عالم را مجموعه‌ای از تعینات الهی دانست که نه از عدم آمده و نه به عدم بازمی‌گردد. مبدا و منتهای یگانه عالم، خداوند است که بلا ابتدا و بلا انتها، محیط بر کل شیء است. مشاعیت حق و خلق، کلیدی برای فهم این وحدت است که کثرت ظاهری را به وحدت ذاتی بازمی‌گرداند.

بخش دوم: نقد دیدگاه‌های عرفانی و شاعرانه

نقد عرفان خیالی محی‌الدین ابن عربی

محی‌الدین ابن عربی، عالم را وهم و خیال می‌داند و می‌گوید: «كلما فى الكون وهم أو خيال». این دیدگاه، عالم را به آیینه‌ای تشبیه می‌کند که تنها بازتابی از حقیقت است، نه خود حقیقت. اما این رویکرد، به دلیل ضعف سبقه فلسفی، ناتوان از تبیین مسئولیت‌های اخلاقی و دینی است. عالم، تعینات واقعی حق است، نه خیال یا وهم، و این واقعیت، انسان را مسئول اعمال خود می‌سازد.

درنگ: عالم، تعینات واقعی حق است و دیدگاه خیالی ابن عربی، به دلیل ناتوانی در تبیین مسئولیت‌های دینی، نادرست است.

نقد شاعران عرفانی

شاعرانی چون حافظ و مولوی، تحت تأثیر ابن عربی، عالم را آیینه اوهام دانستند. حافظ می‌گوید: «این همه نقش در آینه اوهام افتاد». این دیدگاه، به دلیل فقدان دقت فلسفی، عالم را به وهم تقلیل می‌دهد و از فهم حقیقت وجود بازمی‌ماند. شعر حافظ، هرچند از نظر ادبی تابناک است، اما در عرفان و فلسفه، به دلیل تأثیرپذیری از ابن عربی، دچار اشکال است.

درنگ: دیدگاه شاعرانه حافظ و مولوی، به دلیل تأثیرپذیری از ابن عربی، عالم را به وهم تقلیل می‌دهد و فاقد دقت فلسفی است.

انسان و مسئولیت الهی

انسان، به‌عنوان مظهر تعینات الهی، نه وهم است و نه می‌تواند از وجود خود غایب شود. این وجود ظهوری، انسان را مسئول اعمالش می‌سازد. بهشت و جهنم، پاداش و کیفر اعمال‌اند، و انسان نمی‌تواند با ادعای خیالی بودن عالم، از مسئولیت شانه خالی کند. این دیدگاه، انسان را چون آیینه‌ای می‌داند که نور الهی در آن بازمی‌تابد، اما این بازتاب، واقعی و مسئول است.

درنگ: انسان، به‌عنوان مظهر واقعی تعینات الهی، مسئول اعمال خود است و نمی‌تواند وجود خود را به وهم تقلیل دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد دیدگاه‌های خیالی ابن عربی و شاعران عرفانی، بر واقعیت وجودی عالم و مسئولیت انسان تأکید کرد. عالم، تعینات واقعی حق است و انسان، به‌عنوان مظهر این تعینات، مسئول اعمال خویش است. نقد شعر حافظ و مولوی، محدودیت‌های عرفان شاعرانه را آشکار ساخت.

بخش سوم: انسان به‌مثابه مظهر کامل الهی

ظرفیت بی‌نهایت انسان

انسان، مظهر کامل تعینات الهی است که می‌تواند به مراتب عالی، مانند پیامبران، یا پست، مانند فرعون و شداد، برسد. این ظرفیت، مانند دریایی است که می‌تواند گوهرهای درخشان یا تاریکی‌های ژرف را در خود جای دهد. آزادی اراده انسان، او را قادر می‌سازد تا در مسیر کمال یا انحراف گام بردارد.

درنگ: انسان، مظهر کامل تعینات الهی است که می‌تواند به اوج کمال یا حضیض انحراف برسد.

خطرات قدرت و جایگاه

قدرت و جایگاه، می‌تواند انسان را به انحراف بکشاند. زاهدی که با خلافت به سگ تبدیل می‌شود، نمونه‌ای از این خطر است. قدرت، مانند تیغی است که اگر در دست ناپاکان افتد، به جای خدمت، ویرانی می‌آفریند. این دیدگاه، به خطرات نفسانی جایگاه و ضرورت هوشیاری در برابر آن هشدار می‌دهد.

درنگ: قدرت و جایگاه، اگر با اخلاص همراه نباشد، انسان را به انحراف می‌کشاند.

نقش نیت در عبادات

عباداتی مانند نماز، اگر با نیت نادرست انجام شوند، می‌توانند به انحراف منجر شوند. نماز، مانند آیینه‌ای است که نیت قلب را بازمی‌تاباند؛ اگر قلب پاک نباشد، عبادت به جای هدایت، به خباثت می‌انجامد. این نکته، بر اهمیت صدق و اخلاص در عبادات تأکید دارد.

درنگ: عبادات، بدون نیت خالص، می‌توانند به انحراف منجر شوند و اخلاص، کلید هدایت است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، انسان را به‌عنوان مظهر کامل الهی معرفی کرد که ظرفیت صعود به قله‌های کمال یا سقوط به حضیض انحراف را دارد. خطرات قدرت و جایگاه، و نقش نیت در عبادات، از نکات کلیدی این بخش‌اند که بر ضرورت هوشیاری و اخلاص تأکید دارند.

بخش چهارم: نقد تشبیهات عرفانی و عشق ملكوتی

نقد تشبیهات جنسیتی

تشبیهات عرفانی مانند لیلی و مجنون، به دلیل جنسیتی بودن، نادرست‌اند و عشق الهی را به سطح ناسوت تقلیل می‌دهند. این تشبیهات، مانند نقاشی‌هایی‌اند که حقیقت نورانی عشق را در قالبی مادی محصور می‌کنند. عشق الهی، فراتر از جنسیت و ناسوت است و در مرتبه ملکوت تحقق می‌یابد.

درنگ: تشبیهات جنسیتی، مانند لیلی و مجنون، عشق الهی را به ناسوت تقلیل می‌دهند و نادرست‌اند.

عشق ملكوتی

عشق واقعی، در مرتبه ملکوت است و از جنسیت مبراست. رابطه میان پیامبر و امیرالمؤمنین، نمونه‌ای از این عشق است که فراتر از محدودیت‌های ناسوتی است. این عشق، مانند نوری است که از مبدأ الهی ساطع می‌شود و قلب‌ها را به سوی حق هدایت می‌کند.

درنگ: عشق ملكوتی، فراتر از جنسیت، در رابطه میان پیامبر و امیرالمؤمنین متجلی است.

جایگاه حضرت فاطمه (س)

حضرت فاطمه (س)، به‌عنوان «ام ابیها» و محور خلقت («لولا فاطمه لما خلقتکما»)، فراتر از تعینات ناسوتی است. این جایگاه، مانند خورشیدی است که نورش پیامبر و امیرالمؤمنین را در بر می‌گیرد و وحدت وجودی را در مرتبه‌ای متعالی نشان می‌دهد.

درنگ: حضرت فاطمه (س)، به‌عنوان ام ابیها، محور خلقت و نماد وحدت وجودی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد تشبیهات جنسیتی، بر عشق ملكوتی و جایگاه متعالی حضرت فاطمه (س) تأکید کرد. عشق واقعی، فراتر از ناسوت، در مرتبه ملکوت تحقق می‌یابد و حضرت فاطمه (س)، به‌عنوان محور خلقت، نماد وحدت وجودی است.

بخش پنجم: نقدهای اجتماعی و عرفانی

نقد انقلاب و تخریب سرمایه‌ها

انقلاب، با تخریب سرمایه‌های انسانی و مادی، مانند رجال سیاسی و علمی، به کشور آسیب رساند. این تخریب، مانند سوزاندن گوهری گران‌بهاست که می‌توانست کشور را به سوی پیشرفت هدایت کند. حذف نخبگان، ملت را از اسرار و علوم جهانی محروم کرد و به وابستگی به دیگران منجر شد.

درنگ: تخریب سرمایه‌های انسانی و مادی در انقلاب، به کشور آسیب رساند و ضرورت حفظ نخبگان را نشان می‌دهد.

نقد شارح مصباح الانس

شارح مصباح الانس، در مقایسه با صدرالدین قونوی، فاقد عمق عرفانی است و بیشتر گردآورنده است تا عارف. قونوی، مانند قله‌ای است که شمس تبریزی و مولوی در برابرش فرو می‌آیند، و جایگاهش در عرفان نظری بی‌بدیل است.

درنگ: صدرالدین قونوی، عارفی بزرگ‌تر از شمس و مولوی است و شارح مصباح الانس فاقد عمق اوست.

نقد سنت‌های علمی

علمای سنتی، با مقاومت در برابر علوم مدرن، مانند کمربند و شلوار، به عقب‌ماندگی علمی دامن زدند. این مقاومت، مانند سدی است که مانع جریان دانش می‌شود و ضرورت انطباق با نیازهای زمانه را نشان می‌دهد.

درنگ: مقاومت علمای سنتی در برابر علوم مدرن، به عقب‌ماندگی علمی منجر شد.

جایگاه انگلستان در علم

انگلستان، به‌عنوان مرکز علوم و اسرار، مقصدی برای کسب دانش پیشرفته است. این کشور، مانند معدنی است که گوهرهای دانش را در خود جای داده و برای کمال علمی، سفری به آن ضروری است.

درنگ: انگلستان، مرکز علوم و اسرار است و برای کمال علمی، مقصدی بی‌بدیل است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با نقد تخریب سرمایه‌ها در انقلاب، محدودیت‌های شارح مصباح الانس، و مقاومت علمای سنتی، بر ضرورت حفظ نخبگان و انطباق با علوم مدرن تأکید کرد. جایگاه انگلستان به‌عنوان مرکز دانش، راه را برای کمال علمی هموار می‌سازد.

بخش ششم: تبیین عرفانی مُظهر و مَظهر

تفاوت مُظهر و مَظهر

مُظهر (حق) باطن است و مَظهر (خلق) ظاهر، اما هر دو در ذات الهی متحدند. مُظهر، مانند منشأ نور است که در مَظهر، به‌صورت ظهورات متکثر تجلی می‌یابد. این دیدگاه، عالم را نه آیینه‌ای خیالی، بلکه تعینات واقعی حق می‌داند.

درنگ: مُظهر (حق) باطن و مَظهر (خلق) ظاهر است، اما هر دو در وحدت ذاتی متحدند.

نفی تشبیه عالم به آیینه

عالم، آیینه حق نیست، بلکه تعینات واقعی اوست. تشبیه به آیینه، مانند نقاشی است که حقیقت را به سایه‌ای تقلیل می‌دهد. عالم، مانند شئونات یک ذات است که در مراتب مختلف ظهور می‌یابد، اما ذاتش یگانه است.

درنگ: عالم، تعینات واقعی حق است و تشبیه آن به آیینه، حقیقت را به وهم تقلیل می‌دهد.

سلسله‌مراتب وجودی

عالم، از لا تعین ذات الهی به اسماء و صفات و سپس به تعینات خلقی امتداد می‌یابد. این سلسله‌مراتب، مانند رودی است که از سرچشمه بی‌تعین به سوی ظهورات متکثر جریان می‌یابد، اما همه از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: عالم، از لا تعین ذات الهی به اسماء، صفات، و تعینات خلقی امتداد می‌یابد.

باطن الباطن

باطن الباطن، غیب ذات الهی است که از طریق تعینات به ظهور می‌رسد، اما مسبوق به لا تعین است. این مرتبه، مانند افقی است که ورای ادراک بشری قرار دارد، اما ظهورات آن، عالم را متجلی می‌سازد.

درنگ: باطن الباطن، غیب ذات الهی است که از طریق تعینات ظهور می‌یابد، اما مسبوق به لا تعین است.

حرکت دائمی عالم

عالم هستی، دائماً در حرکت و تحول است و با تنبلی سازگار نیست. این پویایی، مانند جریانی است که هرگز متوقف نمی‌شود و انسان را به تلاش مداوم در مسیر کمال فرا می‌خواند. فیض الهی، این حرکت را تغذیه می‌کند و عالم را در مسیر تکامل نگه می‌دارد.

درنگ: عالم، در حرکت دائمی است و با تنبلی سازگار نیست، و انسان را به تلاش مداوم فرا می‌خواند.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تبیین تفاوت مُظهر و مَظهر، بر وحدت ذاتی حق و خلق تأکید کرد. نفی تشبیه عالم به آیینه، سلسله‌مراتب وجودی، و مفهوم باطن الباطن، عالم را ظهورات واقعی حق دانست. حرکت دائمی عالم، ضرورت تلاش مداوم انسان را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، با بازنویسی درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین وحدت وجود و ظهورات الهی پرداخت. عالم، تعینات واقعی حق است که نه از عدم آمده و نه به عدم بازمی‌گردد. نقد دیدگاه‌های خیالی ابن عربی و شاعران عرفانی، بر واقعیت وجودی عالم و مسئولیت انسان تأکید کرد. انسان، به‌عنوان مظهر کامل الهی، ظرفیت صعود یا سقوط دارد و عبادات، بدون اخلاص، می‌توانند به انحراف منجر شوند. عشق ملكوتی، فراتر از جنسیت، در رابطه پیامبر و امیرالمؤمنین و جایگاه حضرت فاطمه (س) متجلی است. نقدهای اجتماعی، مانند تخریب سرمایه‌های انسانی و مقاومت در برابر علوم مدرن، بر ضرورت حفظ نخبگان و انطباق با زمانه تأکید دارند. این اثر، مانند نوری است که در ظلمات جهل می‌درخشد و خواننده را به سوی حقیقت وحدت وجود هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، عالم هستی از چه چیزی نزول پیدا کرده است؟

2. طبق متن، رابطه حق و خلق چگونه توصیف می‌شود؟

3. بر اساس متن، چرا مفهوم 'وهم و خیال' برای عالم هستی رد می‌شود؟

4. طبق متن، منظور از 'محیط بکل شیء' چیست؟

5. بر اساس متن، تفاوت مُظهر و مَظهر چیست؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که عالم هستی از عدم پدید آمده است.

7. بر اساس متن، حق و خلق به صورت مشاعی با هم وجود دارند.

8. طبق متن، عالم هستی صرفاً وهم و خیال است.

9. متن درسگفتار ادعا می‌کند که خداوند تنها در یک ظرف خاص وجود دارد.

10. بر اساس متن، تعینات عالم هستی ظهورات الهی هستند.

11. طبق متن، چرا عالم هستی نمی‌تواند از عدم پدید آمده باشد؟

12. منظور از 'حق و خلق مشاعی' در متن چیست؟

13. چرا متن مفهوم 'وهم و خیال' را برای عالم هستی رد می‌کند؟

14. تفاوت مُظهر و مَظهر در متن چگونه توضیح داده شده است؟

15. منظور از 'انا لله و انا الیه راجعون' در متن چیست؟

پاسخنامه

1. از خدا

2. حق و خلق به صورت مشاعی با هم وجود دارند.

3. چون عالم هستی تعینات الهی است.

4. خداوند در همه چیز محیط است و هیچ چیز خارج از او نیست.

5. مُظهر به معنای باطن و مَظهر به معنای ظاهر است.

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا عالم هستی تعینات و ظهورات الهی است و تنها مبدأ آن خداست.

12. حق و خلق به صورت درهم‌تنیده وجود دارند، به‌طوری‌که هر جزء عالم هم خدا و هم خلق را شامل می‌شود.

13. زیرا عالم هستی تعینات و تجلیات الهی است، نه وهم و خیال.

14. مُظهر به باطن و مَظهر به ظاهر اشاره دارد، به‌طوری‌که مُظهر باطن حق و مَظهر ظهور خلق است.

15. به نزول عالم هستی از خدا و بازگشت آن به سوی خدا اشاره دارد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده