متن درس
کاوش در صورتهای نوعی و تعینات وجودی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۲۷)
دیباچه
در پهنه بیکران معارف الهی و تأملات فلسفی و عرفانی، بررسی چیستی صورتهای نوعی، جوهر و عرض، و تعینات وجودی، از جمله مسائل بنیادینی است که ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسهای که در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۰ ایراد شده، به تبیین دقیق و عمیق این مفاهیم در بستر عرفان نظری و حکمت متعالیه میپردازد. محورهای کلیدی این بحث شامل نقد نظریههای مشایی در باب جوهر و عرض، رد مفهوم ماهیت، تبیین نظریه کون بعد الکون، و تأکید بر ضرورت تلفیق علوم مدرن با معرفت دینی است.
بخش یکم: چیستی صورتهای نوعی و منشأ آنها
پرسش از صورتهای نوعی
پرسش بنیادین در این درسگفتار، چیستی صورتهای نوعی و علل تمایز آنهاست: چرا گندم، گندم میشود و جو، جو؟ چرا انسان، انسان است و حیوان، حیوان؟ این پرسش، چونان کلیدی است که درِ اسرار خلقت را میگشاید و به منشأ تمایز موجودات در نظام هستی اشاره دارد. صورتهای نوعی، بهعنوان مظاهر تجلیات الهی، نه امری تصادفی و نه صرفاً مادی، بلکه ظهورات وجودیاند که از حضرة علمیه حق تعالی نزول یافته و در عالم ماده متعین میشوند. این دیدگاه، مانند نوری که از منشور وجود میگذرد و رنگهای گوناگون را پدیدار میسازد، بر این حقیقت تأکید دارد که همه موجودات، معلول فیض الهیاند و هیچیک از خود استقلالی ندارند.
محدودیت معرفت بشری
انسان، به دلیل محدودیتهای معرفتی، از علل دقیق تمایز صورتهای نوعی بیاطلاع است، مگر در مواردی که عارف کامل، با شهود باطنی، به کشف این اسرار نائل آید. این محدودیت، مانند پردهای است که بر حقیقت خلقت کشیده شده و تنها با نور معرفت شهودی میتوان آن را کنار زد. عارف واصل، با سلوک معنوی و دقت در تعینات وجودی، قادر است علل پنهان این تمایزات را درک کند، اما این ادراک، در دسترس همگان نیست و به لطف الهی وابسته است.
استناد به قرآن کریم
قرآن کریم، در سوره فرقان، آیه ۴۴، میفرماید: بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (: «بلکه آنها گمراهترند»). این آیه، به تمایز میان صورت ظاهری و حقیقت باطنی انسان اشاره دارد. برخی انسانها، با وجود صورت انسانی، به دلیل انحراف باطنی، در مرتبهای پستتر از حیوانات قرار دارند. این تبیین، مانند آیینهای است که حقیقت وجودی انسان را بازتاب میدهد و نشان میدهد که صورتهای نوعی، تنها در نسبت با مراتب وجودی معنا مییابند.
نقش عارف کامل
عارف کامل، با شهود و معرفت باطنی، قادر است علل تمایز صورتهای نوعی و مراتب وجودی را کشف کند. این توانایی، مانند چشمی است که غیب خلقت را میبیند و تعینات سابق و لاحق موجودات را درک میکند. بهعنوان مثال، اولیای الهی میتوانند با نگاه به تعینات وجودی یک فرد، آینده او را پیشبینی کنند، مانند چراغی که نفتش رو به اتمام است و خاموشی آن قابل پیشبینی است. این شهود، نه علم غیب، بلکه درک عمیق حقیقت وجودی است که از ظهورات ربوبی سرچشمه میگیرد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با کاوش در چیستی صورتهای نوعی و منشأ الهی آنها، بر این حقیقت تأکید کرد که همه موجودات، ظهورات فیض الهیاند. محدودیت معرفت بشری، نقش عارف کامل در کشف اسرار خلقت، و استناد به آیات قرآن کریم، بنیانهای نظری این بحث را استوار ساخت. این تأملات، مانند نوری در تاریکی، راه را برای درکی عمیقتر از نظام هستی هموار میسازد.
بخش دوم: نقد جوهر و عرض در فلسفه مشایی
پرسش از جوهر یا عرض بودن صورتهای نوعی
یکی از پرسشهای محوری درسگفتار، امکان عرض بودن صورتهای نوعی به جای جوهر است. فلاسفه مشایی، صور نوعی (مانند گندم، جو، انسان) را جوهر میدانستند، اما این دیدگاه مورد نقد قرار گرفته و پرسیده شده: چه اشکالی دارد که این صور، اعراض متعاقب و متسابق باشند که با کون و فساد (ایجاد و نابودی) تغییر میکنند؟ این پرسش، مانند سنگی است که در آب راکد انداخته شود و امواجی از تأملات فلسفی ایجاد کند.
نقد نظریه مشایی
فلاسفه مشایی، با تکیه بر فلسفه ارسطویی، صور نوعی را جوهر میدانستند و معتقد بودند که جوهر، قائم به ذات است و عرض، قائم به جوهر. اما این دیدگاه، با چالشهایی مواجه است، زیرا صور نوعی، نه جوهر مستقلاند و نه عرض صرف. این نقد، مانند باد تندی است که گرد و غبار از روی حقیقت برمیدارد و نشان میدهد که مفاهیم جوهر و عرض، به دلیل ضعف علمی فلاسفه گذشته، ناکافیاند.
نقد اعراض غیرمادی
فلاسفه گذشته، اعراضی مانند رنگها (سفیدی، سیاهی) را غیرمادی میدانستند، اما این درسگفتار تأکید دارد که این اعراض نیز ماده دارند و مانند صور نوعی، تعینات وجودیاند. این دیدگاه، مانند نوری است که تاریکیهای تصورات نادرست را پراکنده میسازد و بر ضرورت بازنگری در مفاهیم فلسفی با تکیه بر علوم طبیعی تأکید میورزد.
ضعف فلاسفه و عرفا
فلاسفه و عرفای گذشته، به دلیل ضعف علمی در شناخت ماده و انرژی، در تبیین جوهر و عرض دچار خطا شدند. این ضعف، مانند بنایی است که بر شالودهای سست استوار شده و نمیتواند حقیقت عالم را بهدرستی بازتاب دهد. حتی متفکران بزرگی مانند علامه طباطبایی و استاد مطهری، در تبیین جوهر و عرض در رئالیسم با مشکلاتی مواجه شدند که نشاندهنده پیچیدگی این بحث است.
رد ماهیت و جوهر
این درسگفتار، با رد مفهوم ماهیت و جوهر، تأکید میکند که ماهیت، مفهومی ذهنی و غیرواقعی است. صور نوعی، نه جوهر و نه عرض، بلکه تعینات وجودی و ظهورات ربوبیاند که از فیض الهی سرچشمه میگیرند. این دیدگاه، مانند آینهای است که حقیقت وحدت وجود را بازتاب میدهد و همه عالم را مراتب ظهورات الهی میداند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد نظریههای مشایی در باب جوهر و عرض، بر اصالت وجود و رد ماهیت تأکید کرد. صور نوعی، نه جوهر و نه عرض، بلکه تعینات وجودیاند که از تجلیات الهی سرچشمه میگیرند. ضعف علمی فلاسفه گذشته و ضرورت بازنگری در مفاهیم فلسفی، بنیانهای این بحث را استوار ساخت.
بخش سوم: نظریه کون بعد الکون و معاد
نظریه کون بعد الکون
برخلاف نظریه کون و فساد مشایی، که عالم را در چرخه ایجاد و نابودی میبیند، این درسگفتار بر نظریه کون بعد الکون تأکید دارد. عالم هستی، مجموعهای از تعینات وجودی است که در فرآیندی پویا تحول مییابد، مانند رودی که پیوسته جاری است و هر لحظه صورتی جدید مییابد. این دیدگاه، با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا همخوانی دارد و عالم را مراتب ظهورات الهی میداند.
معاد و تراکم وجودی
در معاد، تمامی تعینات وجودی انسان در ذات او متراکم است، نه در چمدانی جداگانه. این تراکم، مانند فشردهسازی اطلاعات در کامپیوتری کوچک است که تمامی دادهها را در خود جای میدهد. این دیدگاه، معاد جسمانی و روحانی را تبیین میکند و نشان میدهد که همه هستی انسان، در وجود او جمع شده است.
نقد ابن سینا در معاد
ابن سینا، به دلیل عدم درک مفهوم تراکم وجودی، معاد جسمانی را بهدرستی درک نکرد، اما به دلیل ایمان به وحی، آن را پذیرفت. این نقد، مانند نوری است که محدودیتهای فلسفه مشایی را آشکار میسازد و بر پیشرفت حکمت متعالیه در تبیین معاد تأکید میورزد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین نظریه کون بعد الکون و معاد، بر پویایی عالم و تراکم وجودی تأکید کرد. نقد دیدگاه ابن سینا و همخوانی با حکمت متعالیه، بنیانهای نظری این بحث را استوار ساخت. این تأملات، مانند پلی است که فلسفه و عرفان را به هم پیوند میدهد.
بخش چهارم: ضرورت تلفیق علوم مدرن و معرفت دینی
پیشرفت علمی و ایستایی علوم دینی
بشر، با پیشرفتهای علمی، به درک عمیقتری از عالم نائل آمده، اما حوزههای علمی دینی، گاه در ایستایی گرفتار شدهاند. این تفاوت، مانند فاصله میان بالنهای قدیمی و فضاپیماهای مدرن است که پیشرفت بشر را نمایان میسازد. ضرورت تلفیق علوم مدرن با معرفت دینی، راه را برای فهمی جامعتر از خلقت هموار میکند.
نقد نظام آموزشی سنتی
نظام آموزشی سنتی، به دلیل فقدان زیرساخت علمی، مانع فهم عمیق متون دینی و فلسفی بود. این نظام، مانند خاکی خشک است که استعدادهای علمی را بارور نمیسازد. آموزش مدرن، با ارائه زیرساختهای علمی، مانند دیپلم، طلاب را برای فهم فلسفه و فقه توانمند میسازد.
اهمیت آموزش جدول ضرب پیشرفته
آموزش جدول ضرب یکرقمی، ذهن کودکان را محدود میکند، در حالی که جداول چندرقمی، استعداد ریاضی و حافظه آنها را تقویت میکند. این پیشنهاد، مانند بذری است که در خاک حاصلخیز ذهن کودکان کاشته میشود و استعدادهای علمی را شکوفا میسازد.
نقد مفاهیم سنتی شیمی
مفاهیم سنتی مانند سردی و گرمی، به دلیل ناشناختن زیرساختهای مادی، فاقد پشتوانه علمیاند. این نقد، مانند نسیمی است که غبار خرافات را از علوم طبیعی میزداید و بر ضرورت تکیه بر شیمی مدرن تأکید میورزد.
تفاوت ارسطو و افلاطون
ارسطو آموزش را از ماده به معنا و افلاطون از معنا به ماده میدید. این تفاوت، مانند دو مسیر متضاد است که هر یک محدودیتهای خود را دارند. این درسگفتار، بر ضرورت تلفیق این دو رویکرد برای فهم جامعتر حقیقت تأکید میورزد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد نظام آموزشی سنتی و مفاهیم غیرعلمی، بر ضرورت تلفیق علوم مدرن با معرفت دینی تأکید کرد. آموزش پیشرفته، مانند جدول ضرب چندرقمی، و پیوند با علوم طبیعی، راه را برای تربیت عالمان توانمند هموار میسازد.
بخش پنجم: عرفان، قداست و علوم مدرن
سهولت عرفان در عصر حاضر
پیشرفت علمی، فهم معرفت عرفانی را تسهیل کرده، اما غفلت و فقدان قداست، مانع تحقق آن است. امروز، عارف شدن آسانتر است، زیرا علوم مدرن، مانند کلیدی، درهای معرفت را گشودهاند. اما بدون تزکیه نفس، این معرفت به ثمر نمینشیند.
قداست علمای گذشته
علمای گذشته، با وجود کمبود سواد، به دلیل قداست و پاکی، الگوهای اخلاقی بودند. این قداست، مانند نوری بود که در تاریکی کمبود علم میدرخشید. اما امروز، با افزایش سواد، فقدان قداست مانع از شکوفایی معرفت شده است.
نقد لقمه حرام
لقمه حرام، مانند سمی است که دانش و معرفت را از پا درمیآورد. تزکیه نفس و پرهیز از حرام، مانند آبی زلال، روح علم را پاکیزه نگه میدارد و راه را برای معرفت حقیقی هموار میسازد.
قدرت علوم مدرن و عرفان
تلفیق علوم مدرن با قداست، انسان را به مراتب بالای معرفتی و قدرتی در حد انبیا میرساند. این دیدگاه، مانند پلی است که علم و تقوا را به هم پیوند میدهد و ظرفیتهای بیکران معرفت را نمایان میسازد.
عرفان و حلالدرمانی
عرفان، در پرهیز از حرام و التزام به حلال خلاصه میشود. این اصل، مانند فانوسی است که مسیر سلوک را روشن میسازد و با علوم مدرن، به کمال میرسد. حلالدرمانی، جوهره عرفان است که با تزکیه نفس، معرفت را به اوج میرساند.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر سهولت عرفان در عصر حاضر، نقش قداست و تزکیه نفس را در کنار علوم مدرن برجسته ساخت. نقد لقمه حرام و تبیین حلالدرمانی، راه را برای معرفتی پاک و راستین هموار کرد.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با تجمیع درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره و تحلیلهای تفصیلی، به کاوش در مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی پرداخت. چیستی صورتهای نوعی، نقد نظریههای مشایی در باب جوهر و عرض، تبیین نظریه کون بعد الکون، و ضرورت تلفیق علوم مدرن با معرفت دینی، از محورهای کلیدی این بحث بود. آیات قرآن کریم، بهویژه آیه بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا، مبنای قرآنی این تبیینها را تقویت کرد. تأکید بر قداست، تزکیه نفس، و آموزش مدرن، راه را برای تربیت عالمان توانمند و عارفان واصل هموار ساخت. این تأملات، مانند نوری در تاریکی، حقیقت توحید و مراتب وجود را آشکار میسازد و پژوهشگران را به سوی درکی عمیقتر از معارف الهی رهنمون میکند.