در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 110

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۱۰)

مقدمه: درآمدی بر فهم ظهورات الهی

این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۱۱۰ مجموعه مصباح الانس، ارائه‌شده در تاریخ ۸/۲/۱۳۹۰، به قلم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی دقیق و تخصصی مفاهیم ظهور، تعین، و رابطه وجودی میان حق و خلق می‌پردازد. عالم هستی، در این دیدگاه، مجموعه‌ای از تعینات الهی است که هر یک، مظهر فعل پروردگارند. با نقدی صریح بر مفاهیم سنتی و عرفانی ناقص، این درس‌گفتار بر وحدت وجود، تمایز ذات و فعل، و شأن والای انسان به عنوان ظهور الهی تأکید دارد.

بخش اول: ظهورات الهی و احاطه علمی

مفهوم احاطه علمی و پیوند علم با ذات الهی

درس‌گفتار با نقل عبارتی عرفانی آغاز می‌شود: «ثم أرق إلى أن مدركها غير خارج عنك و محيط بما أدركها من حيث ما أدركها و هي احاطة علمية و العلم غير منفك عن ذات العالم». این عبارت، به احاطه علمی حق‌تعالی بر تمامی مدرَکات و پیوند ناگسستنی علم با ذات الهی اشاره دارد. در این دیدگاه، علم الهی، نه صفتی افزوده بر ذات، بلکه عین ذات حق است که تمامی هستی را در بر می‌گیرد. عالم هستی، چونان آیینه‌ای است که در آن، نور علم الهی در قالب تعینات و ظهورات متجلی می‌شود.

درنگ: علم الهی، غیرمنفک از ذات حق است و احاطه علمی او، تمامی مدرَکات و ظهورات هستی را در بر می‌گیرد. عالم، مظهر این علم بی‌کران است.

این احاطه علمی، به معنای آگاهی کامل حق از تمامی مراتب وجود است، از ذات بی‌تعین تا نازل‌ترین مراتب ناسوت. به تعبیری، حق‌تعالی چونان اقیانوسی است که هر قطره از آن، حامل حقیقت وجودی عالم است، و علم او، چونان نوری که هیچ ظلمتی را در آن راه نیست.

تعینات ظهوری و تقسیم‌بندی مُظهر، مظهر، و ظاهر

عالم هستی، مجموعه‌ای از تعینات الهی است که در آن، موجودات به سه صورت مُظهر، مظهر، و ظاهر ظهور می‌یابند. مُظهر، ذات حق‌تعالی است که منشأ تمامی ظهورات است؛ مظهر، موجودات عالم‌اند که جلوه‌های الهی را در خود نمایان می‌سازند؛ و ظاهر، تجلیات عینی این ظهورات در مراتب وجودی است. این تقسیم‌بندی، نشان‌دهنده سلسله‌مراتب هستی است که از ذات الهی تا عوالم نازل امتداد می‌یابد.

به تعبیری، عالم، چونان باغی است که در آن، هر گل و شاخه‌ای، مظهر نامی از اسماء الهی است. مُظهر، باغبان بی‌همتاست که این گلستان را آفریده؛ مظهر، گل‌هایی‌اند که در این باغ روییده‌اند؛ و ظاهر، رنگ و بوی این گل‌هاست که در نگاه بیننده تجلی می‌یابد.

درنگ: عالم هستی، مجموعه‌ای از تعینات الهی است که در آن، موجودات به صورت مُظهر (حق)، مظهر (موجودات)، و ظاهر (تجلیات عینی) ظهور می‌یابند.

تمایز لحاظ و تعین

یکی از مفاهیم کلیدی این درس‌گفتار، تمایز میان لحاظ و تعین است. لحاظ، ادراک ذهنی و درونی است که وابسته به تصورات و ذهنیت انسان است، حال آنکه تعین، واقعیتی عینی و خارجی است که مستقل از ذهن وجود دارد. به عنوان مثال، تصور انسان از خداوند، لحاظ است که ممکن است با حقیقت ذات الهی متفاوت باشد، اما تعین، وجود عینی حق‌تعالی است که در عالم ظهور یافته است.

این تمایز، چونان خطی است که میان سایه و نور کشیده شده است: لحاظ، سایه‌ای است که در ذهن انسان پدید می‌آید، اما تعین، نور حقیقی است که از ذات الهی ساطع می‌شود. این دیدگاه، بر محدودیت ادراکات بشری و ضرورت گذر از اوهام ذهنی به سوی حقیقت عینی تأکید دارد.

درنگ: لحاظ، ادراک ذهنی و نسبی است، اما تعین، واقعیتی عینی و مستقل از ذهن است که در عالم ظهور می‌یابد.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست این نوشتار، به تبیین مفاهیم بنیادین احاطه علمی، تعینات ظهوری، و تمایز لحاظ و تعین پرداخت. علم الهی، غیرمنفک از ذات حق است و تمامی هستی را در بر می‌گیرد. عالم، مجموعه‌ای از تعینات الهی است که در قالب مُظهر، مظهر، و ظاهر ظهور می‌یابد. تمایز میان لحاظ و تعین، بر محدودیت ادراکات بشری و ضرورت فهم حقیقت عینی تأکید دارد. این مباحث، زمینه‌ساز بررسی رابطه خلقی و ربوبی در بخش بعدی‌اند.

بخش دوم: رابطه خلقی و ربوبی و نقد تصورات ذهنی

رابطه خلقی و ربوبی با خداوند

رابطه انسان با خداوند، از دو منظر خلقی و ربوبی بررسی می‌شود. در منظر خلقی، تصورات انسان از خداوند، مخلوق ذهن اوست و وابسته به ادراکات نسبی و محدود بشری است. در مقابل، منظر ربوبی، به حقیقت عینی و مستقل ذات الهی اشاره دارد که فراتر از ادراکات انسانی است. به تعبیری، رابطه خلقی، چونان نقاشی‌ای است که انسان با قلم ذهن خود ترسیم می‌کند، اما رابطه ربوبی، چونان تابلوی اصلی است که در ذات خالق وجود دارد.

در این راستا، به کلام امام صادق علیه‌السلام استناد شده است: «كلما ميزتموه بأوهامكم فهو مخلوق مردود إليكم». این کلام، بر این حقیقت تأکید دارد که هر تصور ذهنی از خداوند، مخلوق ذهن انسان است و نمی‌تواند حقیقت ذات الهی را بازنمایی کند. این سخن، چونان آیینه‌ای است که ناتوانی ذهن بشر را در برابر عظمت الهی نشان می‌دهد.

درنگ: رابطه خلقی، تصورات ذهنی انسان از خداوند است که مخلوق ذهن اوست، اما رابطه ربوبی، حقیقت عینی و مستقل ذات الهی را نشان می‌دهد.

تمثیل مورچه و محدودیت ادراکات بشری

برای تبیین محدودیت ادراکات بشری، از تمثیل مورچه استفاده شده است: مورچه‌ای که سلطان خود را با شاخک تصور می‌کند، گمان می‌برد حقیقت سلطان را دریافته است، حال آنکه این تصور، تنها بازتاب ذهن محدود اوست. انسان نیز، در برابر ذات بی‌کران الهی، چونان این مورچه است که تصوراتش، هرچند دقیق، نمی‌تواند حقیقت حق را در بر گیرد.

این تمثیل، چونان چراغی است که تاریکی محدودیت‌های معرفتی انسان را روشن می‌سازد و او را به فروتنی در برابر حقیقت الهی دعوت می‌کند.

تمایز معرفت و حقیقت

معرفت، آگاهی نسبی انسان نسبت به خداوند است که مراتب متفاوتی دارد و ممکن است با حقیقت عینی همخوان یا ناسازگار باشد. حقیقت، اما، واقعیتی عینی و مستقل از ادراکات بشری است که در ذات و فعل الهی متجلی است. معرفت، اگر با حقیقت مطابق باشد، معرفت حقیقی است، وگرنه توهم و خیال است.

این تمایز، چونان پلی است میان ذهن و واقعیت: معرفت، گام‌هایی است که انسان بر این پل برمی‌دارد، اما حقیقت، مقصدی است که در فراسوی این پل قرار دارد.

درنگ: معرفت، آگاهی نسبی انسان است که ممکن است با حقیقت همخوان یا ناسازگار باشد، اما حقیقت، واقعیتی عینی و مستقل از ادراکات بشری است.

تمثیل مشت و حقیقت عینی

برای تبیین تفاوت معرفت و حقیقت، از تمثیل مشت استفاده شده است: آنچه در مشت انسان است (مانند نخود یا لوبیا)، حقیقتی عینی دارد، اما تصورات دیگران از آن ممکن است درست یا نادرست باشد. این تمثیل، نشان‌دهنده تفاوت میان حقیقت عینی (تعینات الهی) و ادراکات ذهنی (لطایف بشری) است.

این تمثیل، چونان کلیدی است که قفل تمایز میان ذهن و واقعیت را می‌گشاید و انسان را به تأمل در محدودیت‌های معرفتی خود دعوت می‌کند.

کمبود معرفت و غلبه توهمات

معرفت در انسان‌ها اندک است، زیرا به ذات الهی وابسته است و انسان، به دلیل محدودیت‌های وجودی، از آن بهره‌ای ناچیز دارد. در مقابل، خیالات، توهمات، جهل، و خرافات در میان انسان‌ها فراوان است. این حقیقت، نشان‌دهنده فاصله عمیق میان ادراکات بشری و حقیقت الهی است.

این وضعیت، چونان بیابانی است که در آن، سراب‌های توهم فراوان‌اند، اما چشمه‌های معرفت، اندک و دور از دسترس.

درنگ: معرفت در انسان‌ها اندک است، زیرا به ذات الهی وابسته است، اما توهمات، جهل، و خرافات به دلیل محدودیت‌های وجودی بشر فراوان‌اند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی رابطه خلقی و ربوبی، نقد تصورات ذهنی، و تمایز معرفت و حقیقت پرداخت. رابطه خلقی، مخلوق ذهن انسان است، اما رابطه ربوبی، حقیقت عینی ذات الهی را نشان می‌دهد. تمثیلات مورچه و مشت، محدودیت ادراکات بشری را به زیبایی تبیین می‌کنند. کمبود معرفت و غلبه توهمات، بر ضرورت پالایش ذهن و حرکت به سوی حقیقت تأکید دارد. این مباحث، زمینه‌ساز نقد عبارات عرفانی و بررسی وحدت وجود در بخش بعدی‌اند.

بخش سوم: وحدت وجود و نقد عبارات عرفانی

تمایز ذات و فعل الهی

یکی از محورهای اصلی این درس‌گفتار، تمایز میان ذات و فعل الهی است. خداوند، دارای ذات و فعل است، حال آنکه موجودات، تنها فعل‌اند و فاقد ذات مستقل‌اند. موجودات، ظهورات و تعینات الهی‌اند که وجودشان بر ذات حق استوار است. به تعبیری، حق‌تعالی، چونان نقاشی است که هم ذات دارد و هم اثر می‌آفریند، اما مخلوقات، چونان نقاشی‌هایی‌اند که جز به قلم نقاش، هویتی ندارند.

درنگ: خداوند، دارای ذات و فعل است، اما موجودات، تنها فعل‌اند و فاقد ذات مستقل. وجود مخلوقات، بر ذات حق استوار است.

تمثیل سنی و تفاوت مراتب وجودی

برای تبیین این تمایز، از تمثیل سنی استفاده شده است: اگر خداوند دو سال سن داشته باشد (به معنای تمثیلی)، موجودات یک سال دارند، یعنی تنها فعل‌اند و فاقد ذات مستقل. این تمثیل، به صورت شهودی، تفاوت مراتب وجودی میان حق و خلق را نشان می‌دهد. مخلوقات، چونان شاخه‌هایی‌اند که از درخت ذات الهی روییده‌اند، اما خود، ریشه‌ای مستقل ندارند.

واقعیت مخلوقات و نقد وحدت وجود افراطی

مخلوقات، واقعی و حقیقی‌اند، اما حقیقتشان فعلی و ظهوری است، نه ذاتی. عالم، به مثابه آیینه‌ای است که جز خدا در آن نیست، اما این دیدگاه که عالم هیچ است و تنها خدا وجود دارد، نادرست است. موجودات، فعل و ظهور الهی‌اند، نه توهم محض. این نقد، به دیدگاه‌های افراطی در وحدت وجود اشاره دارد که مخلوقات را فاقد هرگونه حقیقت می‌دانند.

این دیدگاه، چونان کلیدی است که میان دو افراط (شرک و انکار مخلوقات) تعادل برقرار می‌کند: مخلوقات، ظهورات حقیقی‌اند، اما وجودشان وابسته به ذات حق است.

درنگ: مخلوقات، واقعی‌اند، اما حقیقتشان فعلی و ظهوری است، نه ذاتی. عالم، ظهور حق است، نه توهم محض.

نقد عبارات عرفانی ناقص

برخی عبارات عرفانی، مانند آنچه از ابن‌عربی یا قونوی نقل شده، به دلیل محدودیت‌های بیانی، ناقص یا گمراه‌کننده‌اند. این عبارات، گاه به سوءتفاهم منجر شده و حقیقت وحدت وجود را تحریف کرده‌اند. به عنوان مثال، عباراتی مانند «کلما في الكون وهم أو خيال» یا «تو خود حجاب خودي» از حافظ، به دلیل عدم دقت علمی، گاه به تحقیر انسان یا انکار واقعیت مخلوقات منجر شده‌اند.

این نقد، چونان غربالگری است که حقیقت را از خرافه جدا می‌کند و بر ضرورت دقت در بیان عرفانی تأکید دارد.

درنگ: عبارات عرفانی ناقص، به دلیل محدودیت‌های بیانی، گاه گمراه‌کننده‌اند و نیازمند بازنگری علمی و دقیق‌اند.

تمثیل مهره و مغالطه دوگانگی

برای تبیین خطای ادراکی در فهم وحدت وجود، از تمثیل مهره استفاده شده است: مهره‌ای که در دست معلم دوگانه دیده می‌شود، نشان‌دهنده مغالطه‌ای است که عالم را جدا از حق می‌بیند. عالم، ظهور حق است، نه توهم یا حقیقت مستقل. این تمثیل، خطای ادراکی در فهم وحدت وجود را به زیبایی نشان می‌دهد.

این تمثیل، چونان چراغی است که تاریکی مغالطه را روشن می‌سازد و حقیقت وحدت وجود را آشکار می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به تبیین وحدت وجود، تمایز ذات و فعل، و نقد عبارات عرفانی ناقص پرداخت. مخلوقات، ظهورات حقیقی‌اند که وجودشان بر ذات حق استوار است. تمثیلات سنی و مهره، این مفاهیم را به صورت شهودی تبیین می‌کنند. نقد عبارات عرفانی، بر ضرورت دقت علمی و پرهیز از تحریف معانی تأکید دارد. این مباحث، زمینه‌ساز بررسی شأن انسان و نقد فرهنگ تحقیر در بخش بعدی‌اند.

بخش چهارم: شأن انسان و نقد فرهنگ تحقیر

انسان به عنوان ظهور صفات الهی

انسان، ظهور صفات الهی مانند علم، قدرت، و جمال است و دارای شأن عظیم است. او، سوگلی پروردگار و خلوق خداست که تمامی هستی‌اش، مظهر فعل الهی است. این دیدگاه، انسان را چونان گوهر گران‌بهایی می‌بیند که در صدف عالم آفرینش جای گرفته و نور الهی را در خود بازمی‌تاباند.

درنگ: انسان، ظهور صفات الهی است و به عنوان سوگلی پروردگار، دارای شأن عظیم و ارزش والاست.

نقد فرهنگ تحقیر و خودباختگی

برخی صفات تحقیرآمیز مانند «فقیر»، «ذلیل»، یا «خاک‌برسر» که در فرهنگ اسلامی به انسان نسبت داده شده، به تضعیف شخصیت و عزت مسلمانان منجر شده است. این فرهنگ خودباختگی، چونان زنجیری است که انسان را از پرواز به سوی حقیقت بازمی‌دارد. در مقابل، دلباختگی، عشق و معرفت به حقیقت الهی است که از سر اختیار و آگاهی سرچشمه می‌گیرد.

به عنوان مثال، القابی مانند «کلب عباس» یا «غلام عباس» در فرهنگ دینی، به تحقیر انسان منجر شده و شایسته شأن والای او نیست. انسان، ظهور الهی است و باید با عزت و احترام دیده شود.

درنگ: فرهنگ تحقیر و خودباختگی، به تضعیف عزت انسان منجر شده و باید با دلباختگی عاشقانه و معرفت به حقیقت الهی جایگزین شود.

تفسیر فقر و مسکین بودن

بر اساس آیه شریفه قرآن کریم:

يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلْفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلْغَنِىُّ ٱلْحَمِيدُ

: «ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بی‌نیاز و ستوده است.» (سوره فاطر، آیه ۱۵)

فقر و مسکین بودن، به معنای وابستگی وجودی به خداوند است، نه تحقیر یا حقارت. انسان، ظهور الهی است که وجودش به حق وابسته است، و این فقر، نشانه عزت و شأن اوست، نه نقصان.

درنگ: فقر و مسکین بودن، به معنای وابستگی وجودی به خداوند است، نه تحقیر. این وابستگی، نشانه شأن والای انسان است.

تمثیل اسب حضرت عباس و دلباختگی

برای تبیین تفاوت خودباختگی و دلباختگی، از تمثیل اسب حضرت عباس در تعزیه استفاده شده است: فردی که حاضر شد مادرش را فدای اسب حضرت عباس کند، از سر دلباختگی و معرفت عمل کرد، نه خودباختگی. این دلباختگی، چونان شعله‌ای است که از عشق به حقیقت الهی زبانه می‌کشد، حال آنکه خودباختگی، خاموشی روح انسان است.

نقد عرفان ناقص و تأثیرات آن

برخی عارفان بی‌سواد، به دلیل عدم تسلط بر علوم، مفاهیم عرفانی را به اشتباه تفسیر کرده و به تحقیر انسان منجر شده‌اند. عرفان، علمی ظریف است که نیازمند دانش عمیق و دقت علمی است. این نقد، چونان هشداری است که پژوهشگران را به بازنگری در تفاسیر عرفانی و پرهیز از تحریف معانی دعوت می‌کند.

درنگ: عرفان ناقص، به دلیل عدم تسلط بر علوم، گاه به تحقیر انسان منجر شده و نیازمند بازنگری علمی و دقیق است.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به بررسی شأن والای انسان به عنوان ظهور صفات الهی و نقد فرهنگ تحقیر پرداخت. انسان، سوگلی پروردگار است که باید با عزت دیده شود. فرهنگ خودباختگی، به تضعیف جوامع اسلامی منجر شده و باید با دلباختگی عاشقانه جایگزین شود. تفسیر صحیح فقر و مسکین بودن، بر وابستگی وجودی به خداوند تأکید دارد. تمثیل اسب حضرت عباس، تفاوت دلباختگی و خودباختگی را به زیبایی نشان می‌دهد. نقد عرفان ناقص، بر ضرورت دقت علمی در بیان عرفانی تأکید دارد.

بخش پنجم: تأثیرات فرهنگ تحقیر بر جوامع اسلامی

تأثیرات منفی فرهنگ خودباختگی

فرهنگ تحقیر و خودباختگی، به عقب‌ماندگی و تضعیف جوامع اسلامی منجر شده است. این فرهنگ، چونان سمی است که ریشه‌های عزت و استقلال را در این جوامع خشکانده و آنها را در برابر چالش‌های جهانی آسیب‌پذیر کرده است. کشورهای اسلامی مانند عراق، افغانستان، و لیبی، به دلیل این فرهنگ و مداخلات خارجی، در وضعیت بحرانی قرار دارند.

درنگ: فرهنگ تحقیر و خودباختگی، به عقب‌ماندگی و تضعیف جوامع اسلامی منجر شده و آنها را در برابر چالش‌های جهانی آسیب‌پذیر کرده است.

ایران و جایگاه تمدنی آن

ایران، به دلیل تمدن کهن و فرهنگ غنی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و با دیگر کشورهای اسلامی قابل مقایسه نیست. این کشور، چونان قله‌ای است که در میان دشت‌های عالم سر برافراشته و نور فرهنگ و تمدن را به اطراف می‌تاباند. این جایگاه، نشان‌دهنده شأن والای انسان در فرهنگ ایرانی-اسلامی است.

گرد غفلت و بی‌تفاوتی

جوامع اسلامی، به دلیل «گرد غفلت»، نسبت به مصائب جهانی بی‌تفاوت شده‌اند. این بی‌تفاوتی، نتیجه فرهنگ تحقیر است که حساسیت اجتماعی را کاهش داده و جوامع را از واکنش به ظلم و نابرابری باز داشته است. این وضعیت، چونان خوابی است که انسان را از بیداری حقیقت دور نگه می‌دارد.

درنگ: گرد غفلت، جوامع اسلامی را نسبت به مصائب جهانی بی‌تفاوت کرده و این بی‌تفاوتی، نتیجه فرهنگ تحقیر است.

نقد روان‌شناختی تحقیر

در روان‌شناسی، تحقیر و توهین به کودکان، به افول استعدادها و کاهش عزت نفس منجر می‌شود. این اصل، در سطح جوامع نیز صادق است: فرهنگ تحقیر، استعدادها و ظرفیت‌های جوامع اسلامی را سرکوب کرده و مانع رشد آنها شده است. در مقابل، تشویق و احترام، چونان بارانی است که استعدادها را شکوفا می‌کند.

احترام به ذرات وجود

همه ذرات عالم، ظهورات الهی‌اند و باید با عظمت دیده شوند. خداوند، در همه موجودات حضور دارد: «داخل في الأشياء لا بالممازجة، خارج عن الأشياء لا بالمباينة». این دیدگاه، انسان را به احترام به تمامی موجودات دعوت می‌کند، زیرا هر ذره، مظهر نامی از اسماء الهی است.

درنگ: همه ذرات عالم، ظهورات الهی‌اند و باید با احترام و عظمت دیده شوند، زیرا خداوند در همه موجودات حضور دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به بررسی تأثیرات منفی فرهنگ تحقیر بر جوامع اسلامی پرداخت. این فرهنگ، به عقب‌ماندگی و بی‌تفاوتی جوامع منجر شده و آنها را در برابر چالش‌های جهانی آسیب‌پذیر کرده است. ایران، به دلیل تمدن کهن، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. نقد روان‌شناختی تحقیر، بر ضرورت تربیت مثبت و احترام به انسان تأکید دارد. احترام به ذرات وجود، انسان را به تأمل در عظمت هستی دعوت می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۱۱۰ مصباح الانس، به قلم آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، سفری عمیق به سوی فهم اسماء و صفات الهی و ظهورات آن در عالم هستی بود. عالم، مجموعه‌ای از تعینات الهی است که هر ذره آن، مظهر فعل پروردگار است. احاطه علمی حق، تمامی هستی را در بر می‌گیرد، و تمایز میان لحاظ و تعین، بر محدودیت ادراکات بشری تأکید دارد. رابطه خلقی و ربوبی، تفاوت میان تصورات ذهنی و حقیقت عینی را نشان می‌دهد. وحدت وجود، با تمایز ذات و فعل، حقیقت مخلوقات را به عنوان ظهورات الهی تبیین می‌کند. انسان، سوگلی پروردگار است که باید با عزت دیده شود، و فرهنگ تحقیر، به تضعیف جوامع اسلامی منجر شده است. تمثیلات مورچه، مشت، مهره، و اسب حضرت عباس، مفاهیم پیچیده را به زیبایی روشن می‌سازند. آیات قرآن کریم، به‌ویژه سوره فاطر، این دیدگاه‌ها را تأیید می‌کنند. نقد عرفان ناقص و فرهنگ خودباختگی، بر ضرورت اصلاح معرفت دینی و بازگشت به عزت انسانی تأکید دارد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، عالم هستی به چه چیزی تشبیه شده است؟

2. بر اساس درسگفتار، چرا عرفای بی‌سواد در بیان عرفانی خود دچار مشکل می‌شدند؟

3. درسگفتار چه نقدی به دیدگاه متکلمان درباره مخلوقات وارد می‌کند؟

4. طبق درسگفتار، تفاوت 'لحاظ' و 'تعین' چیست؟

5. بر اساس درسگفتار، چرا مخلوقات ذات ندارند؟

6. درسگفتار معتقد است که تمام عالم هستی ظهورات و تعینات الهی است.

7. طبق درسگفتار، خدا و مخلوقات هر دو دارای ذات مستقل هستند.

8. درسگفتار بیان می‌کند که معرفت ما نسبت به خدا در ذهن ماست و متفاوت از حقیقت خارجی است.

9. بر اساس درسگفتار، عرفای بی‌سواد عالم را به اشتباه خیال و وهم دانستند.

10. درسگفتار معتقد است که مخلوقات به دلیل فقر وجودی، هیچ واقعیتی ندارند.

11. طبق درسگفتار، چرا عالم هستی یکتا توصیف شده است؟

12. چرا درسگفتار صفاتی مانند 'خاک تو سر' را برای مخلوقات رد می‌کند؟

13. منظور از 'یل الخلقی' در درسگفتار چیست؟

14. طبق درسگفتار، چرا مخلوقات ذات ندارند؟

15. درسگفتار چگونه عالم را به آیینه تشبیه می‌کند؟

پاسخنامه

1. ظهورات و تعینات الهی

2. چون علوم طبیعی و ریاضیات نمی‌دانستند

3. مخلوقات فقط ظهورات الهی هستند

4. لحاظ در ذهن است، تعین در خارج است

5. چون مخلوقات فعل خدا هستند و صمد نیستند

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. درست

10. نادرست

11. چون تمام عالم ظهورات و تعینات یک وجود الهی است.

12. زیرا مخلوقات ظهورات الهی هستند و نباید تحقیر شوند.

13. تصورات ذهنی ما درباره خدا که مخلوق ذهن ماست.

14. چون مخلوقات فعل خدا هستند و تنها خدا ذات دارد.

15. عالم مانند آیینه‌ای است که خدا در آن تجلی کرده است.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده