در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 221

متن درس

 

فیض، وجود و کثرت در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 221)

دیباچه: درآمدی بر فیض و وحدت وجود

این نوشتار، چونان مشعلی فروزان در ظلمات معرفت، به کاوش در ژرفای مفاهیم عرفانی و فلسفی فیض، وجود، ماهیت و نسبت میان وحدت و کثرت می‌پردازد.

بخش نخست: مقام خامس و مسئله فیض

مقدمه‌ای بر مقام خامس

مقام خامس، چونان قله‌ای رفیع در ساحت عرفان نظری، به بررسی سرنوشت مسائل بنیادین فیض، وجود، موجود، ماهیت، جعل و اصالت می‌پردازد. این مقام، هرچند به دلیل پیچیدگی موضوع و اقوال متعدد، گاه به صورت متشتت بیان شده، اما همانند جویباری زلال، معارف عمیقی را در خود جاری می‌سازد. فیض، به عنوان سرچشمه وجود مخلوقات، در این مقام مورد تأمل قرار گرفته و نسبت آن با وجود و ماهیت، در چارچوبی عرفانی و فلسفی تحلیل می‌شود.

تشتت در بیان و پیچیدگی موضوع

تشتت در بیان این مسائل، چونان سایه‌ای بر آفتاب حقیقت، ناشی از عمق و گستردگی موضوعات است. اقوال متعدد در باب فیض و وجود، از دیدگاه‌های فلسفی گرفته تا تأملات عرفانی، نشان‌دهنده چالش‌های عقل بشری در تبیین رابطه وحدت حق و کثرت خلق است. این مقام، با طرح پرسش‌های بنیادین، ذهن را به سوی فهم دقیق‌تر این حقایق رهنمون می‌سازد.

درنگ: مقام خامس، چونان آیینه‌ای صاف، مسائل فیض، وجود و ماهیت را در قالبی عرفانی و فلسفی بازتاب می‌دهد، هرچند تشتت در بیان، گواهی بر پیچیدگی این معارف است.

بخش دوم: اقوال در باب اصالت وجود و ماهیت

تقسیم‌بندی اقوال

در باب اصالت، اقوال به سه دسته تقسیم می‌شوند: اصالت وجود، اصالت ماهیت، یا اصالت اتصاف. این تقسیم‌بندی، همانند شاخه‌های درختی تنومند، دیدگاه‌های گوناگون فلسفی و عرفانی را در تبیین حقیقت واقعیت نشان می‌دهد. قائلان به اصالت وجود، حقیقت را در وجود اصیل می‌دانند؛ قائلان به اصالت ماهیت، ماهیت را اصل می‌شمارند؛ و گروهی دیگر، اتصاف را مبنای تحقق اشیاء قرار می‌دهند.

تبیین دیدگاه‌ها

هر یک از این اقوال، چونان راهی به سوی قله معرفت، رویکردی متفاوت به مسئله خلق و فیض ارائه می‌دهد. اصالت وجود، بر تحقق اشیاء به واسطه وجود تأکید دارد؛ اصالت ماهیت، بر نقش حدود و هویت اشیاء تمرکز می‌کند؛ و اصالت اتصاف، رابطه میان وجود و ماهیت را در قالب اتصاف تحلیل می‌نماید. این دیدگاه‌ها، هر یک به نوبه خود، بخشی از حقیقت را روشن می‌سازند، اما در عرفان، این مسائل در پرتو وحدت وجود به کمال می‌رسند.

جعل در فلسفه

در فلسفه، جعل یا تحقق‌بخشی، به یکی از سه عنصر وجود، ماهیت یا اتصاف نسبت داده می‌شود. جعل وجود، به معنای اعطای وجود به اشیاء است؛ جعل ماهیت، به تحقق حدود و هویت اشیاء اشاره دارد؛ و جعل اتصاف، رابطه میان وجود و ماهیت را در بر می‌گیرد. این تمایزات، چونان خطوطی بر لوح حکمت، نتایج متفاوتی در تبیین خلق و فیض به دنبال دارند.

امکان قول به اصالت وجود و جعل ماهیت

ممکن است کسی قائل به اصالت وجود باشد، اما ماهیت را مجعول بداند. این دیدگاه، چونان پلی میان دو ساحل وجود و ماهیت، سازگاری درونی دارد. اما قول به عدم جعل هر دو (وجود و ماهیت) و اتصاف، همانند بنایی بر پایه سست، به تناقض می‌انجامد، زیرا اتصاف بدون جعل وجود یا ماهیت معنا ندارد.

درنگ: اقوال در باب اصالت وجود، ماهیت یا اتصاف، چونان شاخه‌های معرفت، دیدگاه‌های فلسفی و عرفانی را در تبیین خلق و فیض آشکار می‌سازند، اما قول به عدم جعل وجود و ماهیت، به تناقض می‌انجامد.

بخش سوم: نقد نسبت‌های نادرست به فلاسفه

نقد نسبت به فلاسفه

نسبت دادن این قول به فلاسفه که ماهیت مجعول نیست و وجود معقول ثانی است، همانند خلط گوهر با سایه، نادرست است. فلاسفه، عموماً وجود را مجعول و اصیل می‌دانند و وجود را به عنوان معقول ثانی صرف، محدود نمی‌کنند. این سوء‌تفاهم، چونان غباری بر آیینه حقیقت، از فهم نادرست دیدگاه‌های فلسفی نشأت گرفته است.

حیرت فلاسفه در باب فیض و کثرت

فلاسفه، با وجود اهتمام به عقل و نظر، در تبیین فیض و چگونگی ایجاد کثرت از وحدت حق، همانند مسافرانی در بیابانی بی‌انتها، حیران مانده‌اند. توسل به مفاهیمی چون عقل اول و دوم یا دیگر واسطه‌ها، نتوانسته است این معما را به طور کامل گشوده و رابطه وحدت حق و کثرت خلق را تبیین نماید. این محدودیت، چونان سدی در برابر عقل فلسفی، به ناتوانی عقل در فهم کامل حقایق الهی گواهی می‌دهد.

درنگ: فلاسفه، در تبیین فیض و کثرت از وحدت حق، به دلیل محدودیت‌های عقل فلسفی، حیران مانده‌اند و نسبت‌های نادرست به آنان، از سوء‌تفاهم در فهم دیدگاه‌هایشان نشأت می‌گیرد.

بخش چهارم: راه‌حل عرفانی برای مسئله فیض

ظهور حق و خلق

عرفان، چونان کلیدی زرین، مسئله فیض و کثرت را با بیان این حقیقت گشوده است که حق ظاهر می‌شود و ظهورش عین خلق است. این دیدگاه، همانند نوری که تاریکی را می‌شکافد، نشان می‌دهد که خلق، ظهور حق در مراتب مختلف است. حق در مرتبه علو، غنی عن العالمین است و در مرتبه نزول، به صورت خلق متجلی می‌شود، بدون آنکه کثرت ذاتی ایجاد گردد.

وجود عام عرفانی

وجود عام، نه به معنای منطقی، بلکه به معنای عرفانی، چونان جویباری که کثرات را سیراب می‌کند، واسطه ظهور موجودات است. این وجود، شانی از شئون حق است که تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد و کثرات از طریق آن ظهور می‌یابند. وجود عام، همان فیض عام یا نفس رحمانی است که خلق را در مراتب مختلف متجلی می‌سازد.

نفس رحمانی و تجلی حقیقی

نفس رحمانی، چونان آیینه‌ای صاف، فیض عام و تجلی حقیقی حق است که خلق را بدون ایجاد مقابل مستقل برای حق محقق می‌کند. این تجلی، همانند نور خورشید که در آیینه‌های متعدد بازتاب می‌یابد، خلق را به صورت ظهورات حق در مراتب مختلف نشان می‌دهد، بدون آنکه خلق هویتی مستقل از حق داشته باشد.

درنگ: عرفان، با بیان ظهور حق به عنوان خلق و نقش نفس رحمانی به عنوان فیض عام، مسئله فیض و کثرت را حل می‌کند، بدون آنکه خلق هویتی مستقل از حق یابد.

بخش پنجم: تفاوت مراتب خلق و نقش اعیان

تفاوت عقل اول و عالم ماده

تفاوت میان عقل اول و عالم ماده، چونان تفاوت میان قله و دشت، در قابلیت تام یا ناقص آنهاست، نه در ماهیت ظهور. عقل اول، به دلیل قابلیت تام، سبق در ظهور دارد، در حالی که عالم ماده، به دلیل قابلیت ناقص، تأخر در ظهور می‌یابد. این تفاوت، صرفاً در مراتب ظهور است و نه در ذات حق.

اعیان و نسبت آنها با حق

پرسشی بنیادین در عرفان نظری این است که آیا اعیان، اسما و صفات حق وجود دارند یا اعتبارند؟ اگر وجود داشته باشند، تعدد در حق ایجاد می‌شود؛ و اگر معدوم باشند، چگونه علت کثرات‌اند؟ این پرسش، همانند معمایی ژرف، به نسبت میان وحدت حق و کثرت اعیان می‌پردازد. پاسخ عرفانی، در تمایز میان حقیقت حق و ظهورات آن نهفته است.

نقد قول به ضم معدوم به معدوم

قول به اینکه کثرات از ضم معدوم به معدوم ناشی می‌شوند، همانند بنایی بر شن‌های روان، نادرست است. حتی در مثال اعمی، ظرف وجود (انسان) لازم است، و ضم معدوم به معدوم معنا ندارد. این نقد، نشان می‌دهد که حتی در مفاهیم اعتباری، نیاز به ظرف وجودی است.

ضم معدوم به موجود

اعیان و حقایق، گرچه اعدام‌اند، در ظرف وجود حق، چونان بذرهایی در خاک حاصلخیز، علت ظهور کثرات می‌شوند. این دیدگاه، نشان می‌دهد که اعیان، به عنوان مظاهر حق، در ظرف وجود او عمل می‌کنند و ظهور کثرات را ممکن می‌سازند، بدون آنکه هویتی مستقل داشته باشند.

درنگ: اعیان، در ظرف وجود حق، cause ظهور کثرات می‌شوند، بدون آنکه هویتی مستقل داشته باشند، و قول به ضم معدوم به معدوم، به دلیل نیاز به ظرف وجود، باطل است.

بخش ششم: عدم و نقش آن در ظهور

عدم من حیث العدم

عدم، به خودی خود، چونان ظلمتی بی‌انتها، نمی‌تواند علتی برای وجود یا ظهور باشد. این اصل، قول به تأثیر اعدام در کثرات را رد می‌کند و نشان می‌دهد که عدم من حیث العدم، فاقد هرگونه تحقق و فاعلیت است.

تفاوت قابل و عدم

قابل، معدوم الفعلیة است، نه معدوم الوجود، و لذا با عدم من حیث العدم، همانند نور و ظلمت، متفاوت است. قابل، ظرفی برای پذیرش فعلیت است، در حالی که عدم، صرفاً فقدان است. این تمایز، نقش قابل در ظهور را از عدم جدا می‌کند.

نقش اعیان در ظهور

اعیان و حقایق، در ظرف ظهور، نه فاعل‌اند و نه مستقل، بلکه چونان آیینه‌هایی در برابر نور حق، ظهورات او هستند. این نقش، به واسطه حق است و نه به دلیل استقلال اعیان، که همانند سایه‌هایی در برابر نور، وجودشان وابسته به حق است.

درنگ: عدم من حیث العدم، فاقد فاعلیت است و اعیان، در ظرف ظهور، به عنوان مظاهر حق عمل می‌کنند، نه به عنوان موجودات مستقل.

بخش هفتم: وحدت وجود و نقد دوگانگی

وهم و خیال در کون

اگر کون وهم و خیال باشد، خود کون نیز حق است، زیرا کون، ظهور حق است. این دیدگاه، چونان مشعلی در تاریکی، بر وحدت وجود تأکید دارد. حتی اگر کثرات را وهم بدانیم، کون به عنوان ظهور حق، حقیقت دارد و اصالت آن به حق بازمی‌گردد.

ظهور اصالی و حقیقی

ظهور کثرات، اصالی نیست، بلکه برای مظهر و حق است. این اصل، همانند نوری که از خورشید ساطع می‌شود، نشان می‌دهد که کثرات، به دلیل وابستگی به حق، فاقد اصالت‌اند و صرفاً برای تحقق مظهر و نمایش حق وجود دارند.

نقد رابطه سلب و ایجاب

رابطه حق و خلق، نه به صورت سلب و ایجاب مطلق است و نه عدم و ملکه، بلکه حق در مرتبه نزول، خلق می‌شود. این نقد، چونان تیغی برنده، دیدگاه‌های فلسفی مبتنی بر دوگانگی را رد می‌کند و بر وحدت میان حق و خلق در عرفان تأکید دارد.

درنگ: کثرات، ظهورات حق‌اند و فاقد اصالت مستقل‌اند؛ رابطه حق و خلق، نه دوگانگی سلب و ایجاب، بلکه وحدت در ظهور است.

بخش هشتم: دو مقام حق و تعین

مقام وجود و تعین

حق، در مقام الوجود، غنی عن العالمین است و در مقام التعین، متعین در مظاهر می‌شود. این دو مقام، چونان آسمان و زمین، به اطلاق ذاتی حق و ظهور او در مظاهر اشاره دارند. تعین، ظرف ظهور است، نه ذات حق.

تعین حقی و تعین خلقی

تعین حقی، بلا تعین است، و تعین خلقی، متعین است. تعین حقی، همانند نور بی‌حد و مرز، به ظهور حق بدون قید اشاره دارد، در حالی که تعین خلقی، چونان نور در آیینه‌های محدود، به ظهور در مظاهر مقید مربوط است.

رد حلول و اتحاد

لسان عرفان، چونان جویباری پاک، از حلول و اتحاد مبراست و به خرافه بازنمی‌گردد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، از اتهامات دوگانگی که به حلول و اتحاد منجر می‌شوند، فاصله می‌گیرد و حقیقت وحدت را آشکار می‌سازد.

تفسیر آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»

قرآن کریم در آیه‌ای ژرف، این حقیقت را چنین بیان می‌کند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (سوره فاتحه، آیه ۵).

: «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.»

«إِيَّاكَ» به تعین بلا تعین و «نَعْبُدُ» به تعین متعین اشاره دارد. تقدم «إِيَّاكَ» بر «نَعْبُدُ»، همانند پیشی گرفتن نور بر سایه، به تقدم وجودی حق بر خلق دلالت می‌کند.

فنا و تقدم وجودی

سالک در مقام «إِيَّاكَ»، چونان قطره‌ای که به دریا می‌پیوندد، به فنا می‌رسد و تعین متعین به تعین بلا تعین بازمی‌گردد. این سیر عرفانی، راهی است از تعین خلقی به مقام وحدت و فنا در حق.

درنگ: حق در مقام الوجود، غنی عن العالمین و بلا تعین است، و در مقام التعین، متعین در مظاهر می‌شود؛ آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بر تقدم وجودی حق دلالت دارد.

بخش نهم: نقد مفاهیم فلسفی و برتری عرفان

نقد عقل اول و نور نبوی

مفاهیم عقل اول، نور نبوی و نور ولوی، چونان ابزارهایی ناکافی، مشکل کثرت و وحدت را حل نمی‌کنند. این مفاهیم، به دلیل وابستگی به کثرت مراتب، نمی‌توانند وحدت ذاتی حق را به طور کامل تبیین کنند.

بیان حافظ و تجلی واحد

به قول حافظ، یک تجلی است که در آیینه اوهام نقش‌های متعدد می‌بندد. این بیان، چونان شعری آسمانی، بر وحدت تجلی حق و کثرت ظاهری مظاهر تأکید دارد. اوهام، به معنای ادراکات محدود انسانی است که کثرت را در وحدت می‌بیند.

برتری لسان عرفان

لسان عرفان، چونان مشعلی فروزان‌تر از فلسفه، مشکلات معقول را حل می‌کند. عرفان، با تمرکز بر وحدت وجود و ظهورات حق، از محدودیت‌های فلسفه در تبیین کثرت و وحدت فراتر می‌رود و راه‌حلی جامع ارائه می‌دهد.

غنی عن العالمین و لاتعین

حق، غنی عن العالمین و لاتعین است، بدون اسم و رسم. این مقام، چونان آسمانی بی‌کران، ذات حق را از هرگونه تعین، اسم و رسم مبرا می‌داند و او را در اطلاق محض نشان می‌دهد.

سلوک عارف و فرار از تعین

سالک، چونان پرنده‌ای که به سوی آسمان می‌پرد، می‌تواند از تعین بگریزد و به مقام لاتعین برسد: «يَمْكُنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِكَ، فَرِّ عَلَى مَا كَرَّ عَلَيْكَ». این فرار، سلوک عرفانی از تعینات خلقی به سوی وحدت و لاتعین حق است.

درنگ: لسان عرفان، با تأکید بر وحدت تجلی حق و لاتعین ذاتی او، از محدودیت‌های فلسفه فراتر می‌رود و راه سلوک به سوی مقام لاتعین را هموار می‌سازد.

بخش دهم: نقد فلسفه و حکمت الهی

محدودیت‌های فلسفه

فلسفه، با همه طمطراق، چونان کوزه‌گری که در کوزه شکسته آب می‌خورد، به دلیل وابستگی به مفاهیم کثرت‌محور، ناکام مانده است. مفاهیمی چون فلک و ملک، نتوانسته‌اند وحدت ذاتی حق را تبیین کنند و مشکلات خلق و فیض را حل کنند.

حکمت الهی و مخالفان

خداوند، برخلاف قلدران، از مخالفان استقبال می‌کند، زیرا مخالف، شرط آزادی و قوت اوست. این دیدگاه، چونان آیینه‌ای روشن، حکمت الهی در خلقت مخالفان را نشان می‌دهد که برای تحقق آزادی و اختیار مومنان لازم است.

روایت شیطان و مومن

روایت می‌فرماید که حتی اگر مومن به کوه پناه ببرد، خداوند شیطانی خلق می‌کند تا او را بیازماید. این روایت، همانند مشعلی در راه حقیقت، بر ضرورت وجود امتحان و آزار برای تکامل مومن تأکید دارد، که بخشی از حکمت الهی است.

درنگ: فلسفه، به دلیل وابستگی به کثرت، ناکام مانده، اما حکمت الهی، با خلقت مخالفان و امتحان مومنان، آزادی و تکامل را محقق می‌سازد.

بخش یازدهم: نقد دیدگاه‌های فلسفی و کلامی

نقد خیام و فلسفه

شعرهای خیام، چونان قصیده‌ای بلند، عمیق اما مشکل‌دار است، زیرا در چارچوب عقل معقول گرفتار شده است. خیام، با عقل برتر خود، محدودیت‌های فلسفه را درک کرده، اما به عرفان نرسیده و در حیرت مانده است.

نقد ابن سینا

ابن سینا، با وجود عقل قوی، چونان فیلسوفی در برابر محدودیت‌های معقول، به نماز پناه می‌برد. این نکته، نشان می‌دهد که حتی فلاسفه بزرگ، در برابر ناتوانی عقل فلسفی، به ایمان و عبادت روی می‌آورند.

نقد مجازات در آخرت

مجازات در آخرت، نه برای ادب، بلکه برای شناخت حق است. عرفان، برخلاف فلسفه و کلام، مجازات را نه تنبیه صرف، بلکه راهی برای هدایت و شناخت حق می‌داند، همانند کوره‌ای که آهن را نرم می‌کند.

تفسیر آیه «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ»

قرآن کریم در این آیه می‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ» (سوره بقره، آیه ۷).

: «خداوند بر دل‌ها و گوش‌ها و چشمانشان مهر نهاده است.»

این آیه، به محرومیت کافران از درک حق اشاره دارد، اما عرفان تأکید می‌کند که حتی این محرومیت، برای هدایت نهایی است.

درنگ: مجازات آخرت، برای شناخت حق است، نه تنبیه صرف؛ آیه «خَتَمَ اللَّهُ» بر هدایت نهایی حتی در محرومیت دلالت دارد.

بخش دوازدهم: اشتراک وجود و صور نسب علمیه

اشتراک وجود

اشتراک وجود، با برهان قوی، قول به تخالف وجودات را رد می‌کند. این دیدگاه، چونان صخره‌ای استوار، وحدت وجود در عرفان را تأیید می‌کند و قول فلسفی مشائیان به تباین وجودات را باطل می‌داند.

تأثیر حق و اعطای وجود

تأثیر حق و اعطای او به حقایق کونیه، چونان جویباری که از سرچشمه می‌جوشد، به واسطه وحدت و تعین است. حق، از طریق وحدت ذاتی و تعین در مظاهر، به حقایق کونیه وجود می‌بخشد.

صور نسب علمیه

موجودات کونیه، صور نسب علمیه و اسمائیه حق‌اند. این صور، همانند نقش‌هایی بر لوح علم الهی، ظهورات اسما و صفات حق‌اند که در مراتب مختلف به قدر قابلیت مظاهر ظاهر می‌شوند.

حل حیرت فلاسفه

حیرت فلاسفه در باب تأثیر اعدام یا تعدد وجودات، با بیان عرفانی که حقایق در نسب ظهور اثر دارند، نه در ذات وجود، حل می‌شود. این دیدگاه، چونان کلیدی زرین، نشان می‌دهد که اعیان در ظرف ظهور اثر دارند، نه به عنوان موجودات مستقل.

درنگ: موجودات کونیه، صور نسب علمیه حق‌اند و حیرت فلاسفه با بیان عرفانی وحدت وجود و اثر حقایق در نسب ظهور حل می‌شود.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

این نوشتار، چونان سفری در اقیانوس بی‌کران معرفت، به تبیین مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی در باب فیض، وجود، ماهیت و رابطه وحدت و کثرت پرداخته است. عرفان، با تأکید بر وحدت وجود و ظهور حق در مراتب مختلف، مشکلات فلسفی چون حیرت در باب کثرت و تأثیر اعدام را حل می‌کند. حق، در مقام اطلاق، غنی عن العالمین و لاتعین است، اما در مقام تعین، به صورت خلق متجلی می‌شود. قرآن کریم، با آیاتی چون «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»، بر تقدم وجودی حق و نقش هدایتی او حتی در مجازات تأکید دارد. عرفان، برخلاف فلسفه، با تکیه بر وحدت وجود، از محدودیت‌های مفاهیم کثرت‌محور فراتر می‌رود و راه‌حلی جامع برای تبیین خلق و فیض ارائه می‌دهد. این متن، با شرح و تفصیل کامل، این مفاهیم را در قالبی علمی، فاخر و دانشگاهی ارائه داده و راه را برای پژوهش‌های عمیق‌تر در عرفان نظری هموار ساخته است.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق متن درسگفتار، تجلی اول از چه حیثیتی به وجود می‌آید؟

2. کدام ویژگی در متن به عنوان باطن القدرة معرفی شده است؟

3. بر اساس متن، حقيقة الحقائق به چه چیزی اشاره دارد؟

4. طبق متن، چرا مقام قاب قوسين أو ادنى باطن است؟

5. کدام ویژگی در متن به عنوان شرط لازم برای انبیا و علما ذکر شده است؟

6. حديث نزيه در متن به معنای کلامی است که عين ذات حق است.

7. اسماء ذاتیه در متن به صورت جدا از یکدیگر در مرتبه ظهور ظاهر می‌شوند.

8. مقام قاب قوسين أو ادنى در متن به حقیقت محمدیه اشاره دارد.

9. طبق متن، نقایص خلقی برای انبیا و علما به عنوان وارثان شرع مجاز است.

10. وجاهت دینی در متن تنها به مال و دارایی وابسته است.

11. منظور از حديث نزيه در متن چیست؟

12. چرا اسماء ذاتیه در متن حقيقة الحقائق نامیده شده‌اند؟

13. مقام قاب قوسين أو ادنى در متن به چه چیزی اشاره دارد؟

14. چرا صحت جسمانی برای انبیا و علما در متن ضروری است؟

15. نقش ادب و نظافت در وجاهت دینی علما طبق متن چیست؟

پاسخنامه

1. از حیثیت کلام الهی و حديث نزيه

2. تحقق کمال اسمائی

3. به اسماء ذاتیه متحد در مرتبه ظهور

4. چون باطن وحدت و کثرت، قابليت و فاعليت است

5. صحت و سلامت جسمانی و ظاهری

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. نادرست

11. حديث نزيه کلامی است که عين ذات حق بوده و فاقد حرف و صوت ظاهری است.

12. چون در مرتبه ظهور متحد و مندمج بوده و باطن هر حقیقت الهی و کونی هستند.

13. به باطن وحدت و کثرت، قابليت و فاعليت، و مرتبه ظهور حقیقت محمدیه اشاره دارد.

14. زیرا صحت جسمانی و وجاهت ظاهری شرط تبلیغ دین و وراثت شرعی است.

15. ادب و نظافت باعث جلب اعتماد و تأثیرگذاری علما در تبلیغ دین می‌شود.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده