متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۳)
بخش یکم: تأمل در مراتب وجود و نقد مفهوم صرف الوجود
مقدمه
این بخش، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتار شماره ۱۴۳ از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، برگرفته از کتاب شریف مصباح الانس، ارائهشده در تاریخ ۲۸/۱۱/۱۳۹۰ است. محور این گفتار، کاوش در مبحث فلسفی تأثیر و تأثر وجود، با تأکید بر نقد مفهوم صرف الوجود و بررسی مراتب تعینات وجودی است. همانگونه که خورشید با پرتوهای خود ظلمت را میزداید، این متن نیز با تبیین دقیق و علمی، تلاش دارد تا ابهامات فلسفی را روشن سازد و چارچوبی منسجم برای فهم مراتب وجود ارائه دهد.
تبیین موضوع و ساختار
کتاب مصباح الانس، همانند اثر گرانسنگ تمهید القواعد، دو محور بنیادین را پی میگیرد: وجود و انسان کامل. در این میان، بخش نهم این اثر، که موضوع این گفتار است، به بررسی دقیق این اصل فلسفی میپردازد که اثرگذاری یک موجود، نه از حیث صرف وجودش، بلکه به مرتبه و تعین آن وابسته است. این بحث، چونان کلیدی است که درهای معرفت را به سوی فهم عمیقتر رابطه میان ذات و صفات میگشاید. تمهید جملی، بهعنوان مقدمات فلسفی، چارچوبی برای تحلیل مراتب وجود فراهم میآورد و زمینهساز درک مفاهیم پیچیده عرفانی و فلسفی است.
تحلیل و نقد مفهوم صرف الوجود
اصل فلسفی وجود و تأثیر
یکی از اصول محوری این گفتار، این است که وجود از حیث صرف بودن (من حیث هو وجود)، نه مؤثر است، نه متأثر، و نه ظرف تعدد. این اصل، وجود کلی یا صرف الوجود را فاقد هرگونه تأثیرگذاری یا تأثرپذیری معرفی میکند، زیرا فاقد تعین و مرتبه است. وجود کلی، چونان سایهای است که در ذهن نقش میبندد، اما در عالم خارج، جز با تعینات و مراتب، تحقق نمییابد. هرگونه تأثیر، تأثر، یا تعدد در وجود، به مراتب آن، مانند احدیت، واحدیت، مظاهر، و ظهورات، وابسته است. این مراتب، چونان حلقههای زنجیری هستند که وجود را در عالم خلقت متجلی میسازند.
نقد مفهوم صرف الوجود
مفهوم صرف الوجود، بهعنوان وجودی بیتعین و فارغ از هرگونه صفت یا مرتبه، تنها در ذهن قابل تصور است و در عالم خارج، فاقد حقیقت است. وجود، همواره با تعیناتی چون ذات، احدیت، یا واحدیت همراه است. به تعبیر عرفانی، وجود چون جویباری است که در بستر تعینات جاری میشود؛ بدون این بستر، جریانی در کار نیست. این نقد، بر این اصل استوار است که وجود در خارج، همواره مقید به صفات، اسماء، یا مراتب است و صرف الوجود یا صرف العدم، چونان مفاهیمی ذهنی، فاقد تحقق خارجیاند.
مراتب وجود در معرفت و خارج
مراتب وجود یا در معرفت نفسانی (مشاهدات ذهنی) تحقق مییابد یا در عالم خارج (تعینات واقعی مانند ظاهر و باطن). معرفت نفسانی، چونان آینهای است که مراتب وجود خارجی را در خود منعکس میکند. این تمایز، میان مراتب وجود در ذهن (حاکی) و در خارج (محکی) را روشن میسازد. وجود در خارج، چونان درختی است که شاخههایش در مراتب گوناگون، از ذات تا مظاهر، گسترده شده است. این مراتب، بستر تأثیرگذاری و تجلیات وجود را فراهم میکنند.
تعینات الهی و خلقت
خداوند متعال، دارای تعینات، اسماء، و صفات است، و مخلوقات نیز همواره متعیناند. تمام خلقت، از تعینات اسمائی و تجلیات الهی سرچشمه میگیرد. این تعینات، چونان پرتوهای نور الهیاند که در مراتب خلقت تجلی مییابند. در عرفان، خداوند بهسان «دلبر هرجایی» توصیف میشود که در همهچیز حاضر و متعین است. این حضور، نه نقص، بلکه نشانه تجلی فراگیر الهی در عالم است.
هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَما کُنْتُمْ
: «او با شماست هر کجا که باشید» (قرآن کریم، سوره حدید، آیه ۴)
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
: «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست» (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۵)
این آیات، حضور فراگیر و متعین خداوند را در همه مراتب خلقت تأیید میکنند. وجود حقیقی خدا، چونان اقیانوسی است که امواج آن در مراتب گوناگون خلقت متجلی میشود.
نقد تاریخی و روششناختی
مطالعه متون فلسفی کلاسیک، مانند مصباح الانس، با هدف شناسایی و رفع اشکالات آنها، ضرورتی علمی است. این متون، اگرچه در روزگار خود گنجینههایی از معرفت بودهاند، اما به دلیل محدودیتهای تاریخی و روششناختی، گاه دچار ضعفهای استدلالی و ساختاریاند. نقد این متون، چونان صیقل دادن گوهر است که ارزش آن را آشکارتر میسازد. قونوی، در این متن، به جای ارائه دلیل (دلیله)، از تأیید (تأییده) بهره میگیرد که نشانهای از ضعف استدلالی است. این روش، ریشه در فرهنگ فلسفی بداهتمحور و تقلیدی دارد که گاه استدلالهای محکم را با مؤیدات ضعیف جایگزین میکند.
تأییدات قونوی و نقد آنها
قونوی برای اثبات مدعای خود مبنی بر عدم تأثیرگذاری صرف الوجود، چهار تأیید ارائه میدهد:
- تأیید اول: اقتضای تأثیر
تأثیر، به حسب اقتضا و مرتبه است. صرف الوجود، به دلیل فقدان خصوصیات، نمیتواند مبنای تأثیر باشد. این تأیید، بر این اصل استوار است که خصوصیات، از مراتب و تعینات ناشی میشوند، و وجود کلی (اعم العام) فاقد این خصوصیات است. - تأیید دوم: مثل و ضد
صرف الوجود نه مثل دارد و نه ضد، بنابراین نمیتواند تأثیر کند. این استدلال، به انتزاعی بودن صرف الوجود اشاره دارد، اما نقد میشود که اساساً صرف الوجود در خارج وجود ندارد. - تأیید سوم: نسبت و اثر
هر اثری، نسبتی میان مؤثر و متأثر است، و تحقق نسبت به طرفین (منتسبین) وابسته است. قونوی نسبت را امری عدمی میداند، اما این دیدگاه نقد میشود، زیرا نسبت، وجودی ربطی است که در ذهن و خارج تحقق مییابد. - تأیید چهارم: تأثیر وجود
وجود اگر اثر کند، یا در مطلق (تحصیل حاصل)، یا در مقید (ناسازگار با اطلاق)، یا در عدم (غیرممکن) است. این تأیید، اثرگذاری صرف الوجود را در هر حالت ممتنع میداند، اما نقد میشود که اساساً وجود مطلق در خارج تحقق ندارد.
نقد مفهوم نسبت
قونوی نسبت را امری عدمی میداند، اما این دیدگاه نادرست است. نسبت، مانند رابطه «غلام زید» یا «پدر و پسر»، واقعیتی وجودی است که در ذهن و خارج تحقق مییابد. نسبت، معقول ثانی فلسفی است که عروض آن در ذهن و اتصاف آن در خارج است. این واقعیت، چونان پلی است که میان دو موجود (مضاف و مضاف الیه) ارتباط برقرار میکند. نقد قونوی، بر این اساس است که وی نسبت را به اشتباه عدمی تلقی کرده، در حالی که نسبت، وجودی ربطی و وابسته به طرفین است.
نقد مفهوم کلی و اعاده معدوم
مفهوم کلی، مانند صرف الوجود یا «الکلمه»، در خارج به صورت متعین (مانند آب خاص یا اسم و فعل) محقق میشود. کلی طبیعی، چونان سایهای است که در ذهن گسترده میشود، اما در خارج، تنها به صورت قسمی تحقق مییابد. همچنین، بحث اعاده معدوم، که در کلام و فلسفه مطرح شده، بیمعناست، زیرا معدوم فاقد حقیقت خارجی است که اعاده شود. این خلط میان ذهن و خارج، ریشه در ضعف نظریه شناخت نزد فلاسفه و متکلمان دارد.
وجود احاطی و مقید
وجود احاطی، مانند مفعول مطلق در ادبیات، مقید است و وجود مطلق، مفهومی ذهنی است. وجود احاطی، ظهور وجود حقیقی در مراتب مقید است، و این اصل، به وحدت وجود در عرفان نظری اشاره دارد. در ادبیات، مفعول مطلق، چونان شاخهای از درخت زبان است که در چارچوب قواعد مقید میشود، اما مطلق مفعول، تنها در ذهن قابل تصور است.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با کاوش در مبحث تأثیر و تأثر وجود، بر این اصل تأکید دارد که وجود از حیث صرف بودن، نه مؤثر است و نه متأثر، و اثرگذاری به مراتب و تعینات آن وابسته است. صرف الوجود، مفهومی ذهنی است و در خارج، وجود همواره با تعینات، اسماء، و صفات همراه است. خلقت، از تعینات اسمائی و تجلیات الهی سرچشمه میگیرد، و آیات قرآن کریم، مانند «هُوَ مَعَکُمْ» و «فَأَیْنَما تُوَلُّوا»، حضور متعین خداوند را در همه مراتب خلقت تأیید میکنند. نقدهای ارائهشده به تأییدات قونوی، نشاندهنده ضعفهای روششناختی و خلط ذهن و خارج است.