متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۱۵)
دیباچه
این اثر، بازنویسی و تدوینی علمی از درسگفتار شماره ۱۱۵ مصباحالانس، ارائهشده در تاریخ ۶ خرداد ۱۳۹۰، است که به قلم آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره نگاشته شده است. این درسگفتار، با ژرفنگری در مسائل فلسفی، منطقی، عرفانی و شرعی، به کاوش در حقیقت شناخت، رابطه میان مغایرت و وحدت، و دلالت ذات و صفات الهی در توحید میپردازد.
بخش یکم: مبانی شناخت و امتناع تعریف شیء به خود
طرح مسئله تعریف شیء به خودش
یکی از مسائل بنیادین در فلسفه و منطق اسلامی، امتناع تعریف شیء به خودش است. این پرسش که آیا میتوان شیء را به خودش تعریف کرد، ریشه در منطق ارسطویی و حکمت اسلامی دارد. تعریف شیء به خودش، به دلیل تحصيل حاصل، یعنی تلاش برای بهدستآوردن آنچه پیشتر معلوم است، ممتنع شمرده میشود. برای نمونه، گفتن «انسان، انسان است» هیچ اطلاع جدیدی ارائه نمیدهد و فاقد ارزش معرفتی است. این اصل، به نقد تعریف دور در منطق اشاره دارد که شناخت را نیازمند تمایز میان حد و محدود میداند.
درنگ: تعریف شیء به خودش، به دلیل تحصيل حاصل، در منطق اسلامی ممتنع است، زیرا هیچ دانش جدیدی به شناخت انسان نمیافزاید. |
دو محور اصلی بحث
این بخش، دو موضوع محوری را بررسی میکند: نخست، امتناع وصول از مغایر به مغایر، و دوم، تبیین فرآیند شناخت از طریق اجمال و تفصیل. این تقسیمبندی، نشاندهنده رویکرد چندوجهی درسگفتار به مسائل فلسفی است که هم نقدی منطقی ارائه میدهد و هم به تبیین عرفانی شناخت میپردازد. شناخت، در این دیدگاه، نه از طریق مغایرت کامل و نه از اتحاد کامل، بلکه از رهگذر رابطه میان اجمال و تفصیل ممکن میشود.
امتناع وصول از مغایر به مغایر
یکی از اصول بنیادین در فلسفه اسلامی، امتناع انتقال معرفتی از یک شیء کاملاً مغایر به شیء دیگر است. مغایرت کامل، به معنای فقدان هرگونه اشتراک، مانع از ایجاد ارتباط معرفتی میشود. این اصل، ریشه در این باور دارد که شناخت نیازمند نسبتی میان موضوع و محمول است. برای مثال، نمیتوان از مفهوم «سنگ» به مفهوم «انسان» رسید، زیرا هیچ نقطه اشتراکی میان این دو وجود ندارد.
تمثیل پشتبامها
برای تبیین این اصل، تمثیلی از دو پشتبام ارائه شده است: اگر دو پشتبام با فاصله زیاد از یکدیگر قرار داشته باشند، پریدن از یکی به دیگری ممکن نیست، زیرا فاصله مانع از انتقال میشود. این تمثیل، مغایرت کامل را نشان میدهد که شناخت را غیرممکن میسازد. از سوی دیگر، اگر دو پشتبام کاملاً به هم چسبیده باشند، باز هم پریدن ممکن نیست، زیرا پریدن نیازمند فاصلهای حداقلی است. این حالت، به اتحاد کامل اشاره دارد که تعریف شیء به خودش را نمایان میکند.
درنگ: تمثیل پشتبامها، ضرورت وجود فاصله معتدل میان مفاهیم را برای شناخت نشان میدهد؛ نه مغایرت کامل و نه اتحاد کامل، بلکه توازنی میان اختلاف و وحدت. |
نیاز به فاصله معتدل در شناخت
شناخت، تنها در صورتی ممکن است که فاصلهای معتدل میان دو مفهوم وجود داشته باشد. این فاصله، نه آنقدر زیاد باشد که مغایرت کامل ایجاد کند و نه آنقدر کم که به اتحاد کامل منجر شود. این اصل، به نقش حد وسط در برهان و تعریف در منطق اسلامی اشاره دارد که ارتباط معرفتی را از طریق اجمال و تفصیل برقرار میکند.
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست، به بررسی مبانی شناخت در فلسفه اسلامی پرداخت و امتناع تعریف شیء به خودش یا به مغایر را تبیین کرد. تمثیل پشتبامها، به زیبایی ضرورت توازن میان اختلاف و وحدت را نشان داد. این مبانی، زمینهساز فهم عمیقتر فرآیند شناخت در بخشهای بعدی هستند، جایی که رابطه اجمال و تفصیل و نقش حد وسط در برهان به تفصیل بررسی میشود.
بخش دوم: اجمال و تفصیل در فرآیند شناخت
نقش اجمال و تفصیل
فرآیند شناخت، در حکمت اسلامی، بر حرکت از اجمال (مفهوم کلی) به تفصیل (مفهوم جزئی) یا بالعکس استوار است. این رابطه، امکان تعریف و برهان را فراهم میکند. برای مثال، در تعریف «انسان»، مفهوم کلی «حیوان ناطق» (تفصیل) به مفهوم بسیط «انسان» (اجمال) مرتبط میشود. این فرآیند، به تمایز میان حد و محدود در منطق اشاره دارد که شناخت را از طریق توازن میان وحدت و کثرت ممکن میسازد.
جهت اختلاف و اتحاد در قضایای حملی
در قضایای حملی، مانند «زید قائم است»، وجود دو جهت ضروری است: جهت اختلاف، که تمایز میان موضوع (زید) و محمول (قیام) را نشان میدهد، و جهت اتحاد، که از طریق «هو» (هویت) این دو را به هم پیوند میدهد. این ساختار، به روشنی نشان میدهد که شناخت، بدون توازن میان اختلاف و وحدت، ممکن نیست. «هو» در اینجا، مانند پلی است که دو سوی مفهومی را به هم متصل میکند.
درنگ: در قضایای حملی، «هو» به مثابه پل وحدت، موضوع و محمول را به هم پیوند میدهد و شناخت را از طریق توازن اختلاف و اتحاد ممکن میسازد. |
امتناع تعریف شیء به خودش
تعریف شیء به خودش، به دلیل تحصيل حاصل، ممتنع است. برای مثال، گفتن «دو، دو است» هیچ اطلاع جدیدی ارائه نمیدهد و صرفاً تکرار مفهوم است. این اصل، در مورد خداوند نیز صدق میکند؛ اگر تعریف شیء به خودش ممکن بود، علم الهی، که کامل و غیرقابل افزایش است، به نقص گرفتار میشد. این تنزیه، خداوند را از هرگونه تحصيل حاصل مبرا میداند.
مثال حیوان ناطق و انسان
در تعریف منطقی، انسان (محدود) بهوسیله حیوان ناطق (حد) شناخته میشود. حیوان ناطق، بهعنوان ترکیبی از جنس (حیوان) و فصل (ناطق)، مفهومی تفصیلی است که انسان، بهعنوان مفهومی اجمالی، را تبیین میکند. این رابطه، نشاندهنده ضرورت تمایز و اشتراک در تعریف است. گفتن «انسان، انسان است»، تنها تأکیدی بیفایده است و تعریف حقیقی نیست.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تبیین نقش اجمال و تفصیل در فرآیند شناخت پرداخت و نشان داد که تعریف و برهان، از طریق توازن میان وحدت و کثرت ممکن میشوند. مثالهای زید قائم و حیوان ناطق، این رابطه را به روشنی نشان دادند. این بخش، زمینه را برای بررسی عمیقتر ساختار برهان و نقش حد وسط در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش سوم: ساختار برهان و نقش حد وسط
ضرورت حد وسط در برهان
برهان، در منطق اسلامی، نیازمند سه حد است: اصغر، اکبر و وسط. حد وسط، با تکرار در مقدمات، ارتباط میان صغری و کبری را برقرار میکند و نتیجه را تولید مینماید. برای مثال، در برهان «عالم متغیر است، هر متغیر حادث است، پس عالم حادث است»، «متغیر» بهعنوان حد وسط، عالم را به حادث پیوند میدهد. بدون حد وسط، استنتاج ممکن نیست.
درنگ: حد وسط، مانند کلیدی در قفل منطق، مقدمات را به نتیجه پیوند میدهد و بدون آن، برهان ناقص میماند. |
تمثیل نكاح وجودي
فرآیند برهان، به نكاح وجودي تشبیه شده است، جایی که صغری، کبری و حد وسط، مانند زن، مرد و پیوند ازدواج، نتیجه را تولید میکنند. این تمثیل، که ریشه در فلسفه و عرفان اسلامی دارد، وحدت در فرآیندهای معرفتی و وجودی را نشان میدهد. شناخت علمی، مانند نكاح عيني، از ترکیب عناصر به تولید حقیقت منجر میشود.
امتناع دو سالبه در قیاس
در منطق ارسطویی و اسلامی، دو قضیه سالبه نمیتوانند نتیجهای تولید کنند، زیرا حداقل یکی از مقدمات باید موجه باشد. همچنین، حد وسط باید در قیاس تکرار شود تا ارتباط منطقی برقرار گردد. این قواعد، ساختار دقیق قیاس را تضمین میکنند و از استنتاجهای نادرست جلوگیری مینمایند.
قیاس مساوات
در قیاس مساوات، اثبات تساوی میان دو مفهوم نیازمند حد وسطی است که این تساوی را تبیین کند. برای مثال، برای اثبات اینکه «الف مساوی ب است»، باید حد وسطی مانند «هر دو دو سانتاند» ارائه شود. این ساختار، نشاندهنده پیچیدگی و دقت منطق در استدلالهای مبتنی بر تساوی است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، ساختار برهان و نقش کلیدی حد وسط را در منطق اسلامی بررسی کرد. تمثیل نكاح وجودي، به زیبایی وحدت در فرآیند استنتاج را نشان داد. این بخش، با تبیین قواعد قیاس، زمینه را برای بررسی مسائل عرفانی و شرعی در بخشهای بعدی فراهم میکند.
بخش چهارم: شناخت اشیاء و نقد مفهوم اضداد
شناخت اشیاء به اضداد
یکی از اصول سنتی در منطق، شناخت اشیاء از طریق اضداد آنهاست. برای مثال، خوبی از طریق بدی و بدی از طریق خوبی شناخته میشود. با این حال، این درسگفتار، مفهوم اضداد را به چالش میکشد و معتقد است که اضداد، به معنای غایة الخلاف، در عالم وجود خارجی ندارند. به جای اضداد، تخالف یا تفاوت میان مفاهیم مطرح است.
نقد مثال سیاه و سفید
مثال سنتی سیاه و سفید، بهعنوان اضداد، نقد شده است. سیاه و سفید، به دلیل وجود مراتب مختلف (سیاهتر، سفیدتر)، ضد یکدیگر نیستند، بلکه متخالفاند. این نقد، به بازتعریف مفهوم تقابل در فلسفه اسلامی تأکید دارد و نشان میدهد که تفاوتها، نه تضاد، بلکه مراتب وجودیاند.
درنگ: سیاه و سفید، نه اضداد، بلکه متخالفاند، زیرا مراتب وجودی دارند و غایة الخلاف در آنها محقق نیست. |
تخالف در روانشناسی جنسیتی
این درسگفتار، با اشاره به روانشناسی جنسیتی، معتقد است که مردان و زنان، نه ضد یکدیگر، بلکه دارای درصدهای متفاوتی از ویژگیهای جنسیتیاند. این دیدگاه، تخالف را بهعنوان مبنای تفاوتهای طبیعی معرفی میکند و از مفهوم اضداد فاصله میگیرد.
جواز تغییر جنسیت
تغییر جنسیت، از منظر این درسگفتار، به دلیل طبیعی بودن و عدم منع شرعی، مجاز است. این دیدگاه، با نقد محدودیتهای غیرضروری، بر ضرورت مدیریت پزشکی و اجتماعی این مسئله تأکید دارد، اما آزادی فردی را نیز پاس میدارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد مفهوم اضداد، تخالف را بهعنوان مبنای شناخت اشیاء معرفی کرد. این دیدگاه، نه تنها در فلسفه، بلکه در مسائل اجتماعی مانند جنسیت، کاربرد دارد. این بخش، زمینه را برای بررسی مسائل شرعی و اجتماعی در بخش بعدی فراهم میکند.
بخش پنجم: شرع، عقل و مسائل اجتماعی
اصل مباح بودن
یکی از اصول کلیدی در فقه اسلامی، اصل اباحه است که بر مباح بودن همه امور، مگر در موارد ممنوع شرعی، تأکید دارد. این اصل، با استناد به آیه کریمه
سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ
(سوره جاثیه، آیه ۱۳؛ : «آنچه در آسمانهاست برای شما مسخر کرده است»)، تقویت میشود. این آیه، به آزادی انسان در بهرهمندی از نعمات الهی اشاره دارد.
نقد افراط در حرامسازی
افراط در حرامسازی، به اضطراب روانی و دوری مردم از دین منجر شده است. این درسگفتار، با نقد این رویکرد، بر ضرورت بازنگری در احکام فقهی تأکید دارد تا دین از رونق نیفتد. این دیدگاه، به اصلاح گفتمان دینی و بازگشت به اصل اباحه دعوت میکند.
درنگ: افراط در حرامسازی، دین را از رونق میاندازد؛ اصل اباحه، راهگشای تعامل عقلانی با احکام شرعی است. |
شرع و عقل
شرع، باید از عقل تبعیت کند، زیرا شرع غیرعقلی پذیرفته نیست. این اصل، به هماهنگی عقل و نقل در نظام اسلامی تأکید دارد. برای مثال، تفسیر تحتانی آیه کریمه
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى
(سوره طه، آیه ۵؛ : «خداوند رحمان بر عرش استیلا یافته است»)، به دلیل ناسازگاری با تنزیه الهی، رد میشود. استوى، به معنای تسلط الهی است، نه نشستن تحتانی.
نقد تفسیر کوری
در آیه کریمه
مَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى
(سوره اسراء، آیه ۷۲؛ : «هر که در این [جهان] کور باشد، در آخرت هم کور خواهد بود»)، کوری به معنای کوری بصیرت است، نه کوری جسمانی. این تفسیر، عدالت الهی را حفظ میکند و از ظلم در تفسیر تحتانی جلوگیری مینماید.
شرع و فلسفه در نجاست
فلسفه، به نجاست نمیپردازد، اما شرع، احکام آن را بر اساس عرف تعیین میکند. برای مثال، رنگ خون، حتی اگر جرم باقی بماند، در شرع نجس شمرده نمیشود. این تفاوت، نشاندهنده عدم تعارض میان شرع و فلسفه است، زیرا هر یک به حوزهای خاص میپردازد.
تخالف در روابط اجتماعی
حتی میان مؤمن و کافر، ضدیت وجود ندارد، بلکه تخالف در عقاید مطرح است. این دیدگاه، به اشتراکات انسانی، مانند نیاز به حیات و سلامت، تأکید دارد و تعامل مبتنی بر این اشتراکات را ترویج میکند. برای مثال، نقد شعار «ضد ولایت فقیه» نشان میدهد که اختلافات، تخالفاند، نه ضدیت.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با بررسی رابطه شرع و عقل، اصل اباحه و نقد افراط در حرامسازی، رویکردی اصلاحی به مسائل شرعی و اجتماعی ارائه داد. این بخش، با تأکید بر تخالف به جای ضدیت، راهگشای تعامل عقلانی و انسانی در جامعه است.
بخش ششم: توحید و دلالت ذات به ذات
دلالت ذات به ذات
در عرفان اسلامی، خداوند ذاتاً خود را آشکار میکند، اما این دلالت از طریق صفات متعین انجام میشود. عبارت «یا من دل على ذاته بذاته»، به این حقیقت اشاره دارد که ذات الهی، از طریق تجلیات صفات، شناخته میشود. این اصل، با استناد به آیه کریمه
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ
(سوره آل عمران، آیه ۱۸؛ : «خداوند گواهی داد که معبودی جز او نیست»)، تبیین میشود.
درنگ: دلالت ذات به ذات، از طریق تجلیات صفات الهی محقق میشود، مانند هندوانهای که در هر چرخش، چهرهای نو از حقیقت واحد نشان میدهد. |
حركت از صفت به صفت
سالک عرفانی، از صفتی به صفت دیگر حرکت میکند تا به ذات الهی برسد. برای مثال، از صفت رحیم به صفت کریم و از کریم به مجید، اما همه این صفات، مظاهر ذات واحدند. این فرآیند، مانند هندوانهای است که در آب، هر بار با ظاهری متفاوت ظاهر میشود، اما حقیقتش یکی است.
وحدت ذات و صفات
صفات الهی، از ذات جدا نیستند و تنها ظهورات آناند. این وحدت، در فلسفه و عرفان اسلامی، بهعنوان مبنای توحید مطرح است. صفت، بدون ذات، معنا ندارد و ذات، بدون صفت، متعین نمیشود. این رابطه، مانند نور و رنگ است که در عین تمایز، یکیاند.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با کاوش در توحید و دلالت ذات به ذات، حقیقت وحدت میان ذات و صفات الهی را تبیین کرد. تمثیل هندوانه، به زیبایی این وحدت را نشان داد. این بخش، درسگفتار را با تأملی عرفانی در حقیقت توحید به پایان میرساند.
سخن پایانی
این اثر، با تدوین درسگفتار شماره ۱۱۵ مصباحالانس، کوشید تا حقیقت شناخت، رابطه میان مغایرت و وحدت، و جلوههای توحید را در قالبی علمی و فاخر ارائه دهد. از مبانی منطقی شناخت تا تأملات عرفانی در ذات و صفات الهی، هر بخش به گونهای طراحی شد که هم برای پژوهشگران الهیات و فلسفه، منبعی جامع باشد و هم با تمثیلات ادبی، روح تأمل را در خواننده برانگیزد. امید است این نوشتار، گامی در مسیر فهم عمیقتر حکمت اسلامی باشد و راهگشای گفتوگوهای علمی و معنوی گردد.
با نظارت صادق خادمی |