در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 117

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۱۷)

دیباچه

کتاب پیش‌رو، بازنویسی و تدوینی فاخر از درس‌گفتار شماره ۱۱۷ مجموعه مصباح الانس، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ یکم مهرماه ۱۳۹۰ است. این اثر، با رویکردی عمیق و چندوجهی، به کاوش در موضوعات فلسفی، عرفانی، و فقهی می‌پردازد و مباحثی چون آزادی اراده، نقد زورگویی در تربیت و جامعه، رابطه علت و معلول، و ضرورت موضوع‌شناسی و ملاک‌شناسی در فقه را با دقتی علمی و زبانی متین بررسی می‌کند.

بخش یکم: آزادی اراده و هماهنگی با دیگران

آزادی در انتخاب و التزام به خیر جمعی

انسان، به مثابه موجودی مختار، از آزادی اراده برخوردار است، اما این آزادی نه به معنای خودمحوری، بلکه در گرو هماهنگی با نیازها و شرایط دیگران است. انتخاب‌های فردی باید در راستای خیر جمعی و متناسب با اقتضائات اجتماعی باشد. این اصل، به مانند نسیمی که در هماهنگی با شاخسار درختان به رقص درمی‌آید، بر ضرورت همدلی و هم‌افزایی در تصمیم‌گیری تأکید دارد.

درنگ: آزادی اراده، هنگامی به کمال می‌رسد که انتخاب‌های انسان با نیازهای دیگران هماهنگ باشد، نه صرفاً بازتاب خواسته‌های شخصی.

این دیدگاه، ریشه در اخلاق اجتماعی و دینی دارد که خودمحوری را نکوهش کرده و انتخاب‌های هماهنگ با خیر جمعی را ارج می‌نهد. همان‌گونه که خورشید، نور خود را بی‌منت بر همه موجودات می‌تاباند، انسان نیز باید انتخاب‌هایش را با توجه به دیگران تنظیم کند.

نقد تحمیل در تربیت: اجبار، دشمن اصلاح

تحمیل در تربیت، به مانند بذری مسموم در خاک وجود انسان است که به جای رویش، به تباهی می‌انجامد. تربیت راستین، بر پایه محبت و آزادی استوار است، نه زورگویی و اجبار. تحمیل، حتی در امور دینی مانند اقامه نماز، نتیجه‌ای جز دوری از حقیقت و سرکوب انگیزه‌های درونی ندارد.

این اصل، با روان‌شناسی تربیتی مدرن هم‌خوانی دارد، که اجبار را مانعی در برابر رشد طبیعی و ارادی می‌داند. همان‌گونه که رودخانه با فشار به سوی مقصد هدایت نمی‌شود، انسان نیز با اجبار به سوی کمال سوق داده نمی‌شود.

آزادی فردی و نفی اجبار در دینداری

انسان، آزاد آفریده شده و اجبار در مسائل دینی، مانند تحمیل حجاب یا نماز، به مانند قفسی است که روح دینداری را در بند می‌کشد. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم هم‌راستاست:

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ

(بقره: ۲۵۶): «در دین هیچ اجباری نیست» ().

این آیه، به مانند چراغی در تاریکی، بر اهمیت اختیار در دینداری تأکید دارد. اجبار، نه تنها به اصلاح رفتار منجر نمی‌شود، بلکه به دوری از دین و انحراف می‌انجامد.

انسان، موجودی پویا و نه ثابت

برخلاف دیدگاه‌های جبرگرایانه که انسان را به مانند درختی ثابت و غیرقابل تغییر می‌پندارند، انسان تا پایان عمر، به مانند رودی جاری، قابلیت تحول و دگرگونی دارد. این اصل، با روان‌شناسی مدرن و فلسفه وجودی هم‌خوانی دارد که بر انعطاف‌پذیری انسان در برابر تغییر تأکید می‌کند.

درنگ: انسان، برخلاف درخت، در هر سنی قادر به تحول و بازسازی خویشتن است، از گهواره تا گور.

این دیدگاه، باورهای عامه‌پسند درباره محدودیت‌های سنی برای تغییر را به مانند خرافاتی کهنسال رد می‌کند و بر ظرفیت بی‌پایان انسان برای رشد و تعالی تأکید دارد.

تمایز تحول درونی و آموزش ظاهری

تحول درونی، به مانند شکفتن گلی در اعماق وجود، با آموزش ظاهری تفاوت دارد. آموزش ممکن است در سنین بالا به دلیل محدودیت‌های جسمانی دشوار شود، اما تحول ارادی، به مانند پرنده‌ای آزاد، در هر لحظه ممکن است. این تمایز، به تفاوت میان یادگیری مکانیکی و تحول وجودی اشاره دارد که در عرفان اسلامی نیز مورد تأکید است.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با کاوش در مفهوم آزادی اراده، نقد زورگویی در تربیت، و تأکید بر تحول‌پذیری انسان، بنیانی نظری برای فهم جایگاه اختیار در حیات انسانی فراهم می‌آورد. انسان، به مانند آینه‌ای که نور الهی را بازمی‌تاباند، با انتخاب‌های هماهنگ و محبت‌آمیز، می‌تواند به سوی کمال گام بردارد.

بخش دوم: نقد زورگویی و پیامدهای اجتماعی آن

زورگویی: بزرگ‌ترین عیب اجتماعی

زورگویی، به مانند طوفانی ویرانگر، بزرگ‌ترین آفت جامعه است که از گناهان فردی مانند بی‌نمازی یا بی‌روزه‌ای خطرناک‌تر است. این عیب، به مانند سایه‌ای شوم، به پنهان‌کاری، انحراف، و فساد اجتماعی منجر می‌شود.

درنگ: زورگویی، چه در خانواده و چه در جامعه، خطرناک‌تر از هر گناه فردی است، زیرا به انحراف و فساد جمعی می‌انجامد.

این نقد، ریشه در تحلیل جامعه‌شناختی دارد که اجبار را مانعی در برابر اصلاح رفتار می‌داند. محبت، به مانند کلیدی طلایی، راه‌گشای اصلاح و تعالی است.

ریشه‌های تاریخی زورگویی

زورگویی در فرهنگ اجتماعی، به مانند ریشه‌های عمیق درختی کهن، از تاریخ استبدادی و سلطنتی سرچشمه می‌گیرد. این فرهنگ، به مانند ارثی نامیمون، در رفتارهای خانوادگی و اجتماعی ادامه یافته و مانع پیشرفت جامعه شده است.

این تحلیل، با نگاهی تاریخی و جامعه‌شناختی، به تأثیر فرهنگ استبداد بر رفتارهای اجتماعی پرداخته و بر ضرورت رهایی از این میراث تأکید دارد.

پیامدهای اجتماعی زورگویی

زورگویی در خانواده و جامعه، به مانند بادی که خاکستر را پراکنده می‌کند، به فرار جوانان و افزایش آسیب‌های اجتماعی منجر شده است. محیطی محبت‌آمیز، به مانند باغی پربار، می‌توانست این مشکلات را کاهش دهد.

این دیدگاه، به مانند آینه‌ای که حقیقت را بازمی‌تاباند، بر تأثیر منفی اجبار بر افزایش آسیب‌های اجتماعی تأکید دارد.

نقد آموزش یکنواخت و اجباری

سیستم آموزشی یکنواخت، به مانند قالبی سخت که تنوع استعدادها را نادیده می‌گیرد، با اجبار، افراد را به سوی سرخوردگی و انحراف سوق می‌دهد. آموزش باید به مانند جویباری روان، با تنوع استعدادها هماهنگ باشد.

این نقد، با روان‌شناسی تربیتی مدرن هم‌خوانی دارد که بر ضرورت توجه به تفاوت‌های فردی در آموزش تأکید می‌کند.

محبت، کلید اصلاح رفتار

زورگویی، به مانند کلیدی شکسته، هیچ مشکلی را حل نمی‌کند، اما جلب محبت و دل افراد، به مانند جادویی آسمانی، راه‌گشای اصلاح رفتار است. این اصل، به مانند نوری در تاریکی، بر اهمیت روابط عاطفی در تربیت تأکید دارد.

درنگ: محبت و جلب دل افراد، راه‌حل اصلاح رفتار است، نه زورگویی و اجبار.

تفسیر آیه امر به نماز

قرآن کریم در آیه‌ای نورانی می‌فرماید:

وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا

(طه: ۱۳۲): «و خاندانت را به نماز فرمان ده و بر آن شکیبایی ورز» ().

این آیه، به مانند مشعلی فروزان، امر به نماز را نه به معنای اجبار و خشونت، بلکه دعوتی با صبر و محبت می‌داند. تفسیر این آیه، بر روش تربیتی مبتنی بر محبت و شکیبایی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد زورگویی به عنوان بزرگ‌ترین عیب اجتماعی و ریشه‌یابی تاریخی آن، بر ضرورت محبت و آزادی در تربیت و اصلاح جامعه تأکید دارد. آیات قرآن کریم، به مانند ستارگانی در آسمان معرفت، راهنمای این مسیر هستند.

بخش سوم: رابطه علت و معلول و تسخیر عالم

تناسب در رابطه علت و معلول

هر تأثیر و تأثری در عالم، به مانند نغمه‌ای هماهنگ، نیازمند تناسب میان علت و معلول است. این تناسب، چه در سطح ذاتی، عرضی، یا جزء و کل، بنیان هر تأثیرگذاری است. این اصل، به مانند قانونی نانوشته در نظام خلقت، در فلسفه مشائی و عرفان نظری ریشه دارد.

درنگ: هیچ تأثیری بدون تناسب میان علت و معلول ممکن نیست، چه در ذات، عرض، یا جزء و کل.

تسخیر عالم توسط انسان

قرآن کریم می‌فرماید:

وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا

(جاثیه: ۱۳): «و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، همه را برای شما مسخر کرده است» ().

انسان، به دلیل دارا بودن مقام جامعیت، به مانند خلیفه‌ای الهی، قادر به تسخیر عالم است. این جامعیت، به مانند آینه‌ای که همه صفات عالم را بازمی‌تاباند، انسان را به موجودی بی‌همتا بدل کرده است.

ظهورات الهی و وحدت وجود

عالم، به مانند آیینه‌ای که نور الهی را بازمی‌تاباند، ظهورات خداوند است و هیچ موجودیتی مستقل از حق‌تعالی وجود ندارد. این دیدگاه، با عرفان نظری و مفهوم وحدت وجود هم‌راستاست که همه موجودات را مظاهر فیض الهی می‌داند.

درنگ: همه عالم، ظهورات الهی است و هیچ موجودیتی جز حق‌تعالی استقلال ندارد.

نقد دیدگاه متکلمان در غیریت با خدا

دیدگاه متکلمان که میان خدا و مخلوق غیریت قائل‌اند، به مانند دیواری که ارتباط را قطع می‌کند، نمی‌تواند رابطه علت و معلول را تبیین کند. این نقد، به اختلاف میان کلام و عرفان در فهم رابطه خالق و مخلوق اشاره دارد.

معیت قیومیه خدا

قرآن کریم می‌فرماید:

هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ

(حدید: ۴): «او با شماست هر کجا که باشید» ().

معیت قیومیه خدا، به مانند نوری که همه‌جا پراکنده است، به معنای حضور فعال و نگهدارنده او در همه عوالم است. این مفهوم، به مانند جریانی حیات‌بخش، هستی را ظهور، سیر، و تجلی می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با کاوش در رابطه علت و معلول و جایگاه انسان در تسخیر عالم، بر جامعیت انسان و ظهورات الهی تأکید دارد. آیات قرآن کریم، به مانند مشعل‌هایی فروزان، این مفاهیم را روشن می‌سازند.

بخش چهارم: نقد فقه حکمی و ضرورت دانش جامع

نقد فقه صرفاً حکمی

فقهی که صرفاً به بیان احکام بپردازد، به مانند درختی بی‌ریشه، ناکارآمد است. فقيه باید موضوع و ملاک احکام را بشناسد تا حکمی معتبر ارائه دهد. این نقد، به مانند تلنگری بر پیکر فقه سنتی، بر ضرورت دانش علمی و موضوع‌شناسانه تأکید دارد.

درنگ: فقه حکمی بدون شناخت موضوع و ملاک، ناکارآمد است و فقيه باید دانشی جامع داشته باشد.

نقد فقهای ناآگاه از موضوعات

فقهایی که بدون شناخت موضوع، حکم به حرمت یا حلیت می‌دهند، به مانند کوران در بیابان، فاقد اعتبار علمی‌اند. این نقد، به مانند آینه‌ای که حقیقت را نشان می‌دهد، بر ضرورت دانش تخصصی در فقه تأکید دارد.

نقد ملاک‌شناسی نادرست علمای حنفیه

علمای حنفیه، به دلیل ضعف در منطق و فلسفه، ملاک نادرستی برای حرمت مساحره ارائه داده‌اند. فرزند، به مانند شاخه‌ای مستقل از درخت، جزء والدین نیست، بلکه موجودی با طبیعت انسانی است. این نقد، به مانند کلیدی که قفلی را می‌گشاید، بر ضرورت دانش فلسفی در فقه تأکید دارد.

لزوم دانش جامع برای فقها

فقها، به مانند معمارانی که بنای دین را می‌سازند، باید دانشی جامع در علوم طبیعی، فلسفه، روان‌شناسی، و جامعه‌شناسی داشته باشند تا بتوانند در جهان مدرن دیالوگ علمی برقرار کنند. این دیدگاه، به مانند پلی است که فقه را به جهان معاصر پیوند می‌دهد.

نقد فقدان دیالوگ علمی در حوزه‌ها

حوزه‌های علمیه، به مانند جزایری منزوی، به دلیل فقدان دانش مدرن و دیالوگ علمی، جایگاه خود را در جهان معاصر از دست داده‌اند. این نقد، به مانند زنگ خطری، بر ضرورت بازسازی روش‌های علمی در فقه و عرفان تأکید دارد.

درنگ: حوزه‌های علمیه برای حضور در جهان مدرن، نیازمند دانش بین‌رشته‌ای و دیالوگ علمی‌اند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با نقد فقه حکمی و تأکید بر ضرورت موضوع‌شناسی و ملاک‌شناسی، به نیاز تحول در فقه سنتی برای پاسخگویی به چالش‌های جهان مدرن اشاره دارد. دانش جامع، به مانند کلید گنج معرفت، راهگشای این تحول است.

نتیجه‌گیری کل

کتاب حاضر، با بازنویسی درس‌گفتار شماره ۱۱۷ مصباح الانس، به کاوش در مفاهیم بنیادین آزادی اراده، نقد زورگویی، رابطه علت و معلول، و ضرورت تحول در فقه پرداخته است. انسان، به مانند آینه‌ای که نور الهی را بازمی‌تاباند، با آزادی و محبت می‌تواند به سوی کمال گام بردارد. نقد زورگویی، به مانند تلنگری بر وجدان جامعه، بر ضرورت محبت و شکیبایی در تربیت و اصلاح تأکید دارد. رابطه علت و معلول و جامعیت انسان، به مانند نغمه‌هایی هماهنگ، جایگاه او را در نظام خلقت روشن می‌سازد. در نهایت، تحول در فقه، به مانند پلی به سوی آینده، نیازمند دانش جامع و دیالوگ علمی است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، بزرگ‌ترین عیب انسان در تربیت دیگران چیست؟

2. طبق متن، چرا انسان نمی‌تواند مانند درخت ثابت و غیرقابل تغییر باشد؟

3. بر اساس متن، رابطه علت و معلول چگونه توصیف می‌شود؟

4. طبق متن، چرا انسان می‌تواند بر عالم تأثیر بگذارد؟

5. بر اساس متن، چرا ملاك‌شناسی در فقه دشوار است؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که زورگویی در تربیت از بی‌نمازی خطرناک‌تر است.

7. بر اساس متن، انسان مانند درخت ثابت است و نمی‌تواند تغییر کند.

8. طبق متن، رابطه علت و معلول می‌تواند بدون تناسب وجود داشته باشد.

9. متن درسگفتار ادعا می‌کند که انسان به دلیل هویت جمعی می‌تواند بر عالم تأثیر بگذارد.

10. بر اساس متن، فقها بدون شناخت موضوع و ملاك می‌توانند احکام دقیق صادر کنند.

11. طبق متن، چرا زورگویی در تربیت مضر است؟

12. منظور از هویت جمعی انسان در متن چیست؟

13. چرا رابطه علت و معلول بدون تناسب ممکن نیست؟

14. طبق متن، چرا فقها باید موضوع و ملاك را بشناسند؟

15. منظور از اینکه عالم ظهورات الهی است چیست؟

پاسخنامه

1. زورگویی

2. چون انسان در هر سنی می‌تواند خود را تغییر دهد.

3. همیشه بر اساس تناسب است.

4. چون انسان دارای هویت جمعی است.

5. چون فقها دانش کافی ندارند.

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زورگویی باعث پنهان‌کاری و انحراف افراد و جامعه می‌شود.

12. هویت جمعی انسان به معنای داشتن تمام خصوصیات عالم در وجود اوست.

13. زیرا تأثیرگذاری نیازمند وجود تناسب ذاتی، عرضی یا جزء و کل است.

14. تا بتوانند دلیل احکام الهی را درک کنند و احکام را علمی توضیح دهند.

15. عالم تجلیات و تعینات خداوند است و همه چیز در آن قائم به حق است.

فوتر بهینه‌شده