در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 232

متن درس

 

تأملی در وجود مطلق

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 232)

مقدمه: درآمدی بر مفهوم وجود مطلق

در قلمرو عرفان نظری، مفهوم وجود مطلق یکی از بنیادی‌ترین و ژرف‌ترین مباحث است که به تبیین مراتب الهی و رابطه حق تعالی با مظاهر وجودی می‌پردازد. این مفهوم، که در درس‌گفتار 232 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در شرح مصباح‌الانس مورد بررسی قرار گرفته، نه تنها از منظر عرفانی، بلکه از دیدگاه فلسفی نیز اهمیتی بسزا دارد. وجود مطلق، به مثابه نوری بی‌کران، فراتر از هر قید و شرطی است که ذهن بشری قادر به تصور آن باشد.

بخش اول: مفهوم‌شناسی وجود مطلق

تمایز وجود مطلق از وجود مقید و مجرد

وجود مطلق، که در عرفان نظری به «وجود لابشرط» تعبیر می‌شود، وجودی است که از هرگونه قید و شرط، حتی قید اطلاق، مبراست. این وجود، برخلاف وجود مخلوط (بشرط شیء) که مقید به ماهیت است و وجود مجرد (بشرط لاشیء) که مشروط به عدم همراهی غیر است، در مرتبه‌ای فراتر از تعینات قرار دارد. به تعبیر آیت‌الله نکونام قدس‌سره، وجود مطلق، مانند دریایی بی‌کران است که هیچ ساحلی آن را محدود نمی‌کند و هیچ موجی قادر به تعریف حدود آن نیست.

در این مرتبه، وجود مطلق نه تنها از قیود ماهوی و نسبی آزاد است، بلکه حتی از قید تقسیم‌بندی‌های مفهومی نیز مبراست. این تمایز، بنیاد تبیین عرفانی وجود حق تعالی را تشکیل می‌دهد، چرا که حق، به مثابه وجود لابشرط، از هرآنچه ذهن بشری بتواند برایش حد و رسم قائل شود، فراتر است.

درنگ: وجود مطلق، وجود لابشرط مقسمی است که از وجود مخلوط (بشرط شیء) و وجود مجرد (بشرط لاشیء) متمایز است. این تمایز، صرافت وحدت حق را نشان می‌دهد و مبنای فهم عرفانی ذات الهی است.

لابشرط مقسمی و نفی قیود

وجود مطلق، به معنای لابشرط مقسمی، وجودی است که هیچ قیدی، حتی قید اطلاق یا تقسیم، بر آن عارض نمی‌شود. این مرتبه، چنان‌که در درس‌گفتار تبیین شده، نه لابشرط قسمی است که به یک قسم خاص محدود باشد، و نه مقید به مقسم، بلکه عاری از هرگونه قید و تعین است. به تعبیری، وجود لابشرط مقسمی، مانند نوری است که نه در ظرفی محدود می‌شود و نه به رنگ خاصی متصف می‌گردد؛ نوری که همه‌چیز را در خود دارد، بی‌آنکه خود به چیزی مقید شود.

این مفهوم، در مقابل دیدگاه فلسفی قرار می‌گیرد که وجود را در قالب تشکیک (واجب و ممکن) تحلیل می‌کند. فیلسوف، وجود حق را به بشرط لا (وجود خاص، بدون همراهی غیر) محدود می‌سازد، اما عارف، با نگاهی اطلاقی، وجود حق را لابشرط می‌بیند، وجودی که نه به شرط چیزی است و نه به شرط لا چیزی.

تفاوت دیدگاه عارف و فیلسوف

یکی از محوری‌ترین مباحث درس‌گفتار، تمایز میان دیدگاه عارف و فیلسوف در فهم وجود است. فیلسوف، وجود را در مراتب واجب و ممکن تقسیم‌بندی می‌کند و وجود حق را به بشرط لا، یعنی وجودی خاص که غیر همراهش نیست، تعریف می‌نماید. این دیدگاه، که بر تشکیک وجود مبتنی است، وجود را در قالب مراتب سلسله‌مراتبی می‌بیند. اما عارف، وجود حق را فراتر از این تقسیمات، به مثابه وجود لابشرط، در نظر می‌گیرد. به تعبیر آیت‌الله نکونام قدس‌سره، عارف، وجود حق را مانند آسمانی بی‌انتها می‌بیند که هیچ ابری از تعینات بر آن سایه نمی‌افکند.

این تفاوت، نه تنها در مفهوم‌سازی وجود، بلکه در نحوه مواجهه با ذات الهی نیز آشکار است. فیلسوف، با ابزار عقل نظری، به تحلیل وجود می‌پردازد، اما عارف، با سلوک و شهود، به مرتبه‌ای می‌رسد که وجود را عاری از هر قید و تعین می‌یابد.

بخش دوم: اعتبارات وجود مطلق

دو اعتبار وجود مطلق: فحسب و تقیدی

وجود مطلق، در عرفان نظری، از دو منظر مورد تأمل قرار می‌گیرد: اعتبار فحسب و اعتبار تقیدی. اعتبار فحسب، وجود را صرف و عاری از هر قید و حیثیت می‌داند، وجودی که به تعبیر درس‌گفتار، «وجود است و بس». این مرتبه، مانند آینه‌ای صاف است که هیچ نقشی بر آن نیفتاده و هیچ رنگی آن را متصف نساخته است. در مقابل، اعتبار تقیدی، وجود را در نسبت با ظهورات و تعینات بررسی می‌کند، یعنی وجودی که در ارتباط با مظاهر و حیثیاتش فهمیده می‌شود.

این دو اعتبار، دو منظر برای فهم وجود مطلق ارائه می‌دهند: یکی مرتبه ذات الهی که عاری از هر قید است، و دیگری مرتبه ظهور که با حیثیات و تعینات همراه است. این تمایز، به فهم عمیق‌تر رابطه حق با خلق کمک می‌کند.

درنگ: وجود مطلق دارای دو اعتبار است: فحسب، که وجود صرف و عاری از قیود است، و تقیدی، که وجود را در نسبت با حیثیات و ظهورات بررسی می‌کند. این دو اعتبار، مراتب ذات و ظهور را تبیین می‌نمایند.

وجود فحسب و نفی قیود

در اعتبار فحسب، وجود مطلق عاری از کثرت، ترکیب، صفت، نسبت، و حیثیت است. این مرتبه، که در درس‌گفتار به «وجود است و بس» تعبیر شده، وجودی است که هیچ تعینی، حتی تعین مفهومی، در آن راه ندارد. به تعبیری، وجود فحسب، مانند سکوتی عمیق است که هیچ صدایی در آن طنین‌انداز نیست، و هیچ موجی آرامش آن را برهم نمی‌زند.

نفی کثرت در این مرتبه، به معنای نفی هرگونه تعدد و غیریت است. ترکیب، که قید داخلی (مانند جنس و فصل) می‌طلبد، نیز در این وجود راه ندارد، زیرا حق تعالی بسیط محض است. صفت، چه اشتقاقی (مانند عالم) و چه مواطاتی (مانند علم)، به دلیل قید خارجی بودن، با این مرتبه سازگار نیست. همچنین، نسبت و حکم، که به تعلق به غیر وابسته‌اند، در این مرتبه غایب‌اند، زیرا غیر در مرتبه حق وجود ندارد.

اطلاق و نفی قید اطلاق

وجود حق، مطلق است، اما نه به معنای مقید به قید اطلاق. اطلاق حق، فراتر از مفهوم اطلاق است، زیرا قید اطلاق، خود محدودیت می‌آورد. به تعبیر درس‌گفتار، وجود مطلق، مانند نوری است که نه تنها به رنگ خاصی متصف نیست، بلکه حتی به مفهوم نور بودن نیز مقید نمی‌شود. این اطلاق، صرافت وحدت حق را نشان می‌دهد، وحدتی که کثرت در آن غرق است و هیچ تقابلی با آن ندارد.

این وحدت اطلاقی، برخلاف وحدت متعارف که در مقابل کثرت قرار می‌گیرد، وحدتی است که کثرت را در خود حل می‌کند. به تعبیری، مانند اقیانوسی است که همه رودها در آن می‌ریزند، بی‌آنکه هویت خود را از دست دهند یا اقیانوس را مقید سازند.

بخش سوم: نفی اسما و صفات در مرتبه ذات

نفی ترکیب و صفت در وجود حق

وجود حق، به دلیل بسیط بودن، از هرگونه ترکیب و صفت مبراست. ترکیب، که به معنای اجزای داخلی مانند جنس و فصل است، در ذات الهی راه ندارد، زیرا حق، واحد محض است. صفت، چه به صورت اشتقاقی (مانند عالم) و چه مواطاتی (مانند علم)، قید خارجی است و موصوف را مقید می‌کند. به تعبیر درس‌گفتار، صفت، مانند سایه‌ای است که بر نور می‌افتد و آن را محدود می‌سازد، اما ذات حق، نوری است که هیچ سایه‌ای بر آن نمی‌افتد.

این نفی صفت، به معنای نفی هرگونه تمایز میان موصوف و صفت است. در مرتبه ذات، صفت عین ذات است، و هرگونه تصور تمایز، به قید و تعین می‌انجامد.

درنگ: وجود حق، از ترکیب، صفت، اسم، و رسم مبراست، زیرا این‌ها قیود داخلی یا خارجی‌اند. ذات الهی، بسیط محض است و هیچ تعینی در آن راه ندارد.

نفی اسم و رسم

ذات حق، نه اسم دارد و نه رسم، زیرا اسم و رسم، به تعینات ذهنی یا خیالی وابسته‌اند. اسم، مانند عالم یا قادر، تعین می‌آورد و ذات را محدود می‌سازد. رسم، که به تعریف و تحدید وابسته است، نیز با اطلاق ذات سازگار نیست. به تعبیری، ذات حق، مانند بی‌کرانی است که هیچ نامی قادر به احاطه آن نیست و هیچ قلمی قادر به ترسیم حدود آن نیست.

این نفی، به معنای نفی هرگونه تعین مفهومی است. حتی مفهوم وجود، که اوسع مفاهیم است، نمی‌تواند اسم حقیقی حق باشد، زیرا خود مقید به حد و رسم است.

نفی نسبت و حکم

نسبت و حکم، که به تعلق به غیر وابسته‌اند، در مرتبه ذات غایب‌اند. نسبت، مانند رابطه میان دو چیز، و حکم، مانند قضاوت درباره چیزی، نیازمند تعدد و غیریت است. اما در مرتبه وجود فحسب، که غیر وجود ندارد، نسبت و حکم نیز راه ندارند. به تعبیری، ذات حق، مانند سکوتی است که هیچ صدایی در آن طنین نمی‌اندازد و هیچ حرکتی آرامش آن را برهم نمی‌زند.

بخش چهارم: وجود بحت و چالش‌های تصور

وجود بحت و نفی قیود

وجود بحت، وجودی است که هیچ قیدی، حتی قید بحت بودن، در آن معتبر نیست. این وجود، نه به معنای اضافه‌ای به ذات، بلکه بیان نفس وجود است. به تعبیر درس‌گفتار، وجود بحت، مانند جوهره‌ای است که هیچ رنگ و صورتی آن را متصف نمی‌سازد، و حتی مفهوم جوهره بودن نیز بر آن عارض نمی‌شود.

این نفی قیود، حتی قید اطلاق و بحت بودن را شامل می‌شود، زیرا هر قیدی، ذات را محدود می‌سازد. این مرتبه، صرافت وحدت حق را نشان می‌دهد، وحدتی که هیچ تعینی در آن راه ندارد.

چالش تصور وجود مطلق

یکی از دشواری‌های اصلی در فهم وجود مطلق، تصور آن است، نه تصدیق. ذهن بشری، با تصور، قید می‌آورد و وجود مطلق را مقید می‌سازد. به تعبیر آیت‌الله نکونام قدس‌سره، تصور وجود مطلق، مانند تلاش برای گرفتن نور در مشت است؛ هرچه محکم‌تر بفشاری، کمتر درمی‌یابی. مشکل انکارکنندگان حق نیز در همین جاست: آنان نمی‌دانند چه را نفی می‌کنند، زیرا تصور درستی از حق ندارند.

قرآن کریم در آیه‌ای فرموده است: فِطْرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيْهَا (سوره روم: ۳۰, گرایش خدایی که مردم را بر آن سرشته است). این فطرت، به تصدیق ذاتی حق اشاره دارد، اما اشکال در تصور، مانع فهم اطلاق می‌شود.

درنگ: مشکل اصلی در فهم وجود مطلق، تصور آن است، نه تصدیق. ذهن، با تصور، قید می‌آورد و وجود مطلق را مقید می‌سازد. فطرت، تصدیق حق را تضمین می‌کند، اما تصور، مانع فهم اطلاق است.

پاسخ به اشکال تعین

اگر گفته شود که مفهوم وجود، مانند کون، تعین عقلانی دارد و ذات را مقید می‌سازد، پاسخ آن است که وجود، برای تفهیم به کار می‌رود، نه به‌عنوان اسم حقیقی حق. وجود، اوسع مفاهیم است، اما حتی این مفهوم، حاکی از ذات حق است، نه عین آن. به تعبیری، وجود، مانند آینه‌ای است که نور حق را بازمی‌تاباند، اما خود نور نیست.

در علم نظری، حق اسم حقیقی ندارد، زیرا اسم، مفهوم است و مفهوم، عین ذات نیست. اما در ظرف سلوک، عارف به اسم الله می‌رسد، که نفس انانیت اوست و عبودیت را کنه ربوبیت می‌داند.

بخش پنجم: اسما و صفات در مرتبه ظهور

اسما الهی و تعین مفهومی

اسما الهی، به لحاظ مفهومی، تعین دارند؛ عالم غیر از قادر است. اما در مصداق، همه اسما یکی‌اند: العالم هو القادر. این اتحاد، در مرتبه ذات محقق است، اما در مرتبه مفهومی، تمایز دارند. به تعبیری، اسما، مانند رنگ‌های مختلف نوری هستند که در منشور ذهن بشری متمایز می‌شوند، اما در منبع نور، یکی‌اند.

نحن اسماء الحسنی

عبارت «نحن اسماء الحسنی» به معنای عینی بودن اولیاء با ذات حق است، نه مفهومی. اولیاء، به‌عنوان فعل حق، عین ذات‌اند. این عینی بودن، در ظرف حضور و سلوک محقق می‌شود، جایی که عارف از مفاهیم نظری فراتر می‌رود و خود مظهر اسم الله می‌شود. به تعبیری، عارف، مانند قطره‌ای است که در اقیانوس حق غرق می‌شود و هویت خود را در او می‌یابد.

کمال اسمایی و ذاتی

کمال اسمایی، در اعتبار ثانی (واحدیت)، قسیم کمال ذاتی است، اما در اعتبار اول (احدیت)، عین ذات است. در مرتبه احدیت، همه کمالات یکی‌اند، اما در واحدیت، به دلیل تعین، متمایز می‌شوند. به تعبیری، کمال ذاتی، مانند خورشیدی است که همه نورها از آن ساطع می‌شوند، و کمال اسمایی، مانند پرتوهایی است که در ظهور متمایز می‌گردند.

درنگ: کمال اسمایی و ذاتی، در مرتبه احدیت متحدند، اما در واحدیت متمایز می‌شوند. اسما، در ذات یکی‌اند، اما در ظهور متمایز می‌گردند.

بخش ششم: انبعاث متکثرات و وحدت مختلفات

انبعاث متکثرات

متکثرات، از حق منبعث‌اند، نه از حیث وحدت یا وجود، بلکه از حیث علم او به اشیاء، که عین علم به ذات است. این انبعاث، حق را تضعیف نمی‌کند، زیرا از سنخ قوای مادی نیست. به تعبیری، متکثرات، مانند سایه‌هایی هستند که از نور حق پدید می‌آیند، بی‌آنکه نور را کاهش دهند.

قرآن کریم فرموده است: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره: ۱۵۶, ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم). این آیه، به انبعاث و رجوع متکثرات به حق اشاره دارد.

وحدت مختلفات

مختلفات، مانند صفات و مظاهر، در حق متحدند، مانند مبصرات متعدد که با بصر واحد دیده می‌شوند. این وحدت، به معنای جمع شدن همه تعینات در ذات حق است. به تعبیری، حق، مانند آینه‌ای است که همه صورت‌ها در آن منعکس می‌شوند، بی‌آنکه آینه خود صورتی گیرد.

نفی احاطه متکثرات

متکثرات، احاطه به حق ندارند، زیرا حق ظرف یا مظروف نیست. این نفی، به معنای فراتر بودن حق از هرگونه محدودیت است. به تعبیری، حق، مانند آسمانی است که هیچ ابری قادر به پوشاندن آن نیست و هیچ پرنده‌ای قادر به رسیدن به قله آن نیست.

بخش هفتم: عقل و ماده در سلوک

عقل و ضعف ماده

عقل، با ضعف ماده (بدن) تقویت می‌شود، زیرا با قوای غیرمادی ملائمت دارد. به تعبیر درس‌گفتار، هرچه قوای مادی (شهوت، غضب) ضعیف‌تر شوند، عقل فرصت بیشتری برای ظهور می‌یابد. این امر، مانند باغی است که هرچه علف‌های هرز آن کمتر شوند، گل‌های معرفت در آن بهتر می‌شکفند.

اخلاص و ظهور عقل

اخلاص چهل‌روزه، با کاهش قوای مادی، عقل را تقویت می‌کند. این اخلاص، مانند جویباری است که با پاک شدن از گل و لای، زلال‌تر می‌شود و نور معرفت را بهتر بازمی‌تاباند. حدیث شریف «من أخلص لله أربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه» به این حقیقت اشاره دارد.

درنگ: عقل، با ضعف قوای مادی تقویت می‌شود. اخلاص، با رهایی از قیود مادی، عقل را به مرتبه‌ای بالاتر می‌رساند، مانند جویباری که با زلال شدن، نور معرفت را بازمی‌تاباند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با بررسی درس‌گفتار 232 آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در شرح مصباح‌الانس، به تبیین مفهوم وجود مطلق در عرفان نظری پرداخت. وجود مطلق، به مثابه وجود لابشرط مقسمی، از هر قید و تعینی مبراست و از وجود مقید و مجرد متمایز است. تفاوت دیدگاه عارف و فیلسوف، دو اعتبار وجود مطلق (فحسب و تقیدی)، نفی اسما و صفات در مرتبه ذات، انبعاث متکثرات، و نقش عقل در سلوک، از جمله محورهای اصلی بحث بودند. آیات قرآن کریم، مانند فِطْرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيْهَا و إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، به فطری بودن تصدیق حق و انبعاث متکثرات اشاره دارند.

در پایان، امید است که این تأملات، گامی در جهت فهم عمیق‌تر اسما و صفات الهی باشد و مخاطبان را به سلوک در مسیر معرفت حق تعالی رهنمون سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، وحدت حق به چه معناست؟

2. طبق متن، چرا عناوین فاعل و قابل در عرفان مناسب نیستند؟

3. متن درسگفتار چه دیدگاهی درباره تعدد مراتب الهی دارد؟

4. بر اساس متن، مظاهر در عرفان به چه معناست؟

5. طبق متن، چرا عنوان ذکورت و انوثت برای مراتب الهی مناسب نیست؟

6. متن درسگفتار بیان می‌کند که تمام مراتب و ظهورات حق اعتباری هستند.

7. وحدت حق در ظرف احدیت با تعدد مظاهر در واحدیت سازگار است.

8. استفاده از واژه‌های فاعل و قابل در عرفان به دلیل ارتباط با وجود و عدم ناپسند است.

9. مظاهر در عرفان به معنای موجودات مستقل از حق هستند.

10. متن درسگفتار تأکید دارد که ظهورات حق حقیقی‌اند و نه اعتباری.

11. چرا متن درسگفتار عناوین فاعل و قابل را در عرفان ناپسند می‌داند؟

12. تفاوت وحدت حقیقی و کثرت مظاهر در متن چیست؟

13. چرا عنوان ذکورت و انوثت برای مراتب الهی نامناسب است؟

14. مظاهر در عرفان چگونه تعریف می‌شوند؟

15. چرا متن درسگفتار تعدد مراتب را حقیقی می‌داند؟

پاسخنامه

1. وحدت حقیقی بدون کثرت ذاتی

2. زیرا به مفهوم وجود و عدم مرتبط‌اند

3. تعدد مراتب اعتباری است

4. ظهورات حقیقی حق بدون استقلال

5. زیرا به ظرف خلقی تعلق دارد

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا فاعل و قابل به وجود و عدم اشاره دارند و این مفاهیم با وحدت حق ناسازگارند.

12. وحدت حقیقی به ذات حق اشاره دارد، در حالی که کثرت مظاهر ظهورات غیرمستقل‌اند.

13. زیرا این عناوین به ظرف خلقی تعلق دارند و برای مراتب حقی مناسب نیستند.

14. مظاهر ظهورات حقیقی حق‌اند که استقلال وجودی ندارند.

15. زیرا این مراتب ظهورات حق‌اند و نه اعتباری یا خیالی.

فوتر بهینه‌شده