در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 234

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 234)

مقدمه

در این نوشتار، درس‌گفتار 234 از مجموعه مصباح‌الانس، برگرفته از تعالیم عمیق آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با رویکردی علمی و فاخر بازنویسی شده است تا برای پژوهشگران و مخاطبان آکادمیک در حوزه الهیات، فلسفه و عرفان نظری، منبعی جامع و منسجم فراهم آورد. این متن، به تبیین رابطه میان اطلاق ذاتی حق و نفی تناقض در مراتب وجودی می‌پردازد.

بخش اول: نقد عقلانی تناقض در حق

اشکال عقلانی و ریشه‌های آن

اشکال بنیادین مطرح‌شده در این درس‌گفتار، به ادراک عقلانی از تناقض در حق بازمی‌گردد. پرسشگر مدعی است که اثبات امور متناقض، مانند اول و آخر بودن حق، غیرعقلانی است، زیرا تناقض در غیرحق محال بوده و این محال‌بودن به حق نیز تسری می‌یابد. این اشکال، ریشه در قیاس عقلانی دارد که تناقض را مستلزم تعدد و کثرت می‌داند و آن را به ذات حق، که از قیود کثرت مبراست، نسبت می‌دهد.

تمثیل: همان‌گونه که آینه‌ای صاف و بی‌غبار، انعکاس نور را به تمامی بازمی‌تاباند، ذات حق نیز، در اطلاق خود، از هرگونه قید و کثرت آزاد است. عقل، چونان کودکی که در برابر گستره اقیانوس حیران می‌ماند، نمی‌تواند بی‌کرانگی حق را در قالب مفاهیم محدود خود بگنجاند.

درنگ: اشکال عقلانی تناقض، ناشی از محدودیت عقل قیاسی است که حق را در چارچوب کثرت و تعدد می‌بیند، حال آنکه ذات حق، مطلق و مبرا از قیود است.

نقد پذیرش یا رد بدون دلیل

اعتقاد به امری بدون دلیل، حماقتی کمتر از انکار امری با دلیل نیست. عقل، تناقض را ممتنع می‌داند و پذیرش آن در حق را غیرمعقول می‌شمارد. این اصل، بر ضرورت دلیل در باور تأکید دارد و پذیرش تناقض در حق را به دلیل فقدان برهان عقلانی رد می‌کند. این دیدگاه، با روش‌شناسی عقلی در فلسفه و کلام هم‌خوانی دارد، اما در عرفان نظری مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا عقل قیاسی قادر به درک اطلاق حق نیست.

تمثیل: عقل، مانند مسافری است که با نقشه‌ای محدود به سوی مقصدی بی‌کران گام برمی‌دارد؛ نقشه او هرگز نمی‌تواند وسعت مقصد را به تمامی دربرگیرد.

بخش دوم: پاسخ عرفانی به اشکال عقلانی

تمایز حضور و حکایت

پاسخ عرفانی به اشکال تناقض، بر تمایز میان مقام حضور و شهود از یک سو، و مقام حکایت و عقل از سوی دیگر استوار است. در مقام حضور، سخن از حق به زبان حق است، جایی که سالک در شهود بی‌واسطه، اطلاق حق را درک می‌کند. اما در مقام حکایت، که عقل و فکر حاکم است، تناقض به دلیل محدودیت ادراک عقلی مطرح می‌شود. این تمایز، با نظریه شهود و معرفت حضوری در عرفان ابن‌عربی و حکمت متعالیه هم‌سوست.

تمثیل: شهود، مانند غواصی است که به عمق اقیانوس فرو می‌رود و گوهر حقیقت را بی‌واسطه می‌بیند، اما عقل، چونان ماهیگیری است که تنها از ساحل، امواج را نظاره می‌کند.

درنگ: تمایز میان شهود حضوری و حکایت عقلی، کلید فهم اطلاق حق است. عقل، به دلیل محدودیت، حق را مقید می‌بیند، اما شهود، آن را در بی‌کرانگی‌اش درک می‌کند.

نفی موضوع تناقض در حق

موضوع تناقض، تعدد و قید است، حال آنکه در مقام اطلاق، کثرت و تعدد منتفی است. از این‌رو، تناقض در حق معنا ندارد، زیرا ذات حق، مطلق و بی‌قید است. این اصل، با نظریه وحدت وجود و نفی کثرت در ذات حق در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

تمثیل: حق، مانند خورشیدی است که نورش همه جا را فرا می‌گیرد، بدون آنکه به سایه‌ای مقید شود. کثرت ظهورات، چون پرتوهای این خورشید است که در عین کثرت، به وحدت منبع خود بازمی‌گردد.

بخش سوم: وحدت و کثرت در اطلاق حق

ظهورات و وحدت مطلق

متکثرات، ظهورات مطلق‌اند و وحدت حق، عین کثرت ظهوری آن است. از این‌رو، تناقض به دلیل فقدان تعدد واقعی در حق منتفی است. کثرت، به ظهورات نسبت داده می‌شود، نه به ذات حق، که وحدت ذاتی آن، کثرت ظهوری را دربرمی‌گیرد. این مفهوم، با تبیین ظهور و مظهریت در عرفان ابن‌عربی هم‌خوانی دارد.

تمثیل: حق، مانند رودی است که در بسترهای گوناگون جاری می‌شود؛ هر بستر، جلوه‌ای از همان رود است، اما ماهیت رود یکی است.

اتمام ظهورات در حق

حق، مطلق است، یعنی تمام‌الظهور است. کثرت ظهورات، عین اطلاق و وحدت ذاتی حق است، بدون غیریت یا اعتبار کثرت. این اصل، با نظریه وحدت در کثرت در عرفان نظری هم‌سوست.

تمثیل: حق، چونان آسمانی بی‌کران است که همه ستارگان در آن می‌درخشند، اما هیچ‌یک از نور ذاتی آسمان نمی‌کاهد.

درنگ: اطلاق حق، همه ظهورات را دربرمی‌گیرد و کثرت ظاهری را در وحدت ذاتی خود حل می‌کند، بدون آنکه تناقضی پدید آید.

اثبات امور متناقض به اتم وجه

هر آنچه در غیرحق متناقض است، در حق به اتم وجه، یعنی بدون تعدد، موجود است. اتمام وجود، به معنای رفع قیود و کثرت است، که امور متناقض مانند اول و آخر را در وحدت حق جمع می‌کند. این مفهوم، با تبیین کمال وجودی حق در حکمت متعالیه هم‌سوست.

تمثیل: حق، مانند اقیانوسی است که همه امواج، از آرام تا خروشان، در آن جای دارند، اما همه از جنس آب‌اند و به وحدت اقیانوس بازمی‌گردند.

بخش چهارم: نقد محدودیت عقل در فهم حق

اشتباه در فهم تناقض

اشکال‌کننده مدعی است که تناقض در غیرحق محال است، لذا در حق مشتبه می‌شود، نه محال، زیرا عقل قادر به درک اطلاق حق نیست. این مشتبه بودن، به محدودیت عقل در برابر شهود عرفانی اشاره دارد.

تمثیل: عقل، مانند چراغی است که تنها گوشه‌ای از حقیقت را روشن می‌کند، اما شهود، چونان خورشیدی است که همه زوایا را در نور خود غرق می‌سازد.

نفی تناقض از حق

اشکال‌کننده، به دلیل محال بودن تناقض در غیرحق، آن را از حق نیز نفی می‌کند، زیرا پذیرش امر غیرعقلانی را ممکن نمی‌داند. این استدلال، مبتنی بر قیاس عقلانی است که حق را در چارچوب غیرحق محدود می‌کند، حال آنکه حق از این محدودیت مبراست.

تمثیل: تلاش برای محصور کردن حق در چارچوب عقل، مانند کوشش برای گنجاندن آسمان در کوزه‌ای کوچک است.

درنگ: محدودیت عقل در فهم اطلاق حق، ریشه اشکال تناقض است. حق، از قیود عقلی و شهودی مبراست و در وحدت خود، همه اعتبارات را جمع می‌کند.

بخش پنجم: اطلاق و تنزیه حق

نفی حصر در ذات، صفات و افعال

محصور کردن حق در ذات، صفات یا افعال، به درک عقلانی، نطقی ناسزاوار است، زیرا حق از هرگونه حصر مبراست. حصر، حق را به سطح قیود تنزل می‌دهد، که با اطلاق و تنزیه حق ناسازگار است.

تمثیل: حق، مانند نسیمی است که در هیچ قفسی گرفتار نمی‌شود و در همه جا حضور دارد، بی‌آنکه به حد و مرزی مقید گردد.

جهل در حصر حق

کسی که حق را محصور کند، یا خود را مصیب نداند و در تحیر و سکوت (ابکم ساکه) بماند، یا خود را مصیب بداند و به جهل مرکب (جاهل مباهه) گرفتار شود. این اصل، با تبیین مراتب معرفت در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

تمثیل: محصورکننده حق، مانند کسی است که در تاریکی غار، گمان می‌برد همه حقیقت را دیده، یا در سکوت، از یافتن حقیقت بازمانده است.

بخش ششم: اراده و ظهور حق

اراده الهی و ظهور

حق، همان‌گونه که اراده کند، ظاهر می‌شود، چنان‌که در قرآن کریم فرمود: «إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس: ۸۲، : «چون چیزی را اراده کند، فقط به آن می‌گوید: باش، پس می‌شود»). اراده حق، عین ظهور آن است، بدون محدودیت عقلی یا شهودی.

تمثیل: اراده حق، مانند قلمی است که هرچه بر لوح وجود نگارد، همان پدید می‌آید، بی‌آنکه به قید کاغذ یا مرکب مقید شود.

مراد حق از خلق

مراد حق از خلق، همان خلق است، زیرا اراده و ظهور حق، عین یکدیگرند، بدون دوئیت یا حصر. این مفهوم، با نظریه ظهور در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

تمثیل: خلق، مانند آینه‌ای است که جز انعکاس نور حق را نشان نمی‌دهد، و مراد حق، جز این انعکاس نیست.

درنگ: اراده حق، عین ظهور آن است و خلق، مظهر این اراده است، بدون آنکه دوئیت یا حصری در میان باشد.

بخش هفتم: کمال و نقص در عالم

کمال حق و نقص عالم

حقیقت حق، شامل همه حقایق و ذوات است و کمال آن، همه اوصاف و کمالات را دربرمی‌گیرد. نقص در عالم، به ضعف استعداد و عدم قابلیت محل بازمی‌گردد، نه به حق، که خیر محض است.

تمثیل: حق، مانند چشمه‌ای زلال است که آب حیات را به همه ظرف‌ها می‌بخشد، اما هر ظرف به اندازه گنجایش خود از آن بهره می‌برد.

کمال سالک و حق

کمال سالک، در نفی انیت و اثنیت است، اما کمال حق، در شمول همه کمالات است، زیرا جز حق، کمال ذاتی وجود ندارد. این اصل، با تبیین سلوک و کمال در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

تمثیل: سالک، مانند پرنده‌ای است که با رها کردن بندهای زمینی، به سوی آسمان حقیقت پرواز می‌کند، اما حق، خود آسمان بی‌کرانی است که همه پروازها در آن جای دارند.

بخش هشتم: مکاشفه و تنزیه حق

مکاشفه و علم حقایق

مکاشف، در حضره معانی، حقایق را با لوازمشان، آن‌گونه که در علم حق متعین است، می‌شناسد. این معرفت شهودی، فراتر از عقل قیاسی است و حقایق را در مرتبه علم الهی درک می‌کند.

تمثیل: مکاشفه، مانند گشودن دریچه‌ای است به سوی باغی بی‌انتها که هر گل آن، جلوه‌ای از حقیقت الهی است.

صفات جمال، جلال و کمال

حقایق، مراتب و اسمای ذاتی، دلالت بر جمال (صفات ثبوتی)، جلال (صفات قهری) و کمال (جمع جمال و جلال) دارند. این صفات، ابعاد مختلف کمال حق را نشان می‌دهند، که هیچ نقصی در آنها راه ندارد.

تمثیل: جمال و جلال حق، مانند دو بال پرنده‌ای الهی‌اند که در پرواز به سوی کمال مطلق، یکدیگر را تکمیل می‌کنند.

درنگ: مکاشفه، حقایق را در علم الهی نشان می‌دهد و صفات جمال، جلال و کمال، کمال مطلق حق را بدون هیچ نقصی آشکار می‌سازد.

تسبیح و تنزیه حق

حق، منزه از نقص است، چنان‌که در قرآن کریم فرمود: «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (الإسراء: ۴۴، : «و هیچ چیز نیست مگر اینکه به ستایش او تسبیح می‌گویند»). تسبیح عالم، تنزیه حق را تأیید می‌کند و خیر را به او نسبت می‌دهد.

تمثیل: تسبیح عالم، مانند نغمه‌ای است که از هر ذره وجود برمی‌خیزد و در سمفونی الهی، تنزیه حق را می‌سراید.

بخش نهم: خیر و شر در نگاه عرفانی

خیر وجود و شر عدم

با کشف حقیقت، معلوم می‌شود که وجود، خیر است و عدم، شر. نقص، به ظلمت عدمی ناشی از عدم قابلیت محل بازمی‌گردد. این اصل، با تبیین خیر و شر در عرفان نظری هم‌خوانی دارد.

تمثیل: وجود، مانند نوری است که از ذات حق ساطع می‌شود و شر، چون سایه‌ای است که از نبود نور در ظرف‌های ناقص پدید می‌آید.

تفاوت کمال موجودات

هر موجود، به غایت خاص خود می‌رسد و نقص، به مقایسه نادرست بازمی‌گردد، نه به کمبود فیض حق. این مفهوم، با نظریه مراتب وجود در حکمت متعالیه مرتبط است.

تمثیل: هر موجود، مانند درختی است که به فراخور خاک و آب خود میوه می‌دهد؛ یکی سیب و دیگری بلوط، اما هر دو در کمال خویش‌اند.

جمع‌بندی

درس‌گفتار 234 مصباح‌الانس، چارچوبی عمیق برای تبیین وحدت و اطلاق حق در برابر اشکالات عقلانی ارائه می‌دهد. اشکال تناقض، ریشه در محدودیت عقل قیاسی دارد که حق را در چارچوب کثرت و تعدد می‌بیند. شهود عرفانی، برخلاف عقل، حق را در اطلاق می‌بیند، جایی که کثرت و قیود منتفی است. وحدت حق، عین کثرت ظهوری، و کمال آن، شامل همه اوصاف است. نقص، به ضعف قابلیت محل بازمی‌گردد، نه به حق، که خیر محض است. مکاشفه، حقایق را در علم الهی نشان می‌دهد و تسبیح عالم، تنزیه حق را تأیید می‌کند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار، ذات حق به چه چیزی اطلاق می‌شود؟

2. طبق درسگفتار، چرا هیچ اسمی نمی‌تواند به طور کامل مطابق ذات حق باشد؟

3. بر اساس درسگفتار، کدام اسم نسبت به متقابلات مانند اول و آخر مطلق‌تر است؟

4. طبق درسگفتار، ویژگی نور به عنوان صفت ذات حق چیست؟

5. بر اساس درسگفتار، غایت عرفان عارفین چیست؟

6. درسگفتار بیان می‌کند که وجود عام همان ذات حق است و هیچ قیدی ندارد.

7. طبق درسگفتار، اسما و صفات الهی در ظرف ذات حق تمایزی از یکدیگر ندارند.

8. بر اساس درسگفتار، اسم نور به تنهایی می‌تواند حق را به طور کامل بیان کند.

9. درسگفتار تأکید دارد که کثرت اسما به معنای کثرت ذات حق است.

10. طبق درسگفتار، عرفان حقیقی به معنای دوری از الفاظ و تقیدات ذهنی است.

11. منظور از وجود عام در درسگفتار چیست؟

12. چرا درسگفتار می‌گوید که هیچ اسمی مطابق ذات حق نیست؟

13. تفاوت اسم مطلق و اسم مقید به اطلاق در درسگفتار چیست؟

14. چگونه درسگفتار مقام حیرت را توضیح می‌دهد؟

15. چرا درسگفتار علم و الفاظ را در مسیر عرفان محدودکننده می‌داند؟

پاسخنامه

1. وجود مطلق بدون هیچ قیدی

2. چون هر اسم و معنایی قیدآلود است

3. وجود

4. ظاهر برای خود و مظهر برای غیر

5. عجز در برابر عظمت حق

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. وجود عام به وجود مقید به عموم اشاره دارد که نسبت به ذات حق قیدآلود است.

12. زیرا هر اسم و معنایی به دلیل تعین ذهنی قیدآلود است و نمی‌تواند ذات مطلق حق را بیان کند.

13. اسم مطلق از هر قیدی آزاد است، اما اسم مقید به اطلاق اوسع از اسم مقید به تقید است.

14. مقام حیرت حالتی است که عارف از گفتن چیست یا نیست در برابر حق پرهیز می‌کند.

15. زیرا علم و الفاظ قیدآلودند و نمی‌توانند عظمت بی‌حد ذات حق را بیان کنند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده