متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷۰)
مقدمه
این اثر، بازنویسی و تدوین علمی درسگفتار شماره ۱۷۰ از سلسله مباحث عرفانی و فلسفی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در شرح کتاب شریف مصباح الانس است که در تاریخ ۱۲/۸/۱۳۹۱ هجری شمسی ارائه شده است. موضوع محوری این جلسه، تبیین برهان اول در اثبات اصل «لا اختلاف فی» در وجود الحق، یعنی وحدت و بساطت مطلق ذات الهی و نفی هرگونه کثرت یا تمایز در آن است.
بخش نخست: مبانی برهان وحدت ذات
اصل «لا اختلاف فی»: بنیاد وحدت الهی
برهان اول، به اثبات این اصل بنیادین میپردازد که وجود الحق، یعنی ذات الهی، فاقد هرگونه اختلاف یا کثرت است و در آن، هیچ تعین یا تمایزی راه ندارد. این اصل، که با عبارت «لا اختلاف فی» تبیین میشود، ریشه در عرفان نظری و فلسفه اسلامی دارد و وحدت مطلق ذات حق تعالی را به مثابه حقیقت بسیط و بیقید تأیید میکند.
این برهان، به مثابه مشعلی است که تاریکیهای کثرت ظاهری را میزداید و حقیقت یگانه وجود را آشکار میسازد. وحدت ذات الهی، نهتنها از منظر عرفانی، بلکه در چارچوب فلسفی نیز، مبنای شناخت نظام هستی است، زیرا هرگونه کثرت یا اختلاف، در برابر این حقیقت مطلق، به سایهای بیمقدار بدل میشود.
درنگ: اصل «لا اختلاف فی» وحدت مطلق ذات الهی را تأیید میکند، که هیچ کثرت یا تمایزی در آن راه ندارد. |
چهار فرض ممکن برای اختلاف در وجود
برای بررسی امکان اختلاف در وجود الحق، چهار فرض ممکن مطرح میشود: اختلاف یا از حیث عدم است، یا معدوم، یا موجود، یا وجود مقید. این تقسیمبندی، رویکردی منطقی و جامع ارائه میدهد که تمامی احتمالات نظری را در بر میگیرد و مبنای استدلال برهان اول را تشکیل میدهد.
این چهار فرض، به مثابه چهار مسیر در برابر جوینده حقیقت قرار دارند، که هریک با کاوش دقیق، به نفی کثرت و تأیید وحدت وجود رهنمون میشود. این تقسیمبندی، نشاندهنده دقت فلسفی و عرفانی در مواجهه با پرسشهای بنیادین معرفتی است.
روششناسی برهان: نفی کثرت با استدلال
روششناسی این برهان، مبتنی بر رد فرضهای ممکن برای اختلاف و اثبات بساطت ذات الهی است. با بررسی هریک از چهار فرض، نشان داده میشود که هیچیک نمیتوانند مبنای اختلاف در وجود الحق باشند، و در نتیجه، وحدت مطلق ذات الهی تأیید میگردد.
این روش، به مثابه مهندسی دقیق معرفتی است که با حذف احتمالات نادرست، بنای مستحکم وحدت الهی را برمیافرازد. هر فرض، به مثابه سنگی است که در ترازوی عقل سنجیده شده و با معیار حقیقت، مردود میگردد.
بخش دوم: نقد و بررسی فرضهای اختلاف
بطلان فرض اول و دوم: عدم و معدوم
دو فرض نخست، یعنی عدم و معدوم، به دلیل فقدان اثرگذاری («لا یوثران») نمیتوانند مبنای اختلاف در وجود الحق باشند. عدم، به معنای نیستی مطلق، و معدوم، به معنای چیزی که وجود نداشته، هر دو فاقد واقعیت وجودیاند و نمیتوانند در ذات الهی، که وجود محض است، نقشی ایفا کنند یا اختلافی ایجاد کنند.
عدم و معدوم، به مثابه سایههایی هستند که در برابر نور وجود مطلق، هیچگونه حقیقتی ندارند. این دو مفهوم، در برابر ذات الهی که سرچشمه همه هستی است، به خاموشی میگرایند و هیچ اثری از خود بر جای نمیگذارند.
درنگ: عدم و معدوم، به دلیل فقدان اثرگذاری، نمیتوانند مبنای اختلاف در وجود الحق باشند. |
تمایز عدم و معدوم: تحلیل مفهومی
عدم، مفهومی جامد و کلی است، در حالی که معدوم، مفهومی مشتق و به معنای چیزی است که وجود نداشته است. با این حال، هر دو فاقد اثرگذاری در وجود هستند و نمیتوانند در ذات الهی، که وجودی بسیط و مطلق است، اختلافی ایجاد کنند.
این تمایز، به مثابه دو شاخه از یک درخت خشکیده است که هیچیک بارور نمیشوند. هرچند در زبان فلسفی، تفاوتهای لفظی میان این دو مفهوم وجود دارد، اما در برابر حقیقت وجود الهی، هر دو بیمعنا و بیاثرند.
تصحیح خطای نگارشی در متن اصلی
در متن اصلی، عبارت «لانهما لا یوثران» به اشتباه «لانهما لا توثران» نقل شده است. همچنین، ضبط نادرست «لانهما» به جای «لانه» در برخی نسخهها مشاهده میشود. این خطاها، ضرورت دقت در نقل عبارات تخصصی را برجسته میکند.
تصحیح این خطاها، به مثابه صیقل دادن آینهای است که حقیقت استدلال را روشنتر میسازد. حفظ اصالت متن و جلوگیری از سوءتفاهم، از وظایف بنیادین در بازنویسی علمی است.
اصل فلسفی «عدم المعلول لعدم العلة»
فلاسفه با اصل «عدم المعلول لعدم العلة» نشان میدهند که عدم، به دلیل فقدان وجود، نمیتواند علتی برای هیچ معلولی باشد. معنای این اصل، «عدم التأثیر» است، یعنی عدم فاقد هرگونه اثرگذاری است و نمیتواند تأثیری مثبت یا منفی بر جای بگذارد.
این اصل، به مثابه ستونی است که بنای استدلال فلسفی بر آن استوار است. عدم، چونان خلأیی است که هیچچیز از آن برنمیخیزد و هیچ اثری بر جای نمیگذارد.
مثال خورشید و آفتاب
برای تبیین این اصل، مثالی ملموس ارائه میشود: وقتی خورشید غایب باشد، آفتاب نیست، اما این به معنای اثرگذاری «بیآفتابی» نیست، بلکه صرفاً عدم معلول (آفتاب) به دلیل عدم علت (خورشید) است. این مثال، رابطه میان علت و معلول را به شکلی عینی و قابل فهم نشان میدهد.
این تمثیل، به مثابه نقشی بر آب است که حقیقت عدم اثرگذاری را در برابر چشمان ذهن ترسیم میکند. فقدان خورشید، تنها به غیاب نور میانجامد، نه به ظهور تاریکی به عنوان موجودی مستقل.
لام مجازی در اصل فلسفی
لام در عبارت «عدم المعلول لعدم العلة» لام مجازی است، به معنای نتیجه یا جزا، نه لام علّی. این تبیین، از تفسیر نادرست جلوگیری میکند و کاربرد دقیق لام را در استدلال فلسفی روشن میسازد.
لام مجازی، به مثابه پلی است که نتیجه منطقی را به مقدمه پیوند میدهد. این لام، نه علّیت، بلکه پیامد منطقی غیاب علت را نشان میدهد.
شاهد حدیثی برای لام مجازی
حدیث شریف «لدوا للموت و ابنوا للخراب» (به دنیا بیاورید برای مرگ، و بسازید برای خرابی) شاهد روشنی بر کاربرد لام مجازی است. در این حدیث، لام به نتیجه نهایی (مرگ و خرابی) اشاره دارد، نه هدف اولیه.
این حدیث، به مثابه گواهی از گنجینه معارف دینی است که حقیقت لام مجازی را تأیید میکند. مرگ و خرابی، نتایج ناگزیر زندگی و بناست، نه مقصود اصلی آن.
تمایز سببیت فاعلی و غایی
در عبارت «لدوا للموت»، تولد برای زندگی است (سبب فاعلی)، اما نتیجه آن مرگ است (غایت). این تمایز، بین هدف اولیه (فاعلیت) و نتیجه نهایی (غایت) را روشن میکند و پیچیدگی استدلال را نشان میدهد.
این تمایز، به مثابه دو بال است که پرواز معرفت را در آسمان حقیقت ممکن میسازد. فاعلیت، به نیت آغازین اشاره دارد، و غایت، به فرجام ناگزیر.
درنگ: لام مجازی در «عدم المعلول لعدم العلة» به نتیجه منطقی اشاره دارد، نه علّیت، و حدیث «لدوا للموت» آن را تأیید میکند. |
بخش سوم: نقد فرض سوم: موجود
بطلان فرض موجود به عنوان مبنای اختلاف
فرض سوم، یعنی موجود، نیز نمیتواند مبنای اختلاف در وجود الحق باشد، زیرا موجودیت آن وابسته به وجود است و نمیتواند علت وجود باشد. موجود، به عنوان معلول وجود، فاقد استقلال وجودی است و نمیتواند در ذات الهی، که علتالعلل است، اختلافی ایجاد کند.
موجود، به مثابه انعکاسی است در آینه وجود، که بدون نور وجود، هیچ حقیقتی ندارد. این مفهوم، در برابر ذات الهی که مبدأ همه هستی است، به سایهای بیمقدار بدل میشود.
نقد دیدگاه متکلمان درباره موجود
متکلمان، مانند ابوالحسن و ابوالحسین، موجود را صفت وجود یا جوهر مستقل میدانند، اما این دیدگاه نادرست است. موجود، مفهومی ذهنی و انتزاعی است که از حقیقت وجود خارجی مشتق شده و نمیتواند صفت یا جوهر مستقلی باشد.
این دیدگاه، به مثابه بنایی است که بر پایهای سست نهاده شده و در برابر طوفان حقیقت وحدت الهی فرو میریزد. متکلمان، با تمرکز بر مفاهیم ذهنی، از حقیقت وجود محض غافل میمانند.
دیدگاه عرفا در رد صفت بودن موجود
عرفا تأکید دارند که موجود، نه صفت وجود است و نه صفت موجود، بلکه صرفاً انتزاعی ذهنی از حقیقت وجود است. این دیدگاه، برتری عرفان را در فهم حقیقت وجود نشان میدهد، که فراتر از تعینات ذهنی است.
عرفا، به مثابه دریانوردانی هستند که در اقیانوس وجود محض سیر میکنند و از جزایر مفاهیم ذهنی درمیگذرند. موجود، در نگاه ایشان، تنها سایهای از حقیقت وجود است.
درنگ: موجود، مفهومی انتزاعی و ذهنی است و نمیتواند مبنای اختلاف در وجود الحق باشد. عرفا آن را صفت یا جوهر نمیدانند. |
واجبالوجود و موجودیت بالذات
هر چیزی که موجودیتش به غیر وابسته باشد، واجبالوجود نیست. واجبالوجود، تنها ذات حق تعالی است که موجودیتش بالذات و قائم به خود است. این اصل، وحدت وجود الهی را منحصر به ذات حق میداند.
واجبالوجود، به مثابه خورشیدی است که نورش از خود اوست، در حالی که موجودات دیگر، چونان ستارگانیاند که نورشان از او بازتاب مییابد. این تمایز، حقیقت یگانگی ذات الهی را روشن میسازد.
نقد تقسیمبندی واجبالوجود
تقسیمبندی وجود به واجبالوجود و غیر آن، از منظر عرفانی نادرست است، زیرا تنها یک وجود حقیقی، یعنی وجود الحق، وجود دارد. موجودات دیگر، ظهورات و مظاهر این وجود یگانهاند و فاقد استقلال وجودیاند.
این دیدگاه، به مثابه نوری است که کثرت ظاهری را در خود ذوب میکند و وحدت باطنی وجود را آشکار میسازد. عرفان، با نفی کثرت، همه هستی را در پرتو وجود حق متجلی میبیند.
ظهورات وجود: وابستگی موجودات به حق
موجودات، ظهورات وجود حقاند و هیچ وجود مستقلی ندارند. این اصل، وابستگی وجودی همه مخلوقات به ذات الهی را تبیین میکند و هرگونه کثرت حقیقی را نفی مینماید.
موجودات، به مثابه امواجی هستند که از اقیانوس بیکران وجود حق برمیخیزند و در آن فرومیروند. بدون این اقیانوس، هیچ موجی حقیقتی نخواهد داشت.
بخش چهارم: نقد فرض چهارم: وجود مقید
بطلان وجود مقید به عنوان مبنای اختلاف
فرض چهارم، یعنی وجود مقید، نیز نمیتواند مبنای اختلاف در وجود الحق باشد. وجود مقید، مفهومی اعتباری و ذهنی است که با قیود ذهنی محدود شده و نمیتواند در ذات الهی، که فراتر از هر قید و تعینی است، اختلافی ایجاد کند.
وجود مقید، به مثابه جویباری است که از سرچشمه وجود مطلق جدا شده و با قیود ذهنی، محدود گشته است. این جویبار، هرگز نمیتواند در اقیانوس بیکران ذات الهی موجی از اختلاف بیافریند.
رابطه مطلق و مقید: وابستگی وجودی
وقتی مطلق (وجود) زایل شود، مقید (موجود) نیز زایل میشود، زیرا مقید همواره تابع مطلق است. این اصل، وابستگی وجود مقید به وجود مطلق را نشان میدهد و هرگونه استقلال برای مقید را نفی میکند.
این رابطه، به مثابه پیوند میان ریشه و شاخه است: بدون ریشه وجود مطلق، شاخه مقید هیچ حیاتی نخواهد داشت. مقید، تنها در سایه مطلق معنا مییابد.
درنگ: وجود مقید، مفهومی اعتباری است و نمیتواند در ذات الهی اختلافی ایجاد کند. مقید تابع مطلق است. |
تقسیم معنوی وجود و موجود
تقسیم وجود و موجود، تقسیم معنوی است، نه حقیقی، زیرا هر دو به یک حقیقت وجودی اشاره دارند. این تقسیم، تنها در حوزه مفاهیم ذهنی معنا دارد و در عالم خارج، وجود و موجود یکیاند.
این تقسیم، به مثابه خطوطی است که بر سطح آب کشیده میشود: ظاهری و غیرحقیقی. در حقیقت، تنها یک وجود یگانه است که همه تعینات را در خود جای داده است.
اشتراک معنوی وجود و موجود
وجود و موجود، اشتراک معنوی دارند، نه لفظی، زیرا هر دو به یک حقیقت وجودی اشاره میکنند. اشتراک لفظی، که به تفاوت در الفاظ محدود میشود، در برابر اشتراک معنوی، که به وحدت در حقیقت اشاره دارد، بیمعناست.
این اشتراک، به مثابه دو نام برای یک حقیقت است، چونان زید و عمرو که هر دو به انسانیت واحدی اشاره دارند. وجود و موجود، در حقیقت، دو وجه از یک گوهرند.
بخش پنجم: نقد دیدگاههای فلسفی و کلامی
نقد دیدگاه متکلمان درباره عینیت وجود و موجود
متکلمان، مانند ابوالحسن و ابوالحسین، معتقدند که وجود و موجود عینیاند، اما این دیدگاه نادرست است. وجود، حقیقتی عینی و خارجی است، در حالی که موجود، مفهومی ذهنی است که از وجود انتزاع میشود.
این دیدگاه، به مثابه آمیختن نور و سایه است: وجود، نور حقیقت است، و موجود، سایهای ذهنی که از آن برمیخیزد. متکلمان، با این آمیختگی، از حقیقت وجود دور میمانند.
دیدگاه فیلسوف درباره وجود و موجود
فیلسوف معتقد است که در واجبالوجود، وجود و موجود عینیاند، اما در غیر واجبالوجود، وجود زاید بر موجود است. این دیدگاه، تمایز میان واجبالوجود و ممکنالوجود را در رابطه وجود و موجود نشان میدهد.
این تمایز، به مثابه دو منظر است که یکی به قله وحدت الهی مینگرد و دیگری به دامنههای کثرت ممکنات. در واجبالوجود، وجود و ذات یکی است، اما در ممکنات، وجود از ذات جداست.
نقد دیدگاه حکیم
دیدگاه حکیم، که وجود و موجود را در واجبالوجود یکی میداند، از منظر عرفانی مورد نقد قرار میگیرد. عرفان، با تأکید بر وحدت مطلق، از تمایزات فلسفی فراتر میرود و وجود را فراتر از هر تعینی میبیند.
این نقد، به مثابه دعوتی است به سوی افقهای وسیعتر معرفت، جایی که عرفان، با شهود حقیقت، از تنگناهای فلسفه درمیگذرد. حکیم، در چارچوب عقل محصور است، اما عارف، در بیکران وجود سیر میکند.
نقد سببیت اعتباری
اگر وجود و موجود یکی باشند، سببیت میان آنها اعتباری میشود و فاقد حقیقت است. این نقد، به محدودیت دیدگاههایی اشاره دارد که وجود و موجود را یکسان میدانند.
سببیت اعتباری، به مثابه خطی است که بر شنهای ساحل کشیده میشود: ظاهری و ناپایدار. حقیقت سببیت، در وحدت وجود الهی است، نه در تعینات ذهنی.
درنگ: وجود و موجود در واجبالوجود عینیاند، اما در ممکنات، وجود زاید بر موجود است. عرفان، از این تمایزات فراتر میرود. |
بخش ششم: نقد روشهای استدلالی غیرعلمی
نقد استدلال مبتنی بر بداهت
استناد به «بداهة الصبيان و المجانین و الحیوان» (بدیهی برای کودکان، دیوانگان، و حیوانات) به عنوان دلیل، فاقد قوت علمی و روششناختی است. این نوع استدلال، به جای ارائه برهان منطقی، به تمسخر و تحقیر متوسل میشود و از استانداردهای علمی فاصله دارد.
این رویکرد، به مثابه چوبی است که به جای روشن کردن آتش معرفت، دود تعصب و تحقیر برمیافروزد. استدلال علمی، باید بر پایه عقل و منطق استوار باشد، نه بر ادعاهای غیرمستند.
مثال ابنسینا و شکل حماری
ابنسینا، با مثال «شکل حماری»، نشان میدهد که الاغ مسیر مستقیم را به دلیل نزدیکی انتخاب میکند، اما این فهم بدیهی، دلیل علمی نیست. او بر ضرورت ارائه برهان هندسی یا عقلی تأکید دارد و بداهت را کافی نمیداند.
این مثال، به مثابه آینهای است که ضعف بداهت را در برابر نور استدلال عقلی نشان میدهد. ابنسینا، با این روششناسی، فلسفه را به سوی قلههای دقت علمی هدایت میکند.
نقد فرهنگ خشونت در استدلال
استفاده از زبان خشن و تحقیرآمیز در استدلال، نشاندهنده ضعف تربیتی و علمی است. این رویکرد، به جای اقناع، به تنش و نزاع منجر میشود و از حقیقتجویی فاصله دارد.
این فرهنگ، به مثابه طوفانی است که خاکستر تعصب را برمیانگیزد و دیدگان حقیقتجو را تیره میکند. گفتوگوی علمی، باید با ادب و احترام همراه باشد.
درنگ: استدلال مبتنی بر بداهت یا زبان تحقیرآمیز، فاقد قوت علمی است. برهان عقلی، بنیاد حقیقتجویی است. |
نقد تحقیر کودکان و زنان
قرار دادن کودکان در کنار دیوانگان و حیوانات، و تحقیر زنان، نشاندهنده ضعف فرهنگی و تربیتی است. این رویکرد، نهتنها غیرعلمی است، بلکه به تضعیف جایگاه علم در جامعه منجر میشود.
این تحقیر، به مثابه خاری است که در باغ معرفت میروید و دستان جویندگان را میآزارد. علم، باید با احترام به همه انسانها، راه هدایت را هموار کند.
دفاع از توانایی کودکان امروزی
کودکان امروزی، به دلیل زکاوت و آگاهی، از بسیاری بزرگسالان پیشین تواناترند و نباید تحقیر شوند. این دفاع، نشاندهنده تغییر نگرش به تواناییهای نسل جدید و نقد پیشداوریهای سنتی است.
کودکان امروز، به مثابه نهالهایی هستند که در خاک دانش بارور شدهاند و میوههای معرفت میدهند. احترام به آنها، احترام به آینده علم است.
نقد فمینیسم افراطی
تحقیر زنان در گذشته، به واکنشهای افراطی فمینیستی منجر شده که مردان را نفی میکنند. این نقد، به ریشههای فرهنگی فمینیسم افراطی اشاره دارد که نتیجه تحقیر تاریخی زنان است.
این واکنشها، به مثابه طوفانی هستند که از ستمهای گذشته برمیخیزد. گفتوگوی علمی، باید از تعصبات جنسیتی فاصله بگیرد و بر برابری و احترام تأکید کند.
بخش هفتم: نقد فرهنگ جدلی در علم
نقد جدل و منازعات غیرعلمی
جدل و منازعات غیرعلمی میان علما، مانع دستیابی به حقیقت است و از روش تحقیق علمی فاصله دارد. این فرهنگ، به جای همکاری و گفتوگوی سازنده، به رقابت مخرب و تخریب یکدیگر میانجامد.
جدل، به مثابه غباری است که بر آینه حقیقت مینشیند و آن را تیره میکند. علم، نیازمند محیطی است که در آن تبادل نظر و همکاری برای کشف حقیقت اولویت داشته باشد.
نقد لفاظی متکلمان
مباحث متکلمان، اغلب به لفاظی و بحثهای غیرحلکننده محدود است و فاقد اساس محکم فلسفی است. این نقد، به ضعف روششناختی متکلمان در برابر عرفان و فلسفه اشاره دارد.
لفاظی، به مثابه حبابی است که در سطح آب معرفت میدرخشد، اما با نسیمی از حقیقت میترکد. عرفان و فلسفه، با عمق و استحکام، از این سطحینگری فراتر میروند.
محدودیت بحثهای لفظی
بحثهای لفظی پیرامون وجود، عدم، موجود، و معدوم، مسائل را حل نمیکنند و بیشتر به سردرگمی منجر میشوند. این محدودیت، نتیجه تمرکز بر مفاهیم ذهنی به جای حقیقت عینی وجود است.
این بحثها، به مثابه پیچوتابهایی در کوچههای تنگ ذهناند که هرگز به دریای حقیقت نمیرسند. عرفان، با شهود وجود محض، از این پیچیدگیها رهایی مییابد.
درنگ: جدل و لفاظی، مانع حقیقتجویی است. علم، نیازمند همکاری و استدلال عمیق است. |
تأکید بر عینیت فلسفه
فلسفه باید عینی و مبتنی بر واقعیت باشد، نه صرفاً ذهنی و مفهومی. این اصل، فلسفه را از جدلهای زبانی متمایز میکند و آن را به سوی حقیقت عینی هدایت میکند.
فلسفه عینی، به مثابه پلی است که از جزیره ذهن به سرزمین حقیقت میرسد. بدون این عینیت، فلسفه به بازی با کلمات فرومیکاهد.
اصل موضوعی در استدلال
برخی استدلالها به اصل موضوعی («بین فی موضعه») ارجاع میدهند که در جای خود اثبات شده است. این روش، استفاده از پیشفرضهای اثباتشده را در استدلال نشان میدهد.
این اصل، به مثابه پایهای است که بنای استدلال بر آن استوار میشود. ارجاع به اصول اثباتشده، روشی متداول در فلسفه برای جلوگیری از تکرار است.
بخش هشتم: جمعبندی و نتیجهگیری
این اثر، با بازنویسی درسگفتار شماره ۱۷۰ آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین برهان اول در اثبات اصل «لا اختلاف فی» در وجود الحق پرداخته است. این برهان، با رد چهار فرض ممکن برای اختلاف (عدم، معدوم، موجود، و وجود مقید)، وحدت و بساطت مطلق ذات الهی را تأیید میکند. نقد استدلالهای غیرعلمی، مانند تکیه بر بداهت یا جدل، و تأکید بر براهین عقلی، از محورهای اصلی این بحث است.
تمایز میان مفاهیم عدم، معدوم، موجود، و وجود مقید، و نقد دیدگاههای متکلمان و فلاسفه، عمق تحلیل عرفانی و فلسفی را نشان میدهد. عرفان، با تأکید بر وجود محض و نفی تعینات ذهنی، از محدودیتهای فلسفه و کلام فراتر میرود. نقد فرهنگ جدلی و تحقیرآمیز، ضرورت گفتوگوی علمی و محترمانه را برجسته میکند.
این اثر، دعوتی است به تأمل در وحدت ذات الهی، که چونان اقیانوسی بیکران، همه کثرتها را در خود ذوب میکند. امید است که خوانندگان، با مطالعه این کتاب، گامی به سوی معرفت حقیقت مطلق بردارند و در پرتو عرفان و فلسفه، به شناخت عمیقتری از وجود الحق نائل شوند.
با نظارت صادق خادمی |