متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲۶)
مقدمه: سفری به سوی حقیقت صور نوعیه
در گستره بیکران حکمت و عرفان اسلامی، پرسش از منشأ تفاوتها و آثار گوناگون اشیاء در عالم طبیعت، همواره چون چراغی فروزان، ذهن فلاسفه و متکلمان را به خود مشغول داشته است. این پرسش که صور نوعیه، بهمثابه هویتبخش اشیاء، از چه سرچشمه میگیرند و چگونه در نظام هستی ظهور مییابند، از دیرباز موضوع مناقشات عمیق فلسفی و کلامی بوده است. در این اثر، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی این موضوع بنیادین پرداختهایم. این گفتار، که در تاریخ پنجم آبانماه ۱۳۹۰ ایراد شده، نهتنها به کاوش در چیستی صور نوعیه میپردازد، بلکه با نقدی عالمانه بر نظریههای سنتی، مانند عالم مثل افلاطونی، و با تأکید بر ظهورات الهی، افقی نو در فهم نظام هستی میگشاید.
بخش نخست: چیستی صور نوعیه و پرسش از منشأ
پرسش بنیادین: سرچشمه تفاوتهای اشیاء
در عالم طبیعت، اشیاء با ویژگیها و آثار گوناگون خود، چون گندم، جو، انسان و حیوان، هویتی متمایز دارند. این پرسش که تفاوتها و آثار متنوع اشیاء از چه سرچشمه میگیرد، قلب بحث صور نوعیه را تشکیل میدهد. صور نوعیه، بهمثابه روحی که هویت هر شیء را رقم میزند، آیا معلول جوهر است، عرض است، یا از عقول سماوی نشأت میگیرد؟ این پرسش، نهتنها به فلسفه طبیعی ارسطویی بازمیگردد، بلکه در حکمت اسلامی نیز جایگاهی والا دارد.
بحث از علل و تسلسل
اگر صور نوعیه را معلول علتی دیگر بدانیم، این پرسش پیش میآید که آیا این سلسله علل به تسلسل میانجامد؟ اگر هر صور نوعیه معلول علتی باشد و آن علت نیز خود معلول علتی دیگر، زنجیرهای بیپایان شکل میگیرد که در فلسفه اسلامی مردود است. این استدلال، بر اصل محدود بودن سلسله علل تأکید دارد و نشان میدهد که باید به علتی نهایی و اصیل دست یافت که خود معلول هیچچیز نباشد.
بخش دوم: نقد نظریههای سنتی درباره صور نوعیه
نظریه عالم مثل افلاطونی
برخی از فلاسفه، صور نوعیه را معلول عالم مثل افلاطونی میدانستند؛ عالمی که در آن، صورتهای کامل و ایدهآل اشیاء وجود دارند و موجودات زمینی، سایهای از آن عالماند. این دیدگاه، که به شعر پارسی نیز راه یافته و در بیت «صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى» بازتاب یافته، موجودات زمینی را چون عروسکی بیجان میانگارد که تحت تأثیر عالم بالا حرکت میکنند.
نقد عالم مثل: خرافه یا حقیقت؟
این نظریه، به دلیل فقدان مستندات معتبر، بهمثابه خیالی فلسفی رد میشود. برخلاف مفاهیم قرآنی مانند عرش و کرسی که با سند وحیانی تأیید شدهاند، عالم مثل افلاطونی فاقد پشتوانهای معتبر است. همانگونه که در امور حقوقی، مالکیت بدون سند پذیرفته نیست، در فلسفه نیز ادعای وجود عالم مثل بدون دلیل، مردود است. این نقد، بر روششناسی علمی در ارزیابی نظریهها تأکید دارد و عالم مثل را بهعنوان خرافهای سلطهمحور که انسانها را به موجوداتی بیاراده فرومیکاهد، رد میکند.
پیامدهای جبرگرایانه عالم مثل
نظریه عالم مثل، با تحمیل جبرگرایی، انسانها را به موجوداتی بیاراده و وابسته تبدیل میکرد. این دیدگاه، که موجودات زمینی را چون عروسکهایی کاغذی (کارتونک) میدید، نهتنها از نظر فلسفی بیاعتبار است، بلکه از منظر اخلاقی و اجتماعی نیز به سلطهگری فکری میانجامد. این نظریه، با تهی ساختن انسانها از حقیقت وجودی، آنها را به اطاعت کورکورانه از موجودات ماورایی دعوت میکرد.
بخش سوم: رد جبر و تبیین اختیار
رد جبر مطلق
جبر مطلق، که انسانها را فاقد هرگونه نقش علّی در اعمالشان میداند، بهکلی مردود است. انسانها، هرچند تحت تأثیر عنایات الهی و قوه خداوندیاند، خود نیز در حرکت و جنبش عالم نقش دارند. این دیدگاه، با اصل قرآنی «يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» [مطلب حذف شد] : «هر که را بخواهد گمراه میکند و هر که را بخواهد هدایت مینماید») همخوانی ندارد، زیرا این آیه بر هدایت و ضلالت الهی تأکید دارد، اما انسان را از نقش فعال در سرنوشت خود محروم نمیسازد.
محدودیت اختیار و اصل امر بین الامرین
انسانها نه دارای اختیار مطلقاند و نه کاملاً مجبور. عوامل محیطی، تاریخی، جغرافیایی و ژنتیکی، خلقوخو و ویژگیهای آنها را شکل میدهند، اما این عوامل، اختیار را بهکلی نفی نمیکنند. این دیدگاه، با حدیث معصوم که میفرماید: «امر بین الامرین»، همراستاست. انسانها در میانه جبر و اختیار، در شبکهای از علل و عوامل مشاعی قرار دارند که هیچیک بهتنهایی تعیینکننده نیست.
بخش چهارم: نقد فرهنگ استبدادی و خرافات
نقد ربالنوع و خرافات
نظریه ربالنوع، که صور نوعیه را به موجودات ماورایی نسبت میدهد، ریشه در فرهنگهای استبدادی دارد که با تحمیل خرافات، انسانها را به اطاعت از موجودات خیالی واداشتهاند. این دیدگاه، با تمثیل حسنک، که پارچهای بر چوب برای دفع پرندگان بود، بهخوبی نقد میشود. گنجشکها و کلاغها، که از این نمادهای خرافی تأثیر نمیپذیرند، نشان میدهند که حیوانات از بتپرستی به دورند، حال آنکه انسانها به دلیل شستوشوی مغزی، به چنین باورهایی گرفتار شدهاند.
نقد اطاعت کورکورانه
اطاعت باید بر پایه کمال، علم و شایستگی باشد، نه جایگاههای ظاهری یا نمادهای بیمحتوا مانند چوب و حسنک. در نظام دینی، اطاعت از مجتهد عادل، که شایستگی علمی و اخلاقی دارد، معتبر است، اما اطاعت از فردی که فاقد عدالت یا اجتهاد است، همانند اطاعت از بت، بیاعتبار است. این تمایز، میان ولایت دینی، که بر شایستهسالاری استوار است، و استبداد، که اطاعت کورکورانه را تحمیل میکند، خط روشنی میکشد.
مثالهای تاریخی: قذافی و استبداد
نمونه بارز استبداد، رفتار قذافی است که با قلدری و تحمیل جبر، خود و مردم را به نابودی کشاند. باید با ارائه الگوهایی مبتنی بر کمال و معرفت، انقلابهای استبدادی مانند کاسترو و قذافی را بیاعتبار ساخت. این تفاوت، نشاندهنده برتری نظام دینی مبتنی بر شایستگی بر نظامهای استبدادی است.
بخش پنجم: تبیین صور نوعیه در حکمت متعالیه و عرفان
دیدگاه مشائی و قدما
فلاسفه مشائی، صور نوعیه را جوهر میدانستند؛ حقیقتی ذاتی که هویت اشیاء را تشکیل میدهد. در مقابل، قدما و شیخ اشراق، صور نوعیه را عرض میانگاشتند؛ ویژگیهایی غیرذاتی و وابسته به ماده. این اختلاف، ریشه در دیدگاههای متفاوتی دارد که جوهر را اساس وجود یا عرض را ویژگی ظاهری میدانند.
دیدگاه ملاصدرا: نه جوهر، نه عرض
ملاصدرا، با تکیه بر اصالت وجود، صور نوعیه را نه جوهر و نه عرض، بلکه تعینات وجودی خاص اشیاء میداند. این تعینات، هویت و ویژگیهای اشیاء را در نظام هستی تعیین میکنند و از ظهورات وجودی پروردگار نشأت میگیرند. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه دارد، ماهیت را اعتباری و وجود را اصیل میبیند.
تبیین عرفانی: اعیان ثابته و نور الهی
عرفا، صور نوعیه را ظهور صفات الهی میدانند که از طریق اعیان ثابته علمی به تعینات خارجی منجر میشوند. اعیان ثابته، وجودات علمی در علم الهیاند که مظهر صفات پروردگار بوده و در مراتب مختلف هستی، از ناسوت تا ظلمات، ظهور مییابند. این دیدگاه، با تمثیل نور الهی که چون چشمهای زلال در مراتب گوناگون جاری میشود، تبیین میگردد.
تفسیر آیه قرآنی
در قرآن کریم آمده است:
جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ [مطلب حذف شد] : «آن که تاریکیها و روشنایی را پدید آورد»).
این آیه، ظلمات و نور را تعینات مراتب وجود میداند که ظلمات، مرتبه نازله نور است و هر دو از جعل الهی نشأت میگیرند. ظلمات، نه مقابل نور، بلکه مرتبهای ضعیفتر از آن در نظام وجودی است.
بخش ششم: پیوند فلسفه با علوم طبیعی
نقد متافیزیک غیرعلمی
فقدان دانش علوم طبیعی، مانند شیمی، در میان فلاسفه سنتی، به ارائه نظریههای غیرعلمی مانند ربالنوع منجر شده است. اگر این فلاسفه از خواص شیمیایی مواد آگاه بودند، به تبیینهای خیالی روی نمیآوردند. این نقد، بر ضرورت پیوند فلسفه با علوم تجربی تأکید دارد و نشان میدهد که فهم دقیق طبیعت، نیازمند دانش علمی است.
آثار موقت صور نوعیه
آثار صور نوعیه، مانند گرمای آب، موقتاند و با زوال تأثیر، ماده به حالت اولیه بازمیگردد. برای مثال، آب گرمشده با از دست دادن حرارت، سرد میشود، اما آب تبدیلشده به بخار، هویت جدیدی مییابد و به حالت اولیه بازنمیگردد. این ویژگی، به تغییرات فیزیکی و شیمیایی مواد در علوم طبیعی مرتبط است.
جمعبندی
این اثر، با کاوش در چیستی صور نوعیه و نقد دیدگاههای سنتی، افقی نو در فهم نظام هستی گشوده است. رد نظریه عالم مثل افلاطونی، تأکید بر ظهورات الهی بهعنوان مبنای تعینات، و نقد جبرگرایی و استبداد، از محورهای اصلی این بحثاند. حکمت متعالیه ملاصدرا، با تبیین صور نوعیه بهمثابه تعینات وجودی، و عرفان نظری، با تأکید بر اعیان ثابته و نور الهی، راهی روشن برای فهم این موضوع ارائه میدهند. پیوند فلسفه با علوم طبیعی، اصلاح نظامهای تربیتی، و توجه به معیارهای کمال در رهبری دینی، از پیامهای کلیدی این گفتار برای پژوهشگران است.