در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 184

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ١٨٤)

دیباچه

کتاب حاضر، بازنویسی فاخر و علمی درس‌گفتار شماره ١٨٤ از مجموعه *مصباح الانس*، ارائه‌شده توسط آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تاریخ ٤/١٢/١٣٩١ هجری شمسی است. این درس‌گفتار، به کاوشی عمیق در نسبت میان ذات الهی، صفات، احوال و تعینات خلقی در چارچوب فلسفه و عرفان اسلامی اختصاص دارد. متن پیش‌رو، با رویکردی تحلیلی و انتقادی، چهار فرض ممکن در رابطه ذات و احوال را بررسی کرده، دیدگاه‌های فلسفی سنتی را نقد می‌کند و بر پایه توحید و ظهورات الهی، تأملاتی نوین ارائه می‌دهد.

بخش نخست: تبیین نسبت ذات الهی و احوال

استحالة توقف ذات بر احوال

در بررسی نسبت میان ذات الهی و احوال، فرض نخست، توقف تحقق ذات بر احوال را مطرح می‌کند. این فرض، به دلیل ایجاد دور منطقی، محال است. اگر ذات الهی در تحقق خود وابسته به احوال باشد و احوال نیز متوقف بر ذات، رابطه‌ای دوری پدید می‌آید که تحقق هر دو را غیرممکن می‌سازد. دور، از آن‌رو محال است که هیچ‌یک از طرفین نمی‌توانند بدون دیگری موجود شوند، و این تناقض، بنیاد فرض را فرومی‌ریزد. افزون بر این، ذات الهی، به‌مثابه وجود مطلق، مستقل و غیرمتوقف است. استقلال ذات، که ریشه در غنای ذاتی دارد، هرگونه وابستگی به احوال یا مخلوقات را نفی می‌کند. حتی اگر دور را کنار نهیم، باز توقف ذات بر احوال محال است، زیرا ذات، به معنای استقلال مطلق است و هر وابستگی، با ماهیت آن در تناقض قرار می‌گیرد.

درنگ: استحالة توقف ذات بر احوال، نه‌تنها به دلیل دور، بلکه به سبب استقلال ذاتی الهی است که هرگونه وابستگی را منتفی می‌سازد.

فرض نخست، همچنین به تناقض عکسی می‌انجامد. اگر احوال، که خود متوقف بر ذات‌اند، به ذات تحقق بخشند، رابطه علّی معکوس شده و احوال، علت ذات می‌شوند. این معکوس‌سازی، با استقلال ذات الهی که غنی بالذات است، ناسازگار است. ذات، به‌سان خورشیدی است که نورش از خویشتن ساطع می‌شود، نه از آینه‌هایی که بازتاب‌دهنده آن‌اند.

استحالة تعین شخصی ماهیت در فرض دوم

فرض دوم، احوال را متعین به ذات می‌داند، بدین معنا که ذات، علت تعین احوال باشد. این فرض، اقتضا می‌کند که ماهیت الهی، پیش از تعین احوال، خود تعینی شخصی یابد، که این نیز محال است. ذات الهی، به‌مثابه وجود کلی و مطلق، نمی‌تواند پیش از تعین احوال، به جزئیت و شخصیت تنزل کند، زیرا چنین تنزلی، کلیت و اطلاق ذات را نفی می‌کند. ذات، چونان اقیانوسی بی‌کران است که موج‌هایش (احوال) از او برمی‌خیزند، اما پیش از ظهور موج، خود به کرانه‌ای محدود نمی‌شود. نفی کلیت ذات در این فرض، به تناقضی آشکار می‌انجامد، زیرا ذات الهی، به دلیل بساطت و اطلاق، فاقد هرگونه تعین شخصی پیشینی است.

نفی توقف متقابل در فرض سوم

فرض سوم، عدم توقف متقابل ذات و احوال را مطرح می‌کند، بدین معنا که هیچ‌یک بر دیگری وابسته نباشند. این فرض نیز محال است، زیرا به گسیختگی میان ذات و احوال می‌انجامد. ذات و احوال، به‌سان ریشه و شاخه‌های یک درخت، در نظام وجودی به هم پیوسته‌اند. اگر این پیوستگی نفی شود، وحدت و جمع احدی الهی مختل می‌گردد. جمع احدی، که به معنای وحدت ذات و ظهوراتش است، اقتضا می‌کند که احوال، به نحوی متوقف بر ذات باشند، وگرنه نظام خلقت، چونان ساختمانی بی‌ستون، فرومی‌ریزد. گسیختگی ذات و احوال، سرایت وجود الهی در مظاهر را مانع می‌شود و نظام وجود را بی‌معنا می‌سازد.

تأیید فرض چهارم: توقف احوال بر ذات

فرض چهارم، که احوال در وجودشان متوقف بر ذات الهی‌اند، به‌عنوان دیدگاه صحیح تأیید می‌شود. در این فرض، تمامی عالم، از جمله احوال و مخلوقات، در وجودشان به ذات الهی وابسته‌اند، در حالی که ذات، مستقل و غیرمتوقف است. این دیدگاه، با توحید ذاتی و افعالی سازگار است، زیرا وجود مخلوقات، به‌مثابه فیض الهی، از حق سرچشمه می‌گیرد و ربط وجودی آن‌ها به خالق را نشان می‌دهد. ذات الهی، چونان چشمه‌ای زلال است که جویبارهای وجود از آن جاری می‌شوند، اما خود از هیچ سرچشمه‌ای سیراب نمی‌گردد.

درنگ: فرض چهارم، با تأیید توقف احوال بر ذات، وحدت وجودی و ربط خلق به حق را در چارچوب توحید تبیین می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با بررسی چهار فرض ممکن در نسبت ذات و احوال، به تبیین استحالة سه فرض نخست و صحت فرض چهارم پرداخت. فرض نخست، به دلیل دور و تناقض با استقلال ذاتی، محال است. فرض دوم، به سبب نفی کلیت ذات، و فرض سوم، به دلیل مختل ساختن جمع احدی، مردودند. فرض چهارم، که توقف احوال بر ذات را تأیید می‌کند، با اصول توحید و نظام خلقت همخوانی دارد. این تحلیل، بنیادی برای فهم رابطه ذات، احوال و مخلوقات در بخش‌های آتی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: رابطه وجودی و تعینی حق و خلق

وابستگی عالم به حق در وجود

تمامی عالم، در وجودشان به حق تعالی وابسته‌اند، زیرا وجود، به‌مثابه نوری الهی، از ذات حق به مخلوقات سرایت می‌کند. این وابستگی، ربط وجودی خلق به خالق را نشان می‌دهد، به‌گونه‌ای که مخلوقات، بدون فیض وجودی حق، فاقد هرگونه هستی‌اند. عالم، چونان سایه‌ای است که جز در پرتو آفتاب حق، وجود نمی‌یابد. این دیدگاه، بر فقر وجودی مخلوقات و غنای ذاتی حق تأکید دارد.

وابستگی صفات الهی به مخلوقات در تعین

اگرچه ذات الهی در وجود خود مستقل و غنی است، صفات الهی، مانند رحمت، رزق و خالقیت، برای تعین یافتن به مظاهر خلقی نیازمندند. به‌عنوان مثال، صفت رازقیت، بدون وجود مرازقان، و صفت خالقیت، بدون مخلوقات، متعین نمی‌شود. این وابستگی، نه به ذات، بلکه به تعینات صفات مربوط است. صفات الهی، چونان نغمه‌هایی‌اند که در ساز مظاهر خلقی طنین می‌افکنند، اما ذات، فارغ از این طنین‌ها، در بساطت خود باقی است.

درنگ: صفات الهی، در تعین به مخلوقات وابسته‌اند، اما ذات حق، غنی بالذات و فارغ از هر توقف است.

نیاز متقابل در وجود و ایجاد

رابطه حق و خلق، به نیاز متقابل در دو ساحت وجود و ایجاد تعریف می‌شود. مخلوقات، در وجودشان به حق محتاج‌اند، زیرا بدون فیض الهی، هیچ هستی‌ای ندارند. از سوی دیگر، حق، در ساحت ایجاد و تعین صفات، به مخلوقات وابسته است، زیرا صفاتی چون خالقیت و رازقیت، در مظاهر خلقی تحقق می‌یابند. این نیاز متقابل، به‌مثابه رقصی هماهنگ میان حق و خلق است که وحدت در عین کثرت را آشکار می‌سازد. عالم، چونان آینه‌ای است که جمال حق در آن متجلی می‌شود، و حق، چونان نقاشی است که جز در بوم خلقت، نقش خویش را کامل نمی‌بیند.

ایجاد به‌مثابه تعین

ایجاد الهی، همان فرآیند تعین صفات در مظاهر خلقی است. خلقت، نه امری جدا از حق، بلکه ظهور فیض الهی در قالب تعینات است. این دیدگاه، خلقت را چونان جوشش چشمه‌ای می‌بیند که هر قطره‌اش، به قدر استعداد ظرف، شکلی نو می‌یابد. ایجاد، نه به معنای ریختن وجود در ظروف پیش‌ساخته (ماهیت)، بلکه ظهور بی‌واسطه فیض الهی در مراتب وجود است.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به تبیین رابطه وجودی و تعینی میان حق و خلق پرداخت. وابستگی عالم به حق در وجود، فقر ذاتی مخلوقات را نشان می‌دهد، در حالی که وابستگی صفات الهی به مخلوقات در تعین، ظهورات حق را در مظاهر خلقی تبیین می‌کند. نیاز متقابل حق و خلق، نه به معنای نقص، بلکه به‌سان وحدتی است که کثرت را در خود جای داده است. ایجاد، به‌مثابه تعین، فرآیند ظهور فیض الهی است که نظام خلقت را سامان می‌بخشد.

بخش سوم: نقد فلسفه ماست‌بندی و تبیین خلقت بی‌ماهیت

نقد مفهوم ماهیت در فلسفه سنتی

فلسفه سنتی، که در این درس‌گفتار به «فلسفه ماست‌بندی» تشبیه شده، وجود را عارض بر ماهیت می‌داند، گویی وجود، چون شیری است که در ظروف پیش‌ساخته ماهیت ریخته می‌شود. این دیدگاه، خلقت را به ظروفی محدود می‌کند که پیش از وجود، تعیین شده‌اند. چنین نگرشی، با حکمت الهی که خلقت را ظهوری بی‌واسطه می‌داند، ناسازگار است. ماهیت، به‌مثابه قالبی ثابت، خلقت را به محدودیت می‌کشاند، حال آنکه خلقت الهی، چونان بارانی است که به قدر استعداد زمین، به برف، تگرگ یا قطره بدل می‌شود، بدون نیاز به ظرفی پیشینی.

درنگ: فلسفه ماست‌بندی، با فرض ماهیت به‌مثابه ظرف پیش‌ساخته، خلقت الهی را محدود می‌کند، در حالی که خلقت، ظهور بی‌واسطه فیض حق است.

خلقت بدون ماهیت

خلقت الهی، بدون واسطه ماهیت، مستقیماً از فیض حق سرچشمه می‌گیرد. مخلوقات، به‌مثابه ریخته‌ها و شکسته‌های حق، ظهورات او در مراتب مختلف‌اند، نه موجوداتی با ماهیت مستقل. این دیدگاه، خلقت را چونان جویباری می‌بیند که خود مسیر خویش را می‌سازد، نه آنکه در کانال‌های پیش‌ساخته جاری شود. مثال باران، که به اقتضای شرایط به برف یا تگرگ بدل می‌شود، نشان‌دهنده خلقت بی‌ماهیت است که خود ظرف خویش را پدید می‌آورد.

مخلوقات به‌مثابه ظهورات حق

مخلوقات، ظهورات و تعینات ذات الهی‌اند، نه موجوداتی مستقل. این دیدگاه، با استناد به آیه شریفه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره: ١١٥؛ «و به هر سو رو كنيد، آنجا وجه خداست» – )، بر وحدت وجود تأکید دارد. هر مخلوق، وجهی از وجوه الهی است که به قدر استعداد خویش، فیض حق را متجلی می‌سازد. عالم، چونان آینه‌ای است که هر قطعه‌اش، به فراخور صیقل خویش، نور حق را بازمی‌تاباند.

نفی ظرف در خلقت

خلقت الهی، برخلاف فلسفه ماست‌بندی، فاقد ظروف پیش‌ساخته است. مخلوقات، خود ظرف خویش‌اند، زیرا ظهورات حق، به اقتضای فیض الهی، خود را متعین می‌سازند. این دیدگاه، خلقت را چونان نقشی می‌بیند که نقاش، بی‌نیاز از بوم پیش‌ساخته، آن را بر صفحه وجود می‌نگارد. نفی ظرف، حکمت الهی را از قید محدودیت‌های فلسفی آزاد می‌کند و خلقت را ظهوری بی‌کران می‌داند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با نقد فلسفه ماست‌بندی، خلقت را از قید ماهیت آزاد کرد. نفی ماهیت به‌مثابه ظرف پیش‌ساخته، خلقت را ظهور بی‌واسطه فیض الهی نشان داد. مخلوقات، به‌مثابه ظهورات حق، وجه الله‌اند که در مراتب مختلف، جمال الهی را متجلی می‌سازند. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، نظام خلقت را چونان جوشش چشمه‌ای بی‌کران تبیین کرد که خود ظرف و محتوا را پدید می‌آورد.

بخش چهارم: ظهورات الهی و نظم خلقت

سریان وجود حق در مظاهر

وجود حق، در مظاهر خلقی ساری است، به‌گونه‌ای که مخلوقات، جلوه‌های او در مراتب مختلف‌اند. این سریان، به معنای وحدت وجودی است که هر مخلوق، به قدر استعداد خویش، حامل فیض الهی است. عالم، چونان باغی است که هر گلش، به فراخور خاک و آفتاب، عطر و رنگی از حق می‌پراکند. مخلوقات، اعیان و صور متعینی‌اند که به استعدادشان، ظهورات حق را متجلی می‌سازند.

تقید حق در تنزل کمال

حق تعالی، با تقید در مظاهر، از کمال ذاتی مطلق به حقایق علمی تنزل می‌یابد. این تنزل، نه نقص، بلکه اقتضای ظهور است. وجود مطلق، چونان نوری است که در آینه‌های گوناگون، به رنگ و شکل آن‌ها متجلی می‌شود، اما ذات نور، در بساطت خویش باقی است. تقید، به استعداد مظاهر بستگی دارد، به‌گونه‌ای که هر مظهر، به قدر ظرفیت خویش، فیض الهی را دریافت می‌کند.

درنگ: تقید حق در مظاهر، تنزل از کمال مطلق به حقایق علمی است که به استعداد مظاهر وابسته است.

نظم ظریف خلقت

عالم هستی، با نظمی ظریف و دقیق چیده شده است. این نظم، حکمت الهی را نشان می‌دهد که هر جزء، در جای خویش، با دقتی بی‌نهایت قرار گرفته است. خلقت، چونان تابلویی است که هر خط و رنگش، با هماهنگی و حکمت، نقش بسته است. مثال نطفه و روح، که از دو سوی وجود (ماده و عالم علوی) با سرعتی شگفت به هم می‌رسند، این نظم را آشکار می‌سازد. روح علوی، با آگاهی، از مراتب متعالی به ناسوت نزول می‌کند، و ملائکه، در مراتب خاصی، از این حرکت آگاه می‌شوند.

تحول مراتب در خلقت

خلقت، فرآیندی پویا و تحول‌پذیر است. روح، در مسیر نزول، مراتب مختلفی را طی می‌کند و فاقد ماهیت ثابت است. حتی معصومان و پیامبران، در این مسیر، مراتبشان تغییر می‌یابد. سعید ممکن است شقی شود و شقی، سعید. این تحول، به انعطاف وجودی خلقت اشاره دارد که هیچ‌چیز در آن، به ظرفی پیش‌ساخته محدود نیست. خلقت، چونان رودی است که در هر پیچ و خم، شکلی نو می‌یابد، اما سرچشمه‌اش، همواره یکی است.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به سریان وجود حق در مظاهر و نظم ظریف خلقت پرداخت. مخلوقات، ظهورات حق‌اند که به قدر استعدادشان، فیض الهی را متجلی می‌سازند. تقید حق، تنزل کمال مطلق به حقایق علمی است که در هماهنگی با استعداد مظاهر رخ می‌دهد. نظم خلقت، با تحول‌پذیری و انعطاف، حکمت الهی را آشکار می‌سازد و عالم را چونان تابلویی زنده و پویا نشان می‌دهد.

نتیجه‌گیری نهایی

این اثر، با بازخوانی درس‌گفتار شماره ١٨٤ *مصباح الانس*، به تبیین عمیق رابطه ذات الهی، صفات، احوال و مخلوقات پرداخت. بررسی چهار فرض ممکن، استحالة توقف ذات بر احوال، نفی ماهیت در خلقت، و تأیید وحدت وجود، بنیان‌های نظری این تأملات را تشکیل می‌دهند. مخلوقات، ظهورات حق‌اند که به قدر استعدادشان، صفات الهی را متجلی می‌سازند. نقد فلسفه ماست‌بندی، خلقت را از قید ظروف پیش‌ساخته آزاد کرد و آن را جوشش بی‌واسطه فیض الهی نشان داد. نظم ظریف خلقت، با تحول‌پذیری و انعطاف، حکمت الهی را آشکار می‌سازد. این اثر، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم توحید و خلقت، با رویکردی عمیق، انتقادی و عرفانی، که برای پژوهشگران الهیات و عرفان، منبعی غنی و الهام‌بخش خواهد بود.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، چرا توقف ذات بر احوالش محال است؟

2. کدام قسم از چهار قسم مطرح‌شده در درسگفتار به عنوان قسم درست انتخاب شد؟

3. طبق درسگفتار، چرا قسم دوم (تعین احوال به ذات) نادرست است؟

4. بر اساس درسگفتار، رابطه وجود و تعین بین حق و خلق چگونه است؟

5. طبق درسگفتار، چرا قسم سوم (عدم توقف ذات و احوال بر یکدیگر) محال است؟

6. طبق درسگفتار، ذات الهی به طور مطلق به مخلوقات وابسته است.

7. احوال در وجود به ذات وابسته‌اند، اما ذات در تعین به احوال وابسته است.

8. درسگفتار بیان می‌کند که خدا به مخلوقات در وجود وابسته است.

9. مفهوم ماهیت در درسگفتار به عنوان ظهورات و تعینات الهی تفسیر شده است.

10. طبق درسگفتار، فلسفه ماست‌بندی به معنای وجود بدون ماهیت است.

11. چرا توقف ذات بر احوالش به دور منجر می‌شود؟

12. تفاوت اصلی بین قسم دوم و قسم چهارم در درسگفتار چیست؟

13. چرا قسم سوم (عدم توقف ذات و احوال) در درسگفتار رد شده است؟

14. مفهوم «فلسفه ماست‌بندی» در درسگفتار چه معنایی دارد؟

15. چرا درسگفتار تأکید دارد که خدا بالقوه ندارد؟

پاسخنامه

1. زیرا ذات مستقل است و توقف بر غیر ندارد.

2. قسم چهارم: توقف احوال بر ذات در وجود و ذات بر احوال در تعین

3. زیرا ذات کلی است و تعین شخصی نمی‌پذیرد.

4. خلق در وجود به حق وابسته است و حق در تعین به خلق وابسته است.

5. زیرا ذات و احوال گسیخته از هم می‌شوند.

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا ذات مستقل است و اگر به احوال وابسته باشد، دور ایجاد می‌شود.

12. قسم دوم تعین احوال به ذات را مطرح می‌کند که محال است، اما قسم چهارم توقف احوال بر ذات در وجود و ذات بر احوال در تعین را درست می‌داند.

13. زیرا ذات و احوال نمی‌توانند گسیخته باشند و باید با هم جمع شوند.

14. فلسفه ماست‌بندی به معنای ریختن وجود در ظرف‌های ماهیت است که درسگفتار آن را نقد می‌کند.

15. زیرا خدا همه‌چیز را بالفعل دارد و بالقوه بودن با ذات الهی ناسازگار است.

فوتر بهینه‌شده