در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

مصباح الانس 132

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۳۲)

مقدمه: سفری به سوی حقیقت تأثر و تأثیر

در گستره بی‌کران حکمت و عرفان اسلامی، پرسش از چگونگی تأثیرگذاری فاعل بر مفعول و تأثر درونی فاعل پیش از تأثیر، چون نگینی درخشان در تارک فلسفه و عرفان نظری می‌درخشد. این پرسش، که در اصل بنیادین «لا یؤثر مؤثر حتی یتأثر» متبلور است، نه‌تنها به رابطه میان فاعل و مفعول می‌پردازد، بلکه به کاوش در نظام خلقت الهی و ظهورات وجودی پروردگار راه می‌گشاید. درس‌گفتار حاضر، که در تاریخ بیست‌وچهارم آذرماه ۱۳۹۰ در چارچوب جلسه صد و سی‌ و دوم از سلسله مباحث *مصباح الانس* ارائه شده، با تکیه بر این اصل، افقی نو در فهم حرکت وجودی و نفی مفاهیم سنتی مانند ماهیت و جوهر می‌گشاید.

بخش نخست: چیستی اصل «لا یؤثر مؤثر حتی یتأثر»

تبیین اصل بنیادین

اصل «لا یؤثر مؤثر حتی یتأثر»، که در عرفان نظری و فلسفه اسلامی جایگاهی والا دارد، بیان می‌دارد که هیچ فاعلی نمی‌تواند بر مفعول تأثیر گذارد، مگر آنکه خود پیش‌تر متأثر شده باشد. این تأثر، به تحول درونی فاعل پیش از فعل اشاره دارد؛ حالتی که در آن فاعل، پیش از اثرگذاری بر مفعول، در نفس خود دگرگونی می‌یابد. این اصل، قلب بحث‌های عرفانی و فلسفی را تشکیل می‌دهد و به رابطه وجودی میان فاعل، فعل و مفعول می‌پردازد.

درنگ: هیچ فاعلی تأثیر نمی‌گذارد مگر آنکه خود پیش‌تر در نفس خویش متأثر شده باشد؛ این تأثر درونی، پیش‌نیاز فعل است.

تمایز تأثر در فاعل و مفعول

تمایز میان تأثر در فاعل و مفعول، از محورهای اصلی این بحث است. تأثر در مفعول، نتیجه فعل است؛ مانند شکستن کوزه که در آن کوزه متأثر می‌شود (*کسرت الکوز فانکسر*). اما تأثر در فاعل، پیش از فعل رخ می‌دهد. فاعل، پیش از آنکه بر مفعول اثر گذارد، در نفس خود متأثر می‌شود. این تأثر، به تحول وجودی یا نفسانی در فاعل اشاره دارد که تقدم مقامی بر تأثیر بر مفعول دارد.

تمثیلات روان‌شناختی

برای روشن شدن این مفهوم، می‌توان به مثال‌های روان‌شناختی توسل جست. هنگامی که فردی قصد آزار دیگری را دارد، پیش از اثرگذاری بر او، خود دچار آشوب درونی می‌شود. حسود، پیش از آنکه به دیگری آسیب رساند، خود در گرداب حسادت و آشفتگی گرفتار می‌گردد. این تمثیل، به روشنی نشان می‌دهد که فعل به فاعل نزدیک‌تر است تا به مفعول، و تأثر درونی فاعل، پیش‌نیاز هر اثرگذاری است.

بخش دوم: وحدت فعل و اثر در نظام هستی

وحدت کسر و انکسار

در مثال «کسرت الکوز فانکسر» (کوزه را شکستم، پس کوزه شکست)، کسر (فعل فاعل) و انکسار (تأثر مفعول) دو چیز جداگانه نیستند، بلکه وحدتی وجودی دارند. «فا» در این عبارت، نه به معنای تقدم زمانی، بلکه به تقدم مقامی اشاره دارد. این وحدت، نشان‌دهنده پیوستگی وجودی میان فاعل، فعل و مفعول است. فاعل، خود مظهر فعل می‌شود و مفعول، ظهور آن فعل است.

درنگ: کسر و انکسار، در وجود واحدند و «فا» به تقدم مقامی فاعل بر مفعول اشاره دارد، نه تقدم زمانی.

تمثیل کلید و در

مثال حرکت کلید و باز شدن در (*تحرکت المفتاح فانفتح*)، این وحدت را به زیبایی نشان می‌دهد. حرکت دست، کلید و در، یک فرایند واحد است. دست، کلید را حرکت می‌دهد و کلید، در را باز می‌کند، اما همه اینها در یک زنجیره علّی و وجودی یکی‌اند. این تمثیل، بر هماهنگی و پیوستگی میان اجزای فعل تأکید دارد و نشان می‌دهد که حرکت فاعل و اثر مفعول، در حقیقت یک جریان واحد است.

پیامدهای تأثر در فاعل

تأثر در فاعل، می‌تواند پیامدهای مثبت یا منفی داشته باشد. فردی که قصد خوشحال کردن دیگری را دارد، پیش از اثرگذاری، خود در شادی غوطه‌ور می‌شود. در مقابل، حسود یا فردی با نیت منفی، پیش از آزار دیگری، خود در آشوب و نَکبت گرفتار می‌گردد. این تأثرات منفی، به قساوت قلب، بیماری‌های جسمی مانند سرطان، و آشفتگی‌های روانی می‌انجامد. در مقابل، افرادی با زندگی ساده، مانند کارگران و فقرا، به دلیل سوخت‌وساز طبیعی و دوری از اصطکاک‌های نفسانی، از سلامت جسمی و روانی بیشتری برخوردارند.

درنگ: تأثر در فاعل می‌تواند مثبت یا منفی باشد؛ حسادت، به آشوب درونی فاعل می‌انجامد، در حالی که شادی، نفس فاعل را نورانی می‌سازد.

بخش سوم: تأثر الهی و ظهورات وجودی

پرسش از تأثر الهی

پرسش بنیادین این است که خداوند، به‌عنوان فاعل هستی، چگونه متأثر می‌شود؟ خداوند، که تخته‌سنگی بی‌جان نیست و نه خواب دارد و نه سنت (*لا نوم له و لا سنة*)، چگونه پیش از تأثیر بر مخلوقات، در ذات خود متأثر می‌گردد؟ پاسخ این است که تأثر الهی، نه به معنای تغییر در ذات، بلکه به ظهور اسما و صفات الهی در مراتب خلقت اشاره دارد.

مراتب تأثر الهی

تأثر الهی، در چهار مرحله تحلیل می‌شود: علم، که متأثر از معلوم است؛ اراده، که متأثر از علم است؛ قدرت، که متأثر از اراده است؛ و فعل، که نتیجه قدرت است. این مراحل، فرایند خلقت الهی را تبیین می‌کنند، اما نه به معنای محدودیت، بلکه به‌مثابه ظهورات وجودی ذات الهی.

درنگ: تأثر الهی، به ظهور اسما و صفات در مراتب خلقت اشاره دارد، نه تغییر در ذات بی‌نیاز پروردگار.

نقد نظریه ماست‌بندی

نظریه سنتی که خلقت را به ماست‌بندی تشبیه می‌کند، مورد نقد قرار می‌گیرد. در این دیدگاه، خداوند مانند شیر، تابع ظرف (ماهیت) است که معلومات را محدود می‌سازد. این دیدگاه، که علم الهی را متأثر از معلوم می‌داند، خلقت را محدود به ماهیت می‌بیند و از این‌رو، ناکافی است. خلقت الهی، انشاء وجودی است که از هر محدودیتی آزاد است.

بخش چهارم: نفی ماهیت و تبیین حرکت وجودی

نقد مفهوم ماهیت

مفهوم ماهیت، که در فلسفه سنتی ارسطویی و توسط ابن‌سینا و حتی ملاصدرا به‌کار رفته، در این گفتار رد می‌شود. خلقت الهی، انشاء وجودی است و نه محدود به ماهیت یا ظرف. مثال باران، برف و تگرگ، که بدون ظرف خارجی شکل می‌گیرند، این دیدگاه را تأیید می‌کند. خداوند، آزاد از هر محدودیتی، خلق می‌کند و وجود، خود ظرف و مظروف را در بر می‌گیرد.

درنگ: خلقت الهی، انشاء وجودی است و نه محدود به ماهیت؛ وجود، خود ظرف و مظروف را در بر می‌گیرد.

تمثیلات طبیعی و صنعتی

تمثیلاتی مانند یخ، فالوده و نان‌های ساندویچی اوکراینی، وحدت ظرف و مظروف را در طبیعت و صنعت نشان می‌دهند. یخ، که جلد و مغز آن از آب است، و نان ساندویچی، که رو و درون آن از یک جنس است، به خلقت الهی تشبیه می‌شوند که ظرف و مظروف در آن یکی‌اند. این تمثیلات، بر وحدت وجودی در نظام هستی تأکید دارند.

نقد فلسفه ارسطویی و حرکت جوهري

ارسطو، با معرفی مفهوم ماهیت، فلسفه را محدود ساخت و ابن‌سینا و ملاصدرا را در چارچوب آن گرفتار کرد. ملاصدرا، با نظریه حرکت جوهري، گامی به سوی پویایی وجود برداشت، اما این گفتار، با نفی جوهر و عرض، حرکت را وجودی می‌داند. حرکت وجودی، به پویایی دائمی وجود حق اشاره دارد که در آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است») متجلی است.

درنگ: حرکت وجودی، پویایی دائمی وجود حق است که عالم را در سیر خلقت مداوم قرار می‌دهد.

وحدت عالم و حق

عالم، چون پره‌ها و طوقه‌های چرخ، به مرکز وجود حق وابسته است. همه مخلوقات، ظهورات وجودی حق‌اند و به او مستمدند. بیت «عزمة الامور طراً بیده و الکل مستمدة من مدده» این حقیقت را بازگو می‌کند که همه امور به ید الهی است و از او استمداد می‌جویند. تمثیل زلفانگی، که عالم را به تارهای موی نازنینی تشبیه می‌کند که با حرکت حق به جنبش درمی‌آیند، این وحدت را به زیبایی تصویر می‌کند.

درنگ: عالم، ظهور وجود حق است و همه مخلوقات، چون تارهای زلف، به حرکت الهی در سیر و جنبش‌اند.

نفی قوه و تأکید بر فعلیت

این گفتار، مفهوم قوه را نفی می‌کند و همه عالم را در فعلیت می‌بیند. دانه، خود میوه است و همه مخلوقات، در سیر وجودی حق، در فعلیت‌اند. این دیدگاه، با نفی تمایز قوه و فعل، بر پویایی وجودی عالم تأکید دارد و همه را مظاهر فعلیت الهی می‌داند.

درنگ: در نظام وجودی، قوه و فعل اعتباری‌اند و همه عالم در فعلیت دائمی وجود حق است.

بخش پنجم: پیوند فلسفه و علوم طبیعی

نقد فلسفه غیرعلمی

فقدان دانش علوم طبیعی در فلسفه سنتی، به نظریه‌های غیرعلمی مانند ماست‌بندی منجر شده است. پیوند فلسفه با علوم تجربی، از ارائه تبیین‌های خیالی جلوگیری می‌کند و فهمی دقیق‌تر از نظام هستی ارائه می‌دهد.

تمجید نوآوری‌های بشری

اختراع پلاستیک، به‌عنوان نمونه‌ای از نوآوری بشری، ستایش می‌شود. پلاستیک، با ایجاد ظروف یک‌بارمصرف، نظافت و بهداشت را بهبود بخشید و نمونه‌ای از ظهور اسمای الهی، مانند خلاقیت، در عالم است. این تمثیل، نشان می‌دهد که پیشرفت‌های بشری، مظاهر حکمت الهی‌اند.

درنگ: نوآوری‌های بشری، مانند اختراع پلاستیک، مظاهر ظهور اسمای الهی در عالم خلقت‌اند.

جمع‌بندی

این گفتار، با تمرکز بر اصل «لا یؤثر مؤثر حتی یتأثر»، به کاوش در رابطه میان فاعل و مفعول در نظام هستی می‌پردازد. تأثر درونی فاعل، پیش‌نیاز تأثیر بر مفعول است و در مرتبه الهی، به ظهور اسما و صفات بازمی‌گردد. نقد مفاهیم سنتی مانند ماهیت و جوهر، و تأکید بر حرکت وجودی، افقی نو در فلسفه اسلامی می‌گشاید. تمثیلات فاخر، مانند زلفانگی، یخ و نان ساندویچی، وحدت وجودی عالم را به زیبایی تصویر می‌کنند. آیات قرآنی، به‌ویژه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ، خلقت مستمر الهی را تبیین می‌کنند. این متن، با حفظ تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های تفصیلی، منبعی جامع برای پژوهشگران حوزه الهیات و عرفان فراهم آورده است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، علم حق تعالی به چه چیزی تشبیه شده است؟

2. طبق درسگفتار، چه عاملی باعث کاهش قرب علم در ظرف ناسوت می‌شود؟

3. در درسگفتار، جهل به ذات به چه معنایی تفسیر شده است؟

4. بر اساس درسگفتار، کدام مرتبه از علم به عنوان نقطة وسطیة اعتدالیة معرفی شده است؟

5. طبق درسگفتار، چه چیزی مانع اصلی وصول به ذات حق تعالی است؟

6. درسگفتار بیان می‌کند که علم حق تعالی به ذاتش فاقد اکتناه است.

7. بر اساس درسگفتار، اولیای خدا فاقد جهل به ذات حق هستند، اما اکتناه به ذات ندارند.

8. طبق درسگفتار، هرچه مراتب علم به سمت ناسوت نزول کند، کدرتر می‌شود.

9. درسگفتار تأکید دارد که نهی از تفکر در ذات الله برای خواص مولوی است.

10. بر اساس درسگفتار، مباينة بین انسان و آنچه می‌خواهد بشناسد، سبب جهل است.

11. چرا در درسگفتار گفته شده که جهل به ذات با اکتناه به ذات متفاوت است؟

12. تفاوت اصلی بین علم حق تعالی و علم انسان در چیست؟

13. چرا درسگفتار انحراف را در ظرف عرفان نادرست می‌داند؟

14. مقصود از عبارت 'لا یسئل عما یفعل' در درسگفتار چیست؟

15. چرا اولیای خدا طبق درسگفتار نیازی به تحصیل علم ندارند؟

پاسخنامه

1. هستی که مراتب وجود را در بر می‌گیرد

2. کثرت وسائط

3. عدم اکتناه به ذات

4. حضرة الهیة ذاتیة

5. تعینات خلقی انسان

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. جهل به ذات به معنای ناتوانی در شناخت کامل ذات بدون مظاهر است، در حالی که اکتناه به معنای احاطة کامل به ذات است که حتی اولیای خدا نیز فاقد آن هستند.

12. علم حق تعالی با اکتناه و احاطة کامل به ذات و مظاهر است، اما علم انسان فاقد اکتناه و محدود به تعینات خلقی است.

13. زیرا در ظرف عرفان، هستی فاقد انحراف است و نزولات مراتب وجود تنها به کاهش ظهور منجر می‌شود، نه انحراف.

14. این عبارت به معنای نبود جای سؤال به دلیل کمال ظهور حق است، نه منع سؤال به عنوان معصیت.

15. زیرا اولیای خدا به دلیل قرب به حق و صافی آیینة باطنشان، فاقد جهل هستند و علم برایشان حاصل است.