در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 157

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۵۷)

مقدمه

این اثر، بازنویسی و تدوین علمی درس‌گفتار شماره ۱۵۷ از مجموعه *مصباح الانس*، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ ۲۳/۶/۱۳۹۱ هجری شمسی، است. موضوع این جلسه، کاوش در قاعده کاشفه، تبیین کمالات وجودی انسان، و بررسی مراتب ظهور الهی در چارچوب عرفان نظری است.

بخش نخست: قاعده کاشفه و کمال احاطه

مفهوم قاعده کاشفه

قاعده کاشفه، به‌عنوان یکی از اصول بنیادین عرفان نظری، در فصل دهم *مصباح الانس* مطرح شده و چارچوبی برای تبیین ظهورات الهی در مراتب وجودی فراهم می‌آورد. این قاعده، محور تمامی مباحث عرفانی پیشین است و به عارف امکان می‌دهد وحدت وجود را در کثرت مظاهر شهود کند. همانند چشمه‌ای که از دل کوه می‌جوشد و جویبارهای بی‌شمار را سیراب می‌کند، قاعده کاشفه رابطه ذات الهی با مظاهر خلقی را روشن می‌سازد.

درنگ: قاعده کاشفه، چارچوبی عرفانی برای فهم وحدت وجود در کثرت مظاهر است که ظهورات الهی را در تمامی مراتب وجودی تبیین می‌کند.

این قاعده، با تأکید بر نزول الهی از ذات تا ناسوت، احکام وجودی و صفات الهی را در عالم هستی آشکار می‌سازد. در فلسفه اسلامی، این مفهوم با نظریه وحدت وجود ابن‌عربی و تشکیک وجود صدرالمتألهین همخوانی دارد.

کمال احاطه و استیعاب وجوه

صاحب کمال احاطه، کسی است که تمامی وجوه وجود، اعم از جمالی و جلالی، را در بر می‌گیرد. این مقام، که در انسان کامل متجلی است، توانایی ادراک تمامی مراتب وجودی را در ظرف علم و قدرت فراهم می‌آورد. همانند آیینه‌ای که تمامی رنگ‌ها و نقش‌ها را در خود منعکس می‌کند، انسان کامل مظهر تام اسماء و صفات الهی است.

استیعاب وجوه، به معنای دربرگرفتن تمامی جنبه‌های وجودی است که در مقام جمع‌الجمع ممکن می‌شود. اگر صاحب این مقام به صفتی از مظاهر الهی متصف نشود، نقصانی در گستره احاطه او پدید می‌آید. این اصل، بر ضرورت تلبس به مظاهر خلقی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به تبیین قاعده کاشفه و مفهوم کمال احاطه پرداخت. این قاعده، چارچوبی برای فهم وحدت وجود در کثرت مظاهر ارائه می‌دهد، و کمال احاطه، توانایی انسان کامل در دربرگرفتن تمامی وجوه وجودی را نشان می‌دهد. این دیدگاه، بنیانی برای کاوش در رابطه حق و خلق فراهم می‌آورد.

بخش دوم: تجلیات الهی و صفات جمالی و جلالی

ظهور حق در تمامی موجودات

حق تعالی در تمامی موجودات عالم هستی، از طریق صفات جمالی و جلالی، ظهور می‌یابد. این ظهور، نه تنزل ذاتی، بلکه تجلی فیض الهی در مراتب خلقی است. همانند نوری که در آیینه‌های بی‌شمار منعکس می‌شود، حق در هر موجود به تعینی خاص متجلی می‌گردد.

این اصل با آیه شریفه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴، : «او با شماست هر کجا که باشید») همخوانی دارد، که بر معیت الهی با تمامی موجودات تأکید می‌کند.

تمایز صفات جمالی و جلالی

صفات الهی به دو دسته جمالی (مانند رحمت و کرم) و جلالی (مانند قهاریت و عزت) تقسیم می‌شوند. صفتی که در یک موجود کمال است، ممکن است در دیگری نقص باشد. برای مثال، قهاریت در ذات الهی کمال است، اما قتل در انسان عادی نقص محسوب می‌شود. همانند زهری که در مار کمال است، اما در کبوتر نقص تلقی می‌گردد.

درنگ: صفات جمالی و جلالی، بر اساس اقتضای وجودی هر موجود، کمال یا نقص تلقی می‌شوند. قهاریت در حق کمال است، اما در انسان عادی نقص محسوب می‌گردد.

این تمایز، با آیه وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ (آل عمران: ۴، : «و خدا عزیز و انتقام‌گیرنده است») مرتبط است، که قهاریت الهی را به‌عنوان کمال نشان می‌دهد.

کمال اولیای الهی در مقام جمع

اولیای الهی در مقام جمع، حتی صفاتی را که در دیگران نقص است، به کمال تبدیل می‌کنند. برای نمونه، قتل توسط حضرت موسی علیه‌السلام، که به کمال الهی منجر شد، در فرد عادی نقص و مستوجب قصاص است. همانند شمشیری که در دست عادل عدالت می‌آفریند، اما در دست ظالم ویرانی می‌آورد.

صبغه ذاتی و وصفی موجودات

هر موجودی دارای دو بعد وجودی است: صبغه ذاتی (هویت وجودی) و صبغه وصفی (صفات متجلی در آن). صبغه ذاتی، حقیقت وجودی موجود را نشان می‌دهد، و صبغه وصفی، صفات جمالی یا جلالی ظهور یافته را آشکار می‌سازد. این تمایز، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، به تبیین ظهور حق در موجودات و تمایز صفات جمالی و جلالی پرداخت. حق در هر موجود به تعینی خاص متجلی می‌شود، و صفات بر اساس اقتضای وجودی کمال یا نقص می‌یابند. اولیای الهی، در مقام جمع، صفات نقص را به کمال تبدیل می‌کنند.

بخش سوم: قدرت و کمال انسان

قدرت به‌عنوان کمال ذاتی

قدرت، به خودی خود، کمال است، چه در خیر به کار رود و چه در شر. این اصل، بر کمال ذاتی قدرت تأکید دارد که به انسان، ابلیس، یا حتی شمر عطا شده است. همانند تیغی که هم می‌تواند حیات‌بخش باشد و هم ویرانگر، قدرت در ذات خود کمال است.

تعین قدرت، که شاکر یا کافر بودن را نشان می‌دهد، تعیین‌کننده کمال یا نقص آن است. این دیدگاه با آیه إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان: ۳، : «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس») همخوانی دارد.

کمال انسان در توان عصیان

بالاترین کمال انسان، توانایی عصیان است که حتی ملائکه و حق تعالی از آن برخوردار نیستند. این توانایی، به انسان آزادی اراده می‌بخشد تا بین اطاعت و عصیان اختیار کند. همانند پرنده‌ای که بال‌هایش او را به اوج می‌رساند یا به سوی زمین سوق می‌دهد، انسان با اختیار خویش کمال یا نقص را رقم می‌زند.

درنگ: کمال انسان در توان عصیان است که او را از ملائکه و حتی ذات الهی متمایز می‌کند. این توانایی، نشانه خلافت الهی انسان است.

خداوند، به دلیل عصمت تامه، عصیان نمی‌کند، اما این توانایی را به انسان واگذار کرده است. این اصل با آیه لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (آل عمران: ۱۸۲، : «او به بندگان ستمکار نیست») مرتبط است.

تمایز بین توان عصیان و فعلیت آن

توان عصیان، کمال است، اما فعلیت آن نقص محسوب می‌شود. قدرت عصیان، هدیه الهی به انسان است، اما استفاده نادرست از آن به نقص می‌انجامد. همانند آبی که می‌تواند سیراب کند یا غرق سازد، قدرت در دست انسان به خیر یا شر متجلی می‌شود.

مقام جمع انسانی

انسان، به دلیل مقام جمع، توانایی انجام هر کاری را دارد، چه خیر و چه شر. این مقام، او را از سایر موجودات متمایز می‌کند و مظهر تام اسماء و صفات الهی می‌سازد. همانند دریایی که تمامی رودها را در خود جای می‌دهد، انسان تمامی صفات را در وجود خویش جمع می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به تبیین قدرت به‌عنوان کمال ذاتی و توانایی عصیان به‌عنوان بالاترین کمال انسانی پرداخت. انسان، در مقام جمع، مظهر تمامی صفات الهی است و با اختیار خویش کمال یا نقص را رقم می‌زند.

بخش چهارم: اقتضای وجودی و تنوع صفات

کمال و نقص نسبی صفات

کمال و نقص صفات، به اقتضای وجودی هر موجود بستگی دارد. زهر در مار کمال است، اما در کبوتر نقص تلقی می‌شود. همانند نوری که در ظرفی شفاف جلوه می‌کند، اما در ظرفی کدر مخفی می‌ماند، صفات در هر موجود به تناسب مرتبه‌اش متجلی می‌شوند.

تکامل تاریخی زهر در مارها

زهر مارها نتیجه تکامل تاریخی است که در طول زمان پدید آمده و بخشی از نظم الهی در خلقت است. این اصل با آیه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (رحمن: ۲۹، : «هر روز او در کاری است») مرتبط است، که به تجدید مستمر خلقت اشاره دارد.

تمایز اقتضائات وجودی

هر موجودی بر اساس اقتضای وجودی خود به کمال یا نقص می‌رسد. برای مثال، عقرب به دلیل طبیعت خبیث خود حتی به پیامبر آسیب می‌رساند، اما مار تنها در دفاع از خود واکنش نشان می‌دهد. همانند دو فلز که یکی به شمشیر تیز بدل می‌شود و دیگری زنگ می‌زند، موجودات بر اساس خمیرمایه وجودی خویش متمایز می‌گردند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، به تنوع صفات و اقتضائات وجودی موجودات پرداخت. کمال و نقص صفات، نسبی و وابسته به مرتبه وجودی است، و هر موجود بر اساس خمیرمایه خویش به کمال یا نقص می‌رسد.

بخش پنجم: علم، قدرت، و نقد نظام آموزشی

وحدت علم و قدرت

علم بدون قدرت، خیال‌پردازی است و به کمال نمی‌رسد. علم حقیقی، علمی است که به عمل و قدرت منجر شود. همانند درختی که میوه نمی‌دهد و تنها شاخ و برگ دارد، علم بدون قدرت بی‌ثمر است.

درنگ: علم بدون قدرت، خیال‌پردازی است. علم حقیقی، با قدرت و عمل متجلی می‌شود و به کمال می‌رسد.

این اصل، نقدی بر نظام‌های علمی‌ای است که به حفظ و تکرار اکتفا می‌کنند و قدرت تولید نمی‌کنند.

نقد نظام آموزشی حوزه‌ها

نظام آموزشی حوزه‌های علمیه، به دلیل تمرکز بر حفظ و تکرار، مانع فهم عمیق و تولید علم شده است. این نظام، طلاب را به جای فیلسوفان واقعی، در دام مغالطات گرفتار می‌سازد. همانند باغی که درختانش میوه نمی‌دهند، این نظام ثمره معرفت حقیقی به بار نمی‌آورد.

برخی علمای قدیم، به دلیل عدم آشنایی با علوم جدید، مانند کامپیوتر، از فهم آن‌ها عاجز بودند. این محدودیت، به تفسیرهای نادرست، مانند فهم «فى» به معنای «على»، منجر شد.

آینده درخشان حوزه‌ها

با ورود طلاب تحصیل‌کرده و آشنا به علوم جدید، آینده حوزه‌های علمیه درخشان خواهد بود. طلاب جدید، با دانش‌هایی مانند ریاضیات و علوم پایه، توانایی فهم عمیق‌تری دارند. همانند جویباری که از سنگلاخ‌ها می‌گذرد و راه خویش را باز می‌کند، این طلاب مسیر معرفت را هموار خواهند ساخت.

ضرورت یادگیری علوم پایه

یادگیری علوم پایه، مانند ریاضیات و منطق، برای فهم فلسفه و حقوق ضروری است. بدون این علوم، فهم عمیق متون دینی ممکن نیست. همانند بنایی که بدون پی‌ریزی استوار فرو می‌ریزد، دانش دینی بدون علوم پایه ناپایدار است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، به وحدت علم و قدرت و نقد نظام آموزشی حوزه‌ها پرداخت. علم بدون قدرت بی‌ثمر است، و نظام آموزشی حوزه‌ها نیازمند تحول است. ورود طلاب تحصیل‌کرده، نویدبخش آینده‌ای درخشان برای حوزه‌هاست.

بخش ششم: اخلاق جوانمردی و نقد ضعیف‌کشی

جوانمردی در برابر قوی

جوانمردی در برخورد با قوی است، نه آزار ضعیف. کسی که ضعیف را آزار می‌دهد، خود ضعیف است. همانند شیری که با شکار قوی درگیر می‌شود، اما به ضعیفان رحم می‌کند، انسان جوانمرد با قوی مقابله می‌کند و از آزار ضعیف پرهیز می‌نماید.

این اصل با آیه وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره: ۲۴۹، : «و خدا با صابران است») مرتبط است، که بر حمایت الهی از ضعیفان تأکید دارد.

نقد ضعیف‌کشی در جامعه

جامعه امروزی به ضعیف‌کشی مبتلا شده و جوانمردی در آن کمرنگ گشته است. افراد ضعیف مورد آزار قرار می‌گیرند، اما در برابر قوی تسلیم می‌شوند. همانند عقربی که بی‌جهت نیش می‌زند، این رفتار نشانه ضعف و ناجوانمردی است.

درنگ: جوانمردی در مقابله با قوی است، نه آزار ضعیف. ضعیف‌کشی، نشانه ضعف و ناجوانمردی است.

تأدیب و تعذیب یتیم

تنبیه یتیم، اگر به قصد تربیت باشد، ثواب است، اما اگر به قصد آزار باشد، گناه محسوب می‌شود. قدرت تنبیه، کمال است، اما نیت آن تعیین‌کننده مدح یا ذم است. همانند قلمی که هم می‌تواند شعر بسراید و هم زخم بزند، نیت عمل نتیجه آن را رقم می‌زند.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، به اخلاق جوانمردی و نقد ضعیف‌کشی پرداخت. جوانمردی در مقابله با قوی و رحمت به ضعیف است، و ضعیف‌کشی نشانه ناجوانمردی. نیت در تأدیب یا تعذیب، تعیین‌کننده کمال یا نقص عمل است.

بخش هفتم: نزول الهی و کمالات انسانی

نزول الهی در تمامی عوالم

حق تعالی در تمامی عوالم، از ملکوت تا ناسوت، نزول می‌یابد و با همه موجودات حاضر است. این نزول، نه امتزاج است و نه مفارقت، بلکه ظهور در تعینات خلقی است. همانند نسیمی که در هر گوشه‌ای عطر خویش را می‌پراکند، حق در هر موجودی حضور دارد.

این اصل با آیه هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ (حدید: ۴) همخوانی دارد، که بر معیت الهی تأکید می‌کند.

کمالات روحانی و جسمانی

کمالات انسانی شامل دو بعد روحانی (مانند علم و حلم) و جسمانی (مانند قدرت و دفاع) است که در مقام جمع به کمال می‌رسند. انسان کامل، در برابر ضعیفان حلیم و در برابر دشمنان مهیب است. همانند درختی که هم سایه می‌افرید و هم میوه، انسان جامع تمامی کمالات را در خود جمع می‌کند.

دفاع موجودات از خود

تمامی موجودات، حتی گیاهان، توانایی دفاع از خود را دارند که نشانه کمال آن‌هاست. همانند خاری که از مرز خویش حراست می‌کند، هر موجودی بر اساس اقتضای وجودی از خود دفاع می‌نماید. این اصل با آیه يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (حشر: ۱، : «آنچه در آسمان‌ها و زمین است برای خدا تسبیح می‌گویند») مرتبط است.

جمع‌بندی بخش هفتم

این بخش، به نزول الهی در عوالم و کمالات روحانی و جسمانی انسان پرداخت. حق در تمامی موجودات حاضر است، و انسان جامع، با جمع بین حلم و قوت، مظهر تام اسماء الهی است.

نتیجه‌گیری نهایی

این اثر، با تدوین درس‌گفتار شماره ۱۵۷ *مصباح الانس*، کوشید مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی را در قالبی علمی و فاخر ارائه کند. از تبیین قاعده کاشفه تا نقد نظام آموزشی حوزه‌ها، متن حاضر سفری معرفتی را ترسیم کرد که حق تعالی را در هر ذره از هستی آشکار می‌سازد. آیات قرآنی، چونان مشکاتی نورانی، این معارف را روشن کردند، و تمثیلات عرفانی، چونان جویبارهایی زلال، آن‌ها را به ذهن خواننده رساندند. امید است این نوشتار، راهگشای پژوهشگران و جویندگان حقیقت در مسیر معرفت الهی باشد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، كمال انسان در چیست؟

2. طبق متن، چرا ملائكه به مقام انسان نمی‌رسند؟

3. بر اساس متن، مثال حسّی برای تعين قدرت چیست؟

4. طبق متن، چرا فلسفه سنتی حوزه‌ها نقد شده است؟

5. بر اساس متن، ویژگی اصلی كمال الحيطة چیست؟

6. متن بیان می‌کند که توان معصیت در انسان، كمال محسوب می‌شود، اما فعليت معصيت نقص است.

7. بر اساس متن، خدا می‌تواند معصيت كند، اما این كار را به انسان واگذار كرده است.

8. طبق متن، صفات جمالی و جلالی در همه موجودات به یك شكل كمال هستند.

9. متن تأکید دارد که علم بدون قدرت، خیال‌پردازی است و كمال محسوب نمی‌شود.

10. بر اساس متن، نزول الهی به معنای حضور خدا در همه موجودات و عوالم است.

11. بر اساس متن، كمال انسان در چیست؟

12. چرا ملائكه به مقام انسان نمی‌رسند؟

13. تفاوت تاديب و تعذيب يتيم در متن چیست؟

14. چرا فلسفه سنتی حوزه‌ها در متن نقد شده است؟

15. نقش نزول الهی در متن چگونه توصیف شده است؟

پاسخنامه

1. قدرت انجام معصیت

2. چون توان عصيان ندارند

3. همه موارد

4. چون به علم قدرت منجر نمی‌شود

5. احاطه به علم و قدرت

6. درست

7. نادرست

8. نادرست

9. درست

10. درست

11. كمال انسان در توان معصیت و قدرت انتخاب بین شكر و كفران است.

12. چون ملائكه توان عصيان ندارند و این كمال مختص انسان است.

13. تاديب يتيم ثواب است و تربيت محسوب می‌شود، اما تعذيب ظلم و گناه است.

14. چون علم آن به قدرت منجر نمی‌شود و خیال‌پردازی است.

15. نزول الهی حضور و تعين خدا در همه عوالم و موجودات است.

فوتر بهینه‌شده