متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۷۹)
مقدمه: بازاندیشی در فلسفه اسلامی و پرسش از وجود الهی
حقیقت وجود و چیستی آن، از دیرباز پرسشی بنیادین در اندیشه بشری بوده است. در سنت فلسفه اسلامی، این پرسش با پیچیدگیهای مفهومی و استدلالی درهمتنیده شده و گاه به دلیل تقلید و فقدان نوآوری، از عمق علمی لازم برخوردار نبوده است. درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۱۷۹، که بر محور نقد برهان پنجم اثبات وجود مطلق و چالشهای فلسفه اسلامی شکل گرفته، دعوتی است به بازاندیشی در روشهای تولید دانش و بازسازی معرفتشناختی این سنت.
بخش نخست: نقد برهان پنجم و پیچیدگیهای مفهومی
برهان پنجم: وجود مطلق و اشکالات منطقی
برهان پنجم، که در متون فلسفی برای اثبات وجود مطلق ارائه شده، به دلیل پیچیدگی و شبهات متعدد، از سنگینترین استدلالهای فلسفه اسلامی به شمار میرود. متن اصلی این برهان چنین است: «إن الوجود المطلق لو لمیکن موجوداً کان معدوماً، وإلا کذب أجل البدیهیات فارتفع الثقة عن العلمیات». این استدلال، مبتنی بر این فرض است که اگر وجود مطلق موجود نباشد، معدوم خواهد بود، و این به انکار بدیهیات منجر میشود، که به نوبه خود اعتماد به علوم را سلب میکند. با این حال، این برهان به دلیل ابهام در تعریف «وجود مطلق»—آیا مفهومی است یا مصداقی؟—و اشکالات منطقی، از نظر معرفتشناختی ناکافی است.
ابهام در تمایز بین مفهوم و مصداق وجود مطلق، پاشنه آشیل این برهان است. اگر وجود مطلق مفهومی باشد، صرفاً ذهنی است و نمیتواند مصداق عینی داشته باشد؛ و اگر مصداقی باشد، نیازمند اثبات عینی است که برهان از ارائه آن عاجز است. این نقد، به ضعف معرفتشناختی فلسفه اسلامی در تبیین وجود الهی اشاره دارد، که به جای استدلالهای مستند، به بازیهای مفهومی متکی است.
درنگ: برهان پنجم، به دلیل ابهام در تعریف وجود مطلق و فقدان تمایز بین مفهوم و مصداق، ناکارآمد است و نمیتواند وجود الهی را بهگونهای علمی و مستدل اثبات کند. |
افزون بر این، این برهان بیش از ده شبهه را به خود دیده که هر یک به پیچیدگی آن افزوده است. به عنوان مثال، ادعای اجتماع نقیضین در این برهان، به دلیل مفهومی بودن عدم، بیاساس است. عدم، مفهومی ذهنی است و نمیتواند نقیض عینی وجود باشد. این اشکال، به تناقض در استدلال منجر میشود و برهان را از اعتبار ساقط میکند.
نقد معدوم و اتصاف
یکی از چالشهای معرفتشناختی برهان پنجم، بحث اتصاف معدوم است. متن اصلی میگوید: «المعدوم لا یتصف بشیء… العدم فی الذهن اتصاف وجود دارد». معدوم، به دلیل فقدان وجود عینی، نمیتواند متصف به چیزی شود، اما در ذهن، مفهوم عدم خود وجودی ذهنی دارد و به وجود متصف میشود. این تناقض، ریشه در عدم تمایز بین وجود ذهنی و عینی دارد. مفهوم عدم، در ذهن وجود دارد، اما مصداق عینی ندارد، و این ابهام، استدلال را به بنبست میکشاند.
این نقد، به ضرورت بازنگری در مبانی معرفتشناختی فلسفه اسلامی اشاره دارد. فقدان شناخت دقیق از مفاهیم بنیادین، به تولید استدلالهای غیرمستند و بحثهای بیاساس منجر شده است. همانگونه که نسیمی به شاخههای درختان جان میبخشد، معرفتشناسی دقیق میتواند به فلسفه اسلامی حیاتی نوین بخشد.
بخش دوم: نقد روششناختی فلسفه اسلامی
تقلید و فقدان نوآوری
یکی از نقدهای اساسی به فلسفه اسلامی، تقلیدی بودن آن است. متن اصلی میگوید: «فلاسفه ما از بچگی فیلسوف میشدند… تقلیدی بوده دانشمند نمیشدند». در نظام آموزشی حوزههای علمیه، طلاب از کودکی با فلسفه آشنا میشوند، اما این آموزش، به دلیل ماهیت تقلیدی و تعبدی، مانع از پرورش دانشمندان خلاق شده است. برخلاف فلاسفه غربی، که پس از تجربه در علوم تجربی به فلسفه روی میآورند و آزادانه میاندیشند، فلاسفه اسلامی در چارچوب سنت محصور ماندهاند.
این تفاوت روششناختی، به مانند تفاوت میان باغی است که در آن هر درخت بهدقت هرس شده و در قالبی معین رشد میکند، و دشتی که گیاهان در آن آزادانه و با تنوع شکوفا میشوند. فلسفه اسلامی، به دلیل تأکید بر سنت، از نوآوری بازمانده، در حالی که فلسفه غربی، با تکیه بر تجربه، گاه به تشتت انجامیده است. این نقد، به لزوم تلفیق سنت و نوآوری در نظام آموزشی حوزهها تأکید میکند.
درنگ: تقلیدی بودن آموزش فلسفه در حوزههای علمیه، مانع از پرورش دانشمندان خلاق شده و نیاز به بازنگری در نظام آموزشی را برجسته میسازد. |
مقایسه فلسفه اسلامی و غربی
مقایسه فلسفه اسلامی و غربی، تفاوتهای ساختاری در تولید دانش را آشکار میسازد. متن اصلی میگوید: «فلسفه ما فیلسوفند اما مقلدند… فلسفه آنها فیلسوف نیستند اما مقلد نیستند». فلسفه اسلامی، با وجود داشتن فیلسوفان متبحر، به دلیل تقلید، نتیجه مطلوب به دست نیاورده است. در مقابل، فلسفه غربی، با آزاداندیشی، اما فقدان زمینه فلسفی منسجم، به تشتت انجامیده است.
این تفاوت، به مانند دو رودخانه است: یکی در بستری محصور و منظم جریان دارد، اما از سرچشمههای نو محروم است؛ و دیگری، آزادانه جاری است، اما گاه به پراکندگی میانجامد. تلفیق سنت و نوآوری، میتواند فلسفه اسلامی را به چشمهای زلال و پربار تبدیل کند که هم عمق دارد و هم جهانی است.
نفوذ قدرت غیرعلمی در فلسفه اسلامی
نقد دیگری که به فلسفه اسلامی وارد شده، نفوذ قدرت غیرعلمی است. متن اصلی میگوید: «فلاسفهشان قدرتمندانشان هستند… ما قلدرهایمان فلاسفهمان هستند». در غرب، دانشمندان قدرت را هدایت میکنند، اما در جهان اسلام، قدرتمندان فاقد دانش، مسیر فلسفه را تعیین میکنند. این نفوذ، به مانند سایهای است که بر آفتاب دانش افتاده و آن را از درخشش باز داشته است.
در غرب، تصمیمگیریهای کلان، مانند جنگ، با پشتوانه علمی انجام میشود، اما در جهان اسلام، قدرتمندان بدون دانش، فلسفه را تحت تأثیر قرار دادهاند. این نقد، به ضعف علمی فلسفه اسلامی و ضرورت استقلال دانش از قدرت اشاره دارد.
بخش سوم: اولویتبندی مسائل فلسفی
پرسش بنیادین: خدا یا پدیده
یکی از نکات محوری درسگفتار، تأکید بر اولویتبندی مسائل فلسفی است. متن اصلی میگوید: «این عالم خدایی دارد یا ندارد… پدیده است یا آفریده است». پرسش بنیادین، وجود خداست، نه مباحث حاشیهای مانند قدم یا حدوث عالم یا مجرد بودن ملائکه. باید مشخص شود که عالم پدیده است یا آفریدهای از سوی خالق.
این تأکید، به مانند قطبنمایی است که فیلسوف را به سوی مقصد اصلی هدایت میکند. به جای غرق شدن در مباحث غیرضروری، فلسفه باید به پرسشهای بنیادین بازگردد: آیا عالم خدایی دارد؟ این پرسش، محور تمام تأملات الهیاتی است و هر بحثی که از آن فاصله گیرد، به مانند شاخهای است که از درخت حقیقت جدا شده است.
درنگ: فلسفه اسلامی باید به پرسش بنیادین وجود خدا یا طبیعت پدیدهای عالم بازگردد و از مباحث حاشیهای پرهیز کند. |
نقد براهین اثبات خدا
براهین فلسفی، از جمله برهان پنجم، به دلیل ابهام در مفاهیم و تکیه بر بازیهای مفهومی، ناکارآمدند. متن اصلی میگوید: «این دلیلهایی که این میآورد همهاش بیهوده است». این نقد، به ضعف منطقی براهین اشاره دارد. ابهام در تعریف وجود مطلق—آیا مفهومی است یا مصداقی؟—و استفاده از مفاهیم ذهنی، این براهین را از اثبات وجود خدا ناتوان ساخته است.
این کاستی، به مانند بنایی است که بر شالودهای سست استوار شده و با نخستین تندباد فرو میریزد. فلسفه اسلامی، برای اثبات وجود الهی، نیازمند استدلالهایی است که بر مبنای تصورات دقیق و تصدیقات مستند بنا شده باشند.
نقد مفاهیم ثلاثه
تقسیمبندی وجود به واجب، ممکن، و ممتنع، به دلیل مفهومی بودن و فقدان مصداق عینی، بیاساس است. متن اصلی میگوید: «المفاهیم ثلاثه واجب ممکن ممتنع… حضرت ممتنع ما نداریم». مفاهیم ممتنع و ممکن، صرفاً ذهنیاند و مصداق عینی ندارند. وجود یا هست یا نیست، و تقسیمبندیهای مفهومی، به تکهتکه کردن وجود منجر میشود.
این نقد، به مانند نوری است که تاریکیهای مفاهیم ذهنی را روشن میکند. فلسفه مشائی، با تقسیمبندی وجود به سه قسم، از حقیقت وجود فاصله گرفته و به جای وحدت، کثرت را ترویج کرده است.
بخش چهارم: وحدت وجود و عرفان عملی
وحدت وجود و ظهورات
یکی از مفاهیم کلیدی درسگفتار، وحدت وجود است. متن اصلی میگوید: «الوجود هو الحق و الخلق ظهورٌ للوجود». وجود، حقیقت حق است و خلق، ظهورات آن. مخلوقات، فاقد ذات مستقلاند و صرفاً فعل و ظهور حقاند. این دیدگاه، با عرفان ابنعربی و قونوی همسوست که وجود را منحصر به حق میداند و مخلوقات را مظاهر آن میبیند.
این تبیین، به مانند آیینهای است که حقیقت الهی را در کثرت مخلوقات منعکس میکند. کثرت، ظاهری است و وحدت، ذاتی. برخلاف فلسفه مشائی که وجود را مقید میکند، عرفان وحدت وجود، وجود را یگانه و مخلوقات را ظهورات آن میداند.
درنگ: وحدت وجود، با تأکید بر یگانگی حقیقت الهی و ظهوری بودن مخلوقات، کثرت را ظاهری و وحدت را ذاتی میشمارد. |
ذات و فعل در هستی
تمایز بین ذات و فعل، از دیگر مفاهیم محوری است. متن اصلی میگوید: «خداوند ذات دارد فعل دارد… ما فعلیم ذات نداریم». حق، دارای ذات و فعل است، اما مخلوقات، فاقد ذات مستقلاند و صرفاً فعل و ظهور حقاند. این دیدگاه، با آیه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص، آیه ۱؛ : «بگو اوست خدای یگانه») همسوست که وحدت ذاتی حق را تأکید میکند.
این تمایز، به مانند خورشیدی است که نورش همه چیز را روشن میکند، اما خود از نور دیگران بینیاز است. ذات حق، صمد و وجود محض است، در حالی که مخلوقات، بهعنوان ظهورات، فاقد استقلال وجودیاند.
شجاعت توحیدی امیرالمؤمنین
شجاعت توحیدی امیرالمؤمنین علیهالسلام، در کلامی از ایشان متجلی است: «لا خوفاً من نارک و لا طمعاً لجنّتک بل وجدتک أهلاً للعبادة». عبادت ایشان، نه از ترس جهنم یا طمع بهشت، بلکه از وجدان حقیقت الهی است. این کلام، به توحید ناب اشاره دارد که عبادت را از انگیزههای نفسانی مبرا میسازد.
این شجاعت، به مانند قلهای است که تنها سالکان حقیقی میتوانند به آن صعود کنند. «وجدتک»، به ادراک باطنی حقیقت حق اشاره دارد که فراتر از حب نفسانی است و با عرفان نظری و معرفت شهودی همسوست.
درنگ: شجاعت توحیدی امیرالمؤمنین علیهالسلام، در عبادت از سر وجدان حقیقت الهی، توحید ناب را متجلی میسازد. |
نقد حب و وجدان
تمایز بین حب و وجدان، از دیگر نکات برجسته است. متن اصلی میگوید: «احببت که یک امر نفسی است… وجدتک خیلی بالا است». حب، امری نفسانی و نازل است، اما وجدان حقیقت الهی، به ادراک اجباری و متعالی حق اشاره دارد. این تمایز، به ضرورت وجودی اشاره دارد که انسان را به پذیرش حق وامیدارد، برخلاف حب که ممکن است به امور نازل تعلق گیرد.
این تمایز، به مانند تفاوت میان چشمهای است که از اعماق زمین میجوشد و جویباری که در سطح زمین جاری است. وجدان، ضرورتی وجودی است که انسان را به سوی حقیقت میکشاند.
حقیقت و محدودیت انسان
هشدار امیرالمؤمنین علیهالسلام به کمیل، «ما لک و الحقیقة برو دنبال کارت»، به محدودیت معرفتی انسان در برابر حقیقت الهی اشاره دارد. ماجرای همام، که از شدت معرفت جان باخت، نشاندهنده خطر ادراک حقیقت برای غیرمعصوم است. این دیدگاه، با عرفان عملی و تأکید بر مراقبه همسوست.
این هشدار، به مانند نگهبانی است که در برابر دروازه حقیقت ایستاده و انسان را از ورود به قلمرویی فراتر از ظرفیتش باز میدارد. حقیقت الهی، چون اقیانوسی بیکران است که جز با آمادگی کامل نمیتوان در آن غوطهور شد.
بخش پنجم: رویکرد قرآن کریم به وجود الهی
نبود دلیل اثباتی در قرآن کریم
قرآن کریم، به جای اثبات وجود خدا، به بیان صفات الهی میپردازد. متن اصلی میگوید: «قرآن کریم نیم دلیل بر وجود اثبات خدا توش نیست… بیان صفات است». آیاتی مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره اخلاص، آیه ۱؛ : «بگو اوست خدای یگانه») و شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (سوره آلعمران، آیه ۱۸؛ : «خدا گواهی داد که معبودی جز او نیست») به صفات و وحدت حق تأکید دارند، نه اثبات وجودی.
این رویکرد، به مانند نقشی است که به جای ترسیم صورت، روح حقیقت را به تصویر میکشد. قرآن کریم، با فرض بدیهی بودن وجود خدا، به تبیین صفات او میپردازد و از استدلالهای اثباتی بینیاز است.
درنگ: قرآن کریم، به جای اثبات وجود خدا، به بیان صفات الهی میپردازد، زیرا اثبات فرع بر مثبت له است. |
بخش ششم: نقدهای معرفتشناختی و پیشنهادهای اصلاحی
نقد شناخت در فلسفه اسلامی
ضعف فلسفه اسلامی، در فقدان معرفتشناسی قوی است. متن اصلی میگوید: «اشکال کار چی بوده… بحث شناخت را اصلاً بلد نبودند». فقدان شناخت دقیق، به تولید مفاهیم بیاساس و مباحث غیرمستند انجامیده است. این نقد، به مانند آینهای است که کاستیهای معرفتشناختی فلسفه اسلامی را عیان میسازد.
برای اصلاح این ضعف، نیاز به بازنگری در مبانی معرفتشناختی است. فلسفه اسلامی باید از بازیهای مفهومی فاصله گیرد و به استدلالهای مستند و علمی روی آورد.
سجاده و مدرسه
عرفا، به دلیل ضعف علمی مدارس، به سجاده و عرفان عملی روی آوردند که موفقتر بود. متن اصلی میگوید: «بیشتر از سجاده استفاده کردند تا علم از مدرسه». مدارس، به دلیل فقدان وزان علمی، نتوانستند نیازهای معرفتی را برآورده کنند، لذا سجاده، بهعنوان راهی برای شهود، مؤثرتر بود.
این تقدم، به مانند انتخاب میان کتابی که تنها واژگان را در خود دارد و آیینهای است که حقیقت را منعکس میکند. عرفان عملی، با تکیه بر شهود، راهی به سوی حقیقت گشوده است که فلسفه نظری از آن محروم مانده است.
نقد اعادة المعدوم
بحث اعادة المعدوم، به دلیل فرض نادرست معدومیت، بیاساس است. متن اصلی میگوید: «اعادة المعدوم ممن امتنعا… چیزی معدوم نمیشود». وجودات، در چرخه تبدیل قرار دارند و معدومیت مطلق وجود ندارد. این نقد، به رد مباحث کلامی و فلسفی درباره اعاده معدوم میپردازد.
این دیدگاه، به مانند جریانی است که نشان میدهد هیچ قطرهای از اقیانوس وجود گم نمیشود، بلکه تنها از حالتی به حالتی دیگر تبدیل میشود. بحث اعاده معدوم، به دلیل فقدان موضوع، بیمعناست.
نیاز همگون در عالم
عالم، به نیازهای همگون بین موجودات وابسته است، نه به یک وجود مطلق ناهمگون. متن اصلی میگوید: «ما به یک مطلقی نیاز نداریم… نیازها همه همگون است». این دیدگاه، به خودکفایی نسبی عالم در چارچوب نیازهای همگون اشاره دارد.
این خودکفایی، به مانند شبکهای است که هر گره آن به گره دیگر متصل است و نیازی به گرهای بیرون از خود ندارد. وجود مطلق، بهعنوان امری ناهمگون، از نظر متن غیرضروری است.
نقد ربالنوع
مفهوم ربالنوع، بهعنوان وجودی کلی و مستقل، بیاساس است. متن اصلی میگوید: «ربالنوع دیگر کی است… بیاساس بوده دروغ بوده». این نقد، نظریه افلاطونی ربالنوع را رد میکند که وجودی کلی و جدا از افراد را فرض میکند.
این رد، به مانند فرو ریختن بنایی است که بر شالودهای خیالی بنا شده است. عالم، فاقد چنین موجودی است و افراد، خود مظاهر وجودند.
تصور و تصدیق
اصل معرفتشناختی «تصدیق فرع بر تصور است» از نکات کلیدی درسگفتار است. متن اصلی میگوید: «تصدیق فرع بر تصور است… بدون تصور تصدیق مفت نمیارزد». فلسفه اسلامی، به دلیل فقدان تصور دقیق، تصدیقات بیاساس تولید کرده است.
این اصل، به مانند پایهای است که بنای دانش بر آن استوار میشود. بدون تصور دقیق، هر تصدیقی به مانند قلعهای شنی است که با نخستین موج فرو میریزد.
بخش هفتم: ضرورت بازسازی علمی حوزهها
ضعف علمی حوزهها
حوزههای علمیه، به دلیل فقدان وزان علمی و دیالوگ، در جهان مطرح نشدهاند. متن اصلی میگوید: «حوزههای ما باید زمینه علم پیدا کند… تو دنیا مطرح نشدیم». فقدان استدلال مستند و گفتوگوی علمی، مانع از پذیرش جهانی دانش حوزهای شده است.
این ضعف، به مانند درختی است که شاخههایش پربار است، اما ریشههایش در خاک علم فرو نرفته است. حوزهها برای جهانی شدن، نیازمند بازسازی علمی و ایجاد بستری برای دیالوگ هستند.
بانک اطلاعاتی علمی
ایجاد بانک اطلاعاتی علمی، پیشنهادی کلیدی برای اصلاح حوزههاست. متن اصلی میگوید: «بانک اطلاعاتی باشد… حرفهایشان را کلاً روی مانیتور بریزند». این بستر، به شفافیت و ارزیابی علمی آراء کمک میکند و دانش حوزهای را جهانی میسازد.
این پیشنهاد، به مانند پلی است که دانش حوزهای را به جهان متصل میکند. با ثبت و نقد علمی آراء، حوزهها میتوانند به منبعی معتبر و جهانی تبدیل شوند.
درنگ: ایجاد بانک اطلاعاتی علمی، به شفافیت و جهانی شدن دانش حوزهای کمک میکند و ضرورت بازسازی علمی حوزهها را برجسته میسازد. |
عدم صبغه علمی در جهان
حوزههای علمیه، به دلیل فقدان صبغه علمی، در جهان بهعنوان مرجع دانش شناخته نمیشوند. متن اصلی میگوید: «از نظر علمی اصلاً ما مطرح نیستیم». این نقد، به ضرورت بازسازی علمی حوزهها و ایجاد دیالوگ با جهان تأکید دارد.
این فقدان، به مانند نغمهای است که در گوشهای از جهان نواخته میشود، اما به گوش جهانیان نمیرسد. حوزهها برای جهانی شدن، باید زبانی علمی و گفتوگویی بیابند.
جمعبندی و نتیجهگیری
درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۱۷۹، با نقد برهان پنجم و چالشهای فلسفه اسلامی، دعوتی است به بازاندیشی در روشهای تولید دانش. این نوشتار، با تجمیع محتوای درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، چارچوبی علمی و دانشگاهی ارائه داد که هم پاسخگوی پرسشهای بنیادین است و هم راهی به سوی جهانی شدن دانش اسلامی میگشاید. نقد تقلیدی بودن فلسفه، ضعف معرفتشناختی، و فقدان دیالوگ علمی، همراه با تأکید بر وحدت وجود، تمایز ذات و فعل، و شجاعت توحیدی، از نکات کلیدی این متن است. آیات قرآن کریم، مانند قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ، به وصف حق و وحدت ذاتی او اشاره دارند، نه اثبات وجودی. این متن، به مانند مشعلی است که مسیر بازآفرینی علمی حوزهها را روشن میسازد و دعوتی است به تأمل در حقیقت الهی و بازسازی دانش اسلامی برای پاسخ به پرسشهای بنیادین و جهانی شدن.
با نظارت صادق خادمی |