متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 217)
دیباچه
این اثر، چونان چراغی فروزان در تاریکیهای معرفت، به تبیین یکی از عمیقترین مسائل عرفان نظری، یعنی وحدت وجود و تمایز میان حقیقت وجود و ظهورات آن، میپردازد. با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه سیزدهم، این نوشتار به بررسی دقیق سؤالات و اشکالات پیرامون حقیقت وجود، مبدئیت حق، و ادراک ذات الهی اختصاص دارد.
بخش نخست: مبانی وحدت وجود و تمایز حقیقت و ظهور
سؤالات مقدماتی در باب وجود
بحث با طرح سؤالاتی از شیخ در باب اثبات اینکه وجود عین حق تعالی است، آغاز میشود. این سؤالات، محور اصلی عرفان نظری و حکمت متعالیه را تشکیل میدهند و به بررسی نسبت میان حقیقت وجود و ذات الهی میپردازند. هدف از این سؤالات، رفع ابهامات و اشکالات در فهم وجود بهعنوان عین ذات حق و تمایز آن از ظهورات وجود است. این سؤالات، چونان کلیدهایی هستند که درهای معرفت را به سوی حقیقت وجود میگشایند و سالک را به تأمل در وحدت ذاتی حق دعوت میکنند.
وحدت مفهوم وجود
مفهوم وجود، واحدی است که در همه موجودات بهصورت مشترک ادراک میشود. سؤال میشود که آیا وجود، از حیث ذات خود، اقتضای عروض بر ماهیت را دارد یا خیر؟ این سؤال، به تمایز میان وجود بهعنوان حقیقت ذاتی و وجود بهعنوان ظهور در مظاهر اشاره دارد. وحدت مفهوم وجود، مانند نوری است که در همه موجودات ساری است، اما کیفیت ظهورش در هر مظهر متفاوت است.
تمایز حقیقت وجود و ظهورات آن
حقیقت وجود، که عین ذات حق تعالی است، اقتضای عروض بر ماهیت ندارد، بلکه این ظهورات وجود هستند که در قالب اسما و صفات الهی، اقتضای عروض بر مظاهر را دارا میباشند. حقیقت وجود، چونان اقیانوسی بیکران است که از هرگونه قید و تعین مبراست، در حالی که ظهورات آن، مانند امواجی هستند که در ظرف کثرت متجلی میشوند. این تمایز، خلط میان حقیقت و ظهور را برطرف میسازد و نشان میدهد که ذات حق، غنی عن العالمین است.
تشبیه حقیقت وجود به ماهیت
همانگونه که ماهیت، از حیث ذات خود، اقتضای عروض ندارد و تنها در نسبتهای اضافیاش این اقتضا را پیدا میکند، حقیقت وجود نیز چنین است. ماهیت، چونان بذری است که در ذات خود خنثی است، اما در نسبت با خاک و آب، اقتضای رشد مییابد. به همین سان، حقیقت وجود در ذات خود از عروض مبراست، اما در نسبت با مظاهر، ظهوراتی متعین مییابد. این تشبیه، چونان آیینهای است که تمایز میان حقیقت و ظهور را روشن میسازد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین مبانی وحدت وجود و تمایز میان حقیقت وجود و ظهورات آن پرداخت. سؤالات مقدماتی، محور بحث را بر اثبات عینیت وجود با حق تعالی قرار داد و نشان داد که خلط میان حقیقت و ظهور، منشأ اشکالات است. حقیقت وجود، غنی عن العالمین و مبرا از عروض است، اما ظهورات آن، در قالب اسما و صفات، اقتضای عروض بر مظاهر دارند. تشبیه وجود به ماهیت، این تمایز را روشن ساخت و چارچوبی برای فهم وحدت وجود فراهم آورد.
بخش دوم: ادراک حق: معلوم یا مجهول؟
سؤال از معلوم یا مجهول بودن حق
سؤال دوم مطرح میکند که آیا حق تعالی معلوم است یا مجهول؟ از یک حیث، حق معلوم است، زیرا در ظهوراتش متعین میشود، و از حیثی دیگر، مجهول است، زیرا کنه ذاتش از ادراک انسانی خارج است. این دوگانگی ظاهری، به حیثیتهای ظهور و خفای حق اشاره دارد. آیا این حیثیتها با وحدت ذاتی حق منافات دارند؟ این سؤال، چونان کلیدی است که قفل ادراک انسانی را در برابر عظمت الهی میگشاید.
تمایز حقیقت حق و ظهورات آن
حقیقت حق تعالی، به دلیل خفای مطلق، مجهول است، اما ظهورات او در قالب اسما و صفات الهی، معلوم هستند. این تمایز، منافاتی با وحدت ذاتی حق ندارد، زیرا حق در ذات خود واحد است و کثرت، تنها در ظهورات او متجلی میشود. حقیقت حق، چونان خورشیدی است که نورش عالم را روشن میسازد، اما ذاتش از دیدهها پنهان میماند. ظهورات او، مانند پرتوهای این خورشید، در مظاهر قابل ادراکاند.
حیثیت اطلاقی و تقیدی
حق تعالی، از حیث ذات، دارای حیثیت اطلاقی است که در آن، خفی و مبرا از هر قید و تعین است. اما از حیث ظهور، دارای حیثیت تقیدی است که در آن، معلوم و متعین در مظاهر میشود. حیثیت اطلاقی، مانند بیکرانگی آسمان است که از هرگونه حد و مرز مبراست، در حالی که حیثیت تقیدی، چونان ستارگان این آسمان است که در ظرف ادراک انسانی متجلی میشوند.
تصور و تصدیق در ادراک حق
مجهولیت حق، به تصور کنه ذات او مربوط است که برای ادراک انسانی غیرممکن است. اما معلومیت او، به تصدیق نسب ظهور او در مظاهر وابسته است که برای انسان ممکن و معلوم است. تصور کنه ذات، مانند تلاش برای در آغوش کشیدن بینهایت است، در حالی که تصدیق ظهورات، مانند دیدن بازتاب نور در آیینههای کثرت است.
نقل از شیخ قونوی
شیخ قونوی میفرماید: «الحق فى كل متعين عقلا او ذهنآ او حسآ غير متعين ولا ممازح ولا مماثل ولا مقيد». این بیان، بر این دلالت دارد که حق تعالی در هر تعینی، چه عقلی، ذهنی یا حسی، ظاهر میشود، اما ذات او از تعین، مشابهت و قید مبراست. حق، چونان نوری است که در هر آیینهای بازمیتابد، اما ذاتش از آیینهها مستقل است.
تعین حق در ادراک انسانی
تعین حق در ادراک انسانی، مطابق با حقیقت ذات او نیست، بلکه به ظهورات او در مظاهر مربوط است. ادراک انسانی، مانند ظرفی است که تنها بازتاب نور حق را در خود جای میدهد، اما نمیتواند ذات نور را در بر گیرد. این تعین، تنها ظهورات حق را در قالب اسما و صفات نشان میدهد، نه کنه ذات او را.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به بررسی ادراک حق تعالی از منظر معلوم یا مجهول بودن او پرداخت. سؤال از معلوم یا مجهول بودن حق، به تمایز میان حقیقت مجهول ذات و ظهورات معلوم او منجر شد. حیثیت اطلاقی و تقیدی، این تمایز را روشن ساخت و نشان داد که حق در ذات خود خفی است، اما در ظهوراتش معلوم. نقل از شیخ قونوی و تبیین تعین حق در ادراک انسانی، این حقیقت را تأیید کرد که ادراک انسانی، تنها به ظهورات حق محدود است.
بخش سوم: مبدئیت حق و تمایز ظهورات
سؤال از مبدئیت حق
سؤال سوم میپرسد که آیا مبدئیت حق تعالی به دلیل وجود صرف اوست یا به دلیل وجود همراه با سلب حیثیت؟ این سؤال، به بررسی منشأ مبدئیت (سرچشمه بودن) حق میپردازد و خلط میان حقیقت وجود و ظهورات آن را هدف قرار میدهد. مبدئیت، مانند سرچشمهای است که همه رودها از آن جاری میشوند، اما آیا این سرچشمه به ذات خود مبداست یا به نسبتی خاص؟
مبدئیت مختص حق
مبدئیت، تنها به حق تعالی، از حیث وجود غنی عن الغیر، تعلق دارد و به دیگر وجودات، که ظهورات حق هستند، تعمیم نمییابد. حقیقت وجود، چونان ذاتی است که از هرگونه نیاز مبراست و مبدئیت آن، ذاتی و نفسی است. دیگر موجودات، مانند سایههایی هستند که تنها به واسطه نور حق متجلی میشوند و مبدئیتشان ظهوری است.
مبدئیت به نسب علمی
مبدئیت حق، به نسب علمی او، یعنی علم او به خودش که عین علم او به کائنات است، وابسته است، نه به ذات وجود صرف. این علم ظهوری، مانند آیینهای است که همه موجودات را در خود بازمیتاباند، اما ذات حق، غنی از این ظهور است. مبدئیت، در این نسب علمی، به ظهورات حق در مظاهر وابسته است.
مبدئیت ظهوری مظاهر
مظاهر نیز مبدئیت دارند، اما این مبدئیت، ظهوری و غیرنفسی است، برخلاف مبدئیت نفسی حق. مظاهر، بهعنوان خلیفه الله، مانند آیینههایی هستند که نور حق را بازمیتابانند و مبدئیتشان، تنها به واسطه ظهور حق ممکن است. این مبدئیت ظهوری، مانند بازتاب نور در آب است که از منبع نور مستقل نیست.
سلب بهعنوان شرط، نه جزء
سلب در مبدئیت، شرط خارجی است و نه جزء علة الثبوت، لذا ترکیب در ذات حق ایجاد نمیکند. سلب، مانند غیاب مانع در حرکت جسم است که تنها شرط تحقق را فراهم میکند، نه اینکه جزء ذاتی علت باشد. این تمایز، از هرگونه ترکیب در ذات حق جلوگیری میکند.
تشبیه به جسم طبیعی
همانگونه که جسم طبیعی به شرط عدم مانع به سوی مرکز حرکت میکند، مبدئیت حق نیز با شرط سلب همراه است. این تشبیه، مانند پلی است که مفاهیم متافیزیکی را به محسوسات پیوند میدهد، اما محدودیتهای خود را نیز دارد.
نقد مثال طبیعی
مثال جسم طبیعی دقیق نیست، زیرا حرکت جسم به جاذبه خارجی وابسته است، نه به ثقل ذاتی. این نقد، مانند نوری است که محدودیتهای تشبیهات طبیعی را در تبیین مسائل متافیزیکی روشن میسازد. جاذبه، عامل خارجی است و نه ثقل ذاتی جسم.
تمایز ظرف فاعل و قابل
سلب، در ظرف قابل (مظاهر) عمل میکند، نه در ظرف فاعل (حق). این تمایز، مانند جدایی میان سرچشمه و جویبار است؛ سرچشمه (حق) غنی است، اما جویبار (مظاهر) به شرایطی برای جریان نیاز دارد. سلب، در ظرف مظاهر، شرط پذیرش فیض حق است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به بررسی مبدئیت حق و تمایز میان حقیقت وجود و ظهورات آن پرداخت. مبدئیت، مختص حق از حیث وجود غنی عن الغیر است و به نسب علمی او وابسته است. مظاهر، مبدئیت ظهوری دارند که از حق مستقل نیست. سلب، بهعنوان شرط خارجی، در ظرف مظاهر عمل میکند و ذات حق را از ترکیب حفظ میکند. نقد مثال طبیعی، محدودیتهای تشبیهات را نشان داد و تمایز ظرف فاعل و قابل، این تبیین را تکمیل کرد.
بخش چهارم: نقد تشکیک و تأیید وحدت وجود
پاسخ تشکیکی خواجه نصیر
خواجه نصیرالدین طوسی، وجود را مشکک میداند و اختلاف اقتضائات را به مراتب وجود نسبت میدهد. او وجود را به نور تشبیه میکند که در خورشید اقتضای ضیاء و ابصار دارد، اما در سراج این اقتضا را ندارد. این پاسخ، مانند پلی است که فلسفه را به عرفان نزدیک میسازد، اما از منظر عرفانی کافی نیست.
رد تشکیک در ذات وجود
شیخ، تشکیک را در ذات وجود رد میکند و مراتب را به ظهورات وجود نسبت میدهد. وجود، مانند وحدتی است که از هرگونه مرتبهبندی در ذات خود مبراست، اما ظهورات آن، مانند رنگینکمانی است که مراتب گوناگون را در خود نشان میدهد. این رد، وحدت ذاتی وجود را حفظ میکند.
اختلاف در نسب ظهور
اختلاف اقتضائات، ناشی از نسب ظهور حقیقت واحد وجود است، نه از ذات وجود. این نسب، مانند شاخههای درختی است که از یک ریشه واحد منشعب میشوند و بر اساس قابلیت مظاهر، مراتب مختلفی ایجاد میکنند. این تبیین، وحدت وجود را از کثرت ظاهری مظاهر متمایز میسازد.
تمایز تشکیک و وحدت
تشکیک، مراتب را در ذات وجود فرض میکند، اما وحدت، مراتب را در مظاهر قرار میدهد. این تمایز، مانند جدایی میان دو راه است: یکی به سوی کثرت ذاتی میرود و دیگری به سوی وحدت ذاتی هدایت میکند. عرفان، با تأکید بر وحدت، کثرت را به ظهورات نسبت میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به نقد پاسخ تشکیکی خواجه نصیر و تأیید وحدت وجود پرداخت. شیخ، با رد تشکیک در ذات وجود، مراتب را به ظهورات نسبت داد و اختلاف اقتضائات را ناشی از نسب ظهور دانست. تمایز میان تشکیک و وحدت، رویکرد عرفانی را از فلسفی متمایز ساخت و وحدت ذاتی وجود را بهعنوان حقیقت بنیادین تأیید کرد.
بخش پنجم: طبیعت واحد و افتقار مظاهر
طبیعت واحد و عدم تخلف
افراد طبیعت واحد، نه اختلاف دارند و نه تخلف میکنند. طبیعت، مانند رودی است که جریانش ثابت است و در افرادش تغییری ایجاد نمیشود، مگر به دلیل شرایط خارجی. وجود، بهعنوان طبیعت واحد، از اختلاف و تخلف مبراست و هرگونه تفاوت، به ظهورات آن مربوط است.
وجود بهعنوان طبیعت واحد
وجود، طبیعت واحدی است که اختلاف و تخلف در آن راه ندارد. این وحدت، مانند جوهر گوهری است که در همه مظاهر ساری است، اما تفاوتها، تنها در ظهورات آن متجلی میشوند. وجود حق، غنی است، اما مظاهر، به دلیل محدودیتهایشان، افتقار دارند.
افتقار مظاهر
افتقار، به مظاهر نسبت داده میشود، نه به ذات وجود که غنی عن العالمین است. مظاهر، مانند گیاهانی هستند که به آب حیات (حق) وابستهاند، در حالی که سرچشمه آب، از هر نیازی مبراست. این افتقار، ظهوری است و به محدودیتهای مظاهر بازمیگردد.
مراتب افتقار
هرچه مظاهر به مراتب پایینتر نزول کنند، افتقارشان بیشتر میشود. این مراتب، مانند پلههای نردبانی است که از اسما و صفات الهی تا موجودات مادی امتداد دارد. هرچه مظهر از حقیقت وجود دورتر شود، نیازش به فیض الهی فزونتر میگردد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به بررسی وجود بهعنوان طبیعت واحد و افتقار مظاهر پرداخت. وجود، از اختلاف و تخلف مبراست و هرگونه تفاوت، به ظهورات آن مربوط است. افتقار، به مظاهر نسبت داده میشود و با نزول به مراتب پایینتر، شدت مییابد. این تبیین، وحدت وجود و کثرت ظهورات را در چارچوبی منسجم ارائه داد.
بخش ششم: آیات و احادیث وحدت
آیه استقراض حق
آیه کریمه مَنْ يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا (بقره: ۲۴۵، : «کیست که به خدا وامی نیکو دهد؟») به استقراض حق از بندگان اشاره دارد. این استقراض، مانند دعوتی است از حق به سوی بندگان، تا در ظهور او مشارکت کنند. عبد، بهعنوان مظهر حق، در این رابطه نقش ایفا میکند.
استقراض حقیقی حق
استقراض حق، حقیقی است، زیرا عبد مظهر حق است و این رابطه، به وحدت میان حق و مظهر اشاره دارد. این استقراض، مانند پیوندی است میان سرچشمه و جویبار، که هر دو در حقیقت یکی هستند. مجاز در این رابطه راه ندارد، زیرا عبد، ظهور حق است.
یدالله و وحدت در ظهور
در احادیث، مانند «یدالله مع الجماعة»، دست حق در ظهورات مظاهر حضور دارد. این حضور، مانند نوری است که در همه مظاهر ساری است و وحدت میان حق و مظهر را تأیید میکند. دست حق، در ظهورات، به معنای حضور حقیقی اوست، نه مجازی.
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با استناد به آیه کریمه مَنْ يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا و احادیث، وحدت میان حق و مظاهر را تبیین کرد. استقراض حق، حقیقی است و به وحدت میان حق و عبد بهعنوان مظهر او دلالت دارد. احادیث، حضور حقیقی حق در ظهورات را تأیید کرده و این وحدت را در چارچوبی عرفانی روشن ساختند.
جمعبندی نهایی
این اثر، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین وحدت وجود در عرفان نظری پرداخت. بخش نخست، مبانی وحدت وجود و تمایز حقیقت و ظهور را روشن ساخت و نشان داد که حقیقت وجود، غنی عن العالمین است. بخش دوم، ادراک حق را از منظر معلوم و مجهول بودن بررسی کرد و حقیقت مجهول ذات را از ظهورات معلوم متمایز نمود. بخش سوم، مبدئیت حق را به نسب علمی او نسبت داد و مظاهر را دارای مبدئیت ظهوری دانست. بخش چهارم، با نقد تشکیک، وحدت وجود را تأیید کرد و مراتب را به ظهورات نسبت داد. بخش پنجم، وجود را طبیعت واحدی دانست که افتقار در مظاهر آن شدت مییابد. بخش ششم، با استناد به آیات و احادیث، وحدت میان حق و مظاهر را تبیین کرد.
با نظارت صادق خادمی