متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۸۶)
دیباچه
این اثر، بازنویسی و تدوینی علمی و دانشگاهی از درسگفتار جلسه ۱۸۶ از سلسله مباحث *مصباح الانس*، ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۹۱، است که به نقد شبهه چهارم در باب وجود و موجودیت آن اختصاص دارد. محور اصلی بحث، بررسی شبههای است که وجود را غیرموجود تلقی کرده و با تمثیلهایی چون کاتب و کتابت یا سواد و اسود، تمایز میان وجود و موجود را تبیین میکند. این شبهه، به دلیل عدم تناسب با موضوع وجود مطلق، مورد نقد قرار گرفته و روششناسی فلسفی مبتنی بر تحلیلهای لفظی و مفهومی نیز به چالش کشیده شده است. تأکید بر بساطت وجود، ضرورت توجه به حقایق خارجی، و رد مفاهیم انتزاعی و ذهنی، از ویژگیهای برجسته این درسگفتار است.
بخش نخست: نقد شبهه چهارم و روششناسی فلسفی
شبهه چهارم: وجود، غیرموجود است
شبهه چهارم، که در متن *مصباح الانس* مطرح شده، ادعا میکند: «الوجود ليس بموجود»، یعنی وجود، موجود نیست. این ادعا، با تمثیلهایی چون «الكتابة ليست بكاتب» (کتابت، کاتب نیست) و «السواد ليس باسود» (سواد، سیاه نیست)، استدلال میکند. هدف شبهه، ظاهراً تبیین تمایز میان وجود و موجود است، اما این رویکرد، به دلیل عدم تناسب با موضوع اصلی بحث، یعنی وجود مطلق، از اساس نادرست است. پرسش بنیادین در این مبحث، نه موجود بودن یا نبودن وجود، بلکه وجود یا عدم وجود مطلق است: آیا وجود مطلقی داریم یا خیر؟ شبهه، با انحراف از این محور، به تحلیلهای لفظی و مفهومی پرداخته و از حقایق خارجی دور افتاده است.
درنگ: شبهه چهارم، چونان پرندهای است که از آشیانه وجود مطلق دور شده و در آسمان مفاهیم لفظی سرگردان مانده است. حقیقت وجود، فراتر از بازیهای زبانی است. |
نقد این شبهه، از دو منظر صورت میگیرد: نخست، عدم تناسب موضوعی آن با وجود مطلق، و دوم، ضعف روششناختی آن در تکیه بر تحلیلهای انتزاعی. فلسفه، بهعنوان علمی که به موجودات واقعی، صفات واقعی، و خصوصیات اشیاء میپردازد، نباید در دام مفاهیم ذهنی و لفاظی گرفتار شود. شبهه، با خلط میان دو پرسش فلسفی («آیا وجود موجود است؟» و «آیا وجود مطلق داریم؟»)، انسجام استدلالی خود را از دست داده است.
نقد تمثیلهای شبهه
شبهه، برای اثبات مدعای خود، به تمثیلهایی چون کاتب و کتابت یا سواد و اسود استناد میکند. در تمثیل نخست، ادعا میشود که کتابت، کاتب نیست، زیرا کتابت فعل و کاتب فاعل است. این تمایز، گرچه در منطق درست است، اما هیچ ربطی به رابطه وجود و موجود ندارد. کتابت، بهعنوان فعل، از کاتب صادر میشود، اما نمیتوان گفت وجود، مانند فعل، از موجود صادر شده است. وجود، حقیقتی بسیط و ذاتی است، نه امری صادره یا زائد.
در تمثیل دوم، گفته میشود سواد، اسود نیست، زیرا سواد ماهیت عرضی و اسود صفت است. دیوار را نمیتوان «سواد» نامید، بلکه باید گفت «اسود» است. این تمایز نیز، گرچه در فلسفه ارسطویی معتبر است، با موضوع وجود همخوانی ندارد. سواد، بهعنوان عرض، بر جوهر دیوار عارض میشود، اما وجود، نه عرض است و نه جوهر مقید. این تمثیلها، مانند چراغهایی کمنور در برابر آفتاب وجود، ناتوان از روشن ساختن حقیقتاند.
درنگ: تمثیلهای کاتب و سواد، چونان آینههای شکستهاند که نمیتوانند نور وجود را بازتاب دهند. حقیقت وجود، بسیط و فراتر از تمایزات فعل و فاعل یا ماهیت و صفت است. |
نقد روششناسی لفظی و مفهومی
شبهه و پاسخهای ارائهشده به آن، هر دو به دلیل تکیه بر تحلیلهای لفظی و مفهومی، قابل خدشهاند. عباراتی چون «الوجود موجود»، «الوجود وجود»، یا «الوجود ليس بمعدوم»، صفتهای انتزاعی و ذهنیاند که نمیتوانند حقیقت وجود را تبیین کنند. فلسفه، باید به موجودات واقعی و صفات عینی آنها بپردازد، نه به مفاهیم ذهنی که مانند سایههایی بر دیوار ذهن نقش میبندند. این تحلیلهای لفظی، مانند بنای عمارتی بر شالودهای از شن، سست و ناپایدارند.
مستشکل در شبهه، ادعا میکند که مبدأ محمول (موجود) از افراد نقيض وجود (معدوم) است، که این نیز نادرست است. وجود، نقيض معدوم نیست، زیرا وجود حقیقتی ذاتی و بسیط است که نمیتوان آن را به نقيض خود متصف کرد. این مغالطه، مانند تلاش برای تقسیم اقیانوسی بیکران به دو نیمه متضاد است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به نقد شبهه چهارم و روششناسی آن پرداخت. شبهه، به دلیل عدم تناسب با موضوع وجود مطلق و تکیه بر تحلیلهای لفظی، از اعتبار ساقط است. تمثیلهای کاتب و سواد، به دلیل تفاوت ماهوی با وجود، ناکارآمدند. فلسفه، باید از مفاهیم ذهنی به سوی حقایق خارجی گام بردارد. این نقد، مانند کلیدی است که درهای معرفت وجود را میگشاید و راه را برای تبیین حقیقت هموار میکند.
بخش دوم: بساطت وجود و نفی صفات زائد
وجود، ذاتی و غیرصادره
وجود، حقیقتی بسیط و ذاتی است که نمیتوان آن را به صفات زائد یا نسبتهای اضافی متصف کرد. عبارت «الوجود موجود» اگر به معنای «الوجود وجود» باشد، تکراری و غیرتبعیضی است، زیرا وجود دوم، عین وجود اول است. نمیتوان گفت «الوجود ذو وجود»، زیرا «ذو» تبعیض را القا میکند، در حالی که وجود، غیرقابل تجزیه است. این دیدگاه، مانند نگریستن به آفتابی است که پرتوهایش از ذاتش جدا نیستند.
تمثیل «الانسان انسان»، که ذاتی و تکراری است، به هویت منطقی وجود اشاره دارد. وجود، خود همان وجود است، نه صفتی زائد. این بساطت، مانند چشمهای زلال است که هیچ ناخالصی در آن راه ندارد.
درنگ: وجود، چونان گوهر یکتایی است که هیچ صفت زائدی بر آن افزوده نمیشود. بساطت آن، آیینه وحدت ذاتی حق است. |
نفی ذو وجود برای واجب
واجبالوجود، ذو وجود نیست، بلکه عین وجود است. عبارت «الواجب موجود» اگر به معنای وجود اضافی (ذو وجود) باشد، نادرست است، زیرا واجب، حقیقتی بسیط و غیرمقید است. فلاسفه، با تأکید بر اینکه وجود واجبالوجود عین ذات اوست، این بساطت را تأیید کردهاند. این دیدگاه، مانند تفکیک میان نور خورشید و انعکاس آن است: واجب، نور ذاتی است، نه انعکاسی مقید.
اشاعره و اکثر عقلا نیز معتقدند «الوجود موجود» است، اما موجود دوم، انتزاعی و ذهنی است. این تأیید، مانند گواهی بر بداهت وجود است که نیازی به اثبات ندارد.
نفی عینیة وجود و ماهیت
ادعای «الوجود عين الماهية الموجودة» نادرست است، زیرا وجود، ماهیت ندارد. وجود، حقیقتی بسیط است که نمیتوان آن را به ماهیت یا صفتی مقید کرد. این نقد، مانند نفی سایهها در برابر حقیقت آفتاب است: وجود، خود حقیقت است، نه سایهای از ماهیت.
تعریف «الموجود ما له الوجود» نیز نادرست است، زیرا وجود، ذاتی است، نه اضافی یا صادره. تمثیل کاتب (که کتابت از او صادر شده) با وجود همخوانی ندارد، زیرا وجود، نه صادره است و نه ملکی. وجود، مانند اقیانوسی است که نه از جایی سرچشمه میگیرد و نه به چیزی وابسته است.
درنگ: وجود واجب، چونان قلهای است که در وحدت ذاتی خود، از هر صفت زائد و ماهیت مقید مبراست. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، به تبیین بساطت وجود و نفی صفات زائد پرداخت. وجود، حقیقتی ذاتی و غیرصادره است که نمیتوان آن را به ذو وجود یا ماهیت متصف کرد. واجبالوجود، عین وجود است، نه موجودی مقید. این دیدگاه، چارچوبی عرفانی و فلسفی برای فهم حقیقت وجود ارائه میدهد که از مفاهیم ذهنی و لفظی فراتر میرود.
بخش سوم: نقد تمثیلها و پاسخهای شبهه
تحلیل نسبت فعل و فاعل
شبهه، با تمثیل کاتب و کتابت، تلاش دارد رابطه وجود و موجود را تبیین کند. کاتب، به دو معنا قابل تحلیل است: «من له الكتابة» (ملکی) یا «من صدر عنه الكتابة» (فاعلی). این دو نسبت (ملکیت و فاعلیت)، گرچه در منطق معتبرند، با وجود همخوانی ندارند. وجود، نه صادره است و نه ملکی، بلکه «الوجود هو الوجود» است. این دیدگاه، مانند تمایز میان چشمه و جویبار است: وجود، چشمه ذاتی است، نه جویباری وابسته.
همه اسماء فاعل، به معنای صدور یا ملکیت نیستند. برخی ملکیاند (مانند کاتب به معنای صاحب کتابت) و برخی فاعلی (مانند کاتب به معنای صادرکننده کتابت). اما وجود، هیچیک از این نسبتها را برنمیتابد، زیرا بسیط و غیرمقید است.
نقد تمثیل مایت و موت
تمثیل «مایت» (مرده) نیز برای رد نسبتهای اضافی به وجود به کار رفته است. موت، بر مایت عارض شده، نه صادره یا ملکی است. این تمثیل، گرچه تفاوت میان عروض و صدور را نشان میدهد، با وجود همخوانی کامل ندارد. وجود، مانند موت، عارض بر چیزی نمیشود، زیرا ذاتی و غیرزائد است. این نقد، مانند تفکیک میان نور ذاتی و سایههای عارضی است.
درنگ: وجود، چونان نوری است که نه از جایی صادر میشود و نه به چیزی تعلق دارد. نسبتهای ملکی و فاعلی، در برابر بساطت آن، چونان سایههایی ناپایدارند. |
نقد پاسخهای شبهه
پاسخهای ارائهشده به شبهه، مانند خود شبهه، پر از اشکالاند. پاسخهایی که بر تحلیلهای لفظی تکیه دارند، مانند تلاش برای ساختن پلی از تارهای عنکبوت، ناکارآمدند. وجود اضافی، که به حقایق ممکنات نسبت داده میشود، به معنای موجودیت (نسبت خاص به وجود حق) است. این دیدگاه، مانند تمایز میان آفتاب و پرتوهایش، به ظهورات ممکنات در برابر وجود حق اشاره دارد.
اشکال «فان قلت» نیز، که ادعا میکند اگر وجود موجود نباشد، معدوم است، به پارادوکس منطقی منجر میشود. پاسخ به این اشکال، با تمایز میان مواطات (تناقض مستقیم) و اشتقاق (نسبت غیرمستقیم)، ارائه شده است. اما ادعای «الوجود معدوم» یا «الوجود عدم» نادرست است، زیرا وجود، ذاتاً موجود است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، به نقد تمثیلها و پاسخهای شبهه پرداخت. تمثیلهای کاتب، سواد، و مایت، به دلیل تفاوت ماهوی با وجود، ناکارآمدند. پاسخهای شبهه نیز، به دلیل تکیه بر لفاظی، فاقد انسجاماند. وجود، حقیقتی بسیط است که فراتر از نسبتهای ملکی، فاعلی، یا عارضی قرار دارد.
بخش چهارم: وجود مطلق و معقول ثانی فلسفی
وجود مطلق بهعنوان معقول ثانی
فلاسفه معتقدند وجود مطلق، از معقولات ثانیه فلسفی است، یعنی حقیقتی خارجی که متصف به وجود در خارج است. عبارت «الوجود موجود»، معقول ثانی فلسفی است، زیرا وجود در خارج، به وجود متصف میشود. این دیدگاه، مانند تمایز میان آب در ذهن و آب در کاسه است: مفهوم آب، معقول اول است، اما آب خارجی که متصف به وجود است، معقول ثانی فلسفی است.
معقول ثانی منطقی، مانند «الكلي كلي»، در ذهن است، اما معقول ثانی فلسفی، به اتصاف در خارج اشاره دارد. این تبیین، مانند نوری است که حقیقت وجود را در برابر مفاهیم ذهنی روشن میکند.
درنگ: وجود مطلق، چونان آفتابی است که در خارج متجلی است و معقول ثانی فلسفی، پرتوی از این تجلی در ذهن است. |
نقد مفهوم حال در متکلمان
متکلمان، حال را نه موجود و نه معدوم میدانند، که ادعایی بیمعناست. مفهوم حال، مانند خیالی است که در عالم عدمستان سیر میکند. ادعای متکلمان که حال از اقوال است، فاقد مبنای معرفتی است. این نقد، مانند رد سایهای است که خود را حقیقت میپندارد.
وجود، یا موجود است یا معدوم، و حالت سومی ندارد. این دیدگاه، مانند خطکشی است که مرز میان حقیقت و خیال را روشن میکند.
وجود بهعنوان حقیقت خارجی
وجود، حقیقتی خارجی است و مفاهیم ذهنی، مانند «موجود»، تنها حکایت از آن دارند. اگر «الوجود موجود» به معنای انتصاب وجود به ماهیت باشد، امری عقلی و نادرست است، زیرا وجود، ماهیت ندارد. این تبیین، مانند نگریستن به چشمهای است که آبش از ذاتش میجوشد، نه از جایی دیگر.
نمیتوان وجود را از وجود سلب کرد، زیرا وجود، ذاتاً موجود است. این اصل، مانند بداهت آفتابی است که خود را به چشم مینمایاند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، به تبیین وجود مطلق بهعنوان معقول ثانی فلسفی، نقد مفهوم حال، و تأکید بر حقیقت خارجی وجود پرداخت. وجود مطلق، حقیقتی متصف به وجود در خارج است، و مفاهیم ذهنی، تنها حکایت از آن دارند. این دیدگاه، چارچوبی فلسفی برای فهم حقیقت وجود ارائه میدهد.
نتیجهگیری کلی
این کتاب، با تدوین درسگفتار جلسه ۱۸۶ از *مصباح الانس*، به نقد شبهه چهارم در باب وجود و موجودیت آن پرداخت. شبهه، به دلیل عدم تناسب با موضوع وجود مطلق و تکیه بر تحلیلهای لفظی، از اعتبار ساقط است. تمثیلهای کاتب، سواد، و مایت، به دلیل تفاوت ماهوی با وجود، ناکارآمدند. وجود، حقیقتی بسیط و ذاتی است که فراتر از صفات زائد، نسبتهای اضافی، یا مفاهیم ذهنی قرار دارد. تأکید بر معقول ثانی فلسفی، نفی مفهوم حال، و توجه به حقایق خارجی، این اثر را به منبعی ارزشمند برای پژوهشگران عرفان و فلسفه تبدیل کرده است. این متن، مانند چراغی است که راه معرفت وجود را روشن میکند و دعوتی است به سوی تأمل در حقیقت بسیط و یکتای حق.
با نظارت صادق خادمی |