متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۹۸)
دیباچه
این اثر، با الهام از درسگفتار شماره ۱۹۸ کتاب گرانسنگ مصباح الانس، به تاریخ ۲۰/۲/۱۳۹۲، به بازنویسی و تدوین علمی و آکادمیک محتوای عمیق عرفانی و اجتماعی ارائهشده توسط آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره پرداخته است. این درسگفتار، با تأمل در رابطه وجودی و معرفتی میان خداوند و هستی، و نیز نقش عالم دینی در جامعه، دریچهای نو به سوی فهم اسما و صفات الهی و مسئولیتهای اجتماعی گشوده است.
بخش نخست: تأملات هستیشناختی
عدم تقید حقتعالی به زمان و حضور همهجانبه آنات
در عرفان نظری، خداوند متعال به مثابه حقیقتی مطلق و منزه از هر قید و بند معرفی میشود. عدم تقید حق به زمان، به معنای احاطه کامل او بر تمامی آنات (لحظات) است، چنانکه همه هستی در محضر او حاضر است. این اصل، ریشه در آیات قرآن کریم دارد، مانند:
﴿فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ﴾
(بقره: ۱۱۵؛ : «هر کجا رو کنید، آنجا روی خداست»). این حضور، نه تنها به معنای احاطه وجودی حق بر اشیاست، بلکه به تعین هر ذره با اسمای الهی در سیر نزول اشاره دارد.
درنگ: عدم تقید حقتعالی به زمان، به معنای حضور همهجانبه او در آنات و احاطه کامل بر موجودات است. این اصل، مبنای وحدت وجود و تجلی اسمای الهی در عرفان نظری است. |
این دیدگاه، با فلسفه صدرایی و عرفان ابنعربی همخوانی دارد، اما از منظر عرفانی، بر تنزیه ذات حق و احاطه او بر کثرات تأکید بیشتری میورزد. هر ذره، چون آیینهای، تجلی اسمای الهی را در خود منعکس میکند و در محضر حق حاضر است.
تمایز ساحت معرفتی و حقیقتی
رابطه انسان با خداوند، در دو ساحت معرفتی و حقیقتی قابل بررسی است. ساحت معرفتی، به تلاش انسان برای شناخت حق و قرب به او وابسته است. این ساحت، در مراتب مختلف از جهل تا علم عالی متغیر است و به سلوک بنده در مسیر قرب الیالله مربوط میشود. در مقابل، ساحت حقیقتی، به فرآیند نزول ذات الهی از لاتعین به تعینات، از احدیت تا ناسوت، اشاره دارد. این فرآیند، مستقل از انسان و وابسته به ذات حق است.
تمایز این دو ساحت، از خلطهای رایج در برخی متون فلسفی و عرفانی جلوگیری میکند. معرفت، چون گوهری است که در دل انسان با سلوک و عبادت صیقل مییابد، اما حقیقت، چون دریای بیکرانی است که امواج آن در مراتب هستی جریان دارد. این تمایز، به فهم دقیقتر رابطه انسان و خدا یاری میرساند.
سیر نزول حقیقت الهی
حقیقت الهی، از ذات لاتعین، که ورای هر تعینی است، به مراتب احدیت (وحدت مطلق)، واحدیت (وحدت در کثرت)، اعیان علمی (ایدههای الهی در علم حق)، و موجودات خلقی نزول مییابد. این سیر، در عوالم مختلف، از عقل و لاهوت تا ناسوت و ماده، ادامه مییابد. هر مرحله، چون پلهای از نردبان هستی، تجلی اسمای الهی را در خود متبلور میسازد.
این فرآیند، به مثابه سفری عرفانی است که هر ذره از هستی آن را طی میکند. از ملأ اعلی تا خاکدان ناسوت، هر موجود، با زیارت اسمای الهی، هویت مییابد. این دیدگاه، با نظریه فیض در فلسفه اسلامی و تجلی در عرفان نظری همخوانی دارد و بر جامعیت اسمای الهی تأکید میورزد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین اصول هستیشناختی عرفان نظری در رابطه با اسما و صفات الهی پرداخت. عدم تقید حق به زمان، تمایز معرفت و حقیقت، و سیر نزول الهی، چون رشتههایی درهمتنیده، شالوده فهم رابطه وجودی خدا و هستی را تشکیل میدهند. این اصول، نه تنها مبنای نظری عرفان را تقویت میکنند، بلکه به فهم شأن انسان بهعنوان مظهر اسمای الهی یاری میرسانند.
بخش دوم: انسان، خدازاده الهی و زیارتخانه اسما
شأن انسان در سیر نزول
انسان، به دلیل سیر نزول از ذات الهی و تعین با اسمای حق، خدازادهای است که زیارتخانه اسمای الهی نامیده میشود. هر ذره از وجود انسان، از عوالم عالی تا ناسوت، هزاران اسم الهی را زیارت کرده و با آنها متعین شده است. این شأن والا، با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾
(اسراء: ۷۰؛ : «و بهراستی فرزندان آدم را گرامی داشتیم»).
درنگ: انسان، بهعنوان خدازاده الهی، زیارتخانه اسمای حق است که در سیر نزول، با میلیاردها اسم الهی متعین شده و شأنی والا یافته است. |
این تعبیر، انسان را چون گوهری میبیند که در معدن اسمای الهی تراش خورده و در خاکدان ناسوت جلوهگر شده است. باور به این شأن، مسئولیت انسان را در حفظ کرامت ذاتی و خدمت به خلق سنگینتر میکند.
سیر روح و جسم در هستی
جسم انسان، در عالم ناسوت، طی چند ماه شکل میگیرد، اما روح او، سفری طولانی در عوالم الهی طی کرده و با اسمای حق متعین شده است. این سیر، گاه به میلیونها سال تشبیه میشود، چرا که روح، برای تعین با اسمای الهی، مراتب بیشماری را پیموده است. این دیدگاه، با نظریه ملاصدرا، که روح را جسمانیة الحدوث میداند، در تضاد است و آن را مادّی و غیرقرآنی میشمارد.
روح، چون پرندهای است که از ملأ اعلی تا خاکدان پرواز کرده و در هر منزل، با اسمای الهی همنشین شده است. جسم، چون کوزهای است که در کوره ناسوت پخته شده، اما روح، شرابی است که از تاکستان الهی در آن ریخته شده است.
تشخص انسانها و تفاوت مراتب وجودی
تفاوت انسانها، به طول سیر روح در زیارت اسمای الهی بستگی دارد. برخی، با سیر کوتاهتر، چون مس یا استیل متعین میشوند، و برخی، با سیر طولانیتر، چون طلای ناب به کمال میرسند. اولیای الهی، به دلیل پیمودن مراتب طولانیتر، از جامعیت بیشتری برخوردارند. این اصل، با گفتوگوی خداوند با ابلیس در قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿اسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾
(ص: ۷۵؛ : «آیا تکبر ورزیدی یا از [جمله] والامقامان بودی؟»).
این تفاوت، چون رنگهای گوناگون در تابلوی هستی است که هر یک، جلوهای از اسمای الهی را به نمایش میگذارند. انسانهای والا، چون ستارگان درخشان، نور بیشتری از اسمای حق بازمیتابانند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به شأن انسان بهعنوان خدازاده و زیارتخانه اسمای الهی پرداخت. سیر روح در عوالم الهی، تمایز آن از جسم، و تفاوت مراتب وجودی انسانها، همگی بر کرامت ذاتی انسان و مسئولیت او در قبال اسمای الهی تأکید دارند. این دیدگاه، انسان را نه تنها مظهر حق، بلکه مسئول حفظ این شأن والا میداند.
بخش سوم: مسئولیت اجتماعی عالم دینی
عالم، آیینه صفات الهی
عالم دینی، به مثابه آیینهای است که باید صفات الهی را در میان مردم منعکس کند. همانگونه که خداوند با هستی حاضر است، عالم نیز باید با درد، غم، و نیاز مردم همراه باشد. این حضور، به معنای دلسوزی برای همه، از گمراهان تا نیکوکاران، است. عالم، چون طبیبی است که به بیمار دل میسوزد، نه به سالم.
درنگ: عالم دینی، چون خداوند با هستی، باید با مردم حاضر باشد و با دلسوزی و شفقت، به هدایت و خدمت به همه، بهویژه گمراهان، بپردازد. |
این مسئولیت، عالم را از خودمحوری و حزبگرایی برحذر میدارد. عالم باید چون خورشید، بر همه بتابد و چون باران، همه را سیراب کند، بیآنکه میان کافر و مؤمن تفاوتی قائل شود.
نقد علمای گزارشگر و وابسته
عالم نباید در خدمت منافع سیاسی یا اطلاعاتی قرار گیرد، زیرا این امر به خیانت به مردم و دین میانجامد. عالم گزارشگر، چون چشمهای است که به جای آب زلال، زهر مینوشاند. این نقد، بر استقلال اخلاقی عالم تأکید دارد و با آیاتی مانند:
﴿وَلَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾
(احزاب: ۲۱؛ : «و برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست») همخوانی دارد.
عالم، چون پناهگاهی امن برای مردم است. اگر این پناهگاه به دامگاه بدل شود، اعتماد عمومی به دین و عالمان فرو میریزد. عالم باید از هرگونه وابستگی به قدرت یا گروه خاصی پرهیز کند.
نقد حوزههای علمیه و انزوای علمی
حوزههای علمیه، به دلیل انزوا و عدم ارتباط با دنیای علمی و اجتماعی، از تأثیرگذاری جهانی محروماند. این انزوا، چون دیواری است که حوزه را از جامعه جدا کرده و آن را به بنبستی فرهنگی بدل ساخته است. عالم باید چون پلی میان علم و جامعه باشد، نه جزیرهای منزوی.
این نقد، به کاستیهای ساختاری حوزهها اشاره دارد. حوزه باید با مسائل معاصر، از علم تا اجتماع، درگیر شود و پاسخگوی نیازهای جهانی باشد. انزوا، رسالت عالم در هدایت جامعه را تضعیف میکند.
مسئولیت اجتماعی و توزیع منابع دینی
عالم باید علم، مال، و توان خود را با مردم تقسیم کند. خمس و زکات، که بخش عمده آن متعلق به نیازمندان است، باید صرف فقرا، زندانیان، و بیماران شود. این اصل، با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿مَنْ يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾
(بقره: ۲۴۵؛ : «کیست که به خدا وامی نیکو دهد؟»).
سوءمدیریت منابع دینی، چون چاه ویلی است که ثروت مردم را میبلعد و به فقرا نمیرساند. عالم باید چون باغبانی باشد که میوههای خمس و زکات را میان نیازمندان تقسیم کند.
علم پایانناپذیر و رسالت تبلیغی
علم، چون دریایی بیکران است که هیچگاه به پایان نمیرسد. عالم باید تا پایان عمر به کسب معرفت ادامه دهد، چنانکه پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ز گهواره تا گور دانش بجوی». این اصل، با آیه قرآن کریم همخوانی دارد:
﴿فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فَرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾
(نحل: ۴۳؛ : «و چرا از هر فرقهای گروهی کوچ نمیکنند تا در دین فقیه شوند؟»).
عالم، پس از کسب علم، باید به میان مردم بازگردد و آنها را هدایت کند. این رسالت تبلیغی، عالم را از انزوا به متن جامعه میکشاند و او را چون مشعلی در تاریکیهای جهل روشنگر میسازد.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به مسئولیت اجتماعی عالم دینی پرداخت. عالم، به مثابه آیینه صفات الهی، باید با مردم همراه باشد، از وابستگی و انزوا پرهیز کند، و منابع دینی را در خدمت نیازمندان قرار دهد. علم پایانناپذیر و رسالت تبلیغی، عالم را به خدمتگزاری دائمی به جامعه فرا میخواند.
نتیجهگیری کلی
این اثر، با تبیین رابطه وجودی و معرفتی خداوند و هستی، و نقش عالم دینی در جامعه، به فهم عمیقتری از اسما و صفات الهی و مسئولیتهای اجتماعی یاری رساند. انسان، بهعنوان خدازاده و زیارتخانه اسما، شأنی والا دارد که او را به خدمت به خلق و حفظ کرامت ذاتی فرا میخواند. عالم دینی، چون آیینهای از صفات حق، باید با شفقت و عدالت، در میان مردم حاضر باشد و علم و مال خود را با نیازمندان تقسیم کند. نقد حوزهها و تأکید بر علم پایانناپذیر، دعوتی است به بازنگری در رسالت عالمان و حوزههای علمیه. این متن، چون نوری در مسیر عرفان و مسئولیت اجتماعی، پژوهشگران را به تأمل و عمل دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |