در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 167

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۱۶۷)


دیباچه

کتاب حاضر، بازنویسی علمی درس‌گفتار شماره ۱۶۷ از سلسله مباحث آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره است که در تاریخ ۲۷/۷/۱۳۹۱ ارائه شده و به تبیین عمیق مفاهیم عرفانی و فلسفی در باب وجود محض، وحدت ذات و صفات الهی، نقد رویکردهای فلسفی، کلامی و عرفانی، و نقش منابع اصیل دینی در معرفت الهی اختصاص دارد.

بخش نخست: اهمیت فصل اول مصباح الانس و پیچیدگی‌های آن

ورود به مباحث اصلی و جامعیت فصل اول

فصل اول کتاب *مصباح الانس*، پس از مبادی مقدماتی، به مباحث اصلی ورود می‌کند و چونان چکیده‌ای از فلسفه و عرفان نظری، نقشی بنیادین در تبیین مفاهیم عمیق ایفا می‌نماید. این فصل، به دلیل فشردگی و جامعیت، نقطه عطفی در ارائه دیدگاه‌های فلسفی و عرفانی محسوب می‌شود. چکیده بودن این فصل، نه به معنای خلاصه‌سازی سطحی، بلکه به تراکم و عمق مطالب اشاره دارد که نیازمند فهمی دقیق و پیش‌زمینه‌ای قوی در فلسفه و عرفان است.

جامعیت این فصل، چونان گوهری است که تمامی زوایای فلسفه و عرفان را در خود منعکس می‌سازد. این ویژگی، آن را به منبعی ارزشمند برای پژوهشگرانی تبدیل کرده که در پی فهم عمیق‌تر حقایق وجودی‌اند.

درنگ: فصل اول مصباح الانس، به دلیل جامعیت و فشردگی، چکیده‌ای از فلسفه و عرفان نظری است که نیازمند فهم عمیق و پیش‌زمینه فلسفی برای تحلیل آن است.

چکیده فلسفی به دو معنا

چکیده بودن فصل اول، به دو معنا تفسیر می‌شود: نخست، خلاصه‌ای از مباحث مفصل فلسفی که در کتب دیگر به تفصیل آمده‌اند، و دوم، اشاره اجمالی به مسالک مختلف فلسفی بدون ورود به جزئیات هر مسلک. این دو ویژگی، بار مفهومی فصل را سنگین‌تر می‌کنند، زیرا مخاطب باید با آگاهی از مباحث مفصل فلسفی و تنوع مسالک، به تحلیل این اشاره‌های اجمالی بپردازد.

این اجمال، چونان کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید، اما تنها برای کسی که با ابزار فلسفی و عرفانی مجهز باشد. فهم این فصل، نیازمند نگاهی است که بتواند از میان اشاره‌های کلی، به عمق مطالب راه یابد.

پیچیدگی ناشی از اجمال و تنوع مسالک

پیچیدگی فصل اول، از دو عامل نشأت می‌گیرد: نخست، اجمال در ارائه مباحث، و دوم، اشاره به مسالک مختلف فلسفی بدون تفکیک و تفصیل. این فشردگی، بار مفهومی متن را افزایش داده و آن را برای مخاطبان غیرمتخصص دشوار می‌سازد. تنوع مسالک، از فلسفه مشایی تا عرفان نظری، نیازمند دانشی گسترده است تا بتوان میان این دیدگاه‌ها پیوندی معنایی برقرار کرد.

این پیچیدگی، چونان تار و پودی است که از نخ‌های گوناگون بافته شده و تنها با نگاهی جامع و دقیق، می‌توان طرح کلی آن را دریافت. مخاطب باید با صبر و تأمل، لایه‌های معنایی متن را بشکافد.

پیچیدگی سوم: بازی با مفاهیم

پیچیدگی سوم این فصل، از رویکرد فلاسفه و عرفا در بازی با مفاهیم و الفاظ برای تقرب به حضور حق نشأت می‌گیرد. این بازی مفهومی، نه به معنای مصداق‌گرایی، بلکه به جهت‌گیری معنایی و عرفانی معطوف است که هدف آن، رهایی از قیود مادی و رسیدن به حقیقت الهی است. این روش، هرچند در عرفان نظری رایج است، اما گاه به ابهام و دشواری در فهم منجر می‌شود.

این بازی مفهومی، چونان رقصی است که عارف با الفاظ و معانی می‌کند تا روح خویش را به سوی حقیقت بی‌کرانه پرواز دهد. اما برای مخاطب، این رقص نیازمند فهمی عمیق و قلبی آماده است.

درنگ: پیچیدگی فصل اول مصباح الانس، از اجمال مباحث، تنوع مسالک فلسفی، و بازی مفهومی عرفانی ناشی می‌شود که فهم آن نیازمند دانش عمیق و تأمل است.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به اهمیت و پیچیدگی‌های فصل اول *مصباح الانس* پرداخت. این فصل، به دلیل جامعیت، فشردگی و اشاره به مسالک مختلف فلسفی، نقطه عطفی در تبیین مفاهیم عرفانی و فلسفی است. پیچیدگی‌های آن، از اجمال، تنوع مسالک، و بازی مفهومی عرفانی ناشی می‌شود که فهم آن نیازمند پیش‌زمینه فلسفی و تأمل عمیق است. این بخش، چونان دریچه‌ای است که به سوی معارف عمیق عرفانی و فلسفی گشوده می‌شود و مخاطب را به سفری معنوی و علمی دعوت می‌کند.

بخش دوم: نقد شناخت در فلسفه و عرفان گذشته

ضعف شناخت در آثار پیشین

شناخت در آثار فلسفی و عرفانی گذشته، به دلیل پراکندگی و فقدان نظام‌مندی، از عمق و انسجام کافی برخوردار نبوده است. این پراکندگی، نتیجه فقدان تمرکز بر شناخت به‌عنوان محور مباحث فلسفی و عرفانی است. در کتب پیشین، بحث شناخت به‌صورت تکه‌تکه و بدون چارچوبی منسجم مطرح شده که مانع از تعمیق و کارآمدی آن شده است.

این ضعف، چونان سایه‌ای است که بر گنجینه معرفت پیشینیان افتاده و از درخشش کامل آن کاسته است. فقدان نظام‌مندی در شناخت، راه را بر فهم دقیق‌تر حقایق الهی بسته است.

اهمیت شناخت در جهان معاصر

در جهان معاصر، شناخت به‌عنوان بحثی محوری در فلسفه و علوم انسانی مطرح است. این اهمیت، از آن‌روست که شناخت، زیربنای فهم فرهنگ ذهنی، منطق انسانی و تحلیل مفاهیم بنیادین است. بدون شناخت دقیق، پیشرفت در مباحث فلسفی و عرفانی ممکن نیست، و هرگونه تبیین بدون این زیربنا، به سطحی‌نگری می‌انجامد.

شناخت در عصر حاضر، چونان کلیدی است که درهای معرفت را می‌گشاید و انسان را به سوی فهمی عمیق‌تر از خویش و جهان هدایت می‌کند. این اهمیت، ضرورت بازنگری در رویکردهای گذشته را دوچندان می‌سازد.

درنگ: شناخت در جهان معاصر، محور فلسفه و علوم انسانی است و ضعف آن در آثار گذشته، ضرورت بازنگری و نظام‌مندی در این حوزه را نشان می‌دهد.

مشکلات شناختی متکلمان، فلاسفه و عرفا

متکلمان، فلاسفه و عرفا، به دلیل ضعف در شناخت، گاه به مباحثی غیرکارگشا پرداخته‌اند. این ضعف، ناشی از فقدان روش‌شناسی منسجم در تحلیل مفاهیم است. بسیاری از مباحث کلامی و فلسفی گذشته، به دلیل عدم توجه کافی به شناخت، از کارآمدی لازم برخوردار نبوده و به جای حل مسائل، به پیچیدگی‌های غیرضروری دامن زده‌اند.

این مشکلات، چونان غباری است که بر آینه معرفت نشسته و از وضوح آن کاسته است. روش‌شناسی منسجم، چونان نسیمی است که این غبار را می‌زداید و حقیقت را آشکار می‌سازد.

نقد عبارات پیشین

عبارات مطرح‌شده در آثار پیشین، نیازمند نقد علمی و دقیق هستند تا صحت و سقم آن‌ها مشخص شود. این نقد، نه به معنای انکار میراث گذشته، بلکه به هدف اصلاح و پالایش مفاهیم فلسفی و عرفانی انجام می‌شود. نقد علمی، ابزاری است که از طریق آن، خطاهای شناختی تصحیح شده و مفاهیم به شکلی روشن‌تر ارائه می‌گردند.

این نقد، چونان جراحی است که زخم‌های معرفتی را التیام می‌بخشد و راه را برای فهمی عمیق‌تر هموار می‌سازد. بدون نقد، معرفت در دام تکرار و ابهام گرفتار می‌ماند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی ضعف شناخت در آثار فلسفی و عرفانی گذشته و اهمیت آن در جهان معاصر پرداخت. پراکندگی و فقدان نظام‌مندی در بحث شناخت، مانع از عمق‌بخشی به مباحث شده و مشکلات شناختی متکلمان، فلاسفه و عرفا، نتیجه فقدان روش‌شناسی منسجم است. نقد عبارات پیشین، ابزاری برای اصلاح و پالایش مفاهیم است. این بخش، بر ضرورت بازنگری در شناخت و نقش آن در فهم حقایق الهی تأکید دارد.

بخش سوم: وجود محض و وحدت ذات و صفات در نگاه قونوی

مفهوم وجود محض در عرفان قونوی

صدرالدین قونوی، در *مصباح الانس*، حق تعالی را «وجود محض» می‌داند که «لا اختلاف فيه»، یعنی فاقد هرگونه اختلاف و کثرت است. وجود محض، ذاتی است که از هرگونه اسم، رسم، وصف و اشاره مبراست و در مرتبه احدیت، عاری از هر قید و تعین است. این مفهوم، به مقام لاتعین ذات الهی اشاره دارد که فراتر از هرگونه محدودیت و کثرت قرار دارد.

«إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ» (سوره نجم: ۲۳، : «آن‌ها جز نام‌هایی نیستند که شما و پدرانتان آن‌ها را نامیده‌اید»).

این آیه شریفه از قرآن کریم، بر کثرت عناوین بشری و وحدت حقیقت الهی دلالت دارد. وجود محض، چونان اقیانوسی است که هیچ موجی از کثرت بر آن پدیدار نمی‌شود.

درنگ: وجود محض در نگاه قونوی، ذات الهی است که فاقد اسم، رسم، وصف و هرگونه قید و تعین بوده و در مرتبه احدیت، عاری از اختلاف است.

ویژگی‌های وجود محض

وجود محض، به دلیل بی‌تعینی، فاقد اسم، رسم، وصف و اشاره است. این ویژگی‌ها، ذات الهی را از هرگونه محدودیت و قید مبرا می‌کنند. عدم اشاره‌پذیری، به معنای آن است که ذات در مرتبه احدیت، فراتر از ادراک و تصور بشری قرار دارد و هیچ‌گونه کثرت یا اختلاف در آن راه ندارد.

این ویژگی‌ها، چونان پرده‌ای است که ذات الهی را از دیده‌های محدود مخلوقات پنهان می‌دارد و تنها عارفان با قلب‌های بیدار می‌توانند به سوی آن اشارتی یابند.

تمایز وجود محض و وجود تعینی

قونوی میان وجود محض و وجود تعینی تمایز قائل می‌شود. وجود محض، فاقد اختلاف و کثرت است، در حالی که وجود تعینی، شامل مراتب و تعینات وجودی است که از واحدیت تا افعال را در بر می‌گیرد. اسما و صفاتی مانند رحمان، رحیم و کریم، تعینات وجودی‌اند که در مراتب خلقت ظهور می‌یابند، اما وجود محض، فراتر از این تعینات قرار دارد.

این تمایز، چونان خطی است که میان بی‌کرانگی ذات و تجلیات آن در مراتب خلقت کشیده شده است. وجود محض، سرچشمه‌ای است که تعینات از آن جوشیده‌اند.

نقد تفسیر قیود در نگاه قونوی

قونوی قیود را منبع اختلافات می‌داند، اما این تفسیر نیازمند اصلاح است، زیرا قیود خود همان اختلافات و تعینات‌اند، نه صرفاً منشأ آن‌ها. قید، به معنای تعین و کثرت است که در مراتب وجودی ظهور می‌یابد، و نمی‌توان آن را تنها منشأ اختلاف دانست. این نقد، به اصلاح مفهومی در تبیین قیود و نقش آن‌ها در کثرت ظاهری اشاره دارد.

این نقد، چونان آینه‌ای است که خطای مفهومی را بازمی‌تاباند و راه را برای فهمی دقیق‌تر از رابطه ذات و تعینات هموار می‌سازد.

درنگ: قیود، خود تعینات و کثرت‌های ظاهری‌اند، نه صرفاً منشأ اختلافات. این اصلاح، به تبیین دقیق‌تر رابطه وجود محض و تعینات کمک می‌کند.

نقد عبارات قونوی

عبارات قونوی در *مصباح الانس*، به‌ویژه در تبیین «لا اختلاف فيه»، نیازمند نقد و بازنگری است. وی این عبارت را به وجود محض محدود می‌کند، در حالی که صفات الهی نیز مشمول وحدت‌اند و نمی‌توان آن‌ها را از ذات جدا دانست. این نقد، به جامعیت وحدت در ذات و صفات تأکید دارد و بر ضرورت تبیین دقیق‌تر این رابطه دلالت می‌کند.

این نقد، چونان قلمی است که خطاهای نگارش معرفتی را اصلاح می‌کند و متن حقیقت را به شکلی روشن‌تر می‌نگارد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به بررسی مفهوم وجود محض در نگاه قونوی، ویژگی‌های آن، تمایز وجود محض و تعینی، و نقد تفسیر قیود و عبارات وی پرداخت. وجود محض، ذات الهی است که فاقد هرگونه قید و اختلاف است، اما تعینات، تجلیات آن در مراتب خلقت‌اند. نقد قونوی، بر اصلاح مفهومی و جامعیت وحدت در ذات و صفات تأکید دارد. آیه شریفه «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ» مبنای قرآنی این دیدگاه است.

بخش چهارم: وحدت ذات و صفات در دیدگاه شیعه

وحدت ذات و صفات در اعتقاد شیعه

در دیدگاه شیعه، اسما و صفات الهی عین ذات‌اند و هیچ‌گونه اختلاف یا کثرتی میان آن‌ها وجود ندارد. این عينیت، به معنای وحدت وجودی ذات و تجلیات آن است که در مرتبه ذات، هیچ‌گونه جدایی یا تفاوت قابل تصور نیست. این دیدگاه، ریشه در توحید ناب اسلامی دارد و از هرگونه شائبه کثرت در ذات الهی پرهیز می‌کند.

این وحدت، چونان گوهری است که در دل ذات الهی می‌درخشد و تمامی تجلیات را در خود یکی می‌سازد. شیعه، با این اعتقاد، راه را بر هرگونه شبهه کثرت بسته است.

درنگ: در دیدگاه شیعه، اسما و صفات الهی عین ذات‌اند و هیچ‌گونه اختلاف یا کثرتی در مرتبه ذات وجود ندارد.

تفاوت به تعین مراتب ربوبی

تفاوت در اسما و صفات، ناشی از اختلاف نیست، بلکه به تعین مراتب ربوبی در ظرف تحصلات وجودی بازمی‌گردد. مراتب ربوبی، بستر ظهور اسما در قالب تعینات‌اند، و این تعینات، جلوه‌های ذات در مراتب خلقت هستند. بنابراین، کثرت ظاهری اسما، به مرتبه ظهور مربوط است، نه به حقیقت ذات.

این تفاوت، چونان رنگ‌های گوناگونی است که در آینه ذات الهی بازمی‌تابند، اما حقیقت نور، یکی و بی‌تغییر باقی می‌ماند.

مثال وحدت در شعر پارسی

شعر پارسی، با بیتی چون «ما و من نتیجه بیگانگی بود / صد دل به یکدیگر چون آشنا یکی است»، به وحدت ذات و تجلیات آن اشاره دارد. این بیت، نشان‌دهنده آن است که کثرت ظاهری، نتیجه بیگانگی است، اما در حقیقت، همه چیز در ذات الهی یکی است. آشنایی، نماد وحدت باطنی در برابر کثرت ظاهری است.

این شعر، چونان آوایی است که از دل عرفان پارسی برمی‌خیزد و حقیقت وحدت را در زبانی شاعرانه فریاد می‌زند.

نقد دیدگاه اهل سنت

اهل سنت، اسما و صفات را غیر ذات می‌دانند و ذات را چون قوطی خالی‌ای تصور می‌کنند که صفات در آن ریخته شده‌اند. این دیدگاه، به کثرت و جدایی صفات از ذات منجر می‌شود و با اصل توحید سازگار نیست. شیعه، با تأکید بر عينیت ذات و صفات، این مشکل را حل کرده و از شائبه کثرت پرهیز می‌نماید.

این نقد، چونان هشداری است که از افتادن در دام کثرت بازمی‌دارد و راه را به سوی توحید ناب هموار می‌سازد.

درنگ: دیدگاه اهل سنت، با جدایی اسما و صفات از ذات، به کثرت منجر می‌شود، اما شیعه، با تأکید بر عينیت، توحید ناب را حفظ می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به تبیین وحدت ذات و صفات در دیدگاه شیعه، تفاوت به تعین مراتب ربوبی، و نقد دیدگاه اهل سنت پرداخت. شیعه، با تأکید بر عينیت ذات و صفات، از کثرت پرهیز کرده و توحید ناب را حفظ می‌نماید. مثال شعر پارسی، وحدت باطنی را در برابر کثرت ظاهری به تصویر می‌کشد. این بخش، بر اهمیت وحدت وجودی در فهم حقیقت الهی تأکید دارد.

بخش پنجم: تبیین وحدت با تمثیلات و نقد مغالطات

تمایز اختلاف و تخلف

اختلاف، به معنای جایگزینی یک چیز با چیز دیگر است، مانند کاشت گندم و برداشت جو، در حالی که تخلف، به معنای انجام ندادن یا عدم نتیجه‌گیری است، مانند کاشت گندم و عدم برداشت آن. این تمایز، برای تبیین وحدت اسما و صفات ضروری است، زیرا اختلاف در مراتب تعینی است، نه در ذات الهی.

این تمایز، چونان خط‌کشی است که مرز میان کثرت ظاهری و وحدت باطنی را روشن می‌سازد و از مغالطه در فهم حقیقت جلوگیری می‌کند.

مثال کشاورزی

مثال «کما تزرع تحصد» (هرچه بکاری، درو می‌کنی)، وحدت فرآیند خلقت را نشان می‌دهد. اختلاف در محصول (گندم یا جو)، به کثرت ظاهری اشاره دارد، اما تخلف، به عدم نتیجه‌گیری مربوط است. این مثال، بر وحدت ذات و ظهورات آن در مراتب خلقت تأکید دارد.

این تمثیل، چونان تصویری است که نظام هماهنگ خلقت را به نمایش می‌گذارد و وحدت الهی را در دل کثرت ظاهری آشکار می‌سازد.

درنگ: مثال کشاورزی، با تمایز اختلاف و تخلف، وحدت ذات و ظهورات آن را در مراتب خلقت تبیین می‌کند.

مثال دست و انسان

دست انسان، عین انسان است، نه چیزی غیر از او. این مثال، وحدت ذات و تعینات را مجسم می‌کند. «من» در انسان، شامل دست، پا، چشم و همه اجزاست، و این اجزا، تعینات حقیقت واحد انسان‌اند. به همین سان، اسما و صفات الهی، تعینات ذات‌اند و عین آن هستند.

این تمثیل، چونان آینه‌ای است که وحدت حقیقت و تعینات را در سطح انسانی بازمی‌تاباند و راه را برای فهم وحدت الهی هموار می‌سازد.

نقد مثال دست

برخی معتقدند مثال دست، برای تبیین وحدت ذات و صفات کافی نیست، زیرا ممکن است به سوءتفاهم در تمایز عین و تعین منجر شود. این نقد، به پیچیدگی انتقال مفاهیم فلسفی اشاره دارد و بر ضرورت انتخاب مثال‌های دقیق‌تر تأکید می‌کند. با این حال، این مثال، با تبیین «من» به‌عنوان حقیقت واحد، همچنان ارزشمند است.

این نقد، چونان هشداری است که پژوهشگران را به دقت در انتخاب تمثیلات فرا می‌خواند تا از ابهام در فهم جلوگیری شود.

مثال پول

یک تومانی، ده تومانی و صد تومانی، همگی پول‌اند، اما با مقادیر متفاوت. این مثال، وحدت حقیقت (پول) و تنوع تعینات (مقادیر) را نشان می‌دهد. حقیقت پول، واحد است، اما تعینات آن، به صورت مقادیر مختلف ظهور می‌یابند. به همین سان، اسما و صفات الهی، تعینات ذات واحدند.

این تمثیل، چونان ترازویی است که وحدت حقیقت و کثرت ظاهری را وزن می‌کند و حقیقت وحدت را آشکار می‌سازد.

درنگ: مثال پول، با تبیین وحدت حقیقت و تنوع تعینات، وحدت ذات و اسما و صفات الهی را به شکلی روشن نشان می‌دهد.

مثال نور

نور مهتابی، خورشید و چراغ، همگی نورند، اما با مراتب متفاوت. این مثال، وحدت حقیقت نور و تنوع مراتب آن را تبیین می‌کند. مراتب مختلف، به کثرت مصداقی منجر نمی‌شوند، بلکه جلوه‌های یک حقیقت واحدند. به همین سان، اسما و صفات الهی، جلوه‌های ذات واحد در مراتب مختلف‌اند.

این تمثیل، چونان پرتوی است که از خورشید حقیقت ساطع شده و مراتب خلقت را روشن می‌سازد.

مغالطه مفهوم و مصداق

متکلمان، کثرت مفهومی اسما (مانند رحمان و کریم) را به کثرت مصداقی تعمیم داده‌اند، که این مغالطه به سوءتفاهم در وحدت ذات و صفات منجر شده است. مفاهیم اسما، متفاوت‌اند، اما مصداق آن‌ها، وجود واحد الهی است. نقد این مغالطه، برای اصلاح تبیین توحید ضروری است.

این مغالطه، چونان پرده‌ای است که حقیقت وحدت را پوشانده و نقد آن، چونان نسیمی است که این پرده را کنار می‌زند.

درنگ: مغالطه تعمیم کثرت مفهومی به مصداقی، به سوءتفاهم در وحدت ذات و صفات منجر شده و نقد آن، توحید را روشن می‌سازد.

دولت اسما

هر اسم الهی (مانند رحمان یا جبار)، با همه اسما عمل می‌کند، اما دولت (حاکمیت) آن با یکی از اسما در شرایط خاص ظهور می‌یابد. این مفهوم، به پویایی تجلیات الهی اشاره دارد و نشان می‌دهد که اسما به‌تنهایی عمل نمی‌کنند، بلکه در یک نظام هماهنگ، تحت دولت یک اسم، اثر می‌گذارند.

دولت اسما، چونان حکومتی است که در آن، همه وزرا با هم کار می‌کنند، اما در هر زمان، یکی از آن‌ها فرمانروایی می‌کند.

مثال خانواده

در یک خانواده، پدر و مادر با هم عمل می‌کنند، اما گاهی یکی از آن‌ها حاکم است. این مثال، وحدت و تنوع در عملکرد اسما را نشان می‌دهد. وحدت اسما، مانع از تفاوت در تأثیرات آن‌ها نیست، و دولت یک اسم، به معنای غیبت سایر اسما نیست.

این تمثیل، چونان تصویری است که هماهنگی اعضای یک خانواده را به نمایش می‌گذارد و نظام پویای اسما را تبیین می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، به تبیین وحدت ذات و صفات با تمثیلات کشاورزی، دست، پول، نور و خانواده، و نقد مغالطه مفهوم و مصداق پرداخت. تمایز اختلاف و تخلف، وحدت فرآیند خلقت را روشن می‌سازد، و تمثیلات، وحدت حقیقت و تنوع تعینات را مجسم می‌کنند. دولت اسما، پویایی تجلیات الهی را نشان می‌دهد. این بخش، بر ضرورت نقد مغالطات و تبیین دقیق توحید تأکید دارد.

بخش ششم: وحدت وجود و نقد تقسیم‌بندی‌های فلسفی

وحدت وجود و حقیقت

وجود، حقیقت و ثبوت، یک چیزند و تمایز آن‌ها صرفاً لفظی است. این وحدت، به بساطت ذات الهی اشاره دارد و هرگونه کثرت در حقیقت وجود را نفی می‌کند. تمایزات لفظی، نباید به کثرت مصداقی منجر شوند، زیرا وجود، حقیقتی واحد است که در مراتب مختلف ظهور می‌یابد.

این وحدت، چونان گوهری است که در دل حقیقت وجود می‌درخشد و هرگونه کثرت را به وحدت بازمی‌گرداند.

درنگ: وجود، حقیقت و ثبوت، یک چیزند و تمایز آن‌ها لفظی است. این وحدت، بساطت ذات الهی را نشان می‌دهد.

نقد لفاظی در فلسفه

عباراتی مانند «في الوجود موجود» یا «في ثبوته ثبوت مطلق الوجود»، به لفاظی و بازی با الفاظ می‌پردازند و از تبیین مصداقی و دقیق بازمی‌مانند. فلسفه، نیازمند تبیینی است که به جای بازی با الفاظ، حقیقت را به شکلی روشن و مجسم ارائه دهد.

این لفاظی، چونان غباری است که بر آینه فلسفه نشسته و نقد آن، چونان نسیمی است که این غبار را می‌زداید.

نقد تقسیم‌بندی واجب و ممکن

تقسیم‌بندی واجب الوجود و ممکن الوجود، نادرست است، زیرا به کثرت مصداقی در وجود منجر می‌شود. وجود، حقیقتی واحد است و تقسیمات، صرفاً مفهومی‌اند. خدا و خلق، هر دو وجودند، اما خدا حضور وجود است و خلق، حضور ظهور.

این نقد، چونان قلمی است که خطوط نادرست فلسفه سنتی را پاک می‌کند و حقیقت وحدت وجود را می‌نگارد.

درنگ: تقسیم‌بندی واجب و ممکن، به کثرت مصداقی منجر می‌شود و وجود را حقیقت واحدی می‌داند که در خدا و خلق ظهور می‌یابد.

خدا و خلق در وحدت وجود

خدا، حضور وجود است و خلق، حضور ظهور. این تمایز، به وحدت وجودی خدا و خلق اشاره دارد. خلق، ظهورات ذات الهی در مراتب‌اند و هیچ‌گاه از خدا جدا نبوده‌اند. این وحدت، به پیوستگی وجودی خدا و خلق دلالت دارد.

«كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (سوره رحمن: ۲۹، : «هر روز او در کاری است»).

این آیه شریفه از قرآن کریم، بر پویایی و حضور دائمی خدا در شئونات خلقت دلالت دارد و وحدت وجودی را به تصویر می‌کشد.

مثال عشق الهی

خلقت، نتیجه عشق ذاتی خدا به خودش است. این عشق، ذاتی و غیرمقتضی است و منشأ ظهور خلق در مراتب وجودی است. خدا، چونان عاشقی است که از شدت عشق به ذات خویش، خلق را آفریده تا تجلیات خویش را در آن‌ها ببیند.

این تمثیل، چونان آوایی است که از دل عرفان برمی‌خیزد و راز خلقت را در عشق الهی فاش می‌سازد.

تبیین ظهور خلق

خلق، مانند علمی است که با ریختن، کم نمی‌شود. ظهور خلق، از حقیقت ذات الهی کاسته نمی‌کند، بلکه آن را جلا می‌بخشد. خدا، چونان سرچشمه‌ای است که هرچه از آن می‌جوشد، از بی‌کرانگی‌اش نمی‌کاهد.

این تمثیل، چونان تصویری است که جامعیت ذات الهی را در ظهور خلقت به نمایش می‌گذارد.

نقد خدای متکلمان

خدای متکلمان، که واجب الوجود نامیده می‌شود، خدایی تکه‌ای و منفصل از خلق است. این دیدگاه، خدا را محدود و بی‌مخلوق می‌داند، در حالی که خدا با خلق در وحدت وجودی است و بدون مخلوق، خدا نیست.

این نقد، چونان هشداری است که از تصور خدایی محدود و منفصل بازمی‌دارد و حقیقت وحدت وجود را آشکار می‌سازد.

درنگ: خدای متکلمان، خدایی محدود و منفصل است، اما خدا با خلق در وحدت وجودی است و بدون مخلوق، خدا نیست.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، به تبیین وحدت وجود، نقد تقسیم‌بندی‌های فلسفی، و رابطه خدا و خلق پرداخت. وجود، حقیقتی واحد است و تقسیمات واجب و ممکن، مفهومی‌اند. خدا، حضور وجود و خلق، حضور ظهور است. تمثیلات عشق الهی و علم، وحدت و جامعیت ذات را نشان می‌دهند. نقد خدای متکلمان، بر ضرورت بازنگری در توحید تأکید دارد. آیه شریفه «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» مبنای قرآنی این دیدگاه است.

بخش هفتم: اهمیت فلسفه در اصول و فقاهت

نقد کفایه آخوند

آخوند خراسانی در *کفایه الاصول*، به دلیل ضعف در مبانی فلسفی، نتوانست وحدت اسما و ذات را به‌خوبی تبیین کند. این مشکل، ناشی از فقدان فلسفه قوی است که به ضعف در تبیین اصول و مسائل کلامی منجر شده است.

این نقد، چونان آینه‌ای است که کاستی‌های معرفتی را بازمی‌تاباند و ضرورت فلسفه را در اصول نمایان می‌سازد.

اهمیت فلسفه در اصول

اصول قوی، نیازمند فلسفه و منطق محکم است. فلسفه، زیربنای استدلال‌های اصولی و فقهی است و بدون آن، تبیینات به سطح عاميانه تنزل می‌یابد. فهم عمیق فلسفی، به اصول و فقاهت عمق و جامعیت می‌بخشد.

فلسفه، چونان ستونی است که بنای اصول و فقاهت بر آن استوار می‌شود و بدون آن، این بنا فرو می‌ریزد.

درنگ: فلسفه، زیربنای اصول و فقاهت است و بدون آن، تبیینات به سطح عاميانه محدود می‌شوند.

ضعف فقهای بدون فلسفه

فقهای فاقد فلسفه، تنها مسأله‌گو هستند و فقیه کامل به شمار نمی‌آیند. فلسفه، به فقیه عمق و جامعیت می‌بخشد و او را از سطح ظاهری فقه به سوی فهمی عمیق‌تر هدایت می‌کند.

این ضعف، چونان سایه‌ای است که بر فقاهت بدون فلسفه افتاده و از درخشش آن کاسته است.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، به اهمیت فلسفه در اصول و فقاهت، نقد ضعف آخوند در *کفایه*، و کاستی‌های فقهای بدون فلسفه پرداخت. فلسفه، زیربنای استدلال‌های اصولی و فقهی است و بدون آن، فقاهت به سطح عاميانه تنزل می‌یابد. این بخش، بر ضرورت تقویت مبانی فلسفی در حوزه‌های علمی تأکید دارد.

بخش هشتم: نقش منابع دینی در معرفت الهی

اهمیت صحیفه سجادیه

صحیفه سجادیه، کتاب معرفت و منبع تجلیات الهی است. مطالعه مداوم آن، معرفت عرفانی را تقویت می‌کند و انسان را به سوی فهم عمیق‌تر حقایق الهی هدایت می‌نماید.

صحیفه، چونان چشمه‌ای است که از آن، معرفت و عشق الهی می‌جوشد و قلب طالبان حقیقت را سیراب می‌سازد.

درنگ: صحیفه سجادیه، کتاب معرفت است که با مطالعه مداوم، انسان را به سوی فهم عمیق‌تر حقایق الهی هدایت می‌کند.

اهمیت نهج‌البلاغه

نهج‌البلاغه، غیرت و شجاعت دینی را برمی‌انگیزد و انسان را از خودخواهی، بی‌تفاوتی و بی‌رحمی بازمی‌دارد. این کتاب، حتی برای ملحدان، نیروی محرکه‌ای برای تحول اخلاقی است و تأثیر آن، فراتر از ایمان دینی است.

نهج‌البلاغه، چونان آتشی است که در دل‌ها شعله می‌کشد و غیرت و شجاعت را بیدار می‌سازد.

ارتباط قرآن کریم، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه

قرآن کریم، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه، مکمل یکدیگرند و باید با هم مطالعه شوند. قرآن، صفا می‌آورد؛ نهج‌البلاغه، غیرت؛ و صحیفه، معرفت. این سه کتاب، نظام معرفتی و اخلاقی جامعی ارائه می‌دهند که انسان را از گمراهی و خودخواهی حفظ می‌کند.

این سه کتاب، چونان سه ستاره درخشان‌اند که آسمان معرفت را روشن می‌کنند و راه هدایت را نشان می‌دهند.

نقد برداشت جنسیتی

برخی، نهج‌البلاغه را اخ (برادر) و صحیفه را اخت (خواهر) می‌دانند، اما این برداشت نادرست است. هر دو کتاب، در مقام معرفتی برابرند و نباید با تعابیر جنسیتی تفسیر شوند.

این نقد، چونان هشداری است که از تفاسیر نادرست بازمی‌دارد و بر برابری معرفتی این دو کتاب تأکید می‌کند.

تأثیر مداوم سه کتاب

مطالعه مداوم قرآن کریم، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه، انسان را از گمراهی، خودخواهی و دنیاطلبی حفظ می‌کند. این مطالعه، به ایثار، صفا و عشق الهی منجر می‌شود و انسان را به سوی تحول معنوی هدایت می‌نماید. تأثیر این کتاب‌ها، تدریجی اما عمیق است، مانند بخاری که به‌آرامی گرما می‌بخشد.

این تأثیر، چونان بارانی است که به تدریج زمین دل را سیراب کرده و گل‌های معرفت را در آن می‌رویاند.

درنگ: مطالعه مداوم قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه، انسان را از گمراهی حفظ کرده و به سوی صفا، غیرت و معرفت هدایت می‌کند.

جمع‌بندی بخش هشتم

بخش هشتم، به نقش قرآن کریم، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه در معرفت الهی پرداخت. این سه کتاب، مکمل یکدیگرند و مطالعه مداوم آن‌ها، انسان را به سوی صفا، غیرت و معرفت هدایت می‌کند. نقد برداشت جنسیتی، بر برابری معرفتی این کتاب‌ها تأکید دارد. این بخش، اهمیت منابع دینی را در تعمیق معرفت و تحول اخلاقی برجسته می‌سازد.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نهایی

کتاب حاضر، با بازنویسی درس‌گفتار شماره ۱۶۷ آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به تبیین عمیق مفاهیم عرفانی و فلسفی در باب وجود محض، وحدت ذات و صفات الهی، نقد رویکردهای فلسفی و کلامی، و نقش منابع دینی در معرفت الهی پرداخت. اصل محوری این اثر، وحدت ذات و اسما و صفات است که در مرتبه ذات، عینین و فاقد هرگونه اختلاف یا تخلف‌اند. قونوی، وجود محض را فاقد قید و تعین می‌داند، اما نقد متن بر جامعیت وحدت در ذات و صفات تأکید دارد.

نقدهای مطرح‌شده بر متکلمان، فلاسفه و عرفا، ضرورت بازنگری در روش‌شناسی و تقویت مبانی فلسفی را نشان می‌دهد. تمثیلات کشاورزی، دست، پول، نور و خانواده، وحدت حقیقت و تنوع تعینات را مجسم کردند. آیات قرآن کریم، مانند «إن هي إلا أسماء» و «كل يوم هو في شأن»، مبانی قرآنی این دیدگاه‌اند. قرآن کریم، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه، نظام معرفتی و اخلاقی جامعی ارائه می‌دهند که انسان را از گمراهی حفظ می‌کند.

این اثر، چونان گنجینه‌ای است که رازهای معرفت الهی را برای طالبان حقیقت گشوده و با زبانی فاخر و علمی، به تعمیق فهم عرفانی و فلسفی یاری می‌رساند.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، وجود محض به چه معناست؟

2. طبق درسگفتار، چرا قیود منبع اختلافات دانسته شده‌اند؟

3. بر اساس درسگفتار، دیدگاه شیعه درباره اسما و صفات الهی چیست؟

4. درسگفتار چه تفاوتی بین اختلاف و تخلف قائل شده است؟

5. طبق درسگفتار، چرا مفهوم واجب الوجود و ممکن الوجود رد شده است؟

6. درسگفتار بیان می‌کند که اسما و صفات الهی عین ذات خداوند هستند.

7. طبق درسگفتار، اختلاف در اسما و صفات الهی به معنای کثرت در مصداق است.

8. بر اساس درسگفتار، وجود محض فاقد هرگونه قید و اطلاق است.

9. درسگفتار معتقد است که مخلوقات فاقد هرگونه وجود واقعی هستند.

10. طبق درسگفتار، تمام مخلوقات ظهورات فیض الهی هستند.

11. طبق درسگفتار، چرا وجود محض فاقد اختلاف است؟

12. تفاوت اختلاف و تخلف در درسگفتار چیست؟

13. چرا درسگفتار مفهوم واجب الوجود و ممکن الوجود را رد می‌کند؟

14. بر اساس درسگفتار، چرا اسما و صفات الهی عین ذات هستند؟

15. درسگفتار چگونه کثرت در مخلوقات را توضیح می‌دهد؟

پاسخنامه

1. وجودی که فاقد هرگونه قید، اسم یا وصف است.

2. زیرا قیود همان اختلافات و تعینات هستند.

3. اسما و صفات عین ذات الهی هستند.

4. اختلاف به معنای تفاوت در نتیجه است، تخلف به معنای عدم انجام است.

5. زیرا این مفاهیم وجود را به تکه‌های جداگانه تقسیم می‌کنند.

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا وجود محض فاقد هرگونه قید، اسم یا وصف است که موجب اختلاف می‌شود.

12. اختلاف به معنای تفاوت در نتیجه (مانند گندم و جو) و تخلف به معنای عدم انجام است.

13. زیرا این مفاهیم وجود را به تکه‌های جداگانه تقسیم می‌کنند، در حالی که وجود یکی است.

14. زیرا اسما و صفات تعینات ذات الهی‌اند و هیچ اختلافی با ذات ندارند.

15. کثرت در مخلوقات ناشی از تعینات و مراتب ظهور است، نه کثرت در مصداق.

فوتر بهینه‌شده