متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۴۹)
بخش دوم: وحدت و کثرت در تجلیات الهی
مقدمه
این بخش، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتار شماره ۱۴۹ از سلسله درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، برگرفته از کتاب شریف مصباح الانس، ارائهشده در تاریخ ۱۴/۲/۱۳۹۱ است. محور این گفتار، کاوش در رابطه وحدت و کثرت در تحقق موجودات و تجلیات الهی، با تأکید بر قاعده «الکمال المطلوب لا یحصل بدون الکثرة» و نقد دیدگاه صدرالمتألهین در باب وحدت و کثرت وجود است. این متن با تبیین دقیق و علمی، تلاش دارد تا ابهامات فلسفی را روشن سازد و چارچوبی منسجم برای فهم مراتب تجلیات الهی ارائه دهد.
تبیین موضوع و ساختار
کتاب مصباح الانس، بهعنوان اثری برجسته در عرفان نظری، دو محور بنیادین را پی میگیرد: وجود و انسان کامل. بخش نهم این اثر، که موضوع این گفتار است، به بررسی دقیق رابطه وحدت و کثرت در تحقق موجودات و تجلیات الهی میپردازد. این بحث، چونان کلیدی است که درهای معرفت را به سوی فهم عمیقتر ارتباط میان ذات الهی و مظاهر خلقی میگشاید. قاعده «الکمال المطلوب لا یحصل بدون الکثرة» محور اصلی این گفتار است که بر ضرورت کثرت برای تحقق کمال الهی تأکید دارد. همچنین، نقد دیدگاه صدرالمتألهین، که کثرت را در نفس وجود میبیند، و تبیین تمایز میان وحدت ذاتی وجود و کثرت تعینات، از دیگر محورهای این گفتار است. سیر سالک در مراتب نزول و صعود، با تمثیلاتی چون انسلاخ ارواح کامل و دور شوقیه، بهگونهای عمیق و دقیق تحلیل شده است.
تحلیل و تبیین وحدت و کثرت در تجلیات الهی
ضرورت کثرت برای کمال الهی
قاعده «الکمال المطلوب لا یحصل بدون الکثرة» یکی از اصول محوری این گفتار است. کمال مطلوب، که مقصود نهایی وجود و تجلیات الهی است، تنها در بستر کثرت تحقق مییابد. کثرت، چونان بستری است که تنوع و تشخص موجودات را ممکن میسازد، و بدون آن، کمال الهی در مراتب خلقت متجلی نمیشود. به تعبیر دیگر، کثرت، مانند رنگهای گوناگون در تابلوی نقاشی هستی است که بدون آن، زیبایی و کمال الهی آشکار نمیگردد. این قاعده، جایگاه کثرت را از یک امر عرضی به امری ذاتی و مطلوب ارتقا میدهد.
هر آنچه برای تحقق مطلوب لازم است، خود مطلوب است: «و ما لا یحصل المطلوب إلا به فهو مطلوب». کثرت، بهعنوان شرط لازم برای ظهور کمال الهی، فینفسه مقصود و مطلوب است. این اصل، کثرت را نه صرفاً ابزاری برای تحقق کمال، بلکه بخشی از غایت الهی معرفی میکند. مانند جویباری که برای رسیدن به دریا باید از مسیرهای پرپیچوخم بگذرد، کثرت نیز مسیر ضروری برای تحقق کمال الهی است.
نقش تجلی در جستوجوی غیب مطلق
تجلی الهی، که ظهور حق در مراتب خلقت است، به غیب مطلق، یعنی ذات الهی، گرایش دارد: «عاد حکم التجلی یطلب مستقره من الغیب». این گرایش، نشاندهنده حرکت تجلی از باطن (غیب) به ظاهر (کثرت) و بازگشت به اصل خود است. تجلی، چونان پرتوی نور است که از خورشید غیب ساطع میشود، در مراتب کثرت متجلی میگردد و سپس به سوی مبدأ خود بازمیگردد. این حرکت دورانی، اساس خلقت و سیر موجودات را تشکیل میدهد.
تجلی، پس از اتمام نقش خود در ظرف کثرت، به اصل خود گرایش دارد: «عن یتغلس إلی أصله عند انقضاء حکمه». این بازگشت، نشاندهنده پایان یک دوره ظهور و آغاز دورهای جدید در سیر الهی است. مانند پرندهای که پس از پرواز در آسمان کثرت، به آشیانه غیب بازمیگردد، تجلی نیز پس از تحقق احکام خود، به وحدت ذاتی بازمیگردد.
تعین موجودات در ظرف حق و کثرت
موجودات در ظرف حق، که مبدأ وحدت است، تعین مییابند و در ظرف کثرت، که بستر ظهورات است، وجود پیدا میکنند. حق، چونان اقیانوسی است که تمامی موجودات در آن تعین مییابند، و کثرت، مانند امواج این اقیانوس است که تنوع و تشخص را به نمایش میگذارد. این دوگانگی وحدت و کثرت، شرط تحقق موجودات است. بدون وحدت، انسجام وجودی ممکن نیست، و بدون کثرت، تنوع و تشخص پدید نمیآید.
همانگونه که در منطق، قضیه «زید قائم» به کثرت موضوع (زید) و محمول (قائم) و وحدت رابط (هو) وابسته است، در عالم خلقت نیز موجودات بدون وحدت و کثرت تحقق نمییابند. این مثال منطقی، مانند آینهای است که رابطه وحدت و کثرت را در نظام هستی منعکس میکند. حقیقت الهی، که باطن وحدت است، در ظرف کثرت، از طریق تجلیات تفصیلی و تعینات خلقی ظهور میکند.
عدم تناسب کثرت بدون وحدت
عالم کثرت، بدون وحدت، فاقد تناسب و انسجام است: «لعدم مناسبة عالم الکثرة». کثرت، بهتنهایی، مانند تکههای پراکنده یک تصویر است که بدون چارچوب وحدت، معنای خود را از دست میدهد. این اصل، در تجلیات تفصیلی نیز صدق میکند، جایی که ظهورات الهی تنها در پرتو وحدت ذاتی معنا مییابند. تجلی، در ظرف کثرت نزول مییابد و به ظرف وحدت صعود میکند، و این حرکت دورانی، اساس خلقت را تشکیل میدهد.
انسلاخ ارواح کامل و سیر سالک
ارواح کامل، پس از کسب کمال، از نشئات (مراتب خلقت) انسلاخ میکنند: «کما فی انسلاخات أرواح الکمل عن النشئات بعد الاستکمال بها». انسلاخ، مانند پوستاندازی مار، نشاندهنده رهایی سالک از تعینات مادی و صعود به مراتب وحدت است. سالک، در نزول، کثرت را تجربه میکند و در صعود، به وحدت میرسد. این سیر، در ظرف فنا (محو در حق) و بقا (استمرار در وحدت) رخ میدهد. مانند پرندهای که از قفس تعینات رها میشود، سالک نیز با انسلاخ، به سوی غیب مطلق پرواز میکند.
سیر سالک، از نزول به کثرت تا صعود به وحدت، با تعینات و تجلیات همراه است. این حرکت، مانند جویباری است که از قله وحدت سرچشمه میگیرد، در درههای کثرت جاری میشود و سپس به سوی مبدأ خود بازمیگردد. دور شوقیه، که از تصورات (کثرت) به تصدیق (وحدت) میرسد، این سیر را بهصورت یک حرکت فکری و عرفانی تبیین میکند: «فحصل بهذا العود دورة مقدسة شوقیة».
نقد دیدگاه صدرالمتألهین
صدرالمتألهین معتقد است که وجود، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت دارد، اما این گفتار تأکید دارد که وجود ذاتاً واحد است و کثرت، در تعینات و نزولات خلقی پدید میآید. وجود، مانند خورشیدی است که نور آن واحد است، اما در مراتب مختلف، بهصورت رنگهای گوناگون متجلی میشود. کثرت، در ظهورات و مخلوقات است، نه در نفس وجود. این تمایز، مبنای نقد دیدگاه صدرالمتألهین است که کثرت را به وجود نسبت میدهد.
برخلاف صدرالمتألهین، که وحدت و کثرت را در وجود میبیند، این گفتار بر این اصل استوار است که وحدت در ذات وجود و کثرت در تعینات خلقی است. این دیدگاه، مانند صیقل دادن گوهر معرفت است که حقیقت وجود را از خلط با تعینات پاک میکند.
تجلی و تعینات علمی
تجلی الهی، بر تمامی تعینات علمی مرور میکند: «فمر ذلک التجلی فی عوده علی جمیع التعینات العلمیة». این مرور، مانند زائری است که از غیب مطلق تا ناسوت، همه اسماء و صفات الهی را زیارت میکند. ذرهای در عالم، از غیب تا ناسوت، با تمامی اسماء و صفات تلبس مییابد و خود را به حقیقت الهی متصل میکند. این زیارت، مانند مالیدن وجود ذره به ضريح اسماء الهی است که آن را از بیرنگی به رنگ الهی درمیآورد.
تجلی، در ظرف وحدت، محضه (خلوص) و در ظرف کثرت، انتشار (پراکندگی) مییابد. محضه، مانند قطرهای زلال است که در اقیانوس وحدت حل میشود، و انتشار، مانند امواجی است که در ساحل کثرت پراکنده میگردد. بواعث عشقیه، که از تمامی حقایق سرچشمه میگیرند، تجلی را به حرکت درمیآورند و موجودات را به سوی ظهور اعیانشان سوق میدهند: «بتلک المحضة البواعث العشقیة من جمیع الحقایق».
نظام احسن و ظهور اسماء و صفات
موجودات، ظهورات اسماء و صفات الهیاند و ذرات عالم، سرگردان نیستند. هر ذره، مانند آینهای است که یکی از اسماء الهی را منعکس میکند و بخشی از نظام احسن خلقت را تشکیل میدهد. این نظام، با وجود نزاعهای ظاهری، مانند شکار در جنگلها، از حکمت الهی سرچشمه میگیرد. نزاعها، مانند رقص عاشقانهای در عالم طبیعتاند که تعادل و حکمت الهی را به نمایش میگذارند.
عالم، مظهر نظام احسن است، هرچند ظاهراً پر از کشتار و نزاع باشد. مانند نقاشیای که در نگاه اول آشوبناک به نظر میرسد، اما در نگاهی عمیقتر، نظمی بینظیر را آشکار میسازد، عالم نیز با همه نزاعهایش، مظهر حکمت الهی است. هر موجود، به شوق ظهور حقیقت و کمال خود، به سوی حق گرایش دارد: «یطلب من الحق ظهور أعیانها و ما فیها کمالها».
همراهی الهی و اختصاصات موجودات
خداوند، همه ذرات را به سوی مقصد هدایت میکند: «هیچکس در راه نمیماند». مانند چوپانی که گله خود را به سوی چراگاه هدایت میکند، خداوند نیز هر ذره را با دست لطف خود به سوی مقصد الهی میبرد. این همراهی، نه تنها در مراتب بهشت، بلکه حتی در مراتب جهنم نیز جاری است، زیرا هیچ ذرهای از مسیر الهی خارج نمیشود.
سهم هر موجود، به درد دیگری نمیخورد و خداوند آن را به خود او اعطا میکند. مانند کلیدی که تنها به قفل خاص خود میخورد، اختصاصات هر موجود نیز منحصر به اوست و به درد غیر یا حتی خود خداوند نمیخورد. این اختصاصات، مانند گوهری است که در علم الهی برای هر ذره مقدر شده و خداوند آن را بیکموکاست به صاحبش عطا میکند.
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
: «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خداست» (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۵)
این آیه شریفه، همراهی فراگیر خداوند با همه موجودات را تأیید میکند. وجه الهی، مانند نوری است که در همه مراتب خلقت ساطع است و هیچ ذرهای از آن بینصیب نمیماند.
دعا و تفاوت میان غافلان و اولیاء
دعای غافلان، از سر ترس از محرومیت است، اما اولیاء، به فرمان الهی و از سر معرفت دعا میکنند. غافلان، مانند کودکی هستند که از ترس از دست دادن سهم خود گریه میکند، در حالی که اولیاء، مانند عاشقی هستند که به امر معشوق با او مناجات میکند. دعای اولیاء، از معرفت به وحدت و نظام احسن سرچشمه میگیرد، در حالی که دعای غافلان، گاه به نتایج ناخواسته، مانند شر، منجر میشود.
تغییر نعم، ناشی از اعمال است، اما مانع نزول مقدرات الهی نمیشود. مانند جویباری که مسیرش با سنگها تغییر میکند، اما به دریا میرسد، نعم الهی نیز با اعمال تغییر مییابد، اما مقدرات با اقتضائات خود نازل میشوند. این تغییر، جبر نیست، بلکه اقتضای عوامل و خصوصیات است.
کلید حرکت دوریه و ظهور قوه به فعل
بازگشت تجلی به غیب، کلید همه حرکات دورانی در عالم است: «فصار ذلک العود مفتاح سائر الحرکات الدوریة». این بازگشت، مانند کلیدی است که درهای پنهانیها را میگشاید و استعدادهای بالقوه را به ظهور بالفعل میرساند: «المخرجة ما فی قوة الظهورات إلی الفعل». تجلی، مانند باغبانی است که بذرهای قوه را به درختان فعل تبدیل میکند.
آثار خلقی، به مرتبه الوهیت نسبت دارند: «وانتشاء ذلک الأثر بحسب مرتبة الألوهیة». این نسبت، مانند خویشاوندی وجودی میان موجودات و حق است که از طریق اسماء و صفات متجلی میشود. نسب الهی، در ظرف امکان، بهصورت اعیان ممکنات تعین مییابد، مانند شاخههایی که از ریشه الوهیت میرویند.
اسماء ذاتیه و نقد قانون عدم تکرار
اسماء ذاتیه، مانند علم و قدرت، عین ذات الهیاند: «لکونها عین الذات». برخلاف اسماء فعلی، که به افعال الهی اشاره دارند، اسماء ذاتیه، مانند نوری هستند که از ذات ساطع میشود و با آن یکی است. این عینیت، در عالم تجرد برقرار است، اما در عالم ماده، کثرت و غیریت پدید میآید.
قانون «لا تکرار فی التجلی» در عالم ماده نقض نمیشود، اما در عالم تجرد، اسماء و صفات عین ذاتاند. مانند کاسه آبی که در ماده با ریختن خالی میشود، اما علم، که در تجرد است، با انتقال کم نمیشود و عین نفس صاحب آن باقی میماند. این تمایز عوالم، نشاندهنده تفاوت جلوههای قواعد هستیشناختی در مراتب مختلف است.
مخلوقات، عین خدا نیستند، اما وجودات عینیشان در ذات الهی ثابت است. مانند سایههایی که از نور خورشید پدید میآیند، مخلوقات نیز تعینات ظهوریاند که در علم الهی ثابتاند. حقایق عالم ناسوت، صور نسب اسمائیاند، و ارواح، صور حقایق، مانند مراتبی از نور الهی که در عوالم مختلف متجلی میشوند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با کاوش در رابطه وحدت و کثرت در تجلیات الهی، بر قاعده «الکمال المطلوب لا یحصل بدون الکثرة» تأکید دارد. کثرت و وحدت، دو رکن اساسی تحقق موجودات و ظهورات الهیاند، و بدون هر یک، خلقت ممکن نیست. تجلی الهی، از غیب مطلق به کثرت نزول مییابد و به وحدت صعود میکند، و این حرکت دورانی، اساس نظام هستی است. نقد دیدگاه صدرالمتألهین، بر تمایز میان وحدت وجود و کثرت تعینات تأکید دارد. انسلاخ ارواح کامل، دور شوقیه، و زیارت اسماء و صفات، سیر سالک را از کثرت به وحدت تبیین میکنند. نظام احسن خلقت، با وجود نزاعهای ظاهری، از حکمت الهی سرچشمه میگیرد، و خداوند، همه ذرات را به سوی مقصد هدایت میکند. آیه شریفه «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۱۵) این همراهی الهی را تأیید میکند. این بازنویسی، با تبیین دقیق و علمی، منبعی ارزشمند برای پژوهشگران فلسفه و عرفان اسلامی فراهم آورده است.
جمعبندی نهایی کتاب
این نوشتار برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، کاوشی عمیق در مبانی فلسفی و عرفانی اسماء و صفات الهی ارائه میدهد. بخش دوم این کتاب، با تمرکز بر رابطه وحدت و کثرت، نشان داد که کمال الهی بدون کثرت ممکن نیست، و کثرت، خود ذاتاً مطلوب است. تجلیات الهی، از غیب به کثرت نزول مییابند و به وحدت صعود میکنند، و این حرکت دورانی، اساس خلقت و سیر سالک است. نقد دیدگاه صدرالمتألهین، تمایز میان وحدت وجود و کثرت تعینات را روشن ساخت، و انسلاخ ارواح کامل، دور شوقیه، و زیارت اسماء و صفات، سیر عرفانی سالک را تبیین کرد. نظام احسن خلقت، با همراهی الهی و اختصاصات منحصربهفرد هر موجود، حکمت الهی را متجلی میسازد.