متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۶۳)
مقدمه
در گستره عرفان نظری، تبیین رابطه میان ذات الهی و صفات و ظهورات آن، از پیچیدهترین و عمیقترین مسائل معرفتی است. کتاب شریف مصباح الانس، تألیف صدرالدین قونوی، شاگرد برجسته ابنعربی، با ساختاری نظاممند و چیدمانی دقیق، این مسائل را با ظرافتی بینظیر کاوش میکند. درسگفتار حاضر، که در جلسه یکصد و شصت و سوم از سلسله مباحث آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در تاریخ ۱۳/۷/۱۳۹۱ ارائه شده، به تحلیل بخشهایی از این اثر گرانسنگ پرداخته و با نگاهی عمیق، رابطه ذات، صفات، و مخلوقات را در پرتو وحدت وجود بازنمایی میکند.
بخش اول: ساختار و چیدمان مصباح الانس
نظاممندی و پیچیدگی ساختاری
کتاب مصباح الانس، به مثابه معماری باشکوه، با دقتی فنی و علمی چیده شده است. مؤلف و شارح، با بصیرتی عمیق، ابتدا کل محتوا را در ذهن تصویر کرده و سپس آن را در قالب فصول و مقامات منظم ارائه دادهاند. این چیدمان، که گویی عکسی از حقایق متعالی است، خواننده را به تأمل در نظم الهی عالم دعوت میکند.
اهمیت احاطه به کلیت متن
فهم مصباح الانس، بدون احاطه به ساختار کلی آن، همچون گم شدن در جنگلی انبوه است. خوانندهای که تنها به صفحات پراکنده اکتفا کند، از درک سر و ته کتاب محروم میماند. این اصل، بر ضرورت نگرشی کلنگرانه تأکید دارد، که جزئیات را در پرتو کلیت معنا میبخشد.
این دیدگاه، با روشهای هرمنوتیک مدرن همخوانی دارد، که فهم متن را وابسته به درک زمینه و ساختار کلی آن میداند. بدون این احاطه، مطالعه صفحات، گویی قطرهای است که از اقیانوس جدا افتاده و معنای خود را از دست داده است.
فهرست اجمالی کتاب
کتاب با فهرستی اجمالی آغاز میشود که نقشه راه آن را ترسیم میکند. این فهرست، شامل فاتحه (مقدمه عرفانی)، تمهید جملی (تبیین اصول کلی)، باب (کشف سر الکلی)، و خاتمه جامع است. تمهید جملی خود شامل سابقه، دو فصل، و خاتمهای است که هر یک، گویی نگینی بر تاج این اثر است.
فاتحه، به مثابه دروازهای به سوی معارف الهی، خواننده را آماده ورود به مباحث عمیقتر میکند. تمهید جملی، با سابقه و دو فصل، بنیانهای نظری را استوار میسازد، و خاتمه، همچون پلی، این بخش را به باب بعدی متصل میکند.
جمعبندی بخش اول
بخش نخست، به تبیین ساختار نظاممند مصباح الانس پرداخت و بر اهمیت احاطه به کلیت متن تأکید کرد. این ساختار، نه تنها نشاندهنده عمق علمی مؤلف است، بلکه خواننده را به تأمل در نظم الهی حاکم بر عالم دعوت میکند. فهرست اجمالی، نقشهای است که مسیر معرفتی کتاب را روشن میسازد.
بخش دوم: فاتحه و تمهید جملی
ساختار فاتحه
فاتحه کتاب، از صفحه اول تا بیست و ششم، شامل پنج فصل است که به مبادی و مقدمات شروح میپردازد. این بخش، گویی خاکریزی است که بنیانهای نظری را برای ورود به مباحث عمیقتر آماده میکند. مبادی، مفاهیم پایهای هستند که فهم تمهید جملی را ممکن میسازند.
محتوای تمهید جملی
تمهید جملی، از صفحه بیست و ششم تا پنجاه و یکم، به تبیین ارتباط عالم با حق و حق با عالم میپردازد، با تأکید بر غنای ذاتی حق از عالمین. این بخش، محور عرفانی کتاب را ترسیم میکند و بر وحدت ذاتی حق و ظهورات عالم تأکید دارد.
آیه کریمه وَهُوَ الْغَنِيُّ (سوره فاطر: ۱۵، : «و او بینیاز است») بر غنای ذاتی حق دلالت دارد. این غنا، به معنای استقلال ذات الهی از هرگونه نیاز به مخلوقات است، که عالم را ظهور فیض او میداند.
سابقه تمهید جملی
سابقه تمهید جملی، شامل ده فصل از صفحه بیست و ششم تا پنجاه و یکم، اصول ارتباط عالم و حق را با دقتی علمی تبیین میکند. فصل دهم، به دلیل عمق و پیچیدگی، سنگینترین بخش این سابقه است، که گویی قلهای است در میان این سلسلهجبال معرفتی.
فصل اول تمهید جملی
فصل اول تمهید جملی، از صفحه پنجاه و یکم تا صدم، شامل ده مقام است که به تصحیح اضافات میان ذات و صفات میپردازد. اضافات، به معنای تعینات اشراقی است که ظهورات ذات در قالب صفات و افعال را شامل میشود. این فصل، گویی آینهای است که رابطه ذات و صفات را بازمینماید.
ده مقام این فصل عبارتاند از: ۱) وجود حق، ۲) حلیه الحق، ۳) ادراک الحق، ۴) نسبت وجود به ذات، ۵) فایض اول، ۶) نسبت فایض به مخلوقات، ۷) وحدت عالم، ۸) مبدأ کثرت، ۹) تمایز مبدئیت حق از وحدت، ۱۰) ثبوت وحدت و کثرت. هر مقام، پرسشی عمیق در باب وجود و ظهور را پاسخ میدهد.
فصل دوم تمهید جملی
فصل دوم تمهید جملی، از صفحه صدم تا صد و هجدهم، شامل چهار مقام است که ادامه مباحث فصل اول را پی میگیرد. کاهش تعداد مقامات، نشاندهنده تمرکز بر جمعبندی مباحث است، گویی که مؤلف، پس از گستردن سفره معرفت، آن را به دقت جمع میکند.
خاتمه تمهید جملی
خاتمه تمهید جملی، از صفحه صد و هجدهم تا صد و بیست و پنجم، به جمعبندی مباحث پرداخته و مقدمهای برای باب بعدی است. این بخش، نقش پلی ارتباطی میان تمهید جملی و باب کشف سر الکلی را ایفا میکند، که گویی خواننده را از یک مرحله معرفتی به مرحلهای والاتر هدایت میکند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به بررسی فاتحه و تمهید جملی پرداخت و ساختار و محتوای این بخشها را با دقتی علمی تبیین کرد. فاتحه، مبادی را استوار ساخت، و تمهید جملی، با سابقه، دو فصل، و خاتمه، رابطه عالم و حق را در پرتو وحدت وجود کاوش کرد. این بخشها، بنیانهای نظری کتاب را تشکیل میدهند.
بخش سوم: باب کشف سر الکلی و خاتمه جامع
باب کشف سر الکلی
باب کشف سر الکلی، از صفحه صد و بیست و پنجم آغاز شده و تا صفحه دویست و هفتاد و نهم ادامه مییابد. این بخش، اوج عرفانی کتاب است که انسان را به عنوان مظهر تام الهی بررسی میکند. انسان کامل، گویی آینهای است که تمامی صفات الهی در آن منعکس میشود.
خاتمه جامع
خاتمه کتاب، در صفحه دویست و هفتاد و نهم، به جمعبندی مقاصد کتاب و تبیین انسان کلی و کامل میپردازد. این خاتمه، عصاره مباحث کتاب را ارائه میدهد و وحدت موضوعی آن را نشان میدهد، گویی که مؤلف، پس از سفری طولانی، مقصد نهایی را به خواننده نشان میدهد.
جایگاه کنونی مطالعه
مطالعه حاضر، به صفحه پنجاه و یکم، یعنی فصل اول تمهید جملی، رسیده است. این نقطه، آغاز تحلیل عمیق تعینات ذات و صفات است، که مبنای مباحث بعدی را تشکیل میدهد. این بخش، نیازمند دقتی مضاعف است، زیرا پیچیدگی مفاهیم، گویی دریایی است که تنها با صبر و تأمل میتوان در آن غواصی کرد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به بررسی باب کشف سر الکلی و خاتمه جامع پرداخت. این بخشها، اوج عرفانی مصباح الانس را نشان میدهند، که انسان کامل را به عنوان مظهر تام الهی معرفی میکنند. جایگاه کنونی مطالعه، نقطهای کلیدی است که خواننده را به عمق معارف عرفانی هدایت میکند.
بخش چهارم: تبیین عرفانی ذات، صفات، و ظهورات
مقدمه فصل اول و ضبط مسائل
فصل اول تمهید جملی، با مقدمهای آغاز میشود که به ضبط مسائل معرفتی، یعنی تبیین موضوع معرفت (حق)، میپردازد. این مقدمه، چارچوب نظری فصل را مشخص میکند و مبنای تحلیل مقامات است. ضبط مسائل، گویی تنظیم دقیق پرسشهای بنیادین است که خواننده را به سوی حقیقت هدایت میکند.
تمایز خدای متکلمان، فلاسفه، و عرفا
خدای متکلمان (صانع)، فلاسفه (وجود)، و عرفا (حق) متفاوت به نظر میآیند، اما حقیقت الهی واحد است و اختلاف، در دیدگاههای بشری است. متکلمان، خدا را به صفت صانع محدود میکنند، فلاسفه او را به مفهوم وجود فرومیکاهند، و عرفا، با تأکید بر حق، به ذات نزدیکتر میشوند. اما حقیقت، یکی است.
آیه کریمه لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (سوره بقره: ۲۵۵، : «هیچ معبودی جز او نیست») بر وحدت ذات الهی دلالت دارد. این وحدت، شرع را در دیدگاههای بشری میداند، نه در ذات حق.
نقد تقسیمبندی وجود در فلسفه
تقسیم وجود به واجب، ممکن، و ممتنع، نادرست است، زیرا وجود حقیقی تنها حق است و مابقی، ظهورات او هستند. این تقسیمبندی، گویی قیچی کردن حقیقت واحد است که خدا را به تکهای از وجود تقلیل میدهد. ممتنع، به معنای عدم، وجود ندارد، و تنها ظهورات حق موجودند.
این نقد، رویکرد وحدتگرایانه عرفان را در مقابل فلسفههای تقسیمبندیشده قرار میدهد. وجود حقیقی، گویی خورشیدی است که همه عالم را روشن میکند، و مخلوقات، پرتوهای آناند.
وجود حقیقی و ظهورات
خدا، وجود حقیقی است و مخلوقات، ظهورات او هستند، نه وجود مستقل و نه خیالات. این دیدگاه، تمایز میان ذات و فعل را روشن میکند. مخلوقات، افعال الهیاند که قائم به حق هستند، گویی امواجیاند که از اقیانوس بیکران ذات برخاستهاند.
آیه کریمه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره: ۱۵۶، : «ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم») بر این وابستگی دلالت دارد.
نفی ذات مستقل برای مخلوقات
مخلوقات، فاقد ذات مستقلاند و تنها ظهورات حق هستند. این اصل، وابستگی وجودی عالم به حق را تبیین میکند، که گویی سایهای است که بدون آفتاب، هیچ است.
نقد دیدگاه خیالی بودن مخلوقات
برخلاف برخی عرفا، مانند ابنعربی، که مخلوقات را خیال میدانند، مخلوقات، ظهورات واقعی حقاند. این نقد، بر واقعیت وجودی مخلوقات به عنوان افعال الهی تأکید دارد، که گویی نقوشیاند بر بوم هستی که با قلم حق ترسیم شدهاند.
تبیین موضوع معرفت
موضوع معرفت در عرفان، حق است، اما حق به معنای صفت نیست، بلکه وجود حقیقی ذاتی است. این اصل، تمایز میان حق به عنوان صفت و حق به عنوان ذات را روشن میکند. حق، گویی نوری است که ذات را آشکار میکند، اما خود ذات نیست.
نقد موضوع معرفت در کلام و فلسفه
موضوع معرفت در کلام (صانع) و فلسفه (وجود) نادرست است، زیرا صانع، صفت فعلی است و وجود، مفهومی. صانع، خدا را به فعل محدود میکند، و وجود مفهومی، او را در ذهن محصور میسازد. این نقد، بر ضرورت توجه به ذات الهی تأکید دارد.
وجود حقیقی به عنوان موضوع معرفت
موضوع معرفت، وجود حقیقی است که نه تقسیمپذیر است و نه مفهومی، بلکه ذات الهی است. این اصل، مبنای عرفانی معرفت را به ذات بازمیگرداند، گویی که حقیقت، گوهری است که در صدف ذات نهفته است.
آیه کریمه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ (سوره حدید: ۳، : «اوست اول و آخر») بر این ذات دلالت دارد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به تبیین عرفانی ذات، صفات، و ظهورات پرداخت. تمایز خدای متکلمان، فلاسفه، و عرفا، نقد تقسیمبندی وجود، و تأکید بر وجود حقیقی به عنوان موضوع معرفت، از محورهای اصلی این بخش بود. مخلوقات، ظهورات حقاند، نه وجود مستقل و نه خیال، و این دیدگاه، وحدت وجود را در پرتو ذات الهی بازنمایی میکند.
بخش پنجم: انسان کامل و ظهورات الهی
نفی توان مخلوقات برای الوهیت
مخلوقات، به دلیل فقدان ذات، نمیتوانند خدا باشند، حتی اگر علی (ع) باشند. این اصل، از خلط میان خالق و مخلوق جلوگیری میکند. سخن ائمه که فرمودند: «نَزِّحُونَا عَنِ الرَّبُوبِيَّةِ»، بر این نکته دلالت دارد، که گویی مخلوق، هرچند والا، تنها آینهای است برای انعکاس نور حق.
آیه کریمه لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (سوره شوری: ۱۱، : «هیچ چیزی مانند او نیست») بر این تمایز دلالت دارد.
صفات الهی در مخلوقات
تمامی صفات الهی، در مخلوقات به صورت ظهوری وجود دارند: فعلی در اشخاصی مانند علی (ع)، و استعدادی در دیگران. این اصل، انسان را مظهر صفات الهی میداند، اما نه به صورت ذاتی. انسان، گویی باغی است که نهالهای صفات الهی در آن کاشته شده، و با سلوک، به بار مینشیند.
دعای «اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ النَّبِيَّ وَآلَهُ» بر ظرفیت انسان برای دریافت تمامی کمالات دلالت دارد. این دعا، در اعیاد فطر و قربان و تعقیبات نماز صبح، گویی فریادی است از عمق جان برای رسیدن به قلههای کمال.
نفی جدایی مظهر و مظهر
مظهر (مخلوق) از مظهر (حق) جدا نیست، اما ظهور است و ذات ندارد. این اصل، وحدت ظهوری عالم و حق را تبیین میکند، گویی که عالم، سایهای است که از نور حق برخاسته، و بی او هیچ است.
آیه کریمه وَإِنْ تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (سوره بقره: ۱۱۵، : «هر کجا رو کنید، آنجا وجه خدا است») بر این معیت دلالت دارد.
مثال عشق الهی و ظهور مخلوقات
مخلوقات، نتیجه عشق الهیاند و از فیض حق سرچشمه گرفتهاند، نه از اجبار یا خلقت تصادفی. این مثال، منشأ خلقت را لطف و عشق الهی میداند، گویی که عالم، ترانهای است که از نای عشق حق برخاسته است.
نفی ضعف ذاتی در مخلوقات
مخلوقات، از جمله انسان، ضعیف نیستند، بلکه ظهورات کامل صفات الهیاند. این اصل، بر کرامت وجودی انسان تأکید دارد، که گویی او، گوهری است که در معدن خلقت نهفته است.
آیه کریمه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ (سوره اسراء: ۷۰، : «و فرزندان آدم را گرامی داشتیم») این کرامت را تأیید میکند.
تفسیر آیه خلق الانسان ضعیفا
آیه کریمه خَلَقَ الْإِنْسَانَ ضَعِيفًا (سوره نساء: ۲۸، : «انسان را ناتوان آفرید») به ضعف ناسوتی انسان اشاره دارد، نه حقیقت وجودی او. انسان عالم اکبر، فاقد ضعف است و مظهر قدرت الهی است، گویی که ضعف، تنها سایهای است بر جسم خاکی او.
ظرفیت صعود انسان از ناسوت
انسان، از ملکوت آمده و با هبوط به ناسوت، ظرفیت صعود به مراتب بالاتر را دارد. این اصل، پویایی وجودی انسان را نشان میدهد، که گویی او، پرندهای است که از قفس خاک به سوی آسمان معنا بال میگشاید.
آیه کریمه إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره: ۱۵۶، : «به سوی او بازمیگردیم») بر این رجوع دلالت دارد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به بررسی انسان کامل و ظهورات الهی پرداخت. انسان، مظهر تمامی صفات الهی است، اما فاقد ذات مستقل است. نفی الوهیت برای مخلوقات، تأکید بر کرامت وجودی انسان، و ظرفیت صعود او از ناسوت، از محورهای این بخش بود. این دیدگاه، انسان را در مرکز عرفان نظری قرار میدهد.
بخش ششم: وحدت وجود و توحید
نفی تقابل در وجود و حی
وجود و حی، تقابل ندارند، زیرا عدم و موت نیز وجود و حیاتاند. این اصل، بر فقدان تقابل در ساحت الهی تأکید دارد. عدم، مفهومی ذهنی است، و موت، انتقال به حیات دیگر است، گویی که مرگ، دری است به سوی حیاتی دیگر.
نفی اعدام و معدوم
اعدام و معدوم وجود ندارند، زیرا همه چیز در عالم تبدیل است، نه نابودی. این دیدگاه، با قانون بقای ماده و حرکت جوهری ملاصدرا همخوانی دارد، که گویی عالم، جریانی است که هرگز متوقف نمیشود.
حیات در همه مراتب
حیات، در تمامی مراتب (برزخی، دنیوی، اخروی) وجود دارد، و موت، امری اعتباری است. حیات، جوهر عالم است، و مرگ، تنها تغییر در نوع تعین است، گویی که انسان، از لباسی به لباسی دیگر درمیآید.
نفی سکون در عالم
سکون وجود ندارد، و همه چیز در حرکت است، حتی آنچه ثابت به نظر میرسد. این اصل، با نظریه حرکت جوهری همخوانی دارد، که گویی عالم، رقصی است هماهنگ در پیشگاه حق.
موضوع معرفت به عنوان حیات
موضوع معرفت، حیات است که وجود حق را در بر میگیرد. حیات، اولین اسم ذاتی است که وجود را تظاهر میکند، گویی که حیات، نغمهای است که از ساز ذات حق برخاسته است.
آیه کریمه هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (سوره غافر: ۶۵، : «او زنده است، هیچ معبودی جز او نیست») بر این حیات دلالت دارد.
ظهورات به عنوان فیض مداوم
مخلوقات، فیضات الهیاند که بدون تخلیه ذات، در عالم ریخته شدهاند. این اصل، نظام فیض را تبیین میکند، که گویی حق، چشمهای است که بیوقفه میجوشد و عالم را سیراب میکند.
وحدت حقیقت و کثرت بیان
حقیقت الهی واحد است، اما بیان در کلام، فلسفه، و عرفان متفاوت و ناقص است. این اصل، بر وحدت ذاتی و کثرت برداشتها تأکید دارد، که گویی حقیقت، گوهری است که در ظروف مختلف، رنگهای گوناگون میگیرد.
آیه کریمه لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (سوره بقره: ۲۵۵، : «هیچ معبودی جز او نیست») این وحدت را تأیید میکند.
بینهایت بودن عالم و مخلوقات
عالم و مخلوقات، سر و ته ندارند و بینهایتاند. این اصل، بر لایتناهی بودن خلقت تأکید دارد، که گویی عالم، کتابی است که هر صفحهاش، داستانی جدید از فیض حق را روایت میکند.
آیه کریمه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ (سوره حدید: ۳، : «اوست اول و آخر») این بینهایتی را تأیید میکند.
توحید و وحدت وجود
توحید، وجود واحد است که خدا اول و آخر بینهایت است، و مخلوقات، ظهورات او هستند. این اصل، عصاره عرفان نظری را ارائه میدهد، که گویی توحید، دری است که به اقیانوس وحدت وجود گشوده میشود.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، به تبیین وحدت وجود و توحید پرداخت. نفی تقابل در وجود و حی، تأکید بر حیات در همه مراتب، و بینهایت بودن عالم، از محورهای این بخش بود. توحید، در پرتو وحدت وجود، حقیقت الهی را واحد و مخلوقات را ظهورات او میداند.
نتیجهگیری کلی
کتاب مصباح الانس، با ساختاری نظاممند و چیدمانی دقیق، رابطه ذات و صفات الهی، و ظهورات عالم را در پرتو وحدت وجود کاوش میکند. درسگفتار جلسه یکصد و شصت و سوم، با تبیین عمیق این مفاهیم، انسان را به عنوان مظهر تام الهی معرفی میکند که فاقد ذات مستقل، اما حامل تمامی صفات الهی است. نقد دیدگاههای کلامی و فلسفی، و تأکید بر وجود حقیقی به عنوان موضوع معرفت، این متن را به منبعی بینظیر برای پژوهشگران الهیات و عرفان تبدیل کرده است.
با نظارت صادق خادمی