متن درس
بازبینی درس گفتارهای حضرت آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 222)
دیباچه
این اثر، گوهری برگرفته از درسگفتارهای عرفانی آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین یکی از ژرفترین مباحث عرفان نظری و حکمت متعالیه، یعنی وجود عام بهعنوان مظهر حق و نفی جعل در اعیان ثابته، اختصاص دارد.
بخش نخست: وجود عام و نسبت آن با مخلوقات
مفهوم وجود عام در عرفان نظری
در عرفان نظری، وجود عام بهعنوان مظهر تام حق تعالی، جایگاهی بنیادین دارد. برخلاف دیدگاه حکما که عقل اول را صادر نخستین و واسطه میان حق و مخلوقات میدانند، عارف وجود عام را فیضی الهی میبیند که همه مخلوقات، از جمله عقل اول، بهصورت یکسان از آن بهرهمند میشوند. این وجود، بهمثابه نوری بیکران است که بر همه آینههای هستی، از اشرف تا ادنی، یکسان میتابد و هیچیک را بر دیگری برتری نمینهد. نسبت وجود عام به عقل اول و سایر مخلوقات، نسبتی برابر و همسنگ است، زیرا همه آنها ظهوراتی از یک حقیقتاند.
درنگ: وجود عام، بهعنوان مظهر حق، با عقل اول و سایر مخلوقات نسبتی یکسان دارد و هیچیک بر دیگری تقدم وجودی ندارد، زیرا همه ظهورات فیض الهیاند. |
تمایز دیدگاه عارف و حکیم در صادر نخستین
یکی از اختلافات بنیادین میان حکیم و عارف، در فهم صادر نخستین است. حکیم، با تکیه بر تحلیل عقلی، عقل اول را صادر نخست و واسطه میان حق و مخلوقات میداند، اما عارف این دیدگاه را نمیپذیرد. در نگاه عرفانی، حق تعالی مظهر خود را در وجود عام متجلی میسازد، و این وجود، نه تنها عقل اول، بلکه همه مخلوقات را در بر میگیرد. بهمثابه اقیانوسی است که همه قطرات، از عقل اول تا فروترین موجودات، از آن سرچشمه میگیرند، بدون آنکه یکی بر دیگری تقدم داشته باشد. این دیدگاه، بر وحدت فیض الهی تأکید دارد و هرگونه سلسلهمراتب فلسفی را در ظرف ظهور نفی میکند.
نفی واسطگی عقل اول
فلاسفه، عقل اول را واسطه میان حق و مخلوقات میدانند، بهگونهای که عقل اول صادر نخست است و پس از آن، عقل دوم، سوم و نفوس پدیدار میشوند. اما عارف، با نفی این واسطگی، فیض عام را واسطه ظهور حق میبیند. این فیض، بهمثابه جویباری است که مستقیم از سرچشمه حق جاری میشود و همه موجودات را سیراب میکند، بدون نیاز به واسطهای چون عقل اول. این دیدگاه، بر مستقیم بودن ارتباط حق با مخلوقات تأکید دارد و هرگونه تعدد یا واسطگی را در ظرف ظهور الهی نفی میکند.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین مفهوم وجود عام بهعنوان مظهر حق، بر برتری دیدگاه عرفانی در برابر رویکرد فلسفی تأکید کرد. وجود عام، با نسبتی یکسان به همه مخلوقات، از جمله عقل اول، فیض الهی را بیواسطه به آنها میرساند. نفی واسطگی عقل اول و تأکید بر وحدت فیض، مبنای فهم عمیقتر وحدت وجود را در عرفان نظری فراهم میآورد.
بخش دوم: نفی کثرت و جعل در عرفان
نفی کثرت و تعدد در ظهورات الهی
عارف، برخلاف حکیم، به کثرت و تعدد در صدور قائل نیست. در نگاه عرفانی، وجود عام، که مظهر تام حق است، هم اول است و هم آخر، و هیچ مرتبهای ورای آن وجود ندارد. این دیدگاه، بهمثابه نگریستن به خورشیدی است که نورش همه عالم را در بر میگیرد، بدون آنکه مراتب یا واسطههایی میان آن و اشیا وجود داشته باشد. به تعبیر درسگفتار، «وقتى مىگويد عقل اول صادر نخستين است عقل دوم وسوم ونفوس اينها هم پيدا مىشود تعدد وكثرت ولى عارف وقتى مىگويد فيض عام ووجود مفاض مظهر حق است اولا صدور نمىگيرد مظهر مىگويد».
درنگ: عارف، با نفی کثرت و تعدد در ظهورات الهی، وجود عام را مظهر تام حق میداند که هم اول است و هم آخر، و هیچ مرتبهای ورای آن نیست. |
تأیید عرفانی با آیه قرآن کریم
قرآن کریم، در آیه شریفه «هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْآخِرُ وَٱلظَّاهِرُ وَٱلْبَاطِنُ» (اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، سوره حدید: ۳، )، بر اول و آخر بودن حق تأکید میکند. عارف، این ویژگی را به مظهر حق، یعنی وجود عام، نیز تسری میدهد. این آیه، بهمثابه چراغی است که راه عارف را در نفی تعدد و واسطگی روشن میسازد و نشان میدهد که فیض عام، بهعنوان مظهر حق، از هرگونه کثرت یا مرتبهبندی مبراست.
نفی جعل در عرفان نظری
عارف، جعل را، چه به وجود نسبت داده شود و چه به ماهیت، نمیپذیرد. جعل، مفهومی فلسفی است که مستلزم قبليت، بعديت و تعدد است، درحالیکه عارف، با تأکید بر وحدت وجود، هرگونه حدوث یا تعدد را در ظرف ظهور نفی میکند. موجودات، بهمثابه انعکاس نور الهی در آینههای متکثر، ظهورات حقاند و نیازی به جاعل یا حدوث ندارند. به تعبیر درسگفتار، «عارف اعتقاد به جعل ندارد حالا جعل جعل وجود باشد يا جعل ماهيت، چون جعل خودش تعدد وبعديت وقبليت طلب مىكند».
نفی مجعولیت وجود و ماهیت
در نگاه عرفانی، وجود مجعول نیست، زیرا تنها حق تعالی موجود بالذات است و مابقی، مظهرات او هستند. ماهیت نیز مجعول نیست، زیرا فاقد هویت مستقل است و صرفاً نمود مظهر حق است. این دیدگاه، بهمثابه نگریستن به سایهای است که بدون نور، هیچ واقعیتی ندارد. وجود، حقیقت محض است و ماهیت، مفهومی ذهنی که تنها به تفصیل وجود تحقق مییابد. به تعبیر درسگفتار، «نه مىگوييم وجود مجعول است چون وجودى نداريم كه مجعول باشد انى ست كه حق حق هست مابقى هم مظهرند».
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین نفی کثرت و جعل در عرفان نظری، بر وحدت وجود و ظهورات الهی تأکید کرد. وجود عام، بهعنوان مظهر تام حق، از هرگونه تعدد یا واسطگی مبراست، و جعل، چه به وجود و چه به ماهیت، با نگاه عرفانی سازگار نیست. آیه قرآن کریم، مبنای الهی این دیدگاه را تقویت میکند و راه را برای فهم عمیقتر وحدت وجود هموار میسازد.
بخش سوم: اعیان ثابته و رابطه آنها با علم حق
اعیان ثابته بهعنوان لوازم ذات حق
اعیان ثابته، حقایق علمی در نزد حق تعالیاند که بهعنوان لوازم ذات او، از ازل موجودند. این حقایق، بهمثابه صور علمی حق، نه مجعولاند و نه خلقشده، بلکه ظهورات ذاتی او هستند. عارف، اعیان ثابته را به وجود علمی حق موجود میداند، نه به وجود عینی مستقل. به تعبیر درسگفتار، «حقايق معلومه لله تعالى كه حقايق لسان اعيان ثابته هست وقتى مىگوييم حقايق يعنى همان اعيان ثابته كه خود اين اعيان ثابته معلومه لله تعالى علم حق تعالى هستند».
درنگ: اعیان ثابته، لوازم ذات حقاند که به وجود علمی او موجودند، نه به وجود عینی مستقل، و از جعل یا خلق مبرا هستند. |
معدومیت ذاتی و وجود بالحق
اعیان ثابته، از نظر ذاتی معدوماند و تنها به وجود حق متصف به وجود میشوند. این معدومیت، به معنای فقدان هویت مستقل است، نه عدم مطلق. بهمثابه سایهای است که بدون نور خورشید، هیچ واقعیتی ندارد، اما در حضور نور، جلوهگر میشود. عارف، با تأکید بر فقر وجودی اعیان ثابته، نشان میدهد که آنها تنها بهواسطه وجود حق تحقق مییابند. به تعبیر درسگفتار، «معدومه اولا متصفه بالوجود ثانيا يعنى به لحاظ ذات چون حقيقتى ما نداريم كه حقايق داشته باشيم پس من ذاته ليس من جانب الحق است».
مثال نور و کتاب
برای تبیین رابطه اعیان ثابته با حق، درسگفتار مثالی بدیع ارائه میدهد: نور چراغی که بر کتاب میتابد، بر کتاب است، اما مال کتاب نیست. اعیان ثابته نیز در ظرف علم حق، به وجود او موجودند، نه به وجود خودشان. این مثال، بهمثابه آینهای است که حقیقت فقر وجودی اعیان را بازمیتاباند و نشان میدهد که آنها، بدون وجود حق، هیچ هویتی ندارند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تبیین اعیان ثابته بهعنوان لوازم ذات حق، بر فقر وجودی آنها و وابستگیشان به وجود علمی حق تأکید کرد. اعیان، نه مجعولاند و نه خلقشده، بلکه ظهورات ذاتی حقاند که تنها به وجود او متجلی میشوند. مثال نور و کتاب، این رابطه را بهگونهای روشن و عمیق تبیین میکند.
بخش چهارم: نقد جعل و مشکلات آن
مشکلات جعل ماهیت
جعل ماهیت، به دلیل مستلزم بودن تعدد قدیم یا تأثیر علم، با مشکلات متعددی مواجه است. اگر ماهیتها در ازل مجعول باشند، یا پیش از وجود مفاض موجودند، که به تحصيل حاصل منجر میشود، یا نیستند، که جعل بر عدم محال است. این تناقضات، بهمثابه تلاش برای محدود کردن اقیانوس بیکران در ظرفی کوچک است که به ناکامی میانجامد. به تعبیر درسگفتار، «اگر بخواهد ماهيت مجعول باشد اشكال پيدا مىشود وحال اين كه علم موثر نيست وحاكى ست».
درنگ: جعل ماهیت، به دلیل تناقضاتی مانند تحصيل حاصل یا تأثیر علم، از نظر عرفانی مردود است، زیرا با وحدت وجود و شأن حکایتگری علم منافات دارد. |
شأن حکایتگری علم
علم، از حیث علم بودن، حکایتگر کیفیت معلوم است و نمیتواند مؤثر باشد. این اصل، شأن علم را از شأن اراده یا قدرت متمایز میکند. اگر علم مؤثر باشد، لازم میآید که در تعین معلومات در خارج اثر بگذارد، که با حکایتگری آن منافات دارد. بهمثابه آینهای است که تنها انعکاس حقیقت را نشان میدهد، اما خود حقیقت را تغییر نمیدهد. به تعبیر درسگفتار، «فان شان العلم من حيث هو علم استجلاء كيفيه المعلوم وحكايتها».
نقد تأثیر علم با مثال خیام
درسگفتار، با اشاره به شعر منسوب به خیام («گر مینخورم علم خدا جهل بود»)، بهاشتباه علم را مؤثر فرض میکند. این شعر، بهمثابه سوءتفاهمی است که شأن حکایتگری علم را با تأثیرگذاری اشتباه میگیرد. عارف، با تأکید بر اینکه علم صرفاً مبین است، این دیدگاه را رد میکند و نشان میدهد که تأثیر، به اراده یا قدرت بازمیگردد، نه به علم.
امتناع تعدد قدما
اگر اعیان ثابته به وجود خود موجود باشند، تعدد قدما لازم میآید، که محال است. این استدلال، بر وحدت ذات حق تأکید دارد. وجود مستقل اعیان، به تعدد ذات ازلی منجر میشود، که با احدیت حق منافات دارد. بهمثابه تلاش برای افزودن خورشیدی دیگر به آسمان حقیقت است که با وحدت نور الهی ناسازگار است. به تعبیر درسگفتار، «وفى ذلك تعدد الذات الازليه وهو ممتنع».
نفی حدوث اعیان ثابته
اگر اعیان ثابته حادث باشند، لازم میآید که حق مؤثر در نفس خود و ظرف برای غیر باشد، که با وحدت و صرافت او منافات دارد. این نقد، بهمثابه تلاش برای تصور چراغی است که خود را روشن کند و همزمان نور دیگران باشد، که با حقیقت ذات حق ناسازگار است. به تعبیر درسگفتار، «يكون العالم بها موثرا من نفسه فى نفسه وظرف لغيره».
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد جعل ماهیت و اعیان ثابته، بر مشکلات منطقی و عرفانی آن تأکید کرد. جعل، به دلیل تناقضاتی مانند تحصيل حاصل، تأثیر علم، تعدد قدما و حدوث اعیان، از نظر عرفانی مردود است. شأن حکایتگری علم و وحدت ذات حق، مبنای این نقد را تشکیل میدهند.
بخش پنجم: علم فعلی و مبدئیت حق
علم فعلی در مقابل علم انفعالی
علم فعلی، علمی است که از استنباط جزئیات حاصل نشده و در مقابل علم انفعالی، که از خارج مأخوذ است، قرار دارد. این تمایز، برای رفع شبهه تأثیر علم فعلی مطرح شده است. علم فعلی، بهمثابه چشمهای است که از ذات خود میجوشد، بدون نیاز به سرچشمهای بیرونی، اما این جوشش، به معنای تأثیر یا خلق نیست. به تعبیر درسگفتار، «اذا لم يكن علم به طريق الاستنباط منالجزئيات يسمى فعليه».
درنگ: علم فعلی، علمی است که از ذات صادر میشود و از استنباط جزئیات مستقل است، اما این فعلیت، به معنای تأثیر یا خلق نیست. |
مبدئیت علمی حق
مبدئیت حق، بهویژه از حیث علم، با ویژگیهایی چون قدرت تامه، شمول طوع، امتناع جعل و جزم به مصالح همراه است. این مبدئیت، بهمثابه سرچشمهای بیکران است که همه هستی از آن نشأت میگیرد، بدون آنکه تردد یا جعل به آن تعلق گیرد. علم حق، با قدرت و جزم، ظهورات را متجلی میسازد، اما این ظهور، جعل یا حدوث نیست. به تعبیر درسگفتار، «المبدئيه العلميه لاسيما من كمال القدره الشامل الطوع».
لازمه علم و تأثیر
شبههای مطرح میشود که اگر تأثیر لازمه علم باشد، جعل ممکن است. اما عارف، این تأثیر را نیز نفی میکند، زیرا حتی لازمه علم، با شأن حکایتگری آن سازگار نیست. تأثیر، به ذات حق بازمیگردد، نه به علم. بهمثابه نوری است که از خورشید میتابد، اما خود نور، عامل ایجاد اشیا نیست، بلکه ذات خورشید است که نور را متجلی میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تبیین علم فعلی و مبدئیت علمی حق، بر تمایز میان شأن حکایتگری علم و تأثیر ذاتی حق تأکید کرد. علم فعلی، از ذات صادر میشود، اما جعل یا تأثیر به آن تعلق نمیگیرد. مبدئیت حق، با قدرت تامه و امتناع جعل، ظهورات را متجلی میسازد، بدون آنکه به حدوث یا تعدد منجر شود.
بخش ششم: وحدت وجود و تفاوت وصف آن
وحدت وجود و فیض حق
وجود، واحد است و مشترک میان همه مخلوقات، و از فیض حق مستفاد میشود. این وحدت، بهمثابه نوری است که از یک سرچشمه بر همه اشیا میتابد و هیچیک را از دیگری متمایز نمیکند. عارف، با تأکید بر وحدت وجود، هرگونه تعدد یا دوئیت را نفی میکند و همه مخلوقات را مظاهر فیض عام میبیند. به تعبیر درسگفتار، «بل للوجود واحد هو وهوالمشترك بين الكل المستفاد من الحق سبحانه».
درنگ: وجود، واحد و مشترک میان همه مخلوقات است و از فیض حق مستفاد میشود، و این وحدت، هرگونه تعدد یا دوئیت را نفی میکند. |
تفاوت وصف وجود در حق و خلق
وصف وجود در «الله موجود» به موصوف، یعنی حق تعالی، بازمیگردد، اما در «انسان موجود»، به متعلق موصوف، یعنی مظهر وجود، مربوط است. این تمایز، بهمثابه تفاوت میان خورشید و انعکاس نور آن در آینه است. حق، به وجود ذاتی موجود است، اما انسان، بهعنوان مظهر، وجود فقری دارد. به تعبیر درسگفتار، «الله موجود وصف به حال موصوف است انسان موجود وصف به حال متعلق موصوف است يعنى الانسان مظهر للوجود».
نفی معدومیت مطلق مظاهر
مظاهر، نه موجود مستقلاند و نه معدوم مطلق، بلکه مظهر وجود حقاند. این دیدگاه، بهمثابه نگریستن به انعکاس نور در آینه است که نه خود نور است و نه تاریکی محض، بلکه جلوهای از نور است. عارف، با نفی دوئیت وجود و عدم، مظاهر را در جایگاه ظهور حق قرار میدهد. به تعبیر درسگفتار، «الانسان ليس بموجود ليس بمعدوم بلكه الانسان مظهر للوجود».
نقل شیخ در مفصحه
شیخ در مفصحه میفرماید: اگر دو وجود فرض شود، باید تفاوت و فایده آنها مشخص گردد، که ممکن نیست. این استدلال، بهمثابه پرسشی است که هرگونه تعدد وجود را به چالش میکشد و بر وحدت فیض حق تأکید دارد. به تعبیر درسگفتار، «اذ لو كان اثنين لطلبنا الفرق بينهما بل فائده فى تعددنا».
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تبیین وحدت وجود و تفاوت وصف آن در حق و خلق، بر جایگاه مظاهر بهعنوان جلوههای فیض حق تأکید کرد. وجود، واحد و مستفاد از حق است، و مظاهر، نه موجود مستقلاند و نه معدوم، بلکه ظهورات حقاند. استدلال شیخ در مفصحه، این وحدت را تقویت میکند و هرگونه تعدد وجود را نفی مینماید.
بخش هفتم: تاریخچه اصالت وجود و نقش ملاصدرا
ابهام در اصالت وجود پیش از ملاصدرا
پیش از ملاصدرا، تمایز میان اصالت وجود و ماهیت چندان روشن نبود. در عبارات ابنسینا و دیگران، گاه وجود و گاه ماهیت اصیل تلقی میشد. این ابهام، بهمثابه مهی است که حقیقت وجود را در پرده نگه میداشت و مانع از جبههبندی روشن میان این دو دیدگاه میشد. به تعبیر درسگفتار، «گاهى حرفها مىخورد به اين كه اينها وجود را اصيل مىدانند گاهى مثل اين كه بوى ماهيت از ان در مىايد».
درنگ: پیش از ملاصدرا، ابهام در بحث اصالت وجود و ماهیت وجود داشت، و تمایز میان این دو دیدگاه چندان روشن نبود. |
نقش ملاصدرا در شفافسازی اصالت وجود
ملاصدرا، با آثار خود، بهویژه اسفار اربعه، بحث اصالت وجود را شفاف کرد و جبههبندی میان اصالت وجود و ماهیت را مشخص نمود. این تحول، بهمثابه طلوع خورشیدی است که مه ابهام را زدود و حقیقت وجود را آشکار ساخت. ملاصدرا، با تأکید بر اصالت وجود، دیدگاه عرفانی وحدت وجود را به فلسفه نزدیک کرد، اما عارف همچنان جعل وجود را نفی میکند. به تعبیر درسگفتار، «بعد از مرحوم صدرا واسفار واينها بحثها خيلى افتابى شد وپوست كنده شد».
جمعبندی بخش هفتم
این بخش، با بررسی تاریخچه اصالت وجود، بر نقش برجسته ملاصدرا در شفافسازی این بحث تأکید کرد. پیش از او، ابهام در تمایز میان اصالت وجود و ماهیت حاکم بود، اما با آثار ملاصدرا، این بحث بهصورت نظاممند تبیین شد. این تحول، بستری برای پیوند فلسفه و عرفان فراهم آورد، هرچند عارف همچنان بر نفی جعل پافشاری میکند.
سخن پایانی
این نوشتار، با تبیین وجود عام، نفی جعل و جایگاه اعیان ثابته در عرفان نظری، کوشید تا یکی از عمیقترین مفاهیم الهی را در قالبی علمی و فاخر ارائه نماید. وجود عام، بهعنوان مظهر تام حق، همه مخلوقات را بیواسطه در بر میگیرد و هرگونه کثرت یا جعل را نفی میکند. اعیان ثابته، لوازم ذات حقاند که به وجود علمی او موجودند و از جعل مبرا هستند. نقد جعل، با استدلالهایی نظیر شأن حکایتگری علم، امتناع تعدد قدما و تناقض تحصيل حاصل، دیدگاه فلسفی را به چالش میکشد. آیه شریفه قرآن کریم، مبنای الهی این دیدگاه را تقویت میکند و راه را برای فهم وحدت وجود هموار میسازد. نقش ملاصدرا در شفافسازی اصالت وجود، پیوند میان فلسفه و عرفان را استوارتر کرد، اما عرفان همچنان بر نفی جعل و وحدت ظهورات تأکید دارد. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات ادبی و ساختار علمی، امیدوار است که منبعی جامع و راهگشا برای پژوهشگران و سالکان طریق معرفت باشد.
با نظارت صادق خادمی |