در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 224

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 224)

مقدمه: سفری در وادی ظهور و وحدت الهی

کتاب حاضر، با الهام از درس‌گفتارهای عمیق و ژرف آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه 224 از مجموعه مباحث «مصباح الانس» (صفحه ۷۳، سطر ۱۴)، به کاوشی تخصصی و نظام‌مند در مفاهیم بنیادین عرفان نظری، از جمله ظهور، وجود عام، و نسبت میان وحدت و کثرت در مراتب الهی می‌پردازد.

بخش نخست: چیستی اولین ظهور الهی

سؤال بنیادین: اول ما خلق، صدر یا ظهر چیست؟

بحث با پرسشی بنیادین آغاز می‌شود: «اول ما خلق»، «اول ما صدر» یا «اول ما ظهر» چیست و کیست؟ این سؤال، که در سنت عرفانی و فلسفی ریشه‌ای دیرینه دارد، به چیستی و کیفیت اولین مظهر یا صادر از حق می‌پردازد. عارف، در پاسخ، از منظری متمایز به این پرسش نگریسته و ظهور را بر خلق و صدور ترجیح می‌دهد.

تحلیل: این پرسش، مانند کلیدی است که درهای معرفت به مراتب وجود را می‌گشاید. تمایز میان دیدگاه عرفانی و فلسفی، مانند خطی است که دو ساحت متمایز از فهم حقیقت را از یکدیگر جدا می‌سازد.

ظهور به جای خلق و صدور

عارف معتقد است که «اول ما ظهر» ظهور است، نه خلق یا صدور. لسان خلق، به ماده و تقابل با مخلوق اشاره دارد، و لسان صدور، به کثرت و مصدر آن دلالت می‌کند. ظهور، اما، تجلی حق در مراتب مختلف است، بدون آنکه کثرت ذاتی یا تقابل خلقی ایجاد شود.

تحلیل: ظهور، مانند نوری است که از سرچشمه حقیقت ساطع می‌شود و بدون تغییر در ذات خود، در آینه‌های گوناگون متجلی می‌گردد. خلق و صدور، به دلیل دلالت بر ماده و کثرت، از این وحدت ذاتی فاصله می‌گیرند.

درنگ: «اول ما ظهر» ظهور است، نه خلق یا صدور، زیرا خلق به ماده و صدور به کثرت دلالت دارند، اما ظهور، تجلی وحدت حق است.

تمایز ظهور از خلق و صدور

خلق، به معنای تقابل با مخلوق نیست، و صدور، مصدر یا مبدأ کثرت به شمار نمی‌رود. در عرفان، ظهور حق جایگزین این مفاهیم شده و کثرت ظاهری را در وحدت ذاتی ذوب می‌کند.

تحلیل: این تمایز، مانند تفکیک میان سایه و نور است. خلق و صدور، مانند سایه‌هایی هستند که از نور حقیقت پدید می‌آیند، اما ظهور، خود آن نور است که سایه‌ها را در خود محو می‌سازد.

وجود عام به عنوان اولین ظهور

«اول ما ظهر» وجود عام است، نه عقل اول، زیرا عقل اول به کثرت مراتب (عقل ثانی، ثالث و غیره) منجر می‌شود. وجود عام، که فیض عام یا نفس رحمانی نیز نامیده می‌شود، تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد و از محدودیت مراتب خاص چون عقل اول مبراست.

تحلیل: وجود عام، مانند اقیانوسی است که همه رودها و امواج در آن جمع‌اند، در حالی که عقل اول، تنها موجی است در این اقیانوس بی‌کران.

درنگ: وجود عام، به عنوان «اول ما ظهر»، فیض فراگیری است که تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد، برخلاف عقل اول که به کثرت مراتب می‌انجامد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، به کاوش در چیستی اولین ظهور الهی پرداخت. عارف، با تأکید بر ظهور به جای خلق و صدور، و وجود عام به جای عقل اول، راهی به سوی وحدت ذاتی حق گشود. ظهور، مانند نوری است که کثرت ظاهری را در وحدت خود محو می‌سازد، و وجود عام، مانند سرچشمه‌ای است که همه مظاهر از آن جوشیده‌اند.

بخش دوم: مراتب وجود و وحدت در نگاه عرفانی

موقعیت عقل و موجودات نسبت به وجود عام

عقل اول، عقل عاشر، عقول طولی و عرضی، و حتی ماده، همگی در عرض وجود عام‌اند و صف نعال آن به شمار می‌روند. وجود عام، به عنوان شأن فراگیر حق، تمامی مراتب وجودی را در بر می‌گیرد و هیچ‌یک بر دیگری تقدم ذاتی ندارند.

تحلیل: این دیدگاه، مانند نقشه‌ای است که همه موجودات را در دایره‌ای واحد جای می‌دهد، جایی که وجود عام، مرکز این دایره و همه مراتب، شعاع‌های آن‌اند.

مشکلات اطلاق اول و دوم

اطلاق «اول» و «دوم» به موجودات، به قسیمت، تعدد و مشکلات کثرت منجر می‌شود. این تقسیم‌بندی، کثرت را در ذات وجود فرض می‌کند و با وحدت عرفانی در تضاد است.

تحلیل: اطلاق اول و دوم، مانند خط‌کشی است که وحدت بی‌کران وجود را به قطعات متفرق تقسیم می‌کند، در حالی که عرفان، این خطوط را محو می‌سازد.

آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ»

«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ» (قرآن کریم، سوره حدید، آیه ۳).

: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن».

حق به تنهایی «اول» نیست، بلکه با اسمای مقابل (آخر، ظاهر، باطن) توصیف می‌شود. این آیه، بر وحدت جامع حق تأکید دارد و «اول» بودن او را به معنای تقدم بدون ثانی معرفی می‌کند.

تحلیل: این آیه، مانند چراغی است که وحدت حق را در همه مراتب وجود روشن می‌سازد. حق، اولی است که همه اولی‌ها و آخری‌ها در او جمع‌اند.

درنگ: حق، اولی است که با اسمای مقابل (آخر، ظاهر، باطن) توصیف می‌شود و ثانی ندارد، نه اولی که کثرت را فرض کند.

اول بودن حق بدون ثانی

حق، اولی است که ثانی ندارد، نه اولی که ثانی یا مراتب بعدی را در پی داشته باشد. این اصل، وحدت ذاتی حق را از هرگونه کثرت یا تقابل مبرا می‌داند.

تحلیل: این دیدگاه، مانند نفی هرگونه سایه در برابر نور مطلق است. حق، اولی است که هیچ دومی در برابر او معنا ندارد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، مراتب وجود را در پرتو وجود عام کاوش کرد. وجود عام، مانند خورشیدی است که همه مراتب را در نور خود غرق می‌کند، و آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» مانند آینه‌ای است که این وحدت جامع را بازتاب می‌دهد. نفی ثانی برای حق، مانند محو هرگونه کثرت در برابر وحدت ذاتی اوست.

بخش سوم: تفاوت دستگاه عرفانی و فلسفی

تمایز بیان عرفانی و مخلوقیت فلسفی

بیان عرفانی ظهور خلقی، با بیان مخلوقیت فلسفی و کلامی متفاوت است. در فلسفه و کلام، خلق به کثرت، تعدد و تباین می‌انجامد، اما عرفان، با تأکید بر ظهور حق، این دوگانگی‌ها را نفی می‌کند.

تحلیل: عرفان، مانند دری است که به اقیانوس وحدت گشوده می‌شود، در حالی که فلسفه و کلام، مانند دیوارهایی هستند که خالق و مخلوق را از هم جدا می‌سازند.

عبادت در نگاه فلسفی و کلامی

عبادت در نزد حکیم و متکلم، جدال و تقابل است: «من تو را عبادت می‌کنم، از تو استعانت می‌جویم». این عبادت، مبتنی بر دوگانگی میان عبد و معبود است و به جدال و تفکیک می‌انجامد.

تحلیل: این نوع عبادت، مانند گفت‌وگویی است میان دو سوی متمایز، که هر یک هویت مستقلی را فرض می‌کند.

عبادت در نگاه عرفانی

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (قرآن کریم، سوره فاتحه، آیه ۵).

: «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم».

در عرفان، این آیه به «إِيَّاكَ إِيَّاكَ إِيَّاكَ» تبدیل می‌شود، بدون انانیت، تقابل یا تعدد. عبادت عارف، وحدت با معبود است، نه جدال با او.

تحلیل: این عبادت، مانند محو شدن قطره در اقیانوس است، جایی که عبد و معبود در وحدت ذاتی یکی می‌شوند.

درنگ: عبادت عارف، «إِيَّاكَ إِيَّاكَ إِيَّاكَ» است، که انانیت و تقابل را نفی کرده و وحدت با حق را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، تفاوت بنیادین میان دستگاه عرفانی و فلسفی را روشن ساخت. عرفان، با نفی کثرت و تقابل، عبادت را به وحدت با حق تبدیل می‌کند، در حالی که فلسفه و کلام، در دوگانگی خالق و مخلوق گرفتارند. آیه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» مانند نوری است که این وحدت را در قلب عارف روشن می‌سازد.

بخش چهارم: نقد ادبیات غیرعرفانی و پیشنهاد عرفانی

نقد شعر شاعر

شعر «بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند» از تقابل عاری است، اما همچنان از عرفان کامل کوتاه است. این شعر، به وحدت اشاره دارد، اما زبان عرفانی کامل را در خود ندارد.

تحلیل: این شعر، مانند جرعه‌ای است که عطش وحدت را برمی‌انگیزد، اما به اقیانوس عرفان نمی‌رسد.

نقد شعر عاشقانه

مصراع «من کیم؟ لیلی و لیلی کیست؟ من» عمیق است، اما «هر دو یک روح‌اند در دو بدن» نادرست است، زیرا به دوگانگی اشاره دارد. عارف، به جای «دو بدن»، باید «بی‌بدن» را برگزیند.

تحلیل: این مصراع، مانند آینه‌ای شکسته است که وحدت را ناقص بازتاب می‌دهد. عارف، آینه‌ای بی‌غبار می‌خواهد.

پیشنهاد شعر عرفانی

شعر عرفانی باید بگوید: «هر دو یک روح‌ایم اندر بی‌بدن»، نه یک بدن یا دو بدن. این اصلاح، وحدت ذاتی را نشان داده و از هرگونه تعین مادی یا کثرت اجتناب می‌کند.

تحلیل: این شعر، مانند نغمه‌ای است که در سکوت بی‌کران وحدت طنین‌انداز می‌شود، جایی که بدن و کثرت محو می‌گردند.

درنگ: شعر عرفانی باید «هر دو یک روح‌ایم اندر بی‌بدن» باشد، تا وحدت ذاتی را بدون کثرت نشان دهد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به نقد ادبیات غیرعرفانی و پیشنهاد اصلاحات عرفانی پرداخت. شعر شاعران، هرچند به وحدت اشاره دارد، از عمق عرفانی کوتاه است. پیشنهاد «بی‌بدن»، مانند کلیدی است که درهای وحدت ذاتی را می‌گشاید.

بخش پنجم: خلق و ظهور در مراتب وجود

خلق به مثابه تنزیل و ترفیع حق

خلق، تنزیل حق در مرتبه ظهور و ترفیع آن به سوی حق است. این فرآیند، نزول حق در مظاهر و بازگشت او به مقام وحدت را نشان می‌دهد.

تحلیل: خلق، مانند سفری است که از سرچشمه وحدت آغاز شده و به همان سرچشمه بازمی‌گردد.

وجود عام و ظهور حق

وجود عام، که فیض عام یا ظهور عام نیز نامیده می‌شود، ظهور حق است، بدون تعدد، کثرت، تقابل یا غیریت. این وجود، شأنی از شئون حق است که تمامی مظاهر را در بر می‌گیرد.

تحلیل: وجود عام، مانند آینه‌ای است که همه عالم را در خود بازتاب می‌دهد، بدون آنکه خود متکثر شود.

جهت یا الربّی و یا الخلقی وجود عام

وجود عام، از جهت یا الربّی، تعین احدیت است و از جهت یا الخلقی، کثرت ظهوری (واحد ظهور کثیر) را نشان می‌دهد. این دو جهت، وحدت ذاتی و کثرت ظاهری را در خود جمع می‌کنند.

تحلیل: این دو جهت، مانند دو بال پرنده‌ای هستند که در آسمان وحدت پرواز می‌کند، یکی به سوی حق و دیگری به سوی خلق.

درنگ: وجود عام، از جهت یا الربّی تعین احدیت و از جهت یا الخلقی کثرت ظهوری است، بدون کثرت ذاتی.

تشبیه به بصیرت

وجود عام، مانند دید واحدی است که گاه یک شیء و گاه چند شیء را می‌بیند، اما بینش و بیننده واحد است. این تشبیه، وحدت ذاتی حق و کثرت ظهوری مظاهر را نشان می‌دهد.

تحلیل: این تشبیه، مانند چراغی است که مراتب ادراک را روشن می‌سازد: از کثرت ظاهری تا وحدت ذاتی.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، خلق و ظهور را در مراتب وجود کاوش کرد. خلق، مانند نزول و عروج حق در مظاهر است، و وجود عام، مانند سرچشمه‌ای است که همه مظاهر از آن جوشیده‌اند. جهت یا الربّی و یا الخلقی، مانند دو روی یک سکه، وحدت و کثرت را در خود جمع می‌کنند.

بخش ششم: وحدت هستی و نفی کثرت

هستی به مثابه ظهور حق

همه هستی، ظهور حق است: «هو العالی و هو الدانی و هو المتعالی من العالی و الدانی». حق، هم در مراتب علو و هم در مراتب دانی حاضر است و از هر دو متعالی است.

تحلیل: این اصل، مانند نوری است که همه سایه‌ها را در خود محو می‌سازد و وحدت فراگیر حق را نشان می‌دهد.

نفی شرك و کثرت در عرفان

عارف نمی‌تواند لسان شرك، تعدد یا کثرت داشته باشد، زیرا همه چیز ظهور حق است. عرفان، با تأکید بر وحدت وجود، هرگونه دوگانگی یا کثرت ذاتی را نفی می‌کند.

تحلیل: این نفی، مانند پاک کردن آینه قلب از غبار کثرت است، تا تنها نور حق در آن بازتاب یابد.

درنگ: همه هستی ظهور حق است، و عارف نمی‌تواند لسان شرك یا کثرت داشته باشد، زیرا غیر از حق چیزی نیست.

نقد مفاهیم فلسفی و کلامی

مفاهیمی چون خلق، عقل اول، عقل ثانی و عقول طولی و عرضی، به کثرت و تقابل منجر می‌شوند و توحید را مخدوش می‌کنند. این مفاهیم، نمی‌توانند وحدت ذاتی حق را به طور کامل تبیین کنند.

تحلیل: این مفاهیم، مانند شاخه‌هایی هستند که از تنه وحدت جدا شده‌اند و به پراکندگی می‌انجامند.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، وحدت هستی را به عنوان ظهور حق کاوش کرد. عرفان، مانند دری است که همه کثرت‌ها را در وحدت ذاتی حق غرق می‌کند. نقد مفاهیم فلسفی و کلامی، مانند رفع حجاب از چهره حقیقت است.

بخش هفتم: تمایز حق مُظهری و حق مظهری

تمایز حق مُظهری و حق مظهری

حق مُظهری (خود حق) با حق مظهری (ظهور در خلق) متفاوت است، مانند تفاوت «أَنِي أَنَا اللَّهُ» و «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى».

«أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (قرآن کریم، سوره نازعات، آیه ۲۴).

: «من پروردگار برتر شما هستم».

حق مُظهری، وحدت ذاتی حق است، اما حق مظهری، ظهور او در مظاهر است که فرعون آن را به غلط ادعا کرد.

تحلیل: این تمایز، مانند تفاوت میان آفتاب و سایه آن است. حق مُظهری، خود نور است، و حق مظهری، سایه‌ای از آن نور.

درنگ: حق مُظهری، ذات حق است، و حق مظهری، ظهور او در مظاهر، که فرعون به غلط آن را ادعا کرد.

واو هویت در عرفان

در عباراتی چون «هو الخالق و المخلوق»، «واو» عطف نیست، بلکه واو هویت است، یعنی خالق و مخلوق هر دو حق‌اند. این واو، وحدت ذاتی میان خالق و مخلوق را نشان می‌دهد.

تحلیل: این واو، مانند پلی است که خالق و مخلوق را در وحدت هویتی به هم متصل می‌کند.

تفاوت موسی و گوساله سامری

ید بیضای موسی و دم گوساله سامری هر دو ظهور هویت حق‌اند، اما تفاوت در مرتبه ظهور است. ظهور حق در همه مظاهر یکسان است، اما مرتبه و کیفیت ظهور متفاوت است.

تحلیل: این ظهور، مانند نوری است که در آینه‌های گوناگون به اشکال مختلف بازتاب می‌یابد، اما منبع نور یکی است.

نقد شعر جنگ موسی و فرعون

شعر «جنگ موسی و فرعون همه را عذر بنه» به ظهور وحدت اشاره دارد، اما کامل نیست. این شعر، وحدت ظهوری را نشان می‌دهد، اما زبان عرفانی دقیق را ندارد.

تحلیل: این شعر، مانند نسیمی است که بوی وحدت را می‌آورد، اما به قله عرفان نمی‌رسد.

جمع‌بندی بخش هفتم

بخش هفتم، تمایز میان حق مُظهری و حق مظهری را بررسی کرد. واو هویت، مانند نخی است که همه مظاهر را به ذات حق پیوند می‌دهد. تفاوت موسی و گوساله سامری، مانند تفاوت آینه‌های صیقلی و غبارآلود است.

بخش هشتم: مظهریت پیامبر و ائمه

نبوت و مظهریت پیامبر و ائمه

رسول الله و امیرالمؤمنین در مقام غیبیه ظاهر نشدند، بلکه مظهر شدند، وگرنه ناسوت متلاشی می‌شد. پیامبر و ائمه، مظاهر حق‌اند، نه خود ذات غیبی.

تحلیل: این مظهریت، مانند آینه‌ای است که نور حق را بدون تحمل ذات او بازتاب می‌دهد.

تمایز مقام ناسوتی و لاهوتی

علی بن ابی‌طالب (ناسوت) با امیرالمؤمنین (لاهوت) متفاوت است. امیرالمؤمنین نمی‌گوید «أنا أمیرالمؤمنین»، زیرا لسان لاهوتی از انانیت مبراست.

تحلیل: این تمایز، مانند تفاوت میان جسم و روح است. ناسوت، جسم ظهور است، و لاهوت، روح حقیقت.

درنگ: علی بن ابی‌طالب ناسوتی است و امیرالمؤمنین لاهوتی، که از انانیت مبراست.

مظهریت جامع پیامبر

پیامبر اکرم، مظهر جمعی (باطنی و ظاهری) است و با دیگر انبیا متفاوت است. این مظهریت جامع، او را به عنوان خاتم انبیا و کامل‌ترین مظهر حق معرفی می‌کند.

تحلیل: پیامبر، مانند خورشیدی است که همه ستارگان در نور او محو می‌شوند.

جمع‌بندی بخش هشتم

بخش هشتم، مظهریت پیامبر و ائمه را کاوش کرد. پیامبر و ائمه، مانند آینه‌هایی هستند که نور حق را در مراتب ناسوت و لاهوت بازتاب می‌دهند. مظهریت جامع پیامبر، مانند قله‌ای است که همه مراتب ظهور را در خود جمع می‌کند.

بخش نهم: زیارت و عبادت در نگاه عرفانی

ظهور در زیارت

زیارت حضوری، مانند «السلام علیک ایها النبی»، ظهور حق است و غیبت ندارد. زیارت، حضور و ظهور حق را در مظاهر اولیا نشان می‌دهد.

تحلیل: زیارت، مانند گشوده شدن دری است به سوی حضور حق، جایی که غیبت و کثرت محو می‌گردد.

سلام در عبادت

«السلام علیکم» در نماز، هم به حق و هم به عباد صالح می‌خورد، زیرا حق هو السلام است. این سلام، وحدت میان حق و مظاهر را نشان می‌دهد.

تحلیل: این سلام، مانند نغمه‌ای است که وحدت حق و خلق را در عبادت طنین‌انداز می‌کند.

درنگ: «السلام علیکم» در نماز، به حق و عباد صالح می‌خورد، زیرا حق هو السلام است.

جمع‌بندی بخش نهم

بخش نهم، زیارت و عبادت را در نگاه عرفانی بررسی کرد. زیارت، مانند آیینه‌ای است که حضور حق را نشان می‌دهد، و سلام در عبادت، مانند نوری است که وحدت حق و خلق را روشن می‌سازد.

بخش دهم: حرف عارف و نفی غیریت

حرف عارف: همه چیز حق است

عارف جز این نمی‌گوید که همه چیز حق است، و غیر از حق چیزی نیست. این اصل بنیادین عرفان، وحدت وجود را تأیید و هرگونه کثرت یا غیریت را نفی می‌کند.

تحلیل: این حرف، مانند کلیدی است که همه قفل‌های کثرت را می‌گشاید و به وحدت حق می‌رساند.

نفی ربط در عرفان

ربط (رابط و مربوط) در عرفان معنا ندارد، زیرا همه چیز ظهور حق است. ربط، مبتنی بر دوگانگی است، اما عرفان این مفهوم را باطل می‌کند.

تحلیل: نفی ربط، مانند محو شدن خطوط فرضی است که حق و خلق را از هم جدا می‌کنند.

آیه «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»

«إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۱۶۲).

: «بی‌تردید، نماز و عبادات من و زندگی و مرگم برای خداوند، پروردگار جهانیان است».

این آیه، اختصاص کامل وجود به حق را نشان می‌دهد. لام در «لِلَّهِ» لام اختصاص است، یعنی همه چیز منحصراً برای خداست.

تحلیل: این آیه، مانند امضایی است که همه وجود را به نام حق ثبت می‌کند.

درنگ: همه حیات، ممات و عبادت برای خداست، و لام «لِلَّهِ» انحصار همه امور به حق را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دهم

بخش دهم، حرف عارف را به عنوان وحدت وجود تبیین کرد. عارف، مانند راهنمایی است که همه را به سوی حق می‌برد، جایی که غیر از او چیزی نیست. آیه «إِنَّ صَلَاتِي» مانند نوری است که این انحصار را روشن می‌سازد.

بخش یازدهم: وجود عام و مناسبات آن

مقام سابع و وجود عام

در مقام سابع، وجود عام به عنوان فیض عام، مناسب حق و خلق است. این وجود، واسطه‌ای است که وحدت حق و کثرت خلق را در خود جمع می‌کند.

تحلیل: وجود عام، مانند پلی است که حق و خلق را در وحدت هویتی به هم متصل می‌کند.

مناسب بودن وجود عام با حق

وجود عام، از جهت یا الربّی، با وحدت حق سازگار است، زیرا احدیت آن با غنای ذاتی حق هم‌خوانی دارد.

تحلیل: این سازگاری، مانند هماهنگی میان سرچشمه و جویبار است، که هر دو از یک حقیقت‌اند.

مناسب بودن وجود عام با ممكنات

وجود عام، از جهت یا الخلقی، با کثرت ممكنات و ترتیب آنها سازگار است، زیرا شمول کثرت ظهوری را در خود دارد.

تحلیل: این شمول، مانند آسمانی است که همه ستارگان را در خود جای داده، بدون آنکه متکثر شود.

درنگ: وجود عام، از جهت یا الربّی با وحدت حق و از جهت یا الخلقی با کثرت ممكنات سازگار است.

جمع‌بندی بخش یازدهم

بخش یازدهم، وجود عام را به عنوان واسطه وحدت و کثرت بررسی کرد. این وجود، مانند آینه‌ای است که هم نور حق و هم سایه‌های خلق را در خود بازتاب می‌دهد.

بخش دوازدهم: وحدت وجود و نفی مغایرت

عدم مغایرت وجود عام با وجود حق

وجود عام، در حقیقت، مغایر با وجود حق باطن (مجرد از اعیان و مظاهر) نیست، مگر به نسب و اعتبارات. این عدم مغایرت، وحدت ذاتی میان وجود عام و حق را نشان می‌دهد.

تحلیل: این وحدت، مانند یگانگی آب و موج است، که هرچند به ظاهر متفاوت‌اند، در حقیقت یکی‌اند.

نعوت ظهوری

نعوت (ظهور، تعین، تعدد) به واسطه تعلق حق به مظاهر به او ملحق می‌شوند. این نعوت، شئون ظهوری حق‌اند و به ذات او تعلق ندارند.

تحلیل: این نعوت، مانند رنگ‌هایی هستند که در منشور نور حق پدیدار می‌شوند، اما نور خود بی‌رنگ است.

غنی بودن حق از نعوت

حق، غنی عن العالمین و حتی از اسما و صفات است، مگر در لسان ظهور. ذات حق، از هرگونه نعت و قید مبراست.

تحلیل: این غنا، مانند اقیانوسی است که هیچ موجی نمی‌تواند آن را محدود کند.

درنگ: حق، غنی از عالمین و حتی اسما و صفات است، مگر در لسان ظهور.

جمع‌بندی بخش دوازدهم

بخش دوازدهم، وحدت وجود عام و حق را تبیین کرد. عدم مغایرت، مانند محو شدن هرگونه مرز میان حق و مظاهر است. غنای حق، مانند بی‌کرانی است که همه قیود را در خود ذوب می‌کند.

بخش سیزدهم: احدیت و مراتب تعین

وجود حق باطن و احدیت

وجود حق باطن، همان تجلی احدی ذاتی در مرتبه تعین اول است. احدیت، اولین مرتبه تعین حق است که از کثرت اسما و صفات مجرد است.

تحلیل: احدیت، مانند نقطه‌ای است که همه خطوط در آن جمع شده و هیچ پراکندگی در آن نیست.

تمایز احدیت و غیب هویت

احدیت، با غیب هویت (لاتعین) تنها در حضور حق برای خودش (تعین اول) متفاوت است. این تمایز، ظهور اولیه حق را بدون کثرت نشان می‌دهد.

تحلیل: این تمایز، مانند تفاوت میان سکوت و نغمه است، که هر دو از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند.

تقدم احدیت بر شهود

مرتبه احدیت، بر مرتبه شهود حق (واحدیت و اسما و صفات) مقدم است، زیرا از مظاهر تفصیلی مجرد است.

تحلیل: احدیت، مانند سرچشمه‌ای است که پیش از جوشیدن رودها وجود دارد.

درنگ: احدیت، مرتبه تعین اول است که بر واحدیت و شهود مقدم بوده و از کثرت مجرد است.

جمع‌بندی بخش سیزدهم

بخش سیزدهم، احدیت را به عنوان مرتبه اولیه تعین حق کاوش کرد. این مرتبه، مانند نقطه‌ای است که همه وجود در آن جمع شده و از کثرت مبراست.

بخش چهاردهم: مظاهر و نعوت باطنی

مظاهر تفصیلی و اعیان ثابته

مظاهر تفصیلی (اعیان ثابته) به وجود حقی موجودند، نه به وجود ظهوری. این اعیان، در علم حق موجودند و در مرتبه ظهور خارجی، به صورت مظاهر ظاهر می‌شوند.

تحلیل: اعیان ثابته، مانند بذرهایی هستند که در خاک علم حق کاشته شده و در ظهور به گل می‌نشینند.

تمایز نعوت ظهوری و باطنی

نعوت ظهوری (ظهور، تعین، تعدد) از نعوت باطنی (مفاتیح الغیب) متمایزند و هرگز ظاهر نمی‌شوند. نعوت باطنی، به مقام غیب و لاتعین تعلق دارند.

تحلیل: نعوت باطنی، مانند گنجینه‌هایی هستند که در خزانه غیب نهان‌اند و از دسترس ظهور خارج‌اند.

نور نبوی و مظاهر باطنی

«اول ما خلق الله نوری» به نور نبوی اشاره دارد، نه ذات پیامبر، که جزء مظاهر باطنی است. این نور، اولین ظهور حق در مرتبه احدیت است.

تحلیل: نور نبوی، مانند اولین شعاع خورشید است که پیش از طلوع، آسمان غیب را روشن می‌کند.

درنگ: نور نبوی، اولین ظهور حق در احدیت است، نه ذات پیامبر، که مظهری باطنی است.

عدم مدخلیت وجود عام در نعوت باطنی

وجود عام، در نعوت باطنی (مفاتیح الغیب) مدخلیتی ندارد، زیرا به ظهورات خارجی تعلق دارد.

تحلیل: وجود عام، مانند جویباری است که در دشت ظهور جاری است، اما به چشمه‌های غیب راه ندارد.

جمع‌بندی بخش چهاردهم

بخش چهاردهم، مظاهر و نعوت باطنی را بررسی کرد. اعیان ثابته و نور نبوی، مانند بذرها و شعاع‌هایی هستند که در غیب حق ریشه دارند. نعوت باطنی، مانند گنج‌هایی نهان‌اند که از ظهور مبرایند.

بخش پانزدهم: رجال الغیب و تفاوت مراتب ظهور

تفاوت رجال الغیب و انبیا

رجال الغیب، مظاهر باطن‌اند و ممکن است انبیا نباشند، برخلاف انبیا که مظاهر ظاهری‌اند. این تمایز، به تفاوت مراتب ظهور (باطنی و ظاهری) اشاره دارد.

تحلیل: رجال الغیب، مانند ستارگانی هستند که در آسمان غیب می‌درخشند، در حالی که انبیا، خورشیدهای ظهورند.

وحدت وجود عام و حق

وجود عام، در حقیقت، عین وجود حق است، لذا فائض از اوست، اما نه از حیث ذات، بلکه از حیث ظهور. این وحدت، اشتراک وجودی میان حق و مظاهر را نشان می‌دهد.

تحلیل: این وحدت، مانند یگانگی نور و پرتو است، که هرچند در ظهور متمایزند، در حقیقت یکی‌اند.

نفی مثل برای حق

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (قرآن کریم، سوره شوری، آیه ۱۱).

: «هیچ چیز مانند او نیست».

این آیه، هرگونه مشابهت یا کثرت در ذات حق و حتی مظاهر او را نفی می‌کند.

تحلیل: این آیه، مانند نفی هرگونه سایه در برابر نور مطلق حق است.

درنگ: حق، هیچ مثلی ندارد، حتی مثل خلقش، که وحدت ذاتی او را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش پانزدهم

بخش پانزدهم، تفاوت مراتب ظهور را در رجال الغیب و انبیا بررسی کرد. وحدت وجود عام و حق، مانند یگانگی نور و پرتو است، و آیه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» مانند امضایی است بر این وحدت.

بخش شانزدهم: فیض و غیریت تقیدی

مناسبت فیض و فیاض

فیض عام (فائض) با فیاض (حق) در وحدت و غنای ذاتی مناسبت دارد. این مناسبت، اشتراک وحدت و غنای ذاتی را نشان می‌دهد.

تحلیل: این مناسبت، مانند هماهنگی میان سرچشمه و چشمه است، که هر دو از یک حقیقت جوشیده‌اند.

غیریت تقیدی

غیریت تقیدی، مصحح فیض است و میان فائض و مستفیض تمایز ایجاد می‌کند. این غیریت، صرفاً ظهوری و اعتباری است و به کثرت ذاتی نمی‌انجامد.

تحلیل: این غیریت، مانند خطی است که در آب کشیده شده و با نسیمی محو می‌گردد.

مقام خلافت و ولایت

مخلوقات، به عنوان ولی‌الله، در زمین ظهور دارند و حتی اشیای بی‌جان نیز می‌توانند اعجاز کنند. این ولایت، ظهور حق در همه موجودات را نشان می‌دهد.

تحلیل: این ولایت، مانند نوری است که در هر ذره‌ای از عالم می‌درخشد.

درنگ: مخلوقات، ولی‌الله‌اند و حتی اشیای بی‌جان می‌توانند اعجاز کنند، که ظهور حق را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش شانزدهم

بخش شانزدهم، فیض و غیریت تقیدی را بررسی کرد. فیض عام، مانند جویباری است که از سرچشمه حق جاری است، و غیریت تقیدی، مانند سایه‌ای است که در نور وحدت محو می‌شود.

بخش هفدهم: عارف و نفی انانیت

تفاوت انا الله عارف و فرعون

«أنا الله» عارف، به وحدت جمعی اشاره دارد، اما «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» فرعون، به کثرت و شرك. عارف، وحدت را در همه موجودات می‌بیند، اما فرعون خود را متمایز و برتر می‌داند.

تحلیل: عارف، مانند آیینه‌ای است که همه را در نور حق می‌بیند، اما فرعون، مانند شیشه‌ای تیره است که تنها خود را نشان می‌دهد.

عارف و نفی غیریت

عارف، حتی مصحح غیریت را برمی‌دارد و همه چیز را حق می‌بیند. این نفی، به مقام فنا و وحدت کامل عارف اشاره دارد.

تحلیل: این نفی، مانند محو شدن سایه در نور خورشید است، جایی که تنها حق باقی می‌ماند.

عارف و خرابی

عارف، برخلاف دیگران که به دنبال آبادی‌اند، به دنبال خرابی (نفی انانیت) است. این خرابی، محو خود در حق و نفی هرگونه تعین خلقی است.

تحلیل: عارف، مانند باغبانی است که خارهای انانیت را از باغ وجود می‌زداید.

درنگ: عارف، به دنبال خرابی انانیت است، نه آبادی، تا در وحدت حق محو شود.

مسجد ضرار و خرابی

هر آبادی غیر از حق، مسجد ضرار است و باید خراب شود. این اصل، بر ضرورت نفی هرگونه کثرت و تعین غیرحقی تأکید دارد.

تحلیل: مسجد ضرار، مانند بنایی است که بر پایه کثرت ساخته شده و باید در نور حق ویران گردد.

جمع‌بندی بخش هفدهم

بخش هفدهم، عارف را به عنوان محوکننده انانیت و کثرت معرفی کرد. «أنا الله» عارف، مانند نغمه وحدت است، و خرابی او، مانند پاک کردن قلب از غبار کثرت.

بخش هجدهم: تعدد اعتباری و ادبیات عرفانی

تعدد اعتباری

تعدد در مرتبه واحدیت، اعتباری است و ناشی از تعلقات قوابل است. این تعدد، به کثرت ظهوری اشاره دارد، نه کثرت ذاتی.

تحلیل: این تعدد، مانند سایه‌هایی است که در نور حق پدیدار می‌شوند، اما خود حقیقی نیستند.

تشبیه به ابصار

تعدد اعتباری، مانند دیدن چند مبصر با یک چشم است، اما در عرفان، دیدن بی‌تا (احد) هدف است. این تشبیه، مراحل ادراک را نشان می‌دهد.

تحلیل: این تشبیه، مانند نردبانی است که از کثرت به وحدت و از وحدت به احدیت می‌رسد.

نقد ادبیات عرفانی

ادبیات کنونی (فارسی و عربی) برای بیان عرفان ناکافی است و نیاز به بازسازی دارد. عرفان، نیازمند زبان ویژه‌ای است که وحدت و احدیت را منتقل کند.

تحلیل: این ادبیات، مانند جامه‌ای کهنه است که نمی‌تواند حقیقت عرفان را بپوشاند.

درنگ: ادبیات کنونی برای عرفان ناکافی است و نیاز به زبانی دارد که وحدت و احدیت را منتقل کند.

جمع‌بندی بخش هجدهم

بخش هجدهم، تعدد اعتباری و نیاز به ادبیات عرفانی را بررسی کرد. تعدد، مانند سایه‌ای است که در نور وحدت محو می‌شود، و ادبیات عرفانی، مانند جامه‌ای نو باید حقیقت را بپوشاند.

بخش نوزدهم: ورود به مقام عماء

عماء: کوری یا بینایی؟

در مقام ثامن، بحث به عماء می‌رسد که آیا کوری است یا بینایی؟ عماء، به مقام غیب و ابهام اولیه وجود اشاره دارد.

تحلیل: عماء، مانند مهی است که حقیقت را در خود نهان کرده، اما برای بیننده عارف، بینایی است.

درنگ: عماء، مقام غیب اولیه است که برای عارف، بینایی و برای غیر او، کوری است.

جمع‌بندی بخش نوزدهم

بخش نوزدهم، به مقام عماء به عنوان غیب اولیه وجود پرداخت. عماء، مانند دری است که به سوی غیب گشوده می‌شود و برای عارف، روشنایی حقیقت است.

نتیجه‌گیری کلی

کتاب حاضر، با تکیه بر درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره و تحلیل‌های تفصیلی «مصباح الانس»، سفری معرفتی در وادی ظهور و وحدت الهی ارائه داد. از چیستی اولین ظهور تا نفی کثرت و تبیین وجود عام، هر بخش، مانند نوری بود که گوشه‌ای از حقیقت را روشن کرد. آیات قرآن کریم، مانند «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ» و «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي»، مانند چراغ‌هایی بودند که وحدت حق را نشان دادند. عارف، با نفی انانیت و کثرت، مانند راهنمایی بود که به سوی حق هدایت کرد. وجود عام، مانند پلی بود که وحدت و کثرت را در خود جمع کرد، و عماء، مانند دری بود که به غیب حقیقت گشوده شد. این اثر، نه تنها برای پژوهشگران الهیات و عرفان، بلکه برای هر جوینده حقیقتی که در پی فهم ژرفای وجود است، منبعی گران‌قدر به شمار می‌رود. امید است که این نوشتار، دریچه‌ای به سوی معرفت الهی گشوده باشد.

با نظارت صادق خادمی

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، حيات به چه معنايی تعريف شده است؟

2. طبق متن، ترتیب صحیح اسمای امهات پس از حیات چیست؟

3. متن درسگفتار چه چیزی را دلیل نادرستی ترتیب اسمای کتاب می‌داند؟

4. بر اساس متن، انسان کامل چه نقشی در رابطه با احدیت و واحدیت دارد؟

5. طبق متن، عماء در چه ظرفی قرار دارد؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که حیات به معنای وجود و وجوب ذاتی است.

7. اراده در ترتیب اسمای امهات مقدم بر قدرت است.

8. انسان کامل به دلیل برزخیت جامع، مظهر احدیت و واحدیت است.

9. متن درسگفتار استفاده از واژه احساس را در تعریف حیات مناسب می‌داند.

10. اسما در ظرف واحدیت عین ذات‌اند و کثرت در آن‌ها صرفاً مفهومی است.

11. حیات در متن درسگفتار به چه معناست و چرا این تعریف ارائه شده است؟

12. چرا ترتیب اسمای امهات در کتاب مورد انتقاد قرار گرفته است؟

13. نقش انسان کامل در رابطه با احدیت و واحدیت چیست؟

14. چرا استفاده از واژه اجزا در ظرف واحدیت نادرست است؟

15. تفاوت عماء ذاتی و عماء فیضی در متن چیست؟

پاسخنامه

1. وجود و وجوب ذاتی

2. علم، قدرت، اراده، ادراک، کلام، جود، حکمت

3. تقدم اراده بر قدرت

4. برزخ جامع بین احدیت و واحدیت

5. ظرف واحدیت اسمایی

6. درست

7. نادرست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. حیات به معنای وجود و وجوب ذاتی است، زیرا در مقابل عدم قرار دارد و عدم محض در فلسفه وجود ندارد.

12. زیرا اراده را مقدم بر قدرت قرار داده، در حالی که اراده متفرع بر قدرت است.

13. انسان کامل برزخ جامع بین احدیت و واحدیت است و مظهر ظهورات اسمایی محسوب می‌شود.

14. زیرا در ظرف واحدیت، اسما عین ذات‌اند و کثرت تنها مفهومی است، نه عینی.

15. عماء ذاتی ظرف اسمایی در واحدیت است، در حالی که عماء فیضی به فیض در ظرف فعل اشاره دارد.

فوتر بهینه‌شده