متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۵۳)
دیباچه
در این نوشتار، درسگفتار ارزشمند آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۱۵۳ از کتاب شریف مصباح الانس، با محوریت بررسی صفات کمال الهی و تمایز آنها با صفات مخلوقات، به زبانی فاخر و علمی بازنویسی شده است.
بخش نخست: کمالات الهی و تمایز صفات در حق و خلق
مفهوم کمال در ذات و اسماء الهی
در منظومه معرفتی عرفان و فلسفه اسلامی، صفات الهی همگی جلوههایی از کمال مطلقاند. این صفات، که در مرتبه ذات و اسماء الهی متجلی میشوند، به دو گونه کمال ذاتی و اسمائی تقسیم میگردند. کمال ذاتی، به وجود بیتعین حق تعالی اشاره دارد که فراتر از هرگونه توصیف و محدودیت است، در حالی که کمال اسمائی، در تجلیات متعین اسماء و صفات الهی ظهور مییابد. این تمایز، که در فصل دهم مصباح الانس به تفصیل بررسی شده، از پیچیدهترین مباحث این کتاب است، زیرا به تحلیل مراتب وجود و اقتضائات آنها در نظام خلقت میپردازد.
حق تعالی، به عنوان مبدأ وجود، دارای کمالی است که در ذات خود متحد و یکپارچه است. برخلاف مخلوقات که صفاتشان متکثر و متغیر است، در ذات الهی، صفاتی چون رحمانیت، رحیمیت، قهاریت و مکر، همگی در وحدتی بینقص جمعاند. این وحدت، چونان آینهای است که نور وجود را در رنگهای گوناگون اسماء بازمیتاباند، بیآنکه ذات را به کثرت آلوده سازد.
تفاوت اقتضائات وجودی در مخلوقات
هر مخلوق، بر اساس حکمت الهی، برای هدفی خاص آفریده شده و کمالش در راستای همان هدف تعریف میگردد. این اصل، که ریشه در حکمت قرآنی دارد، در آیه شریفه «قَدَرَ لَهُ سَبِیلاً» (سوره طه، آیه ۷۹؛ : «برای او راهی تعیین کرد») متجلی است. کمال یک مؤمن، که در ایمان و تقوای اوست، با کمال انسان عادی یا حیوان تفاوت دارد. برای مثال، کمال یک حیوان ممکن است در ویژگیهای جسمانی نظیر درشتی یا تیزی دندان باشد، چنانکه زهر مار، با وجود ظرافت ظاهری، از قدرت دندان شیر خطرناکتر است. این تفاوتها، چونان نغمههای مختلف یک سمفونی الهی، هر یک در جای خود نیکوست و جابهجایی آنها نظام خلقت را مختل میسازد.
تمایل به شبیه شدن به موجودی دیگر، از جهالت سرچشمه میگیرد. اگر انسانی آرزو کند جای اولیاء الهی باشد، از ظرفیت وجودی خود غافل است، زیرا اولیاء توانایی تحمل سختیهایی دارند که دیگران از آن عاجزند. این حکمت، چونان چیدمان قطعات یک نقشجهان، نشان میدهد که هر موجود در جایگاه خویش نیکوست و جابهجایی آنها، چونان ناسازی در موسیقی خلقت، به آشوب میانجامد.
جمع اضداد در صفات الهی
در مرتبه الهی، صفات متضاد نظیر رحمانیت و قهاریت، رحیمیت و مکر، در وحدتی بینقص جمعاند. برخلاف مخلوقات که صفاتشان متکثر و گاه متعارض است، در حق تعالی، این صفات در مراتب تعینات الهی متحد میگردند. خدا هم اول است و هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن، و این وحدت، چونان دریایی است که همه رودهای متضاد را در خود جای میدهد بیآنکه متلاطم شود. این جمع اضداد، به جامعیت ذات الهی اشاره دارد که همه کمالات عالم را در خود دارد.
در مقابل، صفات انسانی نسبی و مشروطاند. صفتی چون صداقت در انسان ستوده است، اما مکر نکوهیده؛ حال آنکه در خدا، هر دو صفت از کمالاند. این تفاوت، چونان تفاوت میان نور خورشید و پرتوهای شکسته در منشور است: نور الهی یکپارچه است، اما در مرتبه خلق به رنگهای گوناگون تجلی مییابد.
نقد صفات سلبی
متکلمان، به دلیل محدودیتهای روششناختی، صفات سلبی (نظیر غیرمرئی بودن یا غیرمرکب بودن) را به خدا نسبت دادهاند. این صفات، که صرفاً نفی ویژگیهای مخلوقاتاند، فاقد حقیقت وجودیاند. برای مثال، گفتن اینکه فرش قاشق یا چنگال نیست، صفتی ثبوتی به آن نمیافزاید، بلکه صرفاً نفی است. صفت حقیقی، ویژگیهای وجودی چون رنگ، وزن یا جنس را شامل میشود. در مورد حق تعالی نیز، صفات سلبی چونان سایههاییاند که از نور وجود الهی به دورند و نمیتوانند حقیقت ذات را بیان کنند.
این نقد، چونان تیغی است که پردههای توهم را میدرد و نشان میدهد که صفات الهی همگی ثبوتیاند، مانند حی، رحمان و رحیم، که به تعینات ذات بازمیگردند. متکلمان، به دلیل ناتوانی در فهم این حقیقت، به انتزاعات ذهنی روی آوردهاند، حال آنکه ذات الهی فراتر از هرگونه نفی و اثبات است.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، به تبیین کمالات الهی و تفاوت آنها با صفات مخلوقات پرداخت. صفات الهی، در ذات و اسماء، همگی کمالاند و در وحدتی بینقص جمع شدهاند، در حالی که صفات مخلوقات نسبی و متکثرند. حکمت الهی، هر موجود را برای هدفی خاص آفریده و کمالش را در راستای آن هدف قرار داده است. نقد صفات سلبی، به روشن شدن این حقیقت کمک میکند که ذات الهی فراتر از نفی و اثبات است و تنها صفات ثبوتی میتوانند جلوهای از کمال او باشند.
بخش دوم: صفات ذاتی، فعلی و مراتب وجود
تقسیمبندی صفات الهی
صفات الهی به دو دسته ذاتی و فعلی تقسیم میشوند. صفات ذاتی، نظیر حی، رحمان و رحیم، به تعینات ذات الهی بازمیگردند و بدون نیاز به متعلق، در ذات حق حاضرند. صفات فعلی، مانند خالق و رازق، به متعلقی چون مخلوق یا مرزوق وابستهاند. این تمایز، چونان خطی است که میان جوهر وجود و فعل آن در عالم کشیده شده است. ذات الهی، که فاقد اسم و رسم است (لا اسم له و لا رسم)، فراتر از هرگونه تعین و اشاره است، زیرا اشاره خود نوعی تعین است.
صفات ثبوتی الهی، به سه دسته جمالی (مانند رحیم، کریم، ودود)، جلالی (مانند قامع، باطش) و کمالی (مانند جابر) تقسیم میشوند. صفت جابر، که هم به معنای پیونددهنده و هم شکننده است، نمونهای از صفات کمالی است که اضداد را در خود جمع میکند. این صفت، چونان پزشکی است که هم استخوان میشکند و هم آن را پیوند میزند، و در هر دو حالت، کمال را به نمایش میگذارد.
نزول صفات از ذات
صفات الهی، از ذات بیتعین به مراتب احدیت، واحدیت و افعال نزول میکنند. ذات، که چونان اقیانوسی بیکران است، در مرتبه احدیت به وحدت اسمائی و در مرتبه واحدیت به کثرت اسمائی تجلی مییابد. این نزول، چونان بارانی است که از آسمان ذات بر زمین وجود میبارد و هر مرتبه را با کمالات خاص خود سیراب میسازد. در این فرآیند، صفات قاتل، ماكر یا رحیم، همگی از کمال ذاتی سرچشمه میگیرند و نقص در آنها راه ندارد.
تفاوت صفات الهی و انسانی
صفات الهی مطلق و بیقیدند، در حالی که صفات انسانی مشروط به شرایط و مراتباند. قتل در خدا، که از عدل و حکمت ناشی میشود، کمال است، اما در انسان ممکن است جرم یا کمال باشد، بسته به نیت و مرتبه. این تفاوت، چونان تفاوت میان نور خورشید و سایههای پراکنده بر زمین است: نور الهی یکپارچه و مطلق است، اما در مرتبه خلق به شکلهای گوناگون و مشروط ظاهر میشود.
برای مثال، قاضی که به حکم عدل قتل میکند، ممکن است به کمال دست یابد، اما اگر از عدل خارج شود، نقص است. در مقابل، قتل الهی، چونان تیغ حکمت است که هرگز از عدل منحرف نمیشود. این اصل، به انسان میآموزد که قیاس اعمال نیکان، مانند انبیاء و اولیاء، با خود نادرست است، زیرا مراتب وجودی متفاوت، ظرفیتهای متفاوتی را ایجاب میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به بررسی تقسیمبندی صفات الهی به ذاتی و فعلی، نزول آنها از ذات، و تفاوتشان با صفات انسانی پرداخت. صفات ذاتی، به تعینات ذات الهی بازمیگردند و صفات فعلی به فعل الهی در عالم وابستهاند. صفات ثبوتی، در سه دسته جمالی، جلالی و کمالی، کمال مطلق الهی را نشان میدهند. این تمایزات، به فهم عمیقتر وحدت و کثرت در نظام الهی کمک میکند.
بخش سوم: نقد محدودیتهای علمی و فرهنگی در حوزههای دینی
قداست و محدودیت علمای گذشته
علمای گذشته، با وجود قداست و نیکخواهی، به دلیل محدودیتهای علمی و تاریخی، گاه در تبیین مفاهیم الهی، مانند صفات سلبی، دچار خطا شدهاند. این خطاها، چونان غباری بر آینه دانشاند که با نقد علمی میتوان آن را زدود. عشق به این علما، که پدران معنوی حوزههای علمیهاند، با نقد علمی آنها منافاتی ندارد. این عشق، چونان ریشهای است که درخت دانش را استوار میدارد، و نقد، چونان شاخهای است که به سوی آسمان حقیقت میروید.
برای مثال، متکلمان با نسبت دادن صفات سلبی به خدا، از حقیقت ذات الهی دور شدند. این خطا، نتیجه ناتوانی در فهم فلسفی و عرفانی صفات بود. علما، با وجود ایمان و تقوا، گاه به دلیل بیسوادی یا محدودیتهای فرهنگی، علوم حقیقی مانند فلسفه، عرفان و مغیبیات را نفی کردند و آنها را حرام خواندند.
انقراض علوم حقیقی در حوزهها
علوم حقیقی، مانند فلسفه، عرفان و مغیبیات، به دلیل سختی و ترس از ناشناختهها، در حوزههای علمیه منقرض شدند. این انقراض، چونان خاموشی چراغی در شب تار است که راه را برای جویندگان حقیقت تاریک کرده است. برای مثال، منطق، که ابزار فهم حقیقت است، به دلیل ناآگاهی حرام خوانده شد و عباراتی چون «من تمنطق فقد تزندق» (هر که منطق بخواند، زندقه میشود) رواج یافت. این مقاومت، ریشه در ناتوانی در فهم علوم پیچیده داشت.
نمونهای از این محدودیتها در زندگی حاجی سبزواری دیده میشود. او، با وجود تدریس منظومه، صاحب علوم مغیبیات بود و شاگرد فاقد صدق را رد میکرد. عرفان او، که از فلسفهاش قویتر بود، به دلیل سوءتفاهم نجس خوانده شد. این سوءتفاهمات، چونان ابرهاییاند که نور حقیقت را پنهان کردهاند.
نمونههای تاریخی و شخصی
درسگفتار، با ذکر مثالهایی از محدودیتهای علمی و فرهنگی، به تبیین این موضوع میپردازد. برای نمونه، تلفظ نادرست «گوزن» به «گو زن» توسط معلمی عراقی، نشاندهنده تأثیر محدودیتهای زبانی بر آموزش است. همچنین، اشتباه در نوشتن «اوج» به «عوج» در جوانی، مثالی از خطاهای انسانی در فرآیند یادگیری است. این خطاها، چونان سنگریزههایی در مسیر رود دانشاند که با تلاش و اصلاح میتوان آنها را برداشت.
عشق به قرآن کریم و فلسفه در کودکی، حتی بدون فهم کامل، نشاندهنده کشش ذاتی به معرفت است. این اشتیاق، چونان جرقهای است که میتواند شعله دانش را برافروزد، اما نیازمند هدایت و تکمیل است. نمونه دیگر، رفتار عارفی است که با روضهخوانی غیرمتعارف، از جایگاه علمی خود دور شد. این رفتارها، نشاندهنده نیاز به علم و تقوا در مسیر عرفان است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به نقد محدودیتهای علمی و فرهنگی در حوزههای دینی پرداخت. علمای گذشته، با وجود قداست، به دلیل ناآگاهی یا ترس، علوم حقیقی را نفی کردند و این امر به انقراض این علوم انجامید. نقد علمی، همراه با عشق به علما، راهی برای احیای این علوم و اصلاح خطاهاست. مثالهای تاریخی و شخصی، مانند خطاهای زبانی یا مقاومت در برابر فلسفه، نشاندهنده تأثیر این محدودیتها بر پیشرفت علمی است.
بخش چهارم: اسرار الهی و محدودیتهای انسانی
حقیقت و ظرفیت انسانی
امیرالمؤمنین علیهالسلام به کمیل فرمود: «ما لک و الحقیقة» (تو را چه به حقیقت؟)، زیرا حقیقت الهی فراتر از ظرفیت انسانی است. این سخن، چونان کلیدی است که قفل محدودیتهای وجودی انسان را میگشاید. کمیل، با وجود شایستگی، از درک کامل حقیقت عاجز بود، و این محدودیت، چونان سدی است که انسان را از اقیانوس بیکران حقیقت جدا میکند.
اولیاء الهی، که اسرار حق را آموختهاند، نیازی به بستن دهان ندارند، زیرا تقوای آنها چونان نگهبانی است که اسرار را حفظ میکند. این حفظ، نه از ترس، بلکه از حکمت و ظرفیت سرچشمه میگیرد. برای مثال، امیرالمؤمنین علیهالسلام اسرار را در چاه میگفت، نه به دلیل معاویه، بلکه به دلیل ناتوانی جامعه در فهم حقیقت. این چاه، چونان محرمی است که اسرار الهی را در خود نگه میدارد.
شهادت بزرگان و مقاومت در برابر حقیقت
بسیاری از بزرگان، مانند شیخ اشراق، به دلیل بیان حقیقت به شهادت رسیدند. شیخ اشراق، که در مرتبهای بالاتر از ملاصدرا بود، به دلیل شهادت در جوانی نتوانست نظام فلسفی خود را تکمیل کند. این شهادت، چونان قطع درختی تناور است که میتوانست سایهای گسترده بر عالم معرفت بیفکند. مقاومت جامعه در برابر حقیقت، ریشه در جهل و ترس دارد و به انقراض علوم حقیقی انجامیده است.
تکرار فعل الهی توسط خلق
انسانها، در گفتار و کردار، تکرار فعل الهیاند، اما در مرتبهای محدود. این تکرار، چونان بازتاب نور خورشید در آینههای کوچک است که هر یک بخشی از نور را نشان میدهند. علم الهی در قرآن کریم، به میزان نیاز انسانها تنزل یافته و ائمه علیهمالسلام نیز به همین میزان سخن گفتهاند. این تنزل، چونان بارانی است که به اندازه ظرفیت زمین نازل میشود.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به محدودیتهای انسانی در برابر حقیقت الهی و نقش اولیاء در حفظ اسرار پرداخت. حقیقت، فراتر از ظرفیت انسانی است و اولیاء با حکمت، اسرار را حفظ میکنند. شهادت بزرگان، نتیجه مقاومت جامعه در برابر حقیقت است، و تکرار فعل الهی توسط خلق، در مرتبهای محدود رخ میدهد. این مباحث، به فهم عمیقتر رابطه میان حق و خلق کمک میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با تبیین درسگفتار آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۱۵۳، به بررسی عمیق صفات کمال الهی و تمایز آنها با صفات مخلوقات پرداخت. صفات الهی، همگی کمالاند و در ذات حق متحد، اما در خلق متکثر و نسبیاند. حکمت الهی، هر موجود را برای هدفی خاص آفریده و کمالش را در راستای آن هدف قرار داده است. نقد صفات سلبی متکلمان، نشان داد که تنها صفات ثبوتی میتوانند جلوهای از کمال الهی باشند. علوم حقیقی، مانند فلسفه و عرفان، به دلیل ترس و ناآگاهی در حوزهها منقرض شدند، و احیای آنها نیازمند عشق به علما و نقد علمی است. حقیقت الهی، فراتر از ظرفیت انسانی است، و اولیاء با حفظ اسرار، از حکمت و تقوا بهره میبرند.